کافه تلخ

۱۳۸۵ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

هزاره‌گرايي‌:




گريس هال‌سل‌ در جريان‌ دومين‌ گشت‌ سياحتي‌ خود به ‌اسرائيل‌، از براد يك‌ مسيحي‌ صهيونيست‌ پروپا قرص‌، خواست ‌رويدادهايي‌ را كه‌ پيش‌ از دوران‌ هفتم‌ روي‌ مي‌دهد بشمارد. براد چنين‌آغاز كرد:

اول‌، بازگشت‌ يهوديان‌ به‌ سرزمين‌ فلسطين

دوم تأسيس‌ دولت‌ يهود، استقرار دوباره‌ی يهوديان‌ در ارض‌ موعود و تشكيل‌ اسرائيل. نشانه‌ی آن‌ است‌ كه‌ نقشه‌ی الهي‌ در حال‌ اجرا شدن‌ است‌ و دومين‌ ظهور نجات‌ دهنده‌ی مسيحيان‌ قطعي‌ است‌. براد مي‌افزايد: ايجاد دولت‌ اسرائيل‌، خطيرترين‌ و مهم‌ترين‌ رويداد تاريخ‌ معاصر است‌. اين‌ رويداد، معرف‌ نخستين‌ گام‌، يعني‌ آغاز آخرالزمان‌ است‌.

سوم‌، تبليغ‌ كلام‌ خدا براي‌ همه­ی‌ ملت‌ها از جمله ‌اسرائيل‌.

چهارم‌، ربودگي‌ يا عروج‌ به‌ ملكوت‌ كليسا.

پنجم‌، آزمايش‌ سخت‌ كه‌ دوران‌ رنج‌ و محنت‌ عظيمي‌ خواهد بود. در عرض‌ هفت‌ سال‌، همه‌ی كساني‌ كه‌ ربوده نشده‌اند، گرفتار زجر و آزار بزرگي‌ از سوي‌ دجال‌ خواهند شد.

ششم‌، نبرد هارمجدون‌. در اين‌ نبرد، يهوديان‌، همه‌ی سرزميني‌ را كه ‌خداوند به‌ عبرانيان‌ داده‌ است‌ آزاد مي‌سازند، يعني‌ قبل‌ از آن‌كه‌ مسيح ‌بتواند باز گردد (مرحله‌ی هفتم‌)، يهوديان‌ بايد مالك‌ تمام‌ سرزمين‌هايي‌ بشوند كه‌ خداوند به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ است‌.

در حقيقت‌، عرب‌ها بايد از اين ‌سرزمين‌ها بروند، زيرا كه‌ اين‌ زمين‌ها، تنها به‌ يهوديان‌ تعلق‌ دارد. خداوند همه­ی‌ اين‌ سرزمين‌ها را به‌ يهوديان‌ داده‌ است‌. به‌ هر روي‌، همه‌ی اين‌ حوادث‌ بايد در آغاز هزاره‌ی سوم‌ ميلادي‌ روي‌ دهد. به‌ همين‌ رو، نظريه‌ی مسيحيت ‌صهيونيستي‌ را هزاره‌گرايي‌ هم‌ ناميده‌اند؛ چرا كه‌ در كتاب‌ مقدس‌ (تورات‌) بر وقوع‌ جنگ‌ آرماگدون‌ در هزاره‌ی سوم‌ اشاره‌ شده‌ يا اينكه‌ چنين‌ تفسيري‌ از آن‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌. البته‌، گاه‌ هزاره‌گرايي‌ به‌ آن‌ مفهوم‌ است‌: زماني‌ كه ‌عيسي‌ مسيح‌، از آسمان‌ به‌ زمين‌ مي‌آيد، دجال‌ را مي­كشد و هزار سال‌ حكومت‌ مي‌كند و گاه‌ نيز هزاره‌گرايي‌ مسيحي‌ بر اين‌ تفكر استوار است‌ كه ‌در ابتداي‌ هر هزاره‌، اتفاق مهمي‌ روي‌ مي‌دهد.

نتيجه‌ اين‌كه‌، علي‌ رغم‌ تناقص‌ شكلي‌ و محتوايي‌ مراحل‌ ظهور مسيح‌ (نظريه‌ی مسيحيت‌ صهيونيستي‌) و نيز با صرف‌­نظر از ترديدهاي‌ جدي‌ كه‌ درباره‌ی انطباق آن‌ با آموزه‌هاي‌ توراتي‌ و انجيلي‌ وجود دارد و... از چند ويژگي ‌مشترك‌ برخوردار است‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌، به‌ دليل‌ وقوع‌ و تحقق‌ عيني‌، مرحله‌ی اول‌ و دوم‌، يعني‌ گرد آوردن‌ يا آمدن‌ يهوديان‌ در ارض‌ موعود يا فلسطين‌ و تأسيس‌ يك‌ دولت‌ يهودي‌ به‌ مركزيت‌ بيت‌المقدس‌ و در گستره‌اي‌ از نيل‌ تا فرات‌ است‌. علت‌ توجة‌ مسيحيان‌ صهيونيست‌ به‌ مهاجرت‌ يهود و دولت‌ يهود آن‌ است‌ كه‌:

«1ـ يهوديان‌ امت‌ برگزيده‌ی خدا هستند، لذا همه‌ی كساني‌ كه‌ به‌ يهوديان‌ دعا مي‌كنند، خدا به‌ آن‌ها بركت‌ مي‌دهد،

2 ـ خدا در طرح‌ كلي‌ خود درباره‌ی هستي‌، جايي‌ براي‌ اعراب‌ فلسطيني‌ در نظر نگرفته‌، توجه‌ خدا تنها معطوف‌ به‌ يهوديان‌ است‌،

3 ـ خدا در همه‌ی كارهايي‌ كه‌ اسرائيل‌ انجام‌ مي‌دهد، دستي‌دارد، يعني‌ خداوند هميشه‌ در طرف‌ اسرائيل‌ است‌،

4 ـ اسرائيل‌، تو را دوست‌ مي‌داريم‌، چون‌ خدا تو را دوست‌ دارد و اگر عرب‌ها دشمن ‌اسرائيل‌اند، پس‌ دشمن‌ خدايند،

5 ـ خداوند به‌ اين‌ دليل‌ با آمريكا مهربان‌است‌ كه‌ آمريكا نسبت‌ به‌ يهوديان‌ مهربان‌ است‌ و

6ـ اگر ما پشتيباني‌ از اسرائيل‌ را رها كنيم‌، اهميت‌ خود را در نزد خداوند از دست‌ مي‌دهيم‌.»



جنّ چگونه موجودی است؟




یکی از موجودات نا دیدنی جنّ است. برخی از دانشمندان غربی وجود جنّ را انکار کرده اند ، زیرا به چشم دیده و به دست لمس نمی شود.

دلیل بر انکار مسأله این است که مادی گری بر آنها غلبه کرده است.

متأسفانه این تفکر غربی ها بر بعضی متفکرین مسلمان نیز تأثیر گذاشته است تا آنجا که یکی از دانشمندان اسلامی، منظور از جنّ در قرآن کریم را میکرب دانسته است و بعضی دیگر جنّ را موجودی خیالی پنداشته و برای آن وجود خارجی قائل نشده اند.

در کتاب «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» می نویسد:«منظور از جنّ، سکنه بیابان هستند که در شب دیده نمی شوند، یا روز به نظر اهل شهر نمی رسند.... ما می توانیم دو کلمه جنّ و انسان را به وحشی و اهلی تقسیم کنیم و ...».

این گونه تفسیر مغایر بعضی از آیات است،قرآن می فرماید:
«جنّ موجودی است که از آتش به وجود آمده است»
نظریه فلاسفه مسلمین در شناخت جنّ

1_ ملاصدرا در مفاتیح الغیب می نویسد:«بدان که جنّ از اجتنان به معنی پنهانی و پوشیدگی است... لذا ما فرشته و جنّ را نمی بینیم در حالی که شیطان و جنّ ما را آشکار می بینند و ما به آنها ایمان غیر عیانی داریم».

2_ ابو علی سینا در کتاب (حدود) خود می گوید :«جنّ حیوانی است هوائی ،ناطق،دارای جسم و قدرت تشکّل به اشکال مختلف ».

3_ از فارابی پرسیدند : جنّ چیست؟ گفت:«جنّ موجودی است غیر ناطق و برایش مرگ هم وجود ندارد».

4_ غزالی می گوید:«ملائکه،جنّ و شیطان موجوداتی هستند قائم به نفس،مختلف الحقائق بین نوع های خود ». یعنی به صورت های مختلف جلوه می کنند.





نامرئی بودن جنّ



اصل کلمه جنّ چنان که از مفهوم لغوی این کلمه پیداست،موجودی است پنهان و نا پیدا و تحقیقِا این کلمه از دیدگاه ما به گروه جنّ اطلاق می شود و گرنه جهان جنّ برای خودش پوشیده و مستور نیست.
بلکه در مورد خلقت جنّ در قرآن کریم فرازهایی وجود دارد که تا حدودی پرده اسرار جهان جنّ بر می دارد.
در قرآن مجید 23 بار کلمه «الجنّ» و 5 بار کلمه «جانّ» و5 بار «الجنّه» و 6 بار «جنّه» و 9 بار «مجنون»و 2 بار «الجانّ» ذکر شده است و مشخصات زیادی برای این موجود آمده است که در مباحث آینده ذکر خواهد شد.




انواع جنّ







پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

جنّ سه نوع می باشد؛یک نوع دارای پر و بال هستند که همواره مانند ابر و باد در هوا پرواز می کنند و انقباض و انبساط دارند. نوع دوم به صورت حیوانات در می آیند؛ مانند مار،عقرب،سگ،گربه،و غیر اینها.
نوع سوم دارای تکلیف اند؛ یا رستگار اند



و یا گناهکار ،برای اینها از طرف خداوند وعده و وعید آمده مثل انسانها این نوع جنّ ها بیشتر در مکان های خلوت زندگی می کنند واز محلی به محل دیگر منتقل می شوند و در مجالس شرکت می کنند.





الگوهای آفرینش

ابعاد الگویی آفرینش




الگوهای آفرینش به اندازه ابعاد جهان، متنوع هستن. شکل، صورت، رتگ، اعدادو...هریک ابعادی از جهان ما هستن وبه تناسب،در هر یک از حوزه ها میشه الگوهای بنیادین آفرینش (نشانه های روح) رو دید.




اعداد و الگوهای عددی




نقش اعداد تو زندگی ما مشخصه و اهمیت زیادی داره.فناوری و دانش جدید بر مبنای ریاضیات و اعداده.تکنولوژی حیرت انگیز امروز بشر، چیزی جز شناخت نظم ریاضی گون جهان نیست . آسمان خراشهای بلند، بلند شدن هواپیما از زمین بر اساس قوانین ریاضی ست.حتی به الگوهای بنیادی تر قانون اعداد مثل چرا هر دست انسان 5 انگشت دارد؟ چرا انسان 5حس اصلی داره؟ چرا عمر طبیعی تمامی موجودات زنده به اندازه یک میلیارد ضربان قلب آنهاست؟ و...هم میشه دست پیدا کرد. راستی این اعداد بیانگر چه نشانه هایی هستن وچه مفهومی در دلشون دارن؟




الگوهای حرکتی




معمولا میشه مجموع تمام حرکتهایی که در زمین اتفاق میفته رودر سطحی بسیار بزرگتر و گسترده تر در حوزه های فرا زمینی و کیهانی مشاهده کرد.مثلا، الگوی حرکت گردبادی(فرابرنده) وگردابی(فروکشنده) .قوی ترین حرکات گردبادی در زمین تورنادوها هستن که قادرن حتی اتوموبیل هارو به آسمون ببرن.مشابه چنین حرکتی رو در سطح کیهانی هم میشه دید.جریان های گردبادی حاصل از نیروی عظیم سیاهچاله ها به حدی ست که زمان و مکان رو در هم می پیچه.




حرکت های جریانی هم یه نمونه دیگه ست که تو سیاله ها دیده میشه.مثل رودخانه ها ، نظیر یانگ تسه و نیل تو آسیا و آمازون در امریکای جنوبی میتونن تجسمی از جریان های باطن گرادر زمین باشه.




