ملاصدرا معتقد بود كه راه حل او برای اثبات جسمانی معاد انسانها با قرآن منطبق است ولی عده ای از فلاسفه بعد از ملاصدرا با تردید یا انكار با آن روبرو شده و معتقد به نیاز این نظریه شجاعانه و مبتكرانه به تكمیل هستند و ممكن است پیشرفت علم در آینده جهان به این تكامل اندیشه بشر نسبت به حیات و جاودانگی پس از مرگ كمك كند.
* * *
ملاصدرا نسبت به مسئله تناسخ بشدت مخالف بوده و آنرا با دلائل فلسفی رد می كند و مطالبی را كه به برخی از حكمای پیش از سقراط نسبت داده اند توجیه می نماید. وی میگوید بدن حقیقی انسان كه پس از مرگ با نفس انسان قرین است از اندیشه و كردار انسان اثر پذیرفته و شكل عوض می كند; افرادی كه خصلتهای حیوانی «ملكه» آنها می شود بصورت همان حیوان درمی آیند و در آخرت و حشر هم با همان شكل متجسّد و مجسم می گردند. وی می گوید مقصود حكمای قدیم و برخی مذاهب معتقد به تناسخ همین تغییر شكل نهاد درونی انسان بوده است.
●متافیزیك مرگ
یكی از مسائل مباحث فلسفی نفس، موضوع مرگ است كه ملاصدرا آنرا از علوم طبیعی به فلسفه وارد ساخته و درباره آن بحث كرده است.
ملاصدرا مرگ را اعراض نفس از بدن و ترك آن می داند. وی عقیده زیست شناسان و پزشكان كه مرگ را معلول تباهی و خرابی بدن و درهم ریختن نظم طبیعی آن می دانند و به كسی تشبیه می كنند كه خانه اش خراب شود و ناچار بجای دیگری پناه ببرد، نمی پذیرد و می گوید:
مرگ بر دو گونه است: مرگ طبیعی و مرگ با حادثه اتفاقی (مرگ اخترامی). در مرگ طبیعی، نفس در سیر كمالی خود هنگامی كه نیازی به بدن نبیند آنرا رها می كند و ما آنرا مرگ طبیعی می گوییم. وی بدن را به كشتی و نفس را به بادی كه كشتی را می برد تشبیه می كند و میگوید همانگونه كه اگر باد نباشد كشتی هم از حركت باز خواهد ایستاد، وقتی نفس از بدن جدا شود حیات هم از میان خواهد رفت.
ملاصدرا با اشاره به حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) كه در آن آمده است «تمام بدن را خاك خواهد خورد جز «بُن مایه» تن را كه بدن انسان از آن آفریده شده است»،[۷] می گوید انسان پس از مرگ قوه خیال را كه «بُن مایه» انسان و حاوی تمام صورتها (و داده ها)ی انسان دنیوی است و غیر مادی و غیر وابسته به جهان مادی است با خود می برد و شخصیت همین انسان دنیوی را با تواناییها و قوای بیشتر در آخرت بازسازی می نماید.
مرگ بدن را نابود نمی كند، بلكه آنرا پراكنده می سازد و با حفظ اصل و مایه آن صفات آنرا از او می گیرد و هر گاه بخواهد می تواند آن صفات را به مایه اصلی بدن بازگرداند.[۸]
مرگ در ادبیات عرفانی اسلامی و ایرانی ـ بویژه در مثنوی مولوی جلال الدین ـ تولدی تازه و دروازه ای برای ورود به جهانی دیگر دانسته شده كه بهتر است بجای مرگ، نام آنرا زندگی بگذارند. مولوی تبدیل جَنین انسان از ماده بیروح به حالت نباتی و سپس حیوانی و انسانی را مرحله بمرحله مردن یا تولدی تازه می نامد و می گوید كه انسان تكامل یافته می تواند با مردن بصورت فرشته درآید یا حتی از فرشتگان هم بالاتر برود.
منبع: mullasadra.org
پا نوشتها
[۱]. هانری كرُبن معتقد بود كه مجرد در اصطلاح فلسفه اسلامی كه همان Khoristosیونانی است معادل Travscendantاست نه immaterial یا incorporal
[۲]. این عدم نیاز مجردها به ماده با این مطلب منافاتی ندارد كه بدن مادی امور مورد نیاز مجردات را برای آن تحصیل و آماده كند، مثلاً قشر بالای مغز و سلسله اعصاب، وسائل و ابزاری برای اجرای اراده نفس یا انتقال انفعالات بسوی نفس باشند. در نمونه های روزمره نیز كلید و ابزار الكتریكی هیچكدام الكتریكی نیستند ولی می توانند (و باید) در خدمت آن و اتصال آن به بخشهای دیگر و تجلی فوائد آن باشند.
[۳]. علوم طبیعی و فیزیك نیز ناگزیر بایستی از نظر پایان آنتروپی ماده جهان با فرض بقاء انرژی، به این مسئله بپردازد و بررسی كند كه سرنوشت جهان و كیهان پس از «بیگ بنگ» یا احتمالی دیگر، چه خواهد بود.
[۴]. بتعبیر فیزیكدانان غلبه ضد ماده بر ماده و نابودی ماده كنونی جهان.
[۵]. ملاصدرا رساله ای بهمین منظور نوشته است. ر.ك: «رسالهٔ الحشر».
[۶]. ملاصدرا تأكید دارد كه برخلاف گمان بیشتر مردم، بدن نگهبان و حامل نفس نیست، بلكه این نفس است كه پس از برقراری خود بدن را نگه می دارد. از اینرو نفس پس از مرگ برای خود بدنی دارد.
