کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۲۴, شنبه

متفكرين اسلامي و زمان



بر خلاف فلسفه يوناني، در فلسفه اسلامي "زمان" از اهميت بالايي برخوردار است. در طول تاريخ انديشه اسلامي، اين موضوع همواره از ديدگاههاي مختلف مورد توجه بوده است. هم متكلمان و هم نحله‏هاي مختلف فلسفي با جدّيت تمام به آن پرداخته‏اند، گرچه انگيزه اين توجه در ادوار مختلف و نزد هر كدام از نحله‏هاي فكري هميشه امر واحدي نبوده است. پيدايش كلام اسلامي از لحاظ زماني مقدّم بر پيدايش فلسفه اسلامي است.
به همين نحو متكلّمان پيش از فلاسفه به بحث در خصوص موضوع "زمان" پرداخته‏اند. در كلام اين موضوع ضمن بحث از حدوث و قدم عالم به ميان آمده است.

متكلمان براي اين كه عالم را حادث بدانند و به اين ترتيب آن را معلول و محتاج علّت بشمارند، بر اساس مباني كلامي خويش، خود را ناگزير از اين ديده‏اند كه زمان را امري ذهني و غير واقعي و داراي وجودي موهومي بدانند. بطور خلاصه از نظر متكلّمان "زمان حاصل تقارن حادثه‏اي معلوم با حادثه‏اي مجهول است، امري قراردادي است و وجود خارجي ندارد."20

دو انگيزه براي قائلين به اين قول مي‏توان برشمرد: نخست اين كه قبول وجود (خارجي) زمان به مشكلات فكري و شبهات عديده‏اي منجر مي‏شود كه از پيچيدگي و صعوبت فراواني برخوردارند. و ديگر اين كه به زعم ايشان، لازمه قبول وجود زمان، نفي برخي از اعتقادات ديني است. بنابراين ناچار از اعتباري و موهومي دانستن زمان هستيم.21

فلاسفه اسلامي ضمن ردّ دلائل منكرين وجود زمان، همگي در وجود خارجي زمان اتفاق نظر دارند؛ ولي در چيستي و تعريف زمان اختلاف كرده‏اند.

دو برهان عمده براي اثبات وجود زمان در فلسفه اسلامي اقامه شده است. برهان نخست بر طريقه طبيعيّين و برهان دوّم بر طريقه الهيّين است. "هر بحثي كه از عوارض ذاتي جسم بماهو جسم يا بماهو قابل للحركة و السكون باشد، به طبيعيّات تعلق دارد. و هر بحثي كه از عوارض موجود به ما هو موجود باشد، جزو مباحث الهيات شمرده مي‏شود. برهان نيز اگر از مباديي اخذ شده باشد كه آن مبادي، مبادي علم طبيعي است، آن برهان علي طريقة الطبيعيّين است. و اگر برهان از مباديي اخذ شده باشد كه آن مبادي از عوارض موجود بماهو موجود است، آن برهان علي الطّريقة الهيّين است."22

با وجود اقامه برهان از سوي فلاسفه براي اثبات وجود زمان، بسياري از آنان بر اين باورند كه: وجود زمان امري بديهي و مستغني از استدلال است. براهين صرفاً به منزله تنبه به وجود زمان مي‏باشند نه اثبات وجود آن. به قول استاد شهيد مطهري (ره)، زمان "به قدري وجودش بديهي است كه حتي فردي مثل فخر رازي مي‏گويد:
روي وجود زمان نبايد بحث كرد، زمان ظاهر الانيّه و خفيّ الماهيّة است و بايد روي ماهيّت آن بحث كرد. و از بداهت زمان همين بس كه ما هيچ چيز را نمي‏توانيم بيان كنيم، مگر اين كه وجود زمان را به نحوي فرض كنيم."23 از جمله در براهين فوق جابه‏جا از مفهوم زمان بهره گرفته شده است.

شناخت حقيقت زمان و ماهيت آن از غامض‏ترين مسائل فلسفه اسلامي است. فلاسفه اسلامي به تبعيّت از ارسطو زمان را مقدار حركت دانسته‏اند. اما از آن جا كه در خصوص حركت ميان فلاسفه اختلاف نظر است، طبعاً در خصوص زمان به عنوان مقدار حركت نيز نظرات گوناگون مي‏باشد.

بطور عمده مي‏توان دو نوع انديشه را در خصوص زمان در فلسفه اسلامي مشخص نمود: ديدگاه فلاسفه مشّائي و اشراقي و ديدگاه حكمت متعاليه.