جالبه که بدونیم جریان ها حتی تو بدن انسان هم دیده میشه. نمونه جالبش، مسیر رگها در بدن میتونه تجسمی از جریان سیاله ای در کالبد اختری ما باشه.این مسیرها (نادی)، جریان انرژی حیاتی(پرانا) رو در سرتاسر کالبد اختری هدایت میکنه.





آدم و حوا


آدم و حوا


ملاك خليفه خدا بودن آدم«عليه السلام» در زمين چه بوده است؟
ملاك جانشين خدا بودنِ آدم«عليه السلام» در زمين، قابليّت انسان در يادگيري و تعلّم اسماء بود. بر خلاف ملايك كه چنين قابليّتي را ندارند و تكامل و ارتقاي علمي و معرفتي در آنان راه ندارد. به همين جهت، هنگامي كه اين سؤال براي ملايك پيش آمد كه اگر هدف از خلقت آدم، تقديس و تمجيد ذات‏الهي است اين امر با وجود ملايك صورت مي‏پذيرد، پس چه حكمتي در خلقت موجودي جديد كه جانشين خدا بر روي زمين خواهد بود وجود دارد؟
خداوند به انسان تعليم اسماء نمود و ملايك در هنگام عجز از آگاهي از اسماء به سرّ خلقت آدم«عليه السلام» و جانشين خدا بودن او در زمين پي‏بردند.

وري كه بر جبين حضرت آدم ابوالبشر بود چه شد؟
ابن عبّاس از رسول خدا«صلي الله عليه وآله» نقل كرده است كه آن حضرت«صلي الله عليه وآله» فرمودند: «هنگامي كه خداوند آدم«عليه السلام» را آفريد نور پيامبر خاتم حضرت محمّد«صلي الله عليه وآله» را در صلب آدم قرار داد و صلب آدم به جهت قابليّتي كه داشت آن را پذيرفت آن نور از صلبي به صلب ديگر انتقال مي‏يافت تا اين كه قسمي از آن در صلب عبداللَّه و قسمي در صلب ابي طالب(دو فرزند عبدالمطلب) قرار گرفت، پس خداي بزرگ مرا از آن نور آفريد و من خاتم پيامبران هستم.(4)»

دميده شدن روح در آدم«عليه السلام» و به طور كلّي در انسان‏ها چگونه است؟
بر اساس آيات قرآني و روايات، نفخ روح در آدم«عليه السلام» پس از كامل شدن خلقت بدنش صورت گرفته است. در سوره حجر خطاب به فرشتگان آمده است: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعواله ساجدين؛(1) پس چون كار او به پايان رسانيدم و در او از روح خود دميدم، همگي براي او سجده كنيد».
ولي به طور كلّي دميده شدن روح در انسان، براساس آيات (13 و 14) سوره مؤمنون، در رحم و پس از شكل گرفتن اعضاي جنين و روييدن گوشت بر استخوان‏ها (در حدود 4 ماهگي) صورت مي‏گيرد.

انسان

منظور از اسماء در سوره‌ی بقره آیه 31 چیست؟ فرق ملائكه با انسان ...؟
پرسش:
منظور از اسماء در سوره‌ی بقره آیه 31 چیست؟ فرق ملائكه با انسان در این خصوص چیست؟ در حالی كه انسان نیز فقط به آنچه خدا به او تعلیم داده آگاهی دارد و از این جهت شبهه ملائكه چگونه برطرف می‌شود؟
پاسخ:
در مورد بخش اول پرسش، مفسران در مورد معنای اسماء در آیه‌ی شریفه (وعلم آدم الاسماء كلها) ، نظرات متفاوتی مطرح كرده اند كه بشرح زیر می باشد:
1. منظور از نام‌ها نام تمام نعت‌ها و اصول و رموز كشاورزی ، درخت كاری و تمام كارهای مربوط به امور دین و دنیا را خدا به آدم آموخت.1
2. برخی گفته اند: منظور تمام لغات و زبان‌ها می باشد.2
3. بعضی هم معتقدند: مقصود نام ملائكه و فرزندان خود آدم بوده است.3
4. عده ای از مفسران هم بر این باورند كه منظور فوائد ، امتیازات ، و نام‌های حیوانات را خدا به آدم یاد داد و اینكه هر حیوانی به چه كاری می‌آید.4
5. از امام صادق(ع) نیز روایتی نقل شده كه حضرت منظور از اسماء را نام كوه‌ها، دره‌ها، بیابان‌ها، و حتی نام فرش زیر پای خود، می‌دانند.5
6. در تفسیر نمونه می خوانیم:
خداوند به آدم علم اسرار آفرینش را آموخت تا از اسرار معنوی و مادی آنها آگاه شود تمام موجودات را بشناسد و نام همه را بداند و حتی از خواص آن مطلع باشد ...،استعداد نام گذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام گذاری كند.6
7. عده‌ای از مفسرین با تاكید بر روایاتی كه نقل می‌كنند معتقدند: اسمائی كه خداوند به حضرت آدم نشان داده است همان انوار طیبه‌ی حضرت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم الصلاة والسلام ـ بوده است.7
حال كه ازنظرات مختلف آگاه شدیم توجه شما را به نظری آیت الله جوادی آملی ـ حفظه الله ـ كه در واقع شرحی بر نظر علامه طباطبائی(ره) می باشد ، جلب می نمایم تا معنای آیه شریفه واضح‌تر شود:
مراد از اسماء همان حقائق غیبی عالم است كه به لحاظ «سمه» بودن و نشانه‌ی خدا بودن، به «اسم» موسوم شده است، حقائقی كه با شعور و عاقل، و مستور به حجاب غیب، و مخزون عندالله، و در عین حال خزاین اشیای عالمند.
موجودات عالیه ای كه همه‌ی حقایق عالم شهود ، تنزل یافته و رقیقه ای از آنان است و همه‌ی آنچه در آسمان و زمین مشاهده می‌شود از نور و بهای آنان مشتق شده است، و به خیر و بركت آنها نزول یافته... به هر حال آنچه به آدم تعلیم شد و به او ارائه گردید همان حقائق عالیه عالم، موسوم به «اسماء الله» است و احتمالاً عبارت از همان «مفاتح الغیب» در آیه‌ی «وعنده مفاتح الغیب» (انعام / 59 ) و «خزائن» در آیه‌ی «و ان من شیی الا عندنا خزائنه» (حجر / 21 ) است.8
اما در مورد ملائكه می‌توان به دو صورت مطلب را بیان نمود:
صورت اول: چرا خداوند با وجودی كه می‏داند این انسان اهل فساد در زمین و خونریزی می باشد، باز او را خلق كرد؟ برای پاسخ به این پرسش توجه شما را به كلام علامه طباطبائی(ره) جلب می نمایم:
در این میان مصلحتی هست كه ملائكه قادر بر ایفای آن نیستند و نمی توانند آنرا تحمل كنند ولی این خلیفه زمینی قادر بر تحمل و ایفای آن هست . آری انسان از خدای سبحان كمالاتی را نشان می دهد و اسراری را تحمل می كند كه در وسع و طاقت ملائكه نیست . این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است و به طوریكه مفسده فساد و سفك دماء را جبران می كند.9
آری با دقت در آیات مورد بحث و روایات ذیل آن چنین به نظر می رسد كه گویا مقصود از «انی اعلم ما لاتعلمون» و جریان تعلیم اسماء به حضرت آدم، و وقایع بعد از آن، این است كه هر چند عده‌ای در نسل این آدم پیدا می شوند كه اهل فساد و خونریزی هستند اما در مقابل، در بین این افراد انسان‌هایی پیدا می شوند كه یا خلیفه‌ی خدا و غیب آسمان‌ها و زمین و مظهر اسماء جلال و جمال خدا می شوند و به مقام اسم اللهی می‌رسند، و یا بیش از ملائكه و بهتر از ملائكه قدرت و ظرفیت دارند كه اسماء خداوندی را به چشم دل شهود كنند. در حالی كه تا این اندازه معرفت، و شهود از دست شما (= ملائكه) بر نمی‌آید.
صورت دوم : اگر خداوند همان طور كه به آدم اسماء را آموخت، به ملائكه هم می‌آموخت آنها نیز عالم به اسماء می‌شدند و در نتیجه، شایسته‌ی خلیفة الله شدن می شدند .!!!
برای یافتن جواب این پرسش باید توجه داشت كه: اولاً خداوند متعال همان حقائق اسماء را كه بر آدم عرضه كرد ـ و آدم با قدرت درك و ظرفیتی كه داشت توانست آن اسماء را درك و شهود كند ـ به ملائكه نیز عرضه كرد، و خود آنها نتوانستند درك كنند چنانچه در ادامه‌ی همین آیه می‌خوانیم: «ثم عرضهم علی الملائكه» و آنها در جواب گفتند: «سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا.»
ثانیاً تفاوت ملائكه و آدم، در آموزش دادن و ندادن خداوند نبود، بلكه تفاوت اساسی در ظرفیت و استعداد و سعه‌ی وجودی بود كه حضرت آدم برای دریافت اسماء داشت و ملائكه آن ظرفیت را نداشتند.
نتیجه‌گیری:
1. با بیانی كه از اسماء مطرح شد به خوبی معلوم می شود كه اكثر نظرات مفسران قابل جمع می‌باشد و می‌توان گفت: وقتی حضرت آدم به اسمائی كه خزائن آنچه در آسمان و زمین است، و غیب آسمان‌ها و زمین می‌باشند. آگاه می شود، پس در واقع به همه‌ی اسرار آفرینش و لغات و اسماء كوه‌ها و دره‌ها و همه‌ی مخلوقات و.... آگاه می‌شود. چنانچه می‌گویند: «چو صد آمد نود هم پیش ماست.»
2. و در مورد بخش دوم هم بیان شد كه تفاوت در نحوه‌ی آموزش خداوند به آدم و ملائكه نبود بلكه تفاوت در استعداد و ظرفیت وجودی آدم و ملائكه بود. كه یكی توانست دریافت كند و دیگری نتوانست


کورش بزرگ





کوروش فرزند کمبوجیه ی دوم پادشاه پارس بود.


مادر او ماندانا دختر آژیدهاگ پادشاه ماد بود.
این ابر مرد آنقدر والا مقام بوده که در قرآن از او ذکر شده(( ذوالقرنین ))
(16 آیه درباره ی اونازل شده:آیات 82 تا 97 سوره ی کهف ) و در تورات نیز( جایی او را مسیح وجایی شبان خداوند و در جایی دیگر عقاب شرق وهم مشورت خداوند ) از او با احترام خاصی یاد شده است .
در کتب مقدس یهودیان مانند (عزراء- نحمیاء- اشعیاه وارمیاه ) از کوروش به عنوان یک آزاده ومنجی یاد شده است واین احترامی که یهودیان به کوروش دارند به خاطر آن است که هنگامی که کوروش بابل را فتح کرد دستور داد تا تمامی یهودیان (تقریباَ000/40)
که در زمان بخت النصر(نبوکدنصر) پادشاه مقتدر بابل که در هنگام فتح اورشلیم آنها را به اسارت گرفته بود، آزاد کنند و کلیه ی اموالی را که بخت النصر از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود مسترد کنند وکوروش کمکهای بسیاری از نظر مالی و امکانات به یهودیان نمود
تا به اورشلیم برگردند واونیز دستور بازسازی هیکل سلیمان را داد. کورش نخستین کسی بود که منشور حقوق وآزادی بشر را صادر کرد.
در میان شاهان کمتر پادشاهی است که مانند ((کوروش)) به چنین نیکنامی جهانی رسیده باشد. کوروش در سال 530 ق.م هنگامی که 68 سال داشت به جنگ با قبایل ماساگها رفت و در آنجا مجروح و کشته شد. آرامگاه ابدی کوروش کبیر در پاسارگاد قرار دارد.






اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهان اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغل را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند.
من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر می شود فقط مقصر باید مجازات گردد نه دیگران.
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که کسی مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

مومیایی





به روش موميايي اجساد در عهد کهن در سرتاسر کره خاکي ما موميايي ها پيدا مي شوند، اما کاملترين آنها در مصر يافت مي شود مصريان باستان فن مومياگري را به بالاترين درجه خود رساندند
مومياگري در مصر باستان در واقع يک رسم مذهبي بسيار مهم و نوعي آمادگي براي زندگي پس از مرگ بود اما در کنار آن هنرها و مشاغل مختلف و بسيار پردرآمد نيز شکل گرفته بود.بنا به تصور مصريان باستان ، روح پس از مرگ به صورت پرنده اي با چهره انسان به گشت و گذار در جان مي پردازد، اما شبها بايد به کالبد زميني خود بازگردد. هدف اصلي موميايي کردن جسد آن بود که اين پرنده بتواند براحتي جسد خود را پيدا کند
کلمه موميايي از کلمه عربي موم نشات گرفته و نشانه يک اشتباه تاريخي است اعراب گمان مي کردند که اين اجساد به کمک موم به اين شکل در آورده شده اند؛ در حالي که موم در تهيه موميايي هيچ نقشي ندارد.موميايي کردن براي تمام مردگان در مصر باستان زير نظر کاهنان مصري انجام مي شد و حدود10 هفته طول مي کشيد. مراحل مختلف انجام موميايي با مراسم مذهبي خاص همراه بود.در اولين مرحله ، اعضاي فسادپذير مانند کبد، مغز، روده ها و ريه ها خارج مي شدند و فقط قلب در درون جسد باقي مي ماند مغز را از طريق سوراخ هاي بيني خارج مي کردند و دور مي ريختند بقيه احشا را از طريق برشي در پهلوي چپ جسد خارج مي کردند و هر عضو را درون کوزه اي قرار مي دادند. هر کوزه بنا به اعتقادات مصريان باستان ، به شکل يکي از خدايان آنها بود اين کوزه ها بعدا همراه با جسد در درون مقبره قرار مي گرفتند.
سپس نوبت به خود جسد مي رسيد براي فساد جسد، رشد باکتري ها و قارچ ها ضروري است و اين موجودات هم براي رشد، به آب نياز دارند. مصري ها به کمک مواد شيميايي و با استفاده از آب و هواي خشک و گرم آن سرزمين ، اقدام به خشک کردن اجساد مردگان خود مي کردند.روش موميايي کردن در واقع مشابه روش خشک کردن ماهي است ، اما به جاي نمک طعام از مخلوطي از کربنات سديم و بي کربنات سديم با نمک طعام و سولفات سديم استفاده مي شده است ؛ اين مخلوط را ناترون مي ناميده اند. در مصر چشمه هاي حاوي ناترون وجود دارد که با تبخير آب آنها، ناترون به دست ميآوردند.تکه هاي کوچک ناترون را در پارچه هاي کتاني مي پيچيدند و در درون جسد قرار مي دادند
سطح جسد را هم با لايه نازکي از ناترون مي پوشاندند. آب و هواي خشک مصر، مراحل خشک شدن جسد را تسريع مي کرد. بعد از خشک شدن جسد، بسته هاي ناترون را در مي آوردند و سطح جسد را با دستمال خيسي پاک مي کردند. سپس سطح بدن را با رزين هاي گياهي مي پوشاندند و داخل شکم را هم با پارچه هاي کتاني آغشته به رزين پر مي کردند. در اين زمان ، جسد آماده پيچيده شدن در نوارهاي کتاني بود تا به شکل موميايي نهايي دربيايد براي پيچيدن جسد، فقط از کتان استفاده مي شد حفره هاي ناشي از خشک شدن جسد با تکه هاي پنبه پر مي شد
دستها و پاها و گاهي حتي انگشتان ، هر يک جداگانه نوارپيچي مي شدند سپس کل جسد بيش از20 بار نوارپيچي مي شد بعد از چند بار نوارپيچي ، يک لايه رزين ماليده مي شد تا نوارها را به هم بچسباند نوارپيچي کامل يک جسد به حدود100 متر مربع پارچه کتاني نياز داشت که به صورت نوارهايي به عرض 20 سانتي متر و طول1 تا7 متر تهيه مي شدند کتان به کار رفته در نوار پيچي معمولا از کتانهاي مستعمل بود و فقط در مورد افراد ثروتمند از کتانهاي نو استفاده مي کردند. گاهي بر روي نوارها هنوز اسم صاحب قبلي آنها وجود داشت بعضي وقت ها نيز بر روي نوارها، دعاهاي مذهبي مي نوشتند.
پس از اتمام کار، تمام اشيايي را که در تماس با موميايي بودند، در کوزه اي قرار مي دادند تا در مقبره و در کنار جسد بگذارند. مومياگرهاي مصري با وجود درآمد خوب ، آدمهاي سهل انگاري بودند و تکه هايي از جسد مانند انگشت يا لاله گوش جسد را که کنده مي شد، در اين ظرف قرار مي دادند اما موميايي تنها بخش از مراسم تدفين نبود. طي اين 70 روز هنرمندان مختلف به تزيين و نقاشي مقبره مي پرداختند نجاران هم تابوت هاي تو در توي متعددي مي ساختند و هر يک را تزيين مي کردندبراي نقاشي سطح تابوت معمولا يک رويه کتاني روي تابوت مي چسباندند، سپس بر روي آن يک رويه رزين و چسب مي کشيدند و بر روي اين لايه نهايي ، نقاشي مي کردند. افراد بسيار ديگري هم درگير تهيه لوازم متعددي بودند که همراه با جسد در مقبره قرار ميگرفت.يک کار بسيار مهم در اين دوره 70 روزه ، تهيه ادعيه لازم براي قرار دادن در درون مقبره بود که اين کار به عهده کاهنان بود. اين ادعيه که امروزه آنها را "کتاب مردگان " مي ناميم ، بر روي نوارهاي پاپيروس نوشته مي شد که گاهي تا30 متر درازا داشتند و به رنگهاي زيبايي نقاشي شده بودند. مطالب کتاب مردگان شامل اطلاعات لازم براي روح طي سفرهاي بعد از مرگ بود.
در نهايت مراسم تدفين با شرکت کاهنان ، بستگان ، دوستان و خدمتکاران برگزار مي شد. تابوت در يک سورتمه توسط گاو نري کشيده و به سمت مقبره حمل مي شد. در پشت تابوت عزاداران و حاملان هدايا و اشيا حرکت مي کردند. اين هدايا شامل اشيايي بود که تصور مي شد براي زندگي پس از مرگ ضروري است .
اثاثيه منزل ، اسلحه ، جواهرات ، غذا و پوشاک تنها بخشي از اين هدايا را تشکيل ميداد.در آخرين مرحله ، دهان جسد باز مي شد تا بتواند سخن بگويد، بخورد و بياشامد. سپس جسد به داخل مقبره حمل مي شد، در تابوت بسته مي شد، کتاب مردگان و هدايا درون مقبره گذاشته مي شد و کاهنان تمام شياطين را از مقبره بيرون ميکردند.بنا به باور مصريان باستان ، روح مرده در برابر42 قاضي حاضر مي شد و اعمال او در دنيا مورد بررسي قرار مي گرفت . سپس در پيشگاه خداي خدايان - ازيريس وزن قلب او در يک ترازو با وزن يک پر مقايسه مي شد. پر سمبل راستي و صداقت بود.
مسوول ترازو الهه اي به شکل شغال بود که آنوبيس ناميده مي شد. اگر روح ، تمام اين مراحل را با موفقيت پشت سر مي گذاشت ، به بهشت مي رفت در غير اين صورت سرگردان مي شد.گرچه مراسم موميايي طي قرون و اعصار در مصر باستان تغييرات بسياري داشته است ، اما پايه موميايي کردن ، خشک کردن جسد بود و حواشي آن و نوع اشيايي که همراه با جسد دفن مي شد، دستخوش تغييرات بسيار بوده است.مشهورترين آرامگاه هاي مصر باستان ، اهرام هستند که اهرام ثلاثه جيزه مهمترين آنها به شمار مي آيد. اين آرامگاه ها در واقع شکل تغيير يافته آرامگاه هاي ساده تري بودند که مصطبه خوانده مي شوند )مصطبه به معناي صندوق يا نيمکت است ). مصطبه ها ساختمان هاي کوتاه و مکعب شکلي بودند که از سنگ و آجر ساخته مي شدند و شامل چند اتاق حاوي جسد و هدايا و يک اتاق مخفي حاوي مجسمه متوفي بودند. اتاق حاوي جسد7 تا30 متر زير زمين قرار داشت و با يک چاه به مصطبه وصل مي شد.اما مقبره مردم عادي فقط يک اتاق داشت که در کنار صخره ها ساخته شده بود
گاهي حتي چند جسد در کنار هم در يک اتاق قرار داده مي شدند. افراد فقير فقط در ماسه هاي خشک صحرا دفن مي شدند.مصريان باستان هر يک از الهه هاي خود را به شکل حيواني مجسم مي کردند؛ بنابراين در نزديکي اغلب شهرهاي بزرگ مصر باستان گورستان هاي مخصوص براي هر نوع حيوان وجود داشته و در کنار هر گورستان معبدي مخصوص آن نوع حيوان ساخته مي شده است . جانوران هم موميايي مي شدند؛ البته نه بدقت ، اما بسيار دقيق نوارپيچي مي شدند؛ به طوري که براحتي بتوان از ظاهر موميايي ، نوع جانور را تشخيص داد، سپس درون تابوت مخصوصي قرار داده شده و دفن مي شدند. انواع جانوران موجود در مصر در اين گورستان ها پيدا مي شوند؛ از شغال و گربه و مار گرفته تا کروکوديل .







