دومین وجه از وجوه مربوط به متن قرآن، آهنگ و صوت دلرباى آن است. قرآن مجید با وجود گستردگى مطالب و تنوّع آن، چنان آواى دلنشینى دارد كه شنیدن آن، هر چند مكرّر، غوغایى در جان و روح آدمى ایجاد مىكند كه بى همتا است. از منظر زبانشناسان، آوا و طنین واژههاى قرآنى، چنان از تركیب حروف و هجاها و گزینش آنها، فراهم شده كه در شنونده جاذبه بىمانند و تأثیر شگفتآور دارد. این آهنگ در هیچ نثرى دیده نشده و تاكنون هیچ لحن روحانى و معنوى نتوانسته با قرآن از نظر زیبایى و جاذبه و تحمّل آهنگها برابرى كند. رافعى در این خصوص مىگوید:
گوش دادن به قرائت قرآن، در دل انسان، نشاط و معنویت خاصّى را ایجاد مىكند و هنگامى كه بر معانى آن نیز آگاهى حاصل شود، تأثیرى فوقالعاده در درون انسان مىآفرید (رافعى، 1393: 188).
سكّاكى، اعجاز صوتى و جاذبه آهنگ آن را از مهمترین شگفتىهاى قرآن مىداند و آن را نه قابل وصف، بلكه فقط قابل درك مىشمرد. (سكاكى، بىتا: 221) از پیامبر صلىاللهعلیهوآله هم روایت شده كه قرآن را با صوت بخوانید؛ زیرا صوت، زینت قرآن است. (كلینى، 1388: 2/614)
عبداللّه دراز نیز از عالمان معاصر در كتاب النباءالعظیم، نظرات جدیده فىالقرآن، در این وجه، دقّت بیشترى كرده و معتقد است: وقتى به قرائت قرآن كه با ترتیب و تجوید خوانده مىشود، گوش جان مىدهى، در خود لذّتى عجیب را مىیابى كه از هیچ كلام دیگرى، چنین حالتى براى تو ایجاد نمىشود؛ زیبایى و موسیقى كه در شعر و نثر نیست و در آن ملالتى یافت نمىشود و این همان زیبایى نهاده شده در كلمات قرآن است كه حتّى براى غیر اعراب نیز محسوس است. (عبداللّه دراز، 1390: 102)
سیّد قطب نیز در كتاب التصویر الفنى فىالقرآن، به زوایاى اعجاز صوتى پرداخته و آن را بىمانند و از ویژگىهاى نظم و اسلوب آن دانسته و معتقد است: موسیقى داخلى قرآن كه قابل درك است، نه قابل شرح، از بافت الفاظ و تركیب جملههاى قرآن به دست آمده و قرآن گرچه شعر نیست، وزنى دارد كه داراى جاذبه است، و گرچه اسلوب موسیقى قرآن در سورهها تفاوت دارد مطمئنیم كه از نظامى خاصّ بهرهمند است.
مهمترین وجه اعجاز قرآن كه سبب رمز جاودانگى آن شده، محتوا و معارف متعالى آن است
سومین وجه از وجوه اعجاز قرآن، معارف بلند و بىبدیل آن است كه از پیامبر امّى رسید. شاید بتوان گفت: مهمترین وجه اعجاز قرآن كه سبب رمز جاودانگى آن شده، محتوا و معارف متعالى آن است؛ معارفى كه در هیچ كتابى، حتى كتاب مقدّس(خویى، 1401: 50 ـ 55) به این وسعت و اینچنین متقن دیده نشده است؛ معارفى كه ویژگى اتقان و خردپذیرى دارد و مطابق با سرشت و فطرت انسانى و در گستره وسیع، نظامند و منطقى و نه مكانمند و زمانمند، بلكه بر مدار هدایت انسان و جهلستیزى شكل گرفته است و هر كس در آن مىنگرد، بىتردید بر آسمانى بودن آن مُهر تأیید مىگذارد؛ زیرا هر بشرى گر چه تیزهوش و نابغه باشد، در صورتى كه اثرى مكتوب از خود بر جاى گذارد، عمر اثر به درازاى عمر خودش نخواهد بود و پس از حداكثر، یك قرن، مورد خردهگیرى و نقد واقع مىشود و این فقط قرآن است كه پس از حدود پانزده قرن، همچنان با صلابت و استوارى مىدرخشد و بین همه كتابهاى تدوین شده، درخشان و منوّر، استوار و ماندگار، براى رشد و تعالى بشر معجزه بىهمتا شده است. براى تبیین اعجاز معارف قرآن، یادآورى دو نكته مفید است:
1. وسعت معارف قرآن:
2. خردمندانه بودن مطالب قرآن:از دیگر ویژگىهاى قرآن كه آن را بىهمتا و معجزه همه عصرها كرده، آن است كه اگر در همه حوزهها و موضوعات مذكور، با آن تنوّع و گستره وارد شده، در هر یك خردمندانه، مطالبى را در خور مخاطب خود بیان داشته كه هیچ یك از آنها مورد خردهگیرى اهل نظر و تحقیق واقع نشده و هر صاحب علم و تخصّصى، وقتى از منظر علم و آگاهى خود بر قرآن مىنگرد، آن را كامل و جدید مىیابد و به ستایش آن مبادرت مىكند؛ زیرا آن را براى خود، معلّم و هدایتبخش مىداند.
