تاكنون دريافتيم كه خاستگاه فراماسونري اصول اعتقادي الحادي است. مفاهيم و علائم پنهان آن، اين موضوع را مورد تأييد قرار ميدهند. به همين سبب اصول آن با مذاهب توحيدي در تعارض است. «مايكل هاوارد»، مورخ آمريكايي در نوشته محرمانهاي كه مخصوص ماسونهاي عاليرتبه است مينويسد:
چرا مسيحيت منتقد فراماسونري است؟
پاسخ اين سؤال در «رموز» فراماسونري نهفته است. اگر اين رموز در دسترس عموم قرار گيرد براي كساني كه از فلسفة آن مطلع نيستند قابل درك نخواهد بود. در حقيقت احتمال اينكه بسياري از اعضاي لژها نيز معناي رموز را درك كنند، پايين است. در محفل دروني فراماسونري، درميان كساني كه به درجات بالاي سازمان رسيدهاند، ماسونهايي وجود دارند كه خود را وارثان سنت كهن و متعلق به دوران پيش از ميلاد ميدانند كه از اعصار پيشين به تواتر به آنها منتقل شده است .1
ماسونهاي عاليرتبه دانش خاص خود را از ساير اعضا مخفي نگه ميدارند. ماسون اعظم، «نكدت اجران» در اين باره مينويسد:
بعضي ماسونها گمان ميكنند فراماسونري نوعي سازمان نيمهمذهبي ـ نيمهخيريه است كه در آن ميتوانند ارتباطات اجتماعي پسنديده داشته باشند و لذت ببرند. عدهاي ديگر فكر ميكنند هدف فراماسونري اين است كه انسانهاي خوب را خوبتر كند. باز عدهاي گمان ميكنند فراماسونري محل شخصيتسازي است. به طور خلاصه كساني كه با نحوه خواندن و نوشتن زبان خاص ما آشنا نيستند، معناي نمادها و تماثيل را به اين شكل درك ميكنند.
فراماسونري و اهداف آن براي آن عده اندكي از ماسونها كه قادرند عميقاً در آن وارد شوند كاملاً متفاوت است. فراماسونري يعني دانش فاش شده، آغاز و تولد دوباره؛ يعني واگذاردن راه و رسم زندگي كهنه و ورود به يك زندگي جديد باشكوهتر و اصيلتر ... در پس رمزگرايي ساده و ابتدايي فراماسونري، دستهاي مكاشفات قرار دارند كه به ما كمك ميكنند به زندگي روحاني و عالي دست يابيم و به رموز هستي خود پي ببريم. بنابراين در اين زندگي روحاني، دستيابي به روشنگري ماسوني امكانپذير ميشود. تنها در اين صورت است كه ميتوان به طبيعت و شرايط رشد و تكامل در آن پي برد.2
به تأكيد اين عبارات برخلاف آنچه ماسونهاي پايين رتبه گمان ميكنند و فراماسونري را سازماني اجتماعي و مرتبط با امور خيريه ميپندارند، حقيقت به گونه ديگري است. بر مبناي نوشته «پايك»، فراماسونري يعني كشف رموز هستي بشر. به عبارت ديگر چهرة صوري فراماسونري در لباس مبدل يك سازمان اجتماعي و خيريه و براي پنهان ساختن فلسفة اين سازمان ظاهر ميشود. در حقيقت هدف آن تحميل نظاممند فلسفة خاص خود بر اعضا و همچنين جامعه است.
مادهانگاري در منابع ماسوني
الف) باور به ماهيت مطلق ماده: ماسونهاي امروز همچون نياكان خويش به جاودانگي ماده و غيرمخلوق بودن آن و اينكه موجودات زنده برحسب تصادف از ماده بيجان به وجود آمدهاند، ايمان دارند. در نوشتههاي ماسوني ميتوانيم دلايل تفصيلي بنيادهاي فلسفي مادهگرا را بيابيم. «سلامي ايشينداغ» در كتاب خود با عنوان الهاماتي از فراماسونري مينويسد:
كل فضا، اتمسفر، ستارگان، همة موجودات زنده و غيرزنده از اتم ساخته شدهاند. بشر جز اجتماعِ اتفاقيِ اتمها نيست. موازنة جريان الكتريسيته ميان اتمها، بقاي موجودات زنده را تضمين ميكند. با از ميان رفتن اين توازن ميميريم، به خاك بازميگرديم و به اتمها تبديل ميشويم. يعني ما همه از ماده و انرژي ساخته شدهايم و به ماده و انرژي بازميگرديم. گياهان از اتمهاي ما استفاده ميكنند و همة موجودات، از جمله ما انسانها از گياهان استفاده ميكنيم. همه چيز يك ماهيت دارد، اما چون مغز ما از ساير موجودات تكامل يافتهتر است، صاحب هوشياري و شعور است. اگر به نتيجه روانشناسي تجربي نظر كنيم درمييابيم آزمايش سهگانه احساسات، ذهن و قوة اراده نتيجة كاركرد متوازن سلولهاي قشايي مغز و هورمونهاست.