[۷]. می توانیم آنرا همان DNA یا همانند آن ولی ناشناخته بدانیم. در حدیث نام آنرا «عَجبُ الذَنَب» گذاشته است.
[۸]. در قرآن مرگ انسان به خواب زمستانی نباتات تشبیه شده است.
* * *
ملاصدرا نسبت به مسئله تناسخ بشدت مخالف بوده و آنرا با دلائل فلسفی رد می كند و مطالبی را كه به برخی از حكمای پیش از سقراط نسبت داده اند توجیه می نماید. وی میگوید بدن حقیقی انسان كه پس از مرگ با نفس انسان قرین است از اندیشه و كردار انسان اثر پذیرفته و شكل عوض می كند; افرادی كه خصلتهای حیوانی «ملكه» آنها می شود بصورت همان حیوان درمی آیند و در آخرت و حشر هم با همان شكل متجسّد و مجسم می گردند. وی می گوید مقصود حكمای قدیم و برخی مذاهب معتقد به تناسخ همین تغییر شكل نهاد درونی انسان بوده است.
●متافیزیك مرگ
یكی از مسائل مباحث فلسفی نفس، موضوع مرگ است كه ملاصدرا آنرا از علوم طبیعی به فلسفه وارد ساخته و درباره آن بحث كرده است.
ملاصدرا مرگ را اعراض نفس از بدن و ترك آن می داند. وی عقیده زیست شناسان و پزشكان كه مرگ را معلول تباهی و خرابی بدن و درهم ریختن نظم طبیعی آن می دانند و به كسی تشبیه می كنند كه خانه اش خراب شود و ناچار بجای دیگری پناه ببرد، نمی پذیرد و می گوید:
مرگ بر دو گونه است: مرگ طبیعی و مرگ با حادثه اتفاقی (مرگ اخترامی). در مرگ طبیعی، نفس در سیر كمالی خود هنگامی كه نیازی به بدن نبیند آنرا رها می كند و ما آنرا مرگ طبیعی می گوییم. وی بدن را به كشتی و نفس را به بادی كه كشتی را می برد تشبیه می كند و میگوید همانگونه كه اگر باد نباشد كشتی هم از حركت باز خواهد ایستاد، وقتی نفس از بدن جدا شود حیات هم از میان خواهد رفت.
ملاصدرا با اشاره به حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) كه در آن آمده است «تمام بدن را خاك خواهد خورد جز «بُن مایه» تن را كه بدن انسان از آن آفریده شده است»،[۷] می گوید انسان پس از مرگ قوه خیال را كه «بُن مایه» انسان و حاوی تمام صورتها (و داده ها)ی انسان دنیوی است و غیر مادی و غیر وابسته به جهان مادی است با خود می برد و شخصیت همین انسان دنیوی را با تواناییها و قوای بیشتر در آخرت بازسازی می نماید.
مرگ بدن را نابود نمی كند، بلكه آنرا پراكنده می سازد و با حفظ اصل و مایه آن صفات آنرا از او می گیرد و هر گاه بخواهد می تواند آن صفات را به مایه اصلی بدن بازگرداند.[۸]
مرگ در ادبیات عرفانی اسلامی و ایرانی ـ بویژه در مثنوی مولوی جلال الدین ـ تولدی تازه و دروازه ای برای ورود به جهانی دیگر دانسته شده كه بهتر است بجای مرگ، نام آنرا زندگی بگذارند. مولوی تبدیل جَنین انسان از ماده بیروح به حالت نباتی و سپس حیوانی و انسانی را مرحله بمرحله مردن یا تولدی تازه می نامد و می گوید كه انسان تكامل یافته می تواند با مردن بصورت فرشته درآید یا حتی از فرشتگان هم بالاتر برود.
منبع: mullasadra.org
پا نوشتها
[۱]. هانری كرُبن معتقد بود كه مجرد در اصطلاح فلسفه اسلامی كه همان Khoristosیونانی است معادل Travscendantاست نه immaterial یا incorporal
[۲]. این عدم نیاز مجردها به ماده با این مطلب منافاتی ندارد كه بدن مادی امور مورد نیاز مجردات را برای آن تحصیل و آماده كند، مثلاً قشر بالای مغز و سلسله اعصاب، وسائل و ابزاری برای اجرای اراده نفس یا انتقال انفعالات بسوی نفس باشند. در نمونه های روزمره نیز كلید و ابزار الكتریكی هیچكدام الكتریكی نیستند ولی می توانند (و باید) در خدمت آن و اتصال آن به بخشهای دیگر و تجلی فوائد آن باشند.
[۳]. علوم طبیعی و فیزیك نیز ناگزیر بایستی از نظر پایان آنتروپی ماده جهان با فرض بقاء انرژی، به این مسئله بپردازد و بررسی كند كه سرنوشت جهان و كیهان پس از «بیگ بنگ» یا احتمالی دیگر، چه خواهد بود.
[۴]. بتعبیر فیزیكدانان غلبه ضد ماده بر ماده و نابودی ماده كنونی جهان.
[۵]. ملاصدرا رساله ای بهمین منظور نوشته است. ر.ك: «رسالهٔ الحشر».
[۶]. ملاصدرا تأكید دارد كه برخلاف گمان بیشتر مردم، بدن نگهبان و حامل نفس نیست، بلكه این نفس است كه پس از برقراری خود بدن را نگه می دارد. از اینرو نفس پس از مرگ برای خود بدنی دارد.
[۷]. می توانیم آنرا همان DNA یا همانند آن ولی ناشناخته بدانیم. در حدیث نام آنرا «عَجبُ الذَنَب» گذاشته است.
[۸]. در قرآن مرگ انسان به خواب زمستانی نباتات تشبیه شده است.