مطالب قرآن، نه تنها در چرخه زمان، كهنه نمىشود (مجلسى، 1403: 89/182)، بلكه هر روز نكاتى جدیدتر و ارزشمندتر از آن كشف شده است؛ زیرا قرآن مطالب، خود را بر اساس فطرت سلیم و منطبق بر اندیشههاى عقلى و خردورزى بیان كرده؛ آن جا كه مىگوید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ، روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار كن. این فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست. (روم (30): 30)
این كه قـرآن شریف، به فـصـاحت معروف، و این اعجاز بین دیگر معجزهها مشهور آفاق شد، براى این بود كه در صدر اوّل، اعراب را این تخصّص بود و فقط این جهت از اعجاز را ادراك كردند
«أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد (13): 28)، مورد ستایش همه موجودات: «وَ إِن مِن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»(اسراء (17): 44) و ... انسان از منظر قرآن، از خدا نشأت گرفته، به سوى او بازمىگردد: «إِنَّا لِلّهِ و إِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»(بقره (2): 156)، خدا نزدیك و همهجا محضر او است: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق (50): 16)، گرامىترین انسان، با تقواترین است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللّهِ أَتْقَاكُمْ.»(حجرات (49): 13) خلقت انسان و كرانههاى وجود، ساحتهاى جهنّم و روح او، اختیار و سرنوشت او، زندگى هدفمند، شرافت و توانمندى خلافت الاهى او، از دیگر موضوعاتى است كه در قرآن بدان پرداخته شده و تفصیل هر یك را مىباید از تفاسیر، به ویژه تفاسیر موضوعى قرآن دریافت. (مكارم، 1375: 1)
در كنار معارف بىمانند و بلند قرآن، متن آن چنان ساختارى دارد كه وجوه و معانى چندگانه را مطابق پیشرفت زمانه بر مىتابد كه در هر روزگارى هر مفسّرى بتواند با تأمّلى جدید، نكاتى نو از آن را دریابد؛ زیرا پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرموده است:
القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه على احسن الوجوه، قرآن رام و داراى وجوه است؛ آن را بر بهترین وجه حمل كنید (طبرسى، 1365: 1/40)؛
روشن است كه اعجاز در محتواى قرآن، براى اهل خرد و انصاف، با تدبّر در آن روشن مىشود؛ امّا آنان كه در عناد كفر و لجاجت به سر بردهاند و مىبرند، همچنان در برابر عظمت قرآن، به انكار آن پرداخته و به فكر مبارزه با آن بودهاند و هستند. قرآن از این برخورد نادرست آنها یاد مىكند و مىفرماید:
وَ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَاإِنْ هذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاْءَوَّلِینَ، و هنگامى كه آیات ما بر آنها خوانده مىشود، مىگویند: شنیدیم [چیز مهمى نیست]. ما هم اگر بخواهیم، مثل آن را مىگوییم و اینها افسانههاى پیشینیان است. (انفال (8): 31)
آیه پیشگفته، عملكرد مشركان را باز مىگوید كه نه داراى سلامت فكر بودند و نه سلامت عمل؛ بلكه به دنبال بهانهجویى بودند و این سخن را درباره قرآن كه افسانه است، در حالى مىگفتند كه بارها به فكر مبارزه با آن افتادند؛ ولى در عمل ناتوان شدند. آنها به خوبى دریافته بودند كه بر معارضه توانایى ندارند؛ ولى از روى تعصّب مىگفتند: «این آیات از نظر محتوا، مهم نیستند. ما هم مىتوانیم به مانند آن را بیاوریم؛ ولى هیچ گاه نیاوردند. (طباطبایى، 1393: 9/66)