ایا غول ها یک افسانه اند.؟



" سورت " و " بلامی " برای اولین بار این سئوال را مطرح نمودند که اگر یک قمر به زمین نزدیک و نزدیکتر بشود چه اتفاقی روی میدهد.؟ یکی از تاثیرات ان این خواهد بود که قوء کشش ان به نسبت بیشتر خواهد شد .
شدت جذر و مدها زیادتر شده و سطح وسیع تری از سواحل را شستشو خواهد داد , و از تاثیرات ثانوی ان این خواهد بود که انسانها و کلیه موجودات زنده بلند قدتر خواهند شد. 
طبق نظر این دو دانشمند این تنها دلیل ممکن برای توجیه علت پیدایش گیاهان و حیوانات عظیم الجثه و غول پیکر و انسانهایی به قد بیش از 5 متر است که در روی زمین می زیسته اند , و طبق این تئوری افزایش قامت انسانها و همینطور بالا رفتن ضریب هوش ادمیان در اثر افزایش اشعه کیهانی بوده است
از اینگونه مباحث متشنج کننده درباره طبیعت و این اشعه وجود داشته است و در اینده نیز وجود خواهد داشت . سالیان متوالی برسی و تحقیق لازم است تا بتوان به نتیجه قطعی دست یافت . 
پرفسور " یعقوب ایوگستر " که در این رابطه برتر از همه است اعلام نموده است که : " اشعه کیهانی نیز مانند اشعه ایکس و غیره ممکن است دارای دو نوع تاثیر باشد , یعنی ممکن است باعث تعقیرات وراثتی بشود و یا به بافت های بدن اسیب برساند " اگر کره زمین دارای قمرهای چندگانه بوده , که غیر از یکی بقیه نابود شده اند , و باز هم اگر نتیجه ان شده است که انسانها در معرض تابش شدید رادیو اکتیو قرار گرفته اند , پس بطور حتم دلیل پیدایش موجودات غول پیگر همین پدیده بوده است
برای اینکه این موضوع بهتر به تصویر کشیده شود , میتوانیم رویدادهائی را که در سال 19۷2 در جزیره هند غربی به نام " مارتینیک " روی دادند را بخاطر بیاوریم , حادثه ای که منجر به کشته شدن بیش از 000/20 نفر فقط در شهر "سنت پامین " گردید . درست قبل از اغاز فاجعه یک توده غلیظ ابر به رنگ بنفش تیره در بالای دهانه اتشفشان ظاهر شد , که عبارت بود از گازهای اشباح شده با بخار اب , ان ابر بتدریج گسترده تر شد و بالای جزیره را پوشاند
مردمان ساکن انجا خبر نداشتند که چه فاجعه ای در انتظار انهاست
ناگهان ستون اتشینی از دهانه اتش فشان تا ارتفاع بیش از 4000 متر به اسمان فوران نمود و گازهای موجود در ابر را شعله ور کرد . گازهای مشتعل با حرارتی معادل 1000 درجه سانتیگراد در حال سوختن بود , تمامی ساکنان ان جزیره زنده زنده کباب شدند و تنها یکنفر زندانی که در سیاهچال قرار داشت نجات پیدا کرد . شهر فاجعه زده دیگر بازسازی نشد , اما زندگی خیلی زودتر از انچه انتظار میرفت در ان جزیره اغاز شد . گیاهان و حیوانات در صحنه انجا ظاهر شدند , اما همگی از اندازه های خارق العاده برخوردار شدند ( حیواناتی که به انجا رفته بودند ) سگها , گربه ها , مارمولکها , لاک پشتها و حتی حشرات خیلی درشت هیکل تر از ان بودند که تا ان موقع مشاهده شده بود و ضمنا هر نسل جدید نسبت به نسل قبل خود بزرگتر شده بود . 
دولت فرانسه برای تحقیق در این مورد تیمی از دانشمندان را در نزدیکی کوه اتشفشان انجا مستقر کرد و انها بعد از تحقیقات لازم اعلام نمودند که جهش ناگهانی زندگی گیاهی و حیوانی موجود در انجا به دلیل تشعشعاتی بوده که از مواد معدنی پرتاپ شده به اسمان در حین فعالیت اتشفشانی ساطع شده بود
ان تشعشعات روی انسانها نیز موثر بود , سرپرست تیم تحقیقات دکتر" ژورل گراویور"در طی ان مدت به اندازه 7 سانتیمتر و همکار دیگرش دکتر " روئن " 59 ساله حدود 5 سانتیمتر به قدشان اضافه شده بود
برای ازمایش دقیقتر بعضی از شاخه های تازه جوانه زده گیاهان را طوری پوشاندند که اشعه مورد نظر به انها نتابد و شاخه های هم قد و هم اندازه دیگر ان گیاه را در معرض تابش ان اشعه قرار دادند , طولی نکشید که مشاهده کردند شاخه های اشعه دیده به مراتب بزرگتر از شاخه های محروم از اشعه رشد کرده اند و روی هم رفته در عرض شش ماه به همان اندازه ای رشد نمودند که در مواقع عادی 2 سال طول می کشیده است
میوه ها خیلی سریع رسیدند و اندازه انها نیز خیلی درشت تر از حد معمول گردید, تنه های گیاهان کاکتوس نیز قطورتر و دو برابر گردید , حیوانات رده پائین نیز تاثیرات ان اشعه را بروز دادند . مثلا نوعی مارمولک سمی که در حالت عادی به طول حدودا 20 سانتیمتر بود , بعد از اینکه در معرض تابش ان اشعه قرار گرفت طول ان به حدود 50 سانتیمتر رسید و شکل اژدهای کوچکی را پیدا کرد و سم زهر ان که قبلا کمتر کشنده بود , حالا دو برابر سمی تر از مار کبرا شده بود
اما بعد از اینکه ان گیاهان و جانوران را از جزیره " مارتینک " خارج و دور نمودند دیگر ان رشد غیر عادی را نشان ندادند . در خود جزیره هم وقتی تابش اشعه مورد بحث به پایان رسید ان غولهای کوچولو به حال اولیه خود برگشتند . این حادثه یک معما را در برابر دانشمندان قرار داد !! ایا زمین در سالیان دور تجربه اینگونه تشعشعات را داشته است.؟
و اگر بوده عمر این اشعه های مرموز چقدر بوده.؟ در افسانه های زیادی از غول نام برده شده , ایا این افسانه ها تنها یک داستان هستند .؟
ایا براستی اسکلتهای انسان پنج متری یافته شده , یا باز اینهم یک افسانه است .؟








در پائیز 1961 در سه مایلی شرق شهرمنا واقع در ایالت آراکانزاس ودر کنار جاده رنسام آقای اد شین به اتفاق همسر ونوه پانزده ساله خویش چارلی شافر زندگی میکردند اگر چه اقای شین سالهای هفتاد زندگی اش راسپری می کرد ولی هر روز در مزرعه اش کار میکرد ونوه اش هم کمک دست او بود . آقا وخانم شین به همسایگان و خبرنگاران گفتند ماهها بود که انها مشکل حرکت خودبه خود اثاثیه وکتابها ووسایل اشپزخانه را درداخل خانه داشتند
خانم شین گفت یکبارسرش رابلند کرده ودیده بود که انجیل خانوادگی آنها به آرامی وقتی که در اتاق نشیمن تنها بود از کنار سرش عبور کرد حتی بالشها از زیر سر مزرعه دار پیر وهمسرش با چنان خشونتی کشیده می شدند که به دیوار برخورد می کردند یک عروس خانواده از حادثه ای سخن میگفت که در آن یک سطل خالی زغال وچند تا ذرت مستقیما بسمت وی پرواز میکردند .برادر خانم شین که جرج نام دارد از مشاهده یک مداد ویک قوطی غذای سگ که چند لحظه در هوا معلق بودند سخن گفت .یک همسایه به نام پلای گزارش داد که شاهد بوده کبریتهای چوبی از قفسه بیرون می آیند این امر بصورت تکی وگاهی دوجینی انجام میشد .
یک خصوصیت عجیب کل این ماجرا کندی حرکتی بود که طبق گزارش های ثبت شده خیلی از اشیا چنین حالتی را داشته اند ودلیل مشخصی هم برای ان وجود ندارد بعد از اینکه پدربزرگ مستاصل سرانجام درباره این موضوع با یک کاسب محل درد دل کرد و آن کاسب به مطبوعات خبر داد خانواده شین گرفتار مردم کنجکاو وفضول شدند گاهی دوازده نفر غریبه به در خانه می کوبیدند و میخواستند با هم وارد شوند تا آخر سرکارد به استخوان نوه آنها رسید واو قدم جلو گذاشت وادعا کرد که خودش بتنهایی همه این مزاحمتها را فراهم میکرده است این عمل به کنجکاوی عمومی پایان داد
آلبرایت مقاله نویس روزنامه که به تحقیق در این باره پرداخت گفت که اقرار پسر هیچ چیز را حل نکرد . چرا که آلبرایت دقت کرد که حتی آن پسر هم قادر به جابجایی اشیا سنگین در فضا آنطور که شاهدین میگفتند نبود



غول ها









در مورخه 30 ژوئیه سال 1963 روزنامه شهر " پورتلند " واقع در ایالت " اورگون " گزارشی را منتشر کرد که باعث تعجب و وحشت مردم ایالت " اورگون " گردید : 
مخلوق عجیب باز هم در شمال غربی دیده شد !! نویسنده مقالات روزنامه به اسم " مارتین کلارک " پی به این امر برد که این گزارش یک مورد دیگر از سلسله گزارشهایی است که از شاهدین معتبر درباره غولهای پشمالوی عجیب نقل شده است .
در این مورد بخصوص " کلارک " از شاهدین به عنوان یک مرد " پرتلندی " و دو زن بومی که نسبتی با هم نداشتن و بنا به درخواست ایشان اسمشان در ان شماره از روزنامه چاپ نشده بود نام برد . حادثه در یک قسمت دور افتاده از یک جاده بین گذرگاه " ساتوس " و شهر " تاپینش " در حدود ساعت 5/1 بامداد روز یکشنبه مورخه 28 ژوئیه سال 1963 روی داده بود . ان مرد در حال راندن اتومبیلی بود که ان دو خانم مسافرش بودند و او تازه از یک اتومبیل دیگر سبقت گرفته بود که ناگهان چراغهای جلویش روی یک موجود عظیم الجثه که در چند فوتی پائین تر از جاده و در قسمت چپ ان قرار داشت , افتاد . وی خطاب به خبرنگار فوق گفت
اول فکر کردم که یک تنه کنده درخت سفید رنگ است , ولی بعد دریافتم که هیچ کنده دریافتم که هیچ کنده درختی در ان ناحیه وجود ندارد سپس دیدم که ان دارد حرکت میکند ! سه سرنشین اتومبیل تصدیق کردند که ان موجود یک مخلوق ادم نما به قد 3 تا 4 متر و پوشیده از موی درازی بود که در نور جلوی اتومبیل خاکستری جلوه میکرد . انها فکر کردند که این موجود از داخل گودالی که در مجاورت جاده قرار داشت بیرون امده است . و هنگامی که نور ماشین به ان خورد خیلی سریع از جاده فاصله گرفت و در تاریکی ناپدید شد .
این گزارش سریعا با سایر گزارشهای متعاقب ان دنبال شد
منجمله یک گزارشی بود که توسط خانواده " مارتین هنریش " به روزنامه داده شده بود . این خانواده کشاورز هنگامیکه در مزرعه خود بودند . چند موجود غول پیکر را دیدند که کنار حوضچه اب مزرعه ایستاده بودند . اقای هنریش تصور کرد که به چند خرس برخورد کرده اما در ان منطقه خرسی به ان بزرگی وجود نداشت . انها بدون اینکه ازاری به کسی برسانند شروع به خوردن اب کردند و بعد از انجا دور شدند چیزی که باعث تعجب بود اینکه انها اب را در میان دستان خود میگرفتن و بعد میخوردند و حرکت انها دقیقا مثل انسان بود . دیگر پلیس نمتوانست بی تفاوت باشد , انها به سرعت وارد منطقه شدند و چون کنار حوضچه , گل الود بود به راحتی جای پای انها دیده می شد .
جای پای انها دقیقا شبیه انسان بود اما بسیار بزرگتر , از رد پاهای انها قالبهائی تهیه شد , تنها چیزی که می شد عنوان کرد این بود که انها میمونهای انسان نم بودند . سرخپوستان به این موجودات " ساچ کواچ " میگفتند . و اطلاعات زیادی از این موجودات در دست نبود .
سالها گذشت و دیگر خبری از میمونهای انسان نما نبود , تا اینکه در سال 1954 یک گروه 6 نفره از معدنچیان که مشغول کار به روی یک حفره کوچک پر منفعت در دامنه شرقی کوه " سنت هلن " بودند . مورد حمله یک دسته نعره کش غول پیکر قرار گرفتند . به استناد خبر جریده " لانگ ویو دیلی نیوز " این موجودات با پرتاب کردن سنگ و چوب به طرف معدنچیان باعث وحشت و فرار انها شدند . معدنچیان بسرعت خود را به کلبه ای که برای استراحت ساخته بودند رساندند
یکی از معدنچیان بنام " ماریون اسمیت " در گزارشی که به کلانتری " کولیتز کانتی " داده است , میگوید : من پنچ تیر از فاصله نزدیک به یکی از وحشیان زدم اما نتوانستم او را بیندازم , به گفته معدنچیان در تمام طول شب این جانوران بزرگ در اطراف کلبه انها نعره می کشیدند و انرا سنگ باران می کردند , گاهی این سنگها بقدری بزرگ بود که نزدیک بود کلبه را ویران کند . با دمیدن صبح معدنچیان از کلبه در هم ریخته اشان پا به فرار گذاشتند , ولی همینطور که می گریختند , خود را رودر روی یک موجود پشمالوی عظیم الچثه که به تخمین انها قدش بالای 4 متر و شکل ظاهری ان شبیه یک میمون با موهای بلند سیاه یا قهوه ای تیره بود , دیدند . طبق گزارش واصله یکی از معدنچیان به طرف ان موجود شلیک کرد و انها دیدند که وی به داخل یک شکاف بزرگ که از ان زمان به " دره میمون " معروف گردید , پرتاب شد . گزارش معدنچیان وحشت زده موجب ارسال یک گروه جستجو از طرف دفتر کلانتر شد . در گزارش این گروه امده : کلبه بطور کامل ویران شده , بنظر میرسد بعد از خروج معدنچیان انها دست از خراب کردن کلبه برنداشته اند ,سنگهای بسیار بزرگی به طرف کلبه پرتاب شده که نشان میدهد این موجودات بسیار قدرتمند هستند
جای پاهای این موجودات در اطراف کلبه به چشم میخورد
که بسیار شبیه پای انسان است اما اندازه ان بسیار بزرگتر است . در دره اثار خون بچشم میخورد اما اینگونه بنظر میرسد که انها موجود زخمی را با خود برده اند . من برای اینکه این مطلب به درازا نکشد به این نکته اکتفا می کنم ..گزارشات زیادی از دیدن این موجود در جراید مختلف به چاپ رسید . تا اینکه در سال 1967یک گروه فیلم برداری بنام " دون فرد " توانست یک فیلم کوتاه از این موجود عجیب که مثل انسان راه میرود تعیه کند (بعدها فیلمهای بسیار توسط هالیود ساخته شد) نسل این موجودات بسرعت منقرض شد با ساخت و سازهای انجام گرفته دیگر جائی برای اخرین غول ها نمانده است ..البته در سالهای گذشته خبر از دیده شدن این موجود غول پیکر در اطراف رودخانه " می سی سی پی " و همچنین جنگلهای اموزون بگوش میرسد . ایا اینها نیاکان غولهای داستان ما هستند.؟ در اینده نه چندان دور از غولهای تبت با شما خواهم گفت . اما غولها دیگر یک داستان نیستند..انها وجود داشته و شاید هم وجود دارند ....




