کافه تلخ

۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

زندگی‌های متوالی




در نظريه‌ي « زندگي‌هاي متوالي» خداوند ارواح را خلق مي‌كند؛ هدف اين است كه روح شناخت و آگاهي پيدا كند تا بتواند به خدا نزديك شود (خدا آگاهي مطلق است). مدتي از دوران سير تكامل آنها روي كره‌ي زمين است؛ همه‌ي ارواح ضرب‌الاجل برابري دارند؛ هر كس بتواند در طي آن زمان، يا زودتر «واحدهاي درسي» كه روي كره‌ي زمين بايد پاس شوند، بگذراند، از آمدن به كره‌ي زمين خلاص مي‌شود.
در صورتي كه در طي ضرب‌الاجل نتواند واحدها را پاس كند، مورد قضاوت قرار مي‌گيرد و بر حسب اعمال خود، در بهشت يا جهنم قرار مي‌گيرد.


در اين نظريه بهشت هدف بشر نيست، بلكه رسيدن به خدا هدف اصلي است.

در فاصله‌ي بين دو زندگي روح در برزخ تعاليم و درس‌هايي مي‌گيرد كه مطابق با زحمات و درس‌هايي است كه روي كره‌ي زمين گرفته يا خراب‌كاريهايي كه انجام داده.
ضمناً روح، در كره‌ي زمين در همان شرايطي قرار مي‌گيرد كه براي پرورش‌اش لازم است، يعني ممكن است براي من لازم باشد در اين زندگي از نظر مالي كمي در مضيقه باشم، تا صفات شكرگزاري، قناعت و ... را كه در زندگي قبلي نتوانسته بودم در خودم پرورش بدهم، رشد كنند.

در فرهنگ معين حلول روح در جمادات و آگاهي هاي معدني رسخ يا تراسخ , در قالب نباتات فسخ يا تفاسخ , در كالبدهاي حيواني مسخ يا تماسخ و سرانجام حلول روح از يك كالبد انساني به