ديدگاه فلاسفه مشّائي و اشراقي: حكماي مشّائي و اشراقي حركت را منحصر در چهار مقوله كم و كيف و وضع و اَين مي‏دانند و حركت در ساير مقولات و از جمله جوهر را محال مي‏شمارند.24 بنابراين حركت از عوارض شيي‏ء است و در ذات آن راه ندارد.
اشياء در ذات خود آرام و ساكن باقي مي‏مانند و هيچ گونه تغييري در آنها رخ نمي‏دهد. به تعبير ديگر اشياء حقيقتاً زماندار نيستند و زمان در بيرون آنها است. مطلب اخير با وجدان ما سازگاري ندارد. اين گونه نيست كه ما حقيقتاً بتوانيم در نزد خودمان زمان را از ذات اشياء منفصل كرده و آن را تنها مخصوص مقولات چهارگانه فوق بدانيم. بر اساس اين استنباط، از آن جا كه زمان از جمله عوارض است، پس وجود آن محتاج موضوع است و وجودي رابطي است. يعني داراي وجود مستقل از نوع في نفسه لغيره است؛ طارد عدم از ذات خود و طارد عدم زائد از ذات موضوع خود است.25

در تحليل مفهوم "آن" گفته شده است كه اگر "آن" را كوچكترين جزء زمان و غير قابل انقسام در نظر بگيريم، در آن صورت بايد فاقد امتداد باشد، زيرا اگر داراي امتداد باشد قهراً قابل انقسام خواهد بود. حال چگونه ممكن است زمان كه امر ممتدي است از آناتي فاقد امتداد تشكيل شده باشد؟
به همين نحو وجود زمان حال نيز مردود دانسته مي‏شود. زيرا بين زمان بودن و حال بودن تناقض است. هر مقداري از زمان را كه به عنوان زمان حال در نظر بگيريم، مي‏توان به دو قسمت آينده و گذشته تقسيم كرد و هر كدام از اين قسمتها نيز به نوبه خود الي غير النّهاية قابل تقسيم هستند. امّا "آن" را نه به عنوان كوچكترين جزء زمان، بلكه به عنوان حد ميان گذشته و آينده و طرف زمان، مي‏توان به عنوان زمان حال اعتبار كرد.26 در اصطلاح فلسفي نسبت "آن" به زمان به منزله نسبت نقطه به خط است.
از تجزيه و تقسيم خط، هرگز به نقطه نمي‏رسيم ولي منتها اليه يك قطعه خط نقطه است و از حركت نقطه خط حاصل مي‏شود. به شكل مشابه طرف زمان و منتها اليه يك قطعه زماني را "آن" مي‏گويند.27 زمان را نمي‏توان تركيب آنات متوالي دانست، ولي مي‏توان مفهومي به عنوان "آن سيال" اعتبار كرد كه زمان از حركت آن محقق مي‏شود.28

سؤالي كه در اين ميان مطرح مي‏شود اين است كه آيا زمان موجودي يگانه است يا زمانهاي متعدّدي وجود دارند؟ به عبارت ديگر آيا زمان واحدي در عالم وجود دارد و تمام موجودات عالم در همين زمان موجودند، يا اين كه هر موجودي براي خود زمان مستقلي دارد؟ در اين جا دو نظريه ارائه شده است: نظريه نخست معتقد است كه تنها يك زمان واحد در عالم وجود دارد و آن زماني است كه از حركت فلك اقصي يا فلك اطلس انتزاع مي‏شود. بنابراين مقدار حركت ساير موجودات زمان محسوب نمي‏شود. معني زمانمند بودن موجودات يا حركات اين است كه آنها در داخل اين زمان واحد موجودند يا واقع مي‏شوند. امّا نظريه دوّم دالّ بر اين است كه هر حركتي داراي زمان مخصوص به خود است. و به عدد حركات عالم زمان موجود است. امّا در بين حركات عالم، حركت فلك اطلس به عنوان حركت معيار است. زيرا يكنواخت و با سرعت ثابت است. زمان منتزع از اين حركت نيز به عنوان زمان معيار مي‏باشد و مقياسي است براي سنجش و تطبيق ساير زمانها؛ همچنان كه براي اندازه‏گيري هر كميّت ديگري نيز مقياسي مناسب وجود دارد.29 اين زمان مقياس، زماني مستمر و دائمي و مطلق دانسته شده است، و زمانهاي ساير موجودات زمانهاي محدود و متناهي است، كه امتداد هر كدام بر روي جزئي از امتداد اين زمان مطلق منطبق مي‏شود.

علاّمه طباطبايي(ره) از برهان طبيعيّين چنين استنباط كرده‏اند كه قدما براي هر چيزي زمان جداگانه قائل شده‏اند و زمان حركت فلك اقصي را زمان معيار دانسته‏اند. شهيد مطهري اين عقيده علاّمه را مردود دانسته و ضمن تبيين تقرير قدما از برهان طبيعيّين، نشان مي‏دهند كه از سياق اين تقرير عكس برداشت مرحوم علاّمه قابل استنباط است و قدما زمان را صرفاً منتزع از حركت فلك اطلس مي‏دانسته ‏اند.
يعني معتقد بودند كه در تمام عالم تنها يك "زمان" وجود دارد.30 در هر حال روشن است كه با ابطال نظريه فلكيّات قديم، در حال حاضر محلي براي اين بحث در فلسفه اسلامي وجود ندارد.