دانشمندانی بودند که نظریه فاجعه اقمار زمین را مطرحه کرده بودند . وباز ان تعداد از دانشمندانی که نظریه فاجعه اقماری را رد می کنند , باز هم این عقیده را قبول دارند که اشعه کیهانی عامل غول سازی در روی زمین بوده است که در گیاهان و حیوانات ماقبل تاریخ نمود پیدا کرده بود
خورشید به طور حتم در مراحل اولیه خود مقدار متنابهی اشعه کیهانی را به سوی سیارات پیرامون خود انتشار داده بود . حتی در عصر حاضر نیز هر موقع طوفانهای خورشیدی ( منظور انفجارات سطح خورشید است ) شدت بیابد , تشعشعات کیهانی افزایش پیدا میکند . در چنین صورتی غول سازی می بایست از اغاز شروع زندگی نباتی و حیوانی در روی زمین وجود داشته باشد نه فقط در دوره تریاسیک (حدود 185 میلیون سال قبل ) که زمان زندگی دایناسورها بوده است , از طرف دیگر درست است است که اشعه کیهانی از طریق جو زمین فیلتر شده و به زمین می رسد , ولی حتما در ان ایام شدت ان بیشتر بوده است . حتی امروزه نیز تابش ان تغییرات غیرقابل انکاری را در بدن انسانها باعث میشود . اگر شدت ان 000/650 واحد در دقیقه باشد , میتواند از دیوارهای سرب و از اب به عمق 1200متر عبور نماید
پس تا اینجا نتیجه گرفتیم اشعه کیهانی خورشید میتواند در رشد و نمود گیاهان و حیوانات تاثیر داشته باشد . اما ایا در روی زمین نشانه های دیگری هم وجود دارد .؟
پرفسور " باتر لیکی " پسر پرفسور " لوئیس لیکی " که در حال حاضر سرپرست موزه کنیا میباشد , در ان زمان که پدرش بقایای انسانهای ماقبل تاریخ را کشف نمود پسر کوچکی بیش نبود اما کمک پدر محسوب می شد در ان موقع روزی وی از سر بالائی مقابل تنگه " اولدووای " که در نزدیکی دریاچه ویکتوریا قرار دارد مشغول سعود بود که تعادل خود را از دست داده و کم مانده بود به ته دره سقوط نماید , و در همان حال که بطرف پائین خم شده بود ناگهان یک تکه استخوان درشتی را مشاهده کرد که قسمتی از ان سر از خاک بیرون زده بود , او شروع به فریاد زدن کرد و همراهان او را بالا کشیدند او انچه را که دیده بود به پدر گفت و انها بلافاصله شروع به کنکاش در منطقه کردند , انها اسکلت و جمجمه ای را از زیر خاک بیرون اوردند که باور کردنی نبود , این اسکلت مطعلق به انسانی بود که نزدیک به پنج متر قد داشت و حدود نیم میلیون سال قبل در ان مناطق زندگی میکرد , البته این اولین یافته دانشمندان و باستان شناسان نبود , ولی یکی از بینظیرترین یافته های انسانهای غول پیکر محسوب می شد که بعدها به "غول اولدووای " معروف شد . من اگر بخواهم تمام یافته های دانشمندانی که تا امروز جمجمه و اسکلتهای انسانهای عظیم الجثه را یافته اند را بگویم همانطور که در مقدمه مطالب عرض کردم یک کتاب مثنوی میشود ولی همینقدر اشاره می کنم که در کشورهای چین , هندوستان و قاره افریقا و امریکای جنوبی و قسمتی از اروپا اسکلتهای انسانهای عظیم الجثه یافت شده است ... این یافته ها نشان میدهد که در روی زمین انسانهای زندگی میکردند که از نظر اندازه و هیکل بسیار درشت تر از نسل امروز بشر بوده است
در یکی از حفاریها که در " گارگایان " فلیپین انجام گرفت اسکلت انسانی به قد پنج متر هفتاد سانتیمتر یافت شد . اسکلت دیگر به قد سه متر در منطقه جنوب شرقی چین یافت شد و طبق اظهار نظر " پنی ون – چانگ " انسان شناس چینی , این انسانها حداقل در 000/300 سال پیش در ان منطقه زندگی میکردند ( یکی از بستگان نزدیک بنده هنگامیکه در سالهای 1346تا 1347 در منطقه سیستان و بلوچستان مشغول خدمت بود میگفت : در ان سالها زلزله ای در منطقه امده بود و بعضی از افراد بومی امدند و گفتن در منطقه ای اسکلتهای بیرون زده وقتی چند کارشناس به ان منطقه امدند تشخیص دادند که انجا قبرستانی متروک بوده است , دوست من میگفت اسکلتها مطعلق به انسانهائی بود که بیش از سه متر قد داشتند . این جای تعجب دارد چرا که فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران بارها از سیستان و مردان قد بلندش در شاهنامه صحبت میکند
در اینده مطلبی درباره بعضی از افسانه ها و داستانهای کتابهای مقدس دارم ) البته انسان شناسان دیگری هم هستند که با " پنی ون – چانگ " درباره زمان زندگی انسانهای غول پیکر اختلاف نظر دارند و بسیاری هم با ان موافقند. این موضوع در مورد یافته های به عمل امده در " اقادیر " مراکش نیز صادق است . در انجا یک افسر ارتش فرانسه به نام سروان " لافانچریک " انبار و ذخائر و لوازم شکاری را کشف نمود که در میان سلاحهای موجود پانصد عدد تبرزین دولبه مشاهده می شد که وزن هر کدام انها حدود 11کیلو گرم و همچنین تبرهایی برای قطع درختان به وزن حدود 60 کیلو گرم بدست امد که با استانداردهای امروزی چیزی حدود 25 تا 30 برابر تبر و تبرزین های امروزی است . و علاوه بر سنگینی وزن , طول و قطر دسته های ان نیز نشان از این دارد که استفاده کننده های ان باید بسیار غول پیکر و نیرومند بوده باشند .
مطلب دیگری که محققان این رشته را دچاره حیرت کرده , حکایتها و همچنین افسانهایی است که در میان اقوام مختلف وجود داشته است
مثلا در افسانه های یونان باستان از غول سه چشمی نام برده میشود , تقریبا مشابه همین افسانه نیز در میان سرخپوستان و اقوام وحشی در امریکای جنوبی نیز دیده میشود . در گوشه و کنار این کره خاکی مجسمه هائی وجود دارد که پیام مرموزی را در خود نگه داری میکنند . تونلهای بسیار عریضی که یک کالسکه چهار اسب به راحتی میتواند در ان طردد کند . تمام اینها نشانه هائی است از انسانهای عظیم الچثه یا همان غولهای کتابهای داستانی که در کودکی انرا میخواندیم . اما یک سئوال مرموز باقی می ماند . " ایا در عصر ما هم غولی وجود دارد .؟"


فکر میکنم اکثر شما هم مثل من اولین بار نام غول را در کتاب لوبیا سحر امیز خواندید . چقدر از پدر و مادر خود پرسیدید که ایا براستی غول وجود دارد .؟
و انها جوابی برای این سئوال نداشتند و تازه هر وقت میخواستن من و شما را بترسانند از کلمه لولو و غول شاخدار استفاده میکردند . بعدها با دیدن کارتون گالیور مجذوب ادم کوتوله ها شدیم و در رویاهایمان به دنبال غولی مهربان میگشتیم تا مثل غول چراغ جادو از دستورات ما پیروی کند !!
چه دوران زیبا و لذت بخشی بود تا اینکه بزرگ و بزرگتر شدیم , دیگر غول را فراموش کرده بودیم...اجازه بدهید یکبار دیگر به دوران کودکیمان برویم
اینبار بطور علمی بدنبال این موجود که غول نام دارد بگردیم . شاید براستی وجود داشته است یا بهتر است بگویم شاید وجود دارد . هر چند اگر بخواهم بطور کامل درباره این موجود مطلب بنویسم یک کتاب مثنوی میشود , پس با اجازه شما کمی خلاصه نویسی میکنم تا شما هم خسته نشوید ولی نمیدانم چند قسمت میشود و اگر پروردگار نیروی بدهد سعی میکنم وبلاک را زود به زود اپدیت کنم تا شما هم به امید خداوند راضی بشوید







پیشگویان باستانی




مردمان عهد باستان درباره اندازه گیری دوره های زمانی طولانی مدت اطلاعات زیادی داشتند . زنان پیشگوی یونان به کمک آپولون میتوانستند به عمق اینده نگاه اندازند .
میان پیدایش این جهان و انهدام ان دوره های زمانی طولانی مدت و غیر قابل تصوری اندازه گیری شده است . ایا ما در حال نزدیک شدن به پایان این دوره هستیم .؟! برای جواب این سئوال ما نیازمند ان هستیم که معنا و مفهوم" زمان " را مورد بازبینی و بررسی قرار دهیم . زمان چیزی است که لحظات حال را, از محدوده اینده و محدوده تاریخ جدا میسازد .
ما میتوانیم تنها بصورت عینی,جزء بسیار کوچکی از زمان را که " حال " نامیده میشود را تجربه کنیم

در مقابل ما میتوانیم گذشته را از طریق حافظه یا تاریخ بیان کنیم .
اما انسان همیشه تشنه اینده و اینده نگری بوده است – تاریخ تمام تمدنها و ملل و اقوام گوناگون نشان میدهد که انسانها همیشه به دنبال راهی بودند تا بتوانند اینده را درک و بقول معروف انرا " پیشگویی " کنند .
ایا سماوات و سیارات میتوانستند راه حل این عطش اینده نگری یا پیشگویی را به انسانها نشان بدهند.؟ تقریبا" تمام تمدنها - برای اینده نگری, اسمان و سیارات را مورد کنکاش قرار داده بودند -که این روش هم میتواند برای خودش معما باشد . پیشگویان باستانی اعتقاد داشتند که هر شروعی پایانی دارد و زمین و زندگی انسانها هم به روی ان از این قاعده مستثناء نیستند .
در مصر باستان به کمک سیارات و ستارگان حتی برای زندگی روزمره هم پیشگوئیهای صورت میگرفت . ایا براستی اهرام توانائی پیشگوئی و اینده نگری را دارد.؟

در اینکه مصریان در ستاره شناسی و ریاضیات دانشمندان خبره ای بودند نباید شک کرد .
تئوریهای علمی همانطور که از نامش پیداست یک ایده یا باوری است که میتواند درست یا غلط باشد و این شما هستید که باید در این مورد قضاوت کنید . خوشبختانه گوینده تئوری خود یکی از یهودیان و پیروان حضرت موسی (ع ) میباشد
مطلب امروز در مورد برق یا الکتریسیته در تمدنهای باستانی میباشد . ایا نیاکان ما توانسته بودند به این انرژی دست پیدا کنند .؟! و اگر جواب اری باشد از این انرژی در کجا و در چه زمینه ای استفاده مبکردند .؟