... علم اثباتگرا پذيرفته است كه هيچ چيز از هيچ به وجود نيامده و هيچ چيز نابود نميشود. در نتيجه ميتوان گفت نيازي نيست بشر نسبت به هيچ نوع قدرتي احساس قدرشناسي و تعهد كند. جهان مجموعة انرژي است كه نه آغازي دارد و نه پاياني. در اين مجموعه همه چيز متولد ميشود، نمو ميكند و ميميرد، اما مجموعه هيچگاه نابود نميشود. تنها اشيا تغيير ميكنند و تبديل ميشوند. حقيقتاً چيزي به نام مرگ و زوال وجود ندارد؛ فقط تغيير و تبديل دائمي حاكم است. نميتوان چنين سؤال بزرگ و راز جهاني را به كمك قوانين علمي تشريح كرد. توضيحات غيرعلمي نيز چيزي جز توصيفات خيالي، تعصبات و عقايد باطل نيستند. بر مبناي منطق و علم اثباتگرا، صرفنظر از جسم مادي، روحي وجود ندارد.3
نظريات بالا را ميتوانيد در كتب متفكران مادهگرايي چون ماركس، اِنگلس، لنين، پوليتزر، ساگان و مانِد بيابيد.
در جواب ادعاي ايشينداغ بايد گفت همة اين نظريات به كمك كشفهاي علمي صورت گرفته در نيمة دوم قرن بيستم باطل شدند. به عنوان نمونه «نظرية انفجار بزرگ» كه در محافل علمي به اثبات رسيده نشان ميدهد جهان ميليونها سال قبل از عدم به وجود آمد. براساس «قوانين ترموديناميك» ماده قابليت سازماندهي خود را ندارد و نظم و توازن موجود در عالم برآيند يك آفرينش هوشيار و هوشمند است. علم زيستشناسي با نشان دادن نمونههاي شگفتآور از موجودات زنده، وجود خالقي كه همه را خلق نموده اثبات ميكند.
ايشينداغ چنين ادامه ميدهد:
ميخواهم بعضي اصول و حقايق مورد تأييد فراماسونها را به اختصار بيان كنم: براساس اصول ما حيات از يك سلول آغاز ميشود و در نتيجه تغيير شكل و نمو سلول انسان به وجود ميآيد. ماهيت و هدف اين وجود را نميتوان درك كرد. زندگي از آميزش ماده و انرژي آغاز ميشود و به آن خاتمه مييابد. اگر معمار بزرگ كائنات را به عنوان حقيقتي والا، افق بيپايان خوبي و زيبايي، اوج تكامل و عاليترين مقام و كمال مطلوب انسان بپذيريم و اگر آن را مجسم نكنيم، شايد خود را از تعصب درامان نگه داشته باشيم.4
ايشينداغ ادامه ميدهد:
ماسوني كه تحت تعليم اين اصول و عقايد قرار گرفته وظيفه دارد مردم را تربيت كند ... و به نيابت از مردم و حتي بدون تمايل آنها كار خود را انجام دهد.5
ب) انكار روح و جهان آخرت: ماسونها در نتيجة عقايد ماترياليستي خود، وجود روح و جهان آخرت را به شدت انكار ميكنند. با اين حال گاهي در نوشتههايشان به واژگان و اصطلاحات معنوي همچون مردهاي كه «به ابديت سپرده شد» برميخوريم كه ممكن است متناقض به نظر برسد، ولي در واقع چنين نيست. چون اينگونه اشارات به جاودانگي روح همه نمادين هستند. «ميمار سنيان» اين موضوع را در مقالهاي با عنوان «عالم پس از مرگ در فراماسونري» چنين بيان ميكند:
ماسونها رستاخيز پس از مرگ را در افسانة استاد حيرام به صورت نمادين ميپذيرند. اين رستاخيز نشان ميدهد حقيقت هميشه بر تاريكي و مرگ غلبه دارد. فراماسونري به مسئلة روح اهميتي نميدهد. در فراماسونري، رستاخيز پس از مرگ يعني به ميراث گذاردن بعضي امور مادي و معنوي به انسانها. كساني كه توانستهاند در اين زندگي كوتاه و فريبنده نام خود را جاودانه كنند، موفق شدهاند و با ماندگار ساختن نام خود به دنبال شادمان كردن انسانها و تضمين دنيايي ماديتر بودند. هدف آنان بالا بردن انگيزههاي انساني بوده است كه بر زندگي انسانهاي زنده مؤثرند... . انسانهايي كه طي قرنها ابديت را ميطلبند، با اعمال، خدمات و انديشههاي خود به آن ميرسند و... اين به زندگي آنان معنا ميبخشد. چنانچه تولستوي گفت: «در آن هنگام، بهشت همين جا بر روي زمين برپا ميشود و مردم به بهترين صورت ممكن كامياب ميشوند.6
ايشينداغ در مقالة پيشين چنين نوشت:
باوري وجود دارد بر اين مبنا كه از دو نيروي سازندة انسان: جسم و روح جسم ميميرد اما روح باقي ميماند و به جهان ارواح ميرود، در آنجا به حيات خود ادامه ميدهد و به فرمان خداوند در جسم ديگري حلول ميكند. اين باور با مفاهيم تغيير و تبديل مورد قبول ما سازگار نيست. نظرات فراماسونري را ميتوان چنين تشريح كرد: پس از مرگ تنها خاطرات و دستيافتهاي شما به جاي ميماند. اين نظرية فيلسوفانه و مبتني بر اصول منطق است. باورهاي مذهبي دربارة جاودانگي روح و رستاخيز با اصول منطق سازگار نيستند. ما اصول فكري خود را از نظامهاي فلسفي عقلگرا گرفتهايم، در نتيجه پاسخ اين سؤال را با مفاهيمي متفاوت و نه با مفاهيم مذهبي ميدهيم.7
انكار رستاخيز و جستجوي جاودانگي اسطورهاي است كه مشركان از ديرباز به آن باور داشتهاند. به گفتة قرآن كريم مشركان به گمان اينكه جاودانه زندگي خواهند كرد براي خود قصرهاي باشكوه و محكم بنا ميكنند. حضرت هود(ع) به قوم عاد هشدار داد و فرمود:
آيا از خدا نميترسيد و پرهيزكاري پيشه نميكنيد؟ من [از جانب خداوند] پيامبري امين براي شما هستم. از عدم اطاعت اوامر خداوند بپرهيزيد و از من پيروي كنيد. من هيچ مزدي در برابر اين مأموريت الهي از شما طلب نميكنم، اجر و پاداش من تنها با آفريدگار جهانها و جهانيان است. آيا شما صرفاً از سر هوس و خودنمايي در نقاط مرتفع بناهاي يادبود ميسازيد؟ آيا به گمان اينكه جاودانه زندگي خواهيد كرد براي خود قصرهاي باشكوه و محكم بنا ميكنيد؟ و آيا به روي زيردستان به شيوة ستمگران بيرحمانه دست ميگشاييد؟ پس از سرپيچي از اوامر خداوند بپرهيزيد و از من پيروي كنيد.8
اشتباه آن مردم ملحد ساختن ساختمانهاي فاخر نبود. مسلمانان نيز براي هنر اهميت قائلند و تلاش ميكنند دنيا را زيبا كنند. تفاوت در مقصود دو گروه است. مسلمانان تا حدي به هنر علاقهمندند كه مفاهيم زيبايي و زيباييشناختي را كه خداوند به انسانها بخشيده القا كند.
تناقض علمي انكار روح
انكار وجود روح و اين ادعا كه هوشمندي و شعور از جنس ماده است با علم نيز سازگاري ندارد. برعكس اكتشافات جديد علمي نشان ميدهند نميتوان شعور را تا درجه ماده نزول داد و آن را برحسب كاركردهاي مغزي تشريح كرد. امروزه بسياري از محققان متفقالنظرند كه هوشياري و شعور انسان از منبعي ناشناخته و فراتر از اعصاب مغزي و مولكولها و اتمهاي سازنده آن به دست ميآيد.
