گريس هالسل در جريان دومين گشت سياحتي خود به اسرائيل، از براد يك مسيحي صهيونيست پروپا قرص، خواست رويدادهايي را كه پيش از دوران هفتم روي ميدهد بشمارد. براد چنينآغاز كرد:
اول، بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين
دوم تأسيس دولت يهود، استقرار دوبارهی يهوديان در ارض موعود و تشكيل اسرائيل. نشانهی آن است كه نقشهی الهي در حال اجرا شدن است و دومين ظهور نجات دهندهی مسيحيان قطعي است. براد ميافزايد: ايجاد دولت اسرائيل، خطيرترين و مهمترين رويداد تاريخ معاصر است. اين رويداد، معرف نخستين گام، يعني آغاز آخرالزمان است.
سوم، تبليغ كلام خدا براي همهی ملتها از جمله اسرائيل.
چهارم، ربودگي يا عروج به ملكوت كليسا.
پنجم، آزمايش سخت كه دوران رنج و محنت عظيمي خواهد بود. در عرض هفت سال، همهی كساني كه ربوده نشدهاند، گرفتار زجر و آزار بزرگي از سوي دجال خواهند شد.
ششم، نبرد هارمجدون. در اين نبرد، يهوديان، همهی سرزميني را كه خداوند به عبرانيان داده است آزاد ميسازند، يعني قبل از آنكه مسيح بتواند باز گردد (مرحلهی هفتم)، يهوديان بايد مالك تمام سرزمينهايي بشوند كه خداوند به آنان وعده داده است.
در حقيقت، عربها بايد از اين سرزمينها بروند، زيرا كه اين زمينها، تنها به يهوديان تعلق دارد. خداوند همهی اين سرزمينها را به يهوديان داده است. به هر روي، همهی اين حوادث بايد در آغاز هزارهی سوم ميلادي روي دهد. به همين رو، نظريهی مسيحيت صهيونيستي را هزارهگرايي هم ناميدهاند؛ چرا كه در كتاب مقدس (تورات) بر وقوع جنگ آرماگدون در هزارهی سوم اشاره شده يا اينكه چنين تفسيري از آن به عمل آمده است. البته، گاه هزارهگرايي به آن مفهوم است: زماني كه عيسي مسيح، از آسمان به زمين ميآيد، دجال را ميكشد و هزار سال حكومت ميكند و گاه نيز هزارهگرايي مسيحي بر اين تفكر استوار است كه در ابتداي هر هزاره، اتفاق مهمي روي ميدهد.
نتيجه اينكه، علي رغم تناقص شكلي و محتوايي مراحل ظهور مسيح (نظريهی مسيحيت صهيونيستي) و نيز با صرفنظر از ترديدهاي جدي كه دربارهی انطباق آن با آموزههاي توراتي و انجيلي وجود دارد و... از چند ويژگي مشترك برخوردار است كه مهمترين آن، به دليل وقوع و تحقق عيني، مرحلهی اول و دوم، يعني گرد آوردن يا آمدن يهوديان در ارض موعود يا فلسطين و تأسيس يك دولت يهودي به مركزيت بيتالمقدس و در گسترهاي از نيل تا فرات است. علت توجة مسيحيان صهيونيست به مهاجرت يهود و دولت يهود آن است كه:
«1ـ يهوديان امت برگزيدهی خدا هستند، لذا همهی كساني كه به يهوديان دعا ميكنند، خدا به آنها بركت ميدهد،
2 ـ خدا در طرح كلي خود دربارهی هستي، جايي براي اعراب فلسطيني در نظر نگرفته، توجه خدا تنها معطوف به يهوديان است،
3 ـ خدا در همهی كارهايي كه اسرائيل انجام ميدهد، دستيدارد، يعني خداوند هميشه در طرف اسرائيل است،
4 ـ اسرائيل، تو را دوست ميداريم، چون خدا تو را دوست دارد و اگر عربها دشمن اسرائيلاند، پس دشمن خدايند،
5 ـ خداوند به اين دليل با آمريكا مهرباناست كه آمريكا نسبت به يهوديان مهربان است و
6ـ اگر ما پشتيباني از اسرائيل را رها كنيم، اهميت خود را در نزد خداوند از دست ميدهيم.»