نیروی الکتریسته در تمدنهای باستانی

دوستانی که تا امروز مباحث و مطالب yahoo2 را دنبال کرده اند می دانند من در خرداد ماه 84 و در ابتدای مطلب " پروازهای عجیب " مطلبی را از پرفسور گونیم " نقل کردم که اشاره بسیار دقیق و عجیبی را در مورد اشگال و هیروگلیف های موجود در بناهای اهرام را بازگو کرده بود » پرفسور " گونیم " میگوئید من مطمئنم انها ( سازندگان و مهندسان ابنیه های مصر باستان ) با اسرار علمی و همینطور انرژی الکتریکی غریبه نبوده اند و اشاره کرده است که اطاقهای سری در اعماق اهرام که در عمق 20 تا 30 متری زیر زمین وجود دارند که بعد از سپری شدن بیش از 40 قرن و پس از کشف و گشوده شدن مجدد , وقتی هوای تازه بدرون انها نفوذ کرد , دیوارها و کف و سقف انجا پوشیده شده بود از هیروگلیف و رنگها و نقش های گوناگون , و کاملا واضح است که ان نقاشی ها با دقت و ظرافت بعد از نصب ان سنگهای عظیم به روی دیوارها کشیده شده است . با این حساب هنرمندان ان عصر از چه چیز به عنوان منبع روشنائی استفاده میکردند.؟
کار هنری به ان دقت و ظرافت نیاز به روشنائی معادل روشنائی روز دارد .
چراغهای معمولی و مشعل نمیتوانسته کار ساز باشد و از طرف دیگر واضع است که از این قبیل وسائل روشنائی استفاده نشده است .
زیرا هیچگونه اثری از دود و دوده در انجا وجود ندارد . « اما یکی از اسرامیزترین مدارک موجود در ابنیه های مصر باستان مربوط میشود به تعدادی تصویر کنده کاری شده در معبد " هاتور " و " دندرا " – این تصاویر هم بصورت جفت است و هم بصورت تکی و جالب اینکه این تصویر حکاکی شده تنها در همین معبد است و در هیچ یک از ابنیه های دیگر بچشم نمیخورد . ابتدا تصور می شد که اشیایی که در دست این دو انسان است , نوعی وسیله برای اجرای نوعی مراسم مذهبی باشد, اما هیروگلیف های موجود در این کتیبه هیچ اشاره ای به این موضوع نمی کنند – جالب اینجاست که در اکثرا کتیبه های مذهبی, توضیحات کاملی از مراسمهای مختلف بر دیوارها حک شده است

یک مهندس مکانیک المانی بنام " الفرد گونیک " که بیشتر عمر خود را با پدرش در اماکن باستانی مختلف جهان گذرانده, تئوری جالبی را بیان کرده است. او این تصویر را یک مدار الکتریکی کامل می داند . مهمترین کشف او یافتن تعدادی پیل الکتریکی در خرابه های حومه بغداد است که امروزه یکی از مدارک مهم بحساب می آید.
( یکی دیگر از افتخارات ما ایرانیان .!! این باطری های الکتریکی که با محلول سرکه کار میکرده متعلق به دوره امپراتوری ساسانیان در سال 226 تا 630 میلادی بوده و جزو وسایل مذهبی قلمداد می شده است .
تحقیقات بعدی نشان داد که حدود 2000 سال قبل فرقه ای از دانشمندان ایرانی وجود داشتند که با حسادت کامل اسرار الکتریسیته را که شامل تکنیک ابکاری روی انواع سنگهای زینتی – شمشیرها و لوازم ستاره شناسی نیز بوده است را مخفی نگه داشته بودند و عجیب تر از ان این موضوع است که در چند کیلومتری جنوب بغداد در قلب بابل باستان – خازن هایی کشف شد که گفته میشود متعلق به 3000 تا 4000 سال قبل است .
اگر عمری بود یک مطلب کامل از هنر و دانش بینظیر ایرانیان را برای شما عزیزان نقل خواهم کرد) . او توانست مشابه همین پیل الکتریکی را که با محلول سرکه برق تولید می کند را بسازد . ایا براستی تصویر معبد " هاتور " یک مدار الکتریکی میباشد .؟!

جنجالی ترین تئوری درباره صندوق عهد عتیق

در مطلب شرق اسرارامیز با شما از الکترولیزه کردن فلزات سخن گفتم و مدارک بیشمار و مستندی را در این مورد بیان کردم . همانطور که میدانید خالص کردن الیاژ و جدا سازی ناخالصی ها بدون نیروی الکتریسیته تقریبا" غیر ممکن است . همین مدارک مختلف در اقصا نقاط جهان باعث شد تئوریهای مختلفی از سوی بعضی از دانشمندان بیان شود - جنجالیترین تئوری توسط تعدادی از باستان شناسان فرانسوی بیان شد, انها معتقد بودند :
حضرت موسی (ع ) بعد از اینکه توسط " ترموتیس " دختر " رامس دوم " از اب نیل گرفته و به عنوان فرزند خوانده پذیرفته شد – بعد از رشد نمودن , علوم مختلف ان زمان مصر را نزد کاهنان مصری فراگرفت .

نقشه باستانی و حیرت انگیز کره زمین .!!

ایا سیاره ما هزاران سال پیش توسط مردمانی که از ما پیشرفته تر بودند, مورد نقشه برداری قرار گرفته است.؟!! این سئوال از انجا مطرح شد که نقشه ای قدیمی در قصر سلطنتی استانبول به مورخه 1929 میلادی بدست امد
انگونه که مشهود است, این نقشه توسط شخصی بنام " پیری رئیس " ترسیم شده و بسیار دقیق و جامع میباشد..! ولی انچه که مایه شگفتی است – این میباشد که جزایر, دره ها, رودها و خلیج های ساحل قطب جنوب را هم نشان میدهد .!! این امر چگونه ممکن است.؟!!
همانگونه که میدانیم قاره قطب جنوب در زیر هزاران متر یخ و برف قرار دارد و نقشه های امروزی نیز – از این منطقه توسط انعکاس امواج راداری و ماهواره ای رسم شده است .
حال چگونه ترسیم کنندگان نقشه " پیری رئیس " توانسته بودند به راز زمینهای که هزاران متر زیر زمین قرار داشته و دارند پی ببرند – یکی از اسرار و عجایب کره خاکی ما میباشد.! دانشمندان بر این باورند که هزاران سال است – یخ, قاره قطب جنوب را

پوشانده است و حتی نمونه برداری از یخهای که در لایه های زیرین بوده است – نشان میدهد این قاره بیش از انچه دانشمندان تصور میکردند در زیر یخ بوده است . چه کسانی این توانائی را داشته اند که حاشیه زمین را در اعماق هزاران متری زیر یخ شناسائی و به روی نقشه ای پیاده کنند
نقشه " پیری رئیس " بر روی پوست یک غزال کشیده شده است و تاریخ ان به سال 1513 میلادی یعنی حدود 497 سال پیش برمیگردد . ولی " پیری رئیس " نوشته است که او این نقشه را از روی نقشه هایی که قدمت انها به 356 سال قبل از میلاد مسیح ( ع ) برمیگردد, کشیده است.! کارشناسان بر این باورند که نقشه های اولیه سالها پیش از این تاریخ تهیه شده است, همچنین میگویند که نقشه کشان بعدی از نقشه قدیمی تر کپی برداشته و این روند در طول تاریخ تکرار شده است . اشتباهات نقشه " پیر رئیس " شاید بخاطره خطای کپی بر داران باشد .
سایر اشتباهات را نیز میشود به تغییرات سطح زمین در طی قرون متوالی نسبت داد . چون در این مدت ابها بالا امده و خطوط ساحلی و جزایر تغییر پیدا کرده اند . با این اوصاف دقت نقشه فوق شگفت اور است.! اما یک سئوال همچنان بی جواب مانده است – چه کسی و برای چه مقصودی این نقشه را کشیده است .؟! هر که بود, می بایستی از تجهیزات پیشرفته و ریاضیات عالی سود برده باشد

محاسباتی که امروزه توسط ابر کامپیوترها محاسبه میشوند .
این نقشه کشان مرموز ماقبل تاریخ را پرفسور " چارلز هاپگود " پادشاهان بحری باستانی میخواند . وی بر این باور است که این سلاطین یا بقول معروف پیشروان ناشناخته – لااقل پنج هزار سال قبل می زیسته اند ... ولی چه بر سر انها امده است.؟ ایا انها ملاح بودند و با باد به اقصی نقاط زمین سفر میکردند .؟

ایا انها به همراه کشتی هایشان ناگهان ناپدید شده و از صحنه گیتی محو شده اند.؟ شاید از زمین پرواز کرده و به اسمان رفته اند.؟! یکی از معماهای بی جواب این نقشه اعجاب انگیز , طرز کشیده شدن ان است. برای کشیدن این نقشه حتما" باید از فاصله 5000 مایلی به زمین نگریسته شود .! شهر باستانی اسکندریه ( قاهره فعلی ) در روی نقشه سال 1953 " پیری رئیس " بر روی خط مرکزی طول جغرافیایی واقع شده است
تصور کنید که هزاران سال قبل یک سفینه فضائی بر فراز اسکندریه پرواز کرده و دوربینش را به روی شهر متمرکز کرده باشد . فیلم ظاهر شده اسمانی – در شعاع چند هزار مایلی اسکندریه همه چیز را نشان میدهد , ولی هر چه که از اسکندریه دور میشویم ابها و خشکی ها شکل خود را از دست می دهند . ایا میدانید علت چیست.؟
علت گردی زمین است و هر چه که از مرکز عکس دور میشویم – دریاها و خشکی ها کج و معوج تر بنظر میرسند .
این عیب در تصاویر ماهواره ای و سفینه های فضائی نیز مشاهده میشود . اجازه دهید اخرین نتایج مطالعه بر روی این نقشه اسرار امیز را که من سال گذشته در وبلاگ قرار داده بودم را نیز با هم دنبال کنیم .
در بررسی های که در دهه گذشته توسط یک مهندس نقشه کش بنام " تونی مالری " و نقشه کش دیگری بنام" والترز " نقشه بردار) کارتو گرافر ) انجمن هيدروگرافيک نيروی دريايی امريکا صورت گرفت - نتایج حیرت انگیز دیگری نیز کشف شد .! در این نقشه بطور مطلق و دقيق و با دقت بی نظير نه تنها در مورد دريای مديترانه و بحرالميت بلکه تمام سواحل امريکای شمالی و جنوبی و حتی کرانه های قطب جنوب روی نقشه " پيررئيس " کاملا" مشاهده میشود .
نقشه نه تنها حدود قارها را تعيين کرده بلکه حتی توپوگرافيک داخلی را نيز با دقت نشان می دهد .!! مطمئنا" وقایعی در ایام قدیم رخ داده است که امروزه علوم جدید قادر به توجیه انها نیست

ایا انها که نقشه اصلی را تعیه کردند – همانها نیستند که در " نازکا " ان تصاویر حیرت انگیز را بر روی زمین مسطح خلق نموده اند .؟! ایا انها سازندگان هرم " خئوپس " نیستند .؟! کره خاکی ما سرشار از ناگفته ها میباشد... شاید روزی تکنولوژی بتواند به ما در حل این معماها کمک کند
فرعونی که تاریخ قادر به فراموش کردن او نیست.


نشانهایی از ماورای زمین (2)





دانشمندان روسی در داخل غارهای ترکستان و صحرای " گـــــوبــــــی " اشیاء و لوازمی را پیدا کردند که واقعا" عجیب و اسرارامیز میباشند . بعضی از انها اعتقاد دارند که ان اشیاء ابزارالات فضایی میباشند که برای ناوبری سفاین فضائی بکار می رفته است .
ان اشیاء بصورت نیم کره یا کره کامل هستند و جنس انها از شیشه بسیار مقاوم و چینی میباشد که انتهای بعضی از انها بصورت مخروط درامده است. ازمایشات بعدی نشان داد که داخل این اشیاء با جیوه پر شده است . ایا براستی این اشیاء ابزارآلات فضایی بودند.؟!! علم کنونی هیچگونه جوابی برای این سئوال ندارد .
اما این نکته قابل ذکر است که جیوه نقش اساسی در گرداندن " ارابه های اسمانی " داشته است که اینقدر درباره ان در کتب سانسکریت هندوها شرح داده شده است . طبق مندرجات "رامایانا " و " دروناپاروا " (بخشی از ماهابهاراتا ) ماشین اسمانی (ویمانا ) به شکل کره ساخته شده بود و در روی بادهای قدرتمندی که توسط جیوه بوجود می امد, با سرعت زیادی پرواز می کرده است و به هر طرف که خلبان ان میخواست حرکت می نمود . یک منبع هندی دیگر بنام " سمر " از یک ماشین اهنی صحبت می کند که با جیوه شارژ می شده و موقع روشن شدن به صورت شعله اتش از عقب ان خارج می شده و انرا به پرواز در می اورده است . و یا در کتاب دیگری به نام " نگاناسوترادها را " نحو ساختن ان قبیل ماشینهای پرنده را شرح داده اند . دانشمند فقید جهان " اسحق نیوتن " کبیر زمانی در سال 1676 در نامه ای راجع به تبدیل فلزات به یکدیگر مطالبی را قید می نمود – شاید منظور وی اشاره به این قبیل موضوعات بوده است .
به هر حال در ان نامه چنین نگاشته شده است » اگر مطالب نوشته شده توسط کیمیاگران صحت داشته باشد, که جملگی اسرار انرا مخفی نگه می دارند, در صورت باردار نمودن جیوه احتمالا" منجر به یک چیز عالی تری میشود که ممکن است استفاده از ان خطر جهانی را در پی داشته باشد . « به هر حال ذکر این نکته جالب است که امروزه دانشمندان فضایی توجه خود را به سوخت جیوه معطوف نموده اند .
یا در یک گنگره بین المللی مربوط به فضا که در سال 1960 در پاریس بر پا گردید صحبت از یک نوع " موتور جیوه یونیزه " به میان امد و در سال 1966 مشغول طرح پرتاب یک قمر مصنوعی بودند که با نیروی احتراق جیوه افتابی حرکت بکند و نام انرا پروژه " فایتون " نهاده بودند .