محققي به نام «وايلدر پنفيلد» پس از سالها تحقيق به اين نتيجه رسيد كه وجود روح حقيقتي انكارناپذير است:
پس از سالها تلاش براي توضيح عملكرد ذهن تنها براساس كنشهاي مغزي، به نتيجهاي رسيدم كه سادهتر (و منطقيتر) است. با درنظر گرفتن مغز و ذهن (جسم و روح) و اينكه هميشه نميتوان ذهن را براساس فعاليتهاي اعصاب مغز توجيه كرد ... بايد بپذيرم كه وجود ما از اين دو عنصر اساسي ساخته شده است.9
مغز انسان مانند كامپيوتر فوقالعادهاي است كه اطلاعات را از حواس پنجگانه دريافت و مورد پردازش قرار ميدهد، اما فاقد ادراك و شعور و دانش به «خود» است؛ يعني نميتواند درك كند، احساس كند يا به حواس دريافتي خود بينديشد. «راجر پنرز»، فيزيكدان برجستة انگليسي در كتاب خود با عنوان ذهن جديد امپراتور مينويسد:
چه چيز به انسان هويت فردي ميبخشد؟ همان اتمهايي كه بدنش را ميسازند؟ آيا هويت او به انتخاب خاص الكترونها، پروتونها و ديگر ذرات تشكيلدهندة اتمها بستگي دارد؟ حداقل دو دليل براي رد اين موضوع وجود دارد. در درجة اول در جسم مادي هر موجود زنده تغيير و تبديل دائمي وجود دارد. بخش وسيعي از سلولهاي زنده (از جمله سلولهاي مغز) و در واقع تمام بدن از آغاز تولد بارها و بارها جايگزين شدهاند. دليل دوم را از فيزيك كوانتوم ميآورم: ... اگر يك الكترون از جسم انسان را جايگزين الكتروني از آجر كنيم بايد كيفيت الكترون جايگزين شده ثابت بماند و تفاوت دو الكترون قابل تشخيص باشد. همين موضوع بايد در مورد پروتونها و انواع ذرات اتمها و مولكولها صدق كند. با اين حال اگر كل وجود مادي فردي را با ذرات نظير در آجرخانهاش جابهجا كنند، ابداً هيچ اتفاقي نميافتد.10
پنرز به طور واضح بيان ميكند اگر همة اتمهاي بدن انسان را با اتمهاي آجر عوض كنند، خصوصياتي كه انسان را زنده نگه ميدارد باقي نميمانند. آجر جان نميگيرد. به طور خلاصه آنچه انسان را انسان ميكند خصوصيات مادي نيست؛ بلكه ويژگيهاي روحاني و نهادي مستقل از مادة اين منبع را ميسازد. پنرز در پايان كتاب خود توضيح ميدهد:
به نظر من شعور چنان بااهميت است كه نميتوانم به سادگي باور كنم «تصادفي» و با محاسبات پيچيده ظاهر شده باشد. هوشياري پديدهاي است كه وجود عيني جهان با آن شناخته ميشود.11
جواب مادهگرايان به اين يافتهها چيست؟ چگونه ميتوان ادعا كرد انسان با ويژگيهايي چون بينش، احساس، افكار، حافظه و حواس، تنها با تركيب اتفاقي اتمهاي بيجان به وجود آمده باشد.
ماترياليسم ماسوني: خدا انگاري ماده
خدا انگاري ماده و انتساب نقش آفرينش به اتمهاي بيجان ماده، فلسفه جديدي نيست. بتپرستي از آغازين اعصار تاريخ وجود داشته و مادهگرايان، نمونة نوين بتپرستان كهن هستند. نوشتههاي ماسوني آشكارا به اين امر اعتراف ميكنند:
براي توليد يك شيء مادي اتمها تركيب خاصي به خود ميگيرند. روح هر اتم نيروي توليدكنندة اين نظام است. چون روح عامل هوشياري است، هر شيء هوشمند بوده و به نسبتي از هوشمندي برخوردار است. انسان، حيوان، باكتري و مولكول هر يك به نسبتي هوشمندند.12
اين نويسنده همه چيز را هوشمند ميداند چون از اتم ساخته شده و چون منكر وجود روح انساني است، انسان را تودهاي از اتمها ميداند؛ درست همچون يك حيوان يا مولكولهاي بيجان. لكن حقيقت اين است: مادة بيجان (اتمها) عاري از روح، هوشياري و هوشمندي است. تنها موجودات زنده هوشيارند، زيرا خداوند به آنها روح عطا نموده است. در ميان همة موجودات زنده انسانها از عاليترين درجة شعور بهرهمندند چون صاحب روحي منحصر به فرد از جانب خداوندند.