ایا براستی نقل ها و حکایتهای مربوط به" ماشین پرنده " تنها یک افسانه است , یا واقعیت چیز دیگری میباشد.؟!! چگونه یک ذهن خیال پرداز میتواند چنین بی نقص از یک سفینه فضایی با ما حرف بزند.؟!! ماشینی که از انتهای ان اتشی شعله ور میشود و انرا به پرواز در می اورد.!
این موضوع نه در یک افسانه یا یک کتب بلکه چندین بار بصورت منظم تکرار و تکرار میشود . هنگامیکه افسانه ها را با تصاویر و نقاشی های باستانی که مربوط به ماشینهای پرنده میباشد کنار هم قرار میدهیم, انگاه بدبین ترین افراد هم با تردید به این مقوله مینگرند .
اگر شما دوستان مطالب Yahoo2 را کامل دنبال کرده باشید – بنده در مطلب " "هیسنگنو پایگاه فضائی باستانی ما"" با شما از تلاش دانشمندان و مححقان روسی که بدنبال کوچکترین سرنخ های مربوط به دانش و علوم تمدنهای مختلف و بخصوص تمدنهای باستانی شرق بودند, حرف زدم .. در ان مطلب متذکر شدم که در ایام زمامداری استالین دانشمندان اجازه نداشتند تا درباره موضوعات اینچنینی تحقیق و مطالعه نمایند . چون استالین اینگونه مطالعات را " جادوی مذهبی مسخره " می دانست . با گذشت زمان و ملایم تر شدن اوضاع, مطالعات دانشمندان روسی اغاز شد .
گروه های مختلفی تشکیل شد تا مطالعات دامنه داری را در مورد موضوعات گوناگون دنبال نمایند . گروهی وظیفه داشتند تا افسانه های مختلف شرق را مورد بررسی دقیق قرار دهند .
کتاب " رامایانا " که بزرگترین منظومه حماسی هندوهاست به شاعر قرن سوم قبل از میلاد به نام " والمیکی " نسبت داده میشود که ماجرای " راما " را به نظم کشیده


نشانهایی از ماورای زمین (1)

»ارابه پسران اتش و خدایان شعله, غرش کنان و در حالی که زبانه های شعله های اتش ان مانند نوار باریکی در اسمان به هر سو می پیچید, از ستاره درخشان به زمین فرود امد و گستره جزیره سفید در دریای " گوبی " را رایحه ای از سبزی ها و گلها فراگرفت « مطلبی را که خواندید از یکی کتابهای باستانی هند نقل شده است و حاکی از انست که چگونه در هزاران سال قبل موجودات اسرارامیزی از سیاره زهره که " سانات کومارا " ( همیشه جوان ) نامیده می شد از سیاره ما دیدن نموده است و با مساعدت همکارانش نور معرفت را به نسل بشر زمینی به ارمغان اورده اند و به اجداد ما هنر شخم زدن زمین و نگهداری زنبور عسل و خیلی از احتیاجات دیگر را اموختند تا شرایط زندگی انها بهبود و تکامل پیدا کند .
این داستان میتواند انگیزه خوبی برای عشاق موضوعات اسرارامیز و افسانه ای باشد و با شاخ و برگ دادن به ان تخیلات خود را شکوفا نمایند .
اما در عوض تعدادی دانشمند خوشنام و امین نیز وجود دارند که از ان جمله اند - تعدادی از دانشمندان ایالات متحده و روسیه که به این فرضیه اعتبار بخشیده اند و اعلام نموده اند که احتمال دارد تعدادی از موجودات سایر کرات از زمین دیدن کرده باشند . فراوانی مدارک و شواهد موجود از یک طرف و تحقیقات مدرن امروزی از طرف دیگر باعث شده تا محققان بسیاری این موضوع را بصورت جدی دنبال نمایند . خیلی از افسانه های رایج در اسیای مرکزی مربوط به صحرای" گــوبـــــــی" است ,و اکثرا" حاکی از ان است که طبق روایات حکمای چینی, در ایام بسیار دور گذشته در انجا دریای وسیعی وجود داشت و در وسط ان جزیزه ای موجود بود که محل سکنای انسانهای سفید با پوست و چشمان ابی و موهای زیبا بوده است. به عقیده انها این افراد از اسمان فرود امده و هنر تمدن را به انسانهای بومی انجا یاد داده بودند .
و بطوری که بعضی از محققان معتقدند مردم سرزمین " مو " نیز که در 75000 سال قبل دارای فرهنگ والائی بوده اند جزو همان اموزش یافته ها بودند . این موضوع را هم روایات افسانه ای و هم علم زمین شناسی مورد تائید قرار داده است .
برای مثال در یک روایت باستانی هندوها امده است که در سال 841/617/18 قبل از میلاد انسانهایی از ستاره" سفید بزرگ"( سیاره زهره ) به روی زمین فرود امده و در روی جزیره ای واقع در دریای گوبی سکنی گزیدند . گفته میشود که انها ابتدا قلعه ای برای خود درست کردند و سپس شهری ساختند و بعد اقدام به حفر تونلهای زیر زمینی برای ایجاد ارتباط جزیره مسکونی خودشان با سرزمین اصلی کردند .
تاریخ مورد اشاره در بالا بر مبنای الواح پر از اشتباه " براهما " محاسبه شده است .




نماد شناسی







فروهر (Faravahar یا Farohar)


فروهر یک نشان کاملا شناخته شده و دقیق زردشتی است. معنای لغوی آن در زبان پهلوی، «من انتخاب می کنم» است. این نماد، یادآور هدف زندگی در روی زمین است؛ زندگی به شیوه ای که روح تعالی معنوی پیدا کند و به اهورا-مزدا بپیوندد. این حالت را در اوستا Frasho-kereti می گویند.


این نشان، تعمیم یافته نماد «صفحه بالدار» مصری های باستان است که به عنوان نماد پادشاهی استفاده می شده و بعدها نیز به سرزمین آشور راه یافته است. به هرحال این نماد در دین زردشتی با هدف بازنمایی روح انسانی استفاده شده است.


در دین زردشت اعتقاد بر این است که در طبیعت دو نیروی متضاد خیر (سپنتا مینو - اثر روشنی ) و شر (انگره مینو - اثر تاریکی) وجود دارد که همواره در حال نبرد با یکدیگرند. روح انسان بین این دو نیرو گرفتار است و توسط هر یک از آن ها به سمت خوبی ها و بدی ها کشیده می شود. دو پای منحنی بلند پایین تصویر که به حلقه (روح فرد) متصل شده اند، نمایشگر این دو نیرو هستند.


در وسط فروهر یک حلقه وجود دارد که نمادی از روح فرد است. شکل دایره آن یادآور ابدی و ازلی بودن روح است و بال های دو طرف، وسیله روح هستند برای پیشرفت و رشد. هر یک از این بال ها سه لایه دارند که یادآور راه آشا یا آرتا (Asha) است: پندار نیک (Humata)، گفتار نیک (Hukhta) و کردار نیک (Hvarasta). روح از طریق توسل به این سه اصل خواهد توانست به سمت تعالی پرواز کند. دامن بسته پایین نشانگر «پندار شر»، «گفتار شر» و «کردار شر» است که روح را از پرواز باز می دارد.


بدن و سر انسانی این نماد، از یک طرف نشان دهنده انسانی است که می خواهد راه خود را انتخاب کند و از طرف دیگر نشان دهنده این موضوع است که اهورا مزدا، به هر روح انسانی اختیار داده است تا بین خیر و شر به انتخاب دست بزند. چهره نیم رخ است و این به آن معنا است که با استفاده از سکان آرتا،‌ به سمت پای خیر حرکت کرده است.


بدن بالای نماد، دو دست دارد. یک دست به نشانه عمل و تلاش در راه آرتا (پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک) به سمت بالا در حال حرکت است تا به ما یادآوری کند که برای پیشرفت، نیازمند کوشش هستیم. دست دیگر حلقه ای در دست دارد. بعضی گفته اند این حلقه نشانه قرارداد و سرسپردگی به راه خیر است و برخی دیگر گفته اند این حلقه نشان دهنده تناسخ انسان در راه رسیدن به خیر است.


البته لازم به ذکر است که برخی محققان، تفسیر متفاوتی از بال ها ودامن بسته پایین ارائه می دهند. آن ها مدعی می شوند که بال ها به پنج بخش تقسیم شده اند و این پنج لایه می توانند معرف سرودهای مقدس زردشت (Gathها)، پنج بخش روز (Gehها) و پنج حس انسان باشند. و جهت حرکت توسط باله پایینی که به سه بخش پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک تقسیم شده است، مشخص می شود.


این نماد در بنای پرسپولیس و دیگر بناهای زردشتی دیده می شود. البته در جاهایی که لازم بوده در یک فضای افقی بلند جای داده شود، عناصر انسان و پاها از نماد حذف شده اند. در دوران ساسانی حلقه به عنوان نماد پادشاهی به کار رفته و به شکل هاله تقدس، به بالای سر فرد انتقال یافته است.

________________________________________

طرحي که ما امروزه آن را با نام صليب شکسته مي شناسيم يک نماد مذهبي قديمي و تقريبا جهاني است. اين نماد تقريبا در تمامي قاره ها مشاهده شده و ازگذشته بسيار دور در فرهنگ انسان هاي اعصار مختلف حضور داشته است. گاهي در ميان مردمان غيرسلتي انگلستان (پيکت ها) به نشانه سفرهاي خورشيد بر روي صخره ها حک شده است. گاهي تزيين بخش کوزه هاي سفالي يونان باستان بوده و گاهي روي سلاح هاي جنگي مردم اسکانديناوي ديده شده است و حتي بيش از هفت هزار سال قبل، در منطقه‌ اي که امروزه آن را فرانسه مي شناسيم اين نشان روي ديوار غارها کنده شده. صليب شکسته مشخص کننده آغاز بسياري از متون مقدس بودايي است و معمولا در مجسمه سازي شرقي، نمادي از جاي پاي بودا محسوب مي شود. در دين جين، صليب شکسته مشخص کننده تيرتانکارا سوپارسوا (Tirthankara Suparsva) هفتمين جينا (مقدس) است. براي بوميان آمريکا، اين نماد نشان دهنده خورشيد، چهار جهت و چهار فصل است.


صليب شکسته، يک صليب خورشيدي است با شاخه هايي که نود درجه به راست خم شده اند که اين خم شدگي نشانه چرخش و دوران است. قرن ها پيش از آنکه اين علامت توسط حرب نازي و هيتلر در آلمان استفاده شود، نمادي مقدس در اديان هندو، جين و بوديسم بوده است و در اديان الحادي اسکانديناوي، باسک، بالتيک و سلتيک نيز رواج داشته است و بارها و بارها در تروا، مصر، چين، کره و ژاپن باستان نيز مشاهده شده است.



نام اين نماد (Swastika) از زبان سانسکريت مشتق شده است. عبارت Su به معناي "خوب" و عبارت Vasti به معناي "وجود" است و ترکيب آن ها را مي توان چيزي شبيه به "خوش زيستي، رفاه، سلامتي" ترجمه کرد. به همين دليل در هند اين نماد به عنوان طلسم باروري و شانس استفاده مي شود. حتي در اوايل قرن حاضر نيز اين نماد به عنوان نماد شانس در کارت هاي پستي استفاده شده و حتي در جنگ جهاني اول صليب شکسته نشانه روي دوش لشکر چهل و پنجم آمريکا بوده است.

صليب شکسته پيچيده به راست در هند نماد خورشيد و انرژي مثبت نيز هست و معمولا در ارتباط با خداي گانش (Ganesh، خداي موفقيت و ثروت) قرار مي گيرد و حتي در نقاشي ها، اين خدا نشسته بر گل نيلوفري نشان داده مي شود که روي يک صليب شکسته قرار دارد. اين نماد نشان دهنده سيرتکاملي جهان و در عين حال مرتبط با خورشيد و خداي خورشيد (سوريا) است. هر بازوي صليب شکسته به يک جهت اشاره مي کند و به همين دليل نشاني از استواري و پايداري است و به همين دليل بر ديوار معابد نقاشي مي شود، در مراسم عروسي حضور پيدا مي کند و بر روي هدايا قرار مي گيرد. بعضي هندوها، معکوس اين نماد (يعني صليب شکسته با پيچش به سمت چپ که گاهي Sauwastika ناميده مي شود) را نشانه نيروهاي مخالف و حمايت کننده از تاريکي و نمادي از خداي کالي مي دانند. ترکيب اين دو صليب در کنار يکديگر براي شرقي ها نشان دهنده نماد يين و يانگ در تائوئيسم خواهد بود. همچنين صليب شکسته در نمادهاي مرتبط با خانواده هاي فئودال اروپايي بسيار به کار رفته است.


صليب شکسته در هنر و متون بودايي با عنوان مانجي (Manji) استفاده شده است و نشان دهنده دارما (دکترين بودا درباره نظم جهاني) و توازن نيروهاي متضاد است. هنگامي که به چپ پيچيده باشد به آن اومته مانجي (Omote Manji) يا مانجي پيشين مي گويند که نماياننده عشق و رحمت است. هنگامي که به راست پيچيده باشد، اورا اوموجه (Ura Omoje يا اوموجه معکوس) نام مي گيرد و نمايشگر قدرت و هوش هستند. مانجي متعادل معمولا در آغاز و پايان متون بودايي گذاشته مي شوند. اين نماد گاهي بر سينه مجسمه هاي بودا ديده مي شود اما بايد توجه کرد که پس از جنگ جهاني دوم، بسياري از بودايي ها براي جدا نگاه داشتن خود از ايدئولوژي نازيسم، سمت شکستگي صليب را تغيير داده اند و شکستگي را به سمت چپ تصوير کرده اند. اين نماد اين روزها روي غذاهاي ژاپني و چيني ديده مي شود که نشان دهنده گياهي بودن مطلق آنان است تا نشان دهد که مصرف آن براي بودايي هاي راست ايمان ايرادي ندارد. همچنين چيني ها و ژاپني هاي بودايي براي پيشگيري از شرور، اين نماد را بر يقه پيراهن کودکان نقش مي کنند. البته بايد توجه کرد که صليب شکسته با شکستگي به سمت چپ، در داخل هند بسيار کم ديده مي شود چرا که همانگونه که ذکر شد، نمادي از نيروهاي تاريکي و شر است.


در دين جين، صليب شکسته تنها نماد مقدس است و يکي از 24 نشانه مبارک به حساب مي آيد. اين نماد نشان دهنده هفتمين آرهات عصر حاضر است. اين نماد بايد در تمامي کتاب ها و معابد جين حضور داشته باشد و جشن ها معمولا با ايجاد اين نماد توسط برنج در محراب ها شروع مي شود و خاتمه مي يابد.


در اروپاي پيش از مسيحيت که اديان الحادي در آن حکمفرما بودند، صليب شکسته يک نماد خورشيدي محسوب مي شد اما در بسياري از موارد ديگر، کاربرد آن آنقدر قديمي است که نمي توان درباره مفهوم آن اظهار نظر قطعي کرد. در مناطق بالتيک صليب شکسته گاهي "صليب رعد" خوانده شده و با خداي رعد پرکونز (Perkons) مرتبط دانسته شده است.


اين نماد در منطقه تروا نيز مشاهده شده و به گمان مورخين، نمادي از مهاجرت مردم آريايي بوده است و به همين دليل نيز به عنوان نماد نژادپرستان آلماني انتخاب شده است.



‌این نماد در سطح جهان معمولا به عنوان نماد «اسلام» شناخته می شود و حتی تعدادی از کشورهای اسلامی، آن را بخشی از پرچم ملی خود اعلام کرده اند (از جمله ترکیه و پاکستان). این نماد از دو بخش تشکیل شده است. یک هلال ماه و یک ستاره پنچ گوشه. ترکیب این دو به عنوان یک نماد مستقل، به دوران سومرهای باستان بر می گردد که در آن تمدن از این نماد به عنوان هماهنگی خدای خورشید و خدای ماه استفاده می شده (اولین آثار مشاهده شده بر می گردد به سالهای 2100 قبل از میلاد). در موارد دیگر این نماد نشان دهنده الهه های تانیت (الهه اصلی کارتاژها) و حتی دایانا (خدای حیوانات وحشی و شکار در میان رومیان) بوده است.


در دوران گسترش اسلام، نماد هلال ماه ( به شکل ) به عنوان علامت شهر کنستانتیپول، مرکز امپراتوری روم شرقی استفاده می شد. وقتی که مسلمانان در 1453 این شهر را فتح کردند، علامت آن را نیز برای خود برگزیدند و تنها آن را چرخاندند تا نمایاننده یک ماه رو به افول (در نیمکره شمالی) باشد. بعدها این علامت به عنوان نماد عثمانی ها پذیرفته شد و از آنجایی که در آن دوران سلسله عثمانی سردمدار سیاسی اسلام بود، در جهان این نماد به عنوان نماد اسلام شناخته شد. در اوائل قرن 19، یک ستاره در کنار این ماه قرار گرفت و بعد از چندی به یک ستاره دقیقا پنچ گوش تغییر کرد. از ابتدای قرن بیستم، کشورهای اسلامی دیگری نیز این نماد را در پرچم خود قرار دادند.


ستاره پنج گوشه در این نماد، به تعبیر عده ای نشان دهنده پنج رکن دین اسلام است :

شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و محمد رسول او است
نماز
زکات
روزه ماه رمضان
حج
همانگونه که دیده شد، این نماد چندان ریشه در باورهای اسلامی ندارد و در قرآن یا سخنان محمد (پیامبر اسلام) نیز از آن سخنی به میان نیامده است. به همین دلیل بعضی از مسلمانان آن را به عنوان نماد دین خود قبول ندارند و حتی عده ای آن را علامتی کفر آمیز می دانند. امروزه در مواردی (از جمله پرچم ترکیه) فاصله ستاره با ماه بیشتر شده است تا ظاهر نماد با قوانین ستاره شناسی مطابقت داشته باشد
________________________________________

توضيح در مورد اين آيين:

آیین رائیل یکی از آیین های مبتنی بر UFO (بشقاب پرنده ها و موجودات فضایی) است که بر خلاف دیگر آیین های مشابه، خلقت را بر اساس مراجعه به کتب مقدس توضیح می دهد. هسته مرکزی اعتقادی این آیین این است که عبارت "الوهیم" (Elohim) در کتاب مقدس یهود به جای "خدا" باید به "آنانی که از آسمان آمده اند" ترجمه شود. بنا به اعتقاد این گروه، الوهیم از سیاره ای دیگر آمده اند و باعث ایجاد حیات بر روی زمین شده اند. آن ها اعتقادی به خدا ندارند و در عوض الوهیم (خالقان علمی ما) را مبداء حیات هوشمند در زمین می دانند

نماد اولیه یک صلیب شکسته محصور در ستاره داود بود. صلیب شکسته هیچ ربطی به نازی ها نداشت بلکه به معنای قدیمی شرقی خود، نشان دهنده حرکت چرخشی عالم وجود بود.

نماد فعلی رائیلیان، همان ستاره داود است که یک کهکشان در حال چرخش را احاطه کرده است. این نماد پس از اینکه نماد قبلی به خاطر مشابهتش با صلیب شکسته برای یهودی ها خصمانه تشخیص داده شد، تغییر کرد.




نیلوفر آبی همچنین یکی از هشت نشانه سعادت در بودیسم است. نیلوفر آبی هشت برگ در ماندالاهای بودایی به عنوان نمادی از هماهنگی کیهانی به کار رفته است. در همین متون، نیلوفر هزار برگ نمادی از روشن شدگی معنوی است. همچنین شکوفه نماد نیروهای بالقوه است. مانترای (دعاهای یک یا چند کلمه ای) مشهور بودایی "Om mane padme" به روشن شدگی «گوهر در نیلوفر» اشاره دارد.


در اسطوره شناسی مصری، نیلوفر آبی با خورشید مرتبط است چرا که در روز شکوفه می زند و در شب بسته می شود. همچنین این باور وجود دارد که نیلوفر آبی به خورشید حیات داده است.


________________________________________


بسیاری از فلاسفه قدیم به شکلی از چهارعنصر اصلی تشکیل دهنده جهان برای توضیح الگوهای موجود در طبیعت اعتقاد داشته اند. شکل یونانی این اعتقاد که به دوران پیش از سقراط بازمی‌گردد در طول قرون وسطی و رنسانس نیز به حیات ادامه داد و تاثیر خود را بر اندیشه و فرهنگ اروپایی برجای گذاشت. البته این اعتقاد به چهار عنصر بسیار پیش از این در ایران، هند، چین و خاور دور نیز حضور داشته اند و به راحتی می‌توان حضور آن را در عقاید زرتشتی، بودایی، هندو و تقریبا تمامی ادیان سری (Esoteric) نشان داد.


در یونان باستان، چهار عنصر اصلی، آتش، خاک، هوا و آب بودند که این الگو تقریبا در همه جا تکرار شده است. افلاطون از این عناصر را دارای ریشه‌های پیشا-سقراطی می‌داند. نمودار روبرو نشان دهنده خصوصیت هر یک از این چهار عنصر است:


آتش، گرم و خشک است

خاک سرد و خشک است
هوا گرم و تر است
آب سرد و تر است
به گفته گالن (Galen) این عناصر توسط هیپوکراتوس (پدر پزشکی مدرن) برای توضیح بدن انسان به عنوان چهار نوع مزاج گوناگون به کار رفته است : صفرای زرد (آتش)، صفرای سیاه (خاک)، خون (هوا) و بلغم (آب).

بعضی کیهان شناسان عنصر پنجم (اثیر یا اتر) را نیز به چهار عنصر فوق الذکر اضافه کرده اند. از جمله ارسطو که با اعتقاد به اینکه آب، باد، هوا و خاک عناصر زمینی و فساد پذیر هستند،‌ ستارگان را از اثیر / اتر می‌دانسته. اثر (Aether) در یونانی از ریشه Eternity (ازلی و ابدی) گرفته شده است.


لازم به ذکر است که بعضی متخصصین امور خفیه (Occultist) امروزی، این چهار عنصر ابتدایی را نمادی قدیمی از چهار حالت ماده دانسته اند. خاک برای جامد، آب برای مایع، هوا برای گاز و آتش برای پلاسما.


محققان درباره مشابهت این چهار عنصر بنیادین در بسیاری از فرهنگ‌ها تذکر داده اند که این چهار عنصر پایه حیات برای انسان‌ها بوده اند. خاک، غذای ما را تامین می‌کرده، آب و هوا لازمه ادامه حیات ما بوده اند و خورشید و آتش، گرما بخش زندگی بوده اند پس طبیعی است که بسیاری از گرایش های دینی، مفاهیمی خاص برای این چهار عنصر ابداع کنند یا حتی فلاسفه این چهار عنصر را عناصر اولیه جهان بدانند.


نکته : ارزشمند است بدانیم که در هندوئیسم و در سنت‌های ژاپنی، عنصر پنجم فضا (Space) و تهی (Void) است.