اين باور ماترياليستي فراماسونها نمود عقيدهاي به نام «جاندار پنداري» است كه هر شيء را در طبيعت (كوه، آب، باد و غيره) صاحب روح خاص و هوشياري ميپندارد. ارسطو، فيلسوف يوناني اين نوع باور را با مادهانگاري (عقيده به اينكه ماده خلق نشده و مطلق است) تركيب نمود. اين باور به الحاد معاصر مبدل شده است. به عقيدة ماسونها توازن و نظم موجود در نظام عالم نتيجه مادة است. در مقالهاي با موضوع «تكامل زمين» ميخوانيم:
فرسودگي چنان ضعيف صورت ميگيرد كه ميتوان گفت حالت كنوني زمين در نتيجة هوشمندي پنهان ماگما (مايع درون هسته زمين) پديد آمده است. اگر اينگونه نبود آب در گودالها انباشته نميشد و تمام زمين را آب فرا ميگرفت.13
همچنين در مقاله ديگري چنين ادعا شده است:
آغاز حيات بر روي كرة زمين هنگامي بود كه يك سلول به وجود آمد. اين سلول بلافاصله به حركت درآمد و بر اثر انگيزشي مؤثر و متمردانه به دو بخش تقسيم شد و اين راه را تا بينهايت ادامه داد. اما سلولهاي تقسيم شده قادر به ادراك هدفي براي سرگرداني خود نبودند و گويي به دليل ترس از اين سرگرداني و تحت تسلط نيروي غريزي حفظ بقا، با يكديگر به فعاليت پرداختند، به هم پيوستند و به صورت هماهنگ، دموكراتيك و فداكارانه به خلق اندامهاي حساس و حياتي اقدام نمودند.
باور به اين عقايد چيزي جز خرافات نيست. مشاهده ميكنيد كه ايشان براي انكار وجود خداوند و نقش او در خلق عالم، خواص مضحكي به اتمها، مولكولها و سلولها نسبت ميدهند؛ مانند هوش، قوة برنامهريزي، فداكاري و حتي هماهنگي و رفتار دموكراتيك(!).
مفهوم ديگري كه در اصول خرافي و ماترياليستي فراماسونها مطرح است، اصطلاح «طبيعت مادر» است كه در فيلمهاي مستند، كتابها، مجلات و حتي آگهيهاي بازرگاني بارها به آن برميخوريم. كاربرد آن براي بيان اين عقيده است كه مادة سازنده طبيعت (نيتروژن، اكسيژن، هيدروژن، كربن، ...) با هوشمندي و به صورت خودبهخود انسانها و همة موجودات زنده را خلق نموده. اين افسانه نه بر مشاهده استوار است و نه بر منطق. بلكه قصد دارد به كمك تلقين افكار، بر ذهن انسان غلبه يابد و هدف آن به فراموشي سپردن خداوند، خالق حقيقي هستي و بازگشت به الحاد است. فراماسونري تلاش ميكند اين باور را تقويت و منتشر نمايد. به همين منظور از قواي اجتماعي همپيمان خود حمايت ميكند. در مقالهاي با عنوان «تفكراتي پيرامون تكامل همبستگي از ديدگاه علمي» ميخوانيم:
از ديدگاه مادي و تعامل مادة موجودات زنده، همة گياهان، حيوانات، ميكروبهاي مفيدي كه در زمين زندگي ميكنند و انسانها، هماهنگي اسرارآميزي دارند. اين هماهنگي از سوي طبيعت مادر ترتيب داده شده. آنها پيوسته درگير نوعي همكاري و انسجام مؤثر هستند. بار ديگر تصريح ميكنم فراماسونري هر نوع جنبش روانشناسي ـ اجتماعي را كه به رفاه، صلح، امنيت و شادي و به طور خلاصه هر نوع جنبشي كه در طريق اومانيسم و اتحاد جهاني بشر گام بردارد، عامل پيشبرد آرمانهاي خود ميداند و از آن حمايت ميكند.15
مهمترين نيروي پيش برنده آرمانهاي فراماسونري نظرية تكامل است كه حامي نوين ماترياليسم و اومانيسم به شمار ميرود. در قسمت آينده نگاه دقيقتري به نظرية تكامل از زمان داروين تا عصر حاضر مياندازيم و به ارتباط پنهان فراماسونري و اين بزرگترين اشتباه علمي، پي ميبريم.
پينوشتها:
1.Michel Howard, The Occult Conspiracy: Tue Secret History of Mystics, Tecplars, Masons and Occult Societies, 1st ed., London, Rider, 1989, pp.2-3.
2. Previous Master Mason Enver Necdet Egeran, Gercek Yuzuyle Masonluk (Freemasonry Unveiled), Basnur Press, Ankara, 1972, pp. 8-9.
3. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinsenmeler (Inspirations from freemasonry), Istanbul 1977, p. 189.
4. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinlenmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p. 190.
5. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinlenmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, pp. 189-190.
6. Hasan Erman, “Masonlukta Olum Sonrasi” (Atrer Death in Freemasonry), Mimar Sinan, 1977, No. 24, p. 57.
7. Dr. Selami Isindag, Masonlugun Kendine Ozgu bir Felsefesi Var Midir, Yok Mudur? (Does Freemasonry Have an Original Philosophy or Not?), Masonluktan Esinlanmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p.97.
8. سورة شعراء (26)، آيات 124 تا 131.
9. Wilder Penfidld, The Mystery of the Mind: A Critical Study of Consciousness and the Human Brain, Princeton, New jersey, Princeton University Press, 1975, p. 80.
10. Roger Penrose, The Emperor’s New Mind, Penguin Books, 1989, pp. 24-25.
11. Roger Penrose, The Emperor’s New Mind, Penguin Books, 1989, p. 448.
12. Onur Ayangil, “yeni Gonse” (New Gnosis), Mimar Sinan, 1977, No. 25, p. 20.
13. Faruk Erengul, “Evrende Zeka” (Intelligence in the Universe), Mimar Sinan, 1982, No. 46, p. 27.
14. Albert Arditti, “Hurriyet-Disiplin-Dynamizm-Statizm” (Freekom-Discipline-Dynamism-Statism), Mimar Sinan, 1974, No. 15, p. 23.
15. Naki Cevad Akkerman, “Bilimel Acian Dayanisma Kavrami ve Evrimi Uzerine Dusunceler ll” (Thoughts About The Concept and the Evolution of Solidarity from the Scientific Point of View ll), Mimar Sinan, 1976, No. 20, p. 49.
2. Previous Master Mason Enver Necdet Egeran, Gercek Yuzuyle Masonluk (Freemasonry Unveiled), Basnur Press, Ankara, 1972, pp. 8-9.
3. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinsenmeler (Inspirations from freemasonry), Istanbul 1977, p. 189.
4. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinlenmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p. 190.
5. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinlenmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, pp. 189-190.
6. Hasan Erman, “Masonlukta Olum Sonrasi” (Atrer Death in Freemasonry), Mimar Sinan, 1977, No. 24, p. 57.
7. Dr. Selami Isindag, Masonlugun Kendine Ozgu bir Felsefesi Var Midir, Yok Mudur? (Does Freemasonry Have an Original Philosophy or Not?), Masonluktan Esinlanmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p.97.
8. سورة شعراء (26)، آيات 124 تا 131.
9. Wilder Penfidld, The Mystery of the Mind: A Critical Study of Consciousness and the Human Brain, Princeton, New jersey, Princeton University Press, 1975, p. 80.
10. Roger Penrose, The Emperor’s New Mind, Penguin Books, 1989, pp. 24-25.
11. Roger Penrose, The Emperor’s New Mind, Penguin Books, 1989, p. 448.
12. Onur Ayangil, “yeni Gonse” (New Gnosis), Mimar Sinan, 1977, No. 25, p. 20.
13. Faruk Erengul, “Evrende Zeka” (Intelligence in the Universe), Mimar Sinan, 1982, No. 46, p. 27.
14. Albert Arditti, “Hurriyet-Disiplin-Dynamizm-Statizm” (Freekom-Discipline-Dynamism-Statism), Mimar Sinan, 1974, No. 15, p. 23.
15. Naki Cevad Akkerman, “Bilimel Acian Dayanisma Kavrami ve Evrimi Uzerine Dusunceler ll” (Thoughts About The Concept and the Evolution of Solidarity from the Scientific Point of View ll), Mimar Sinan, 1976, No. 20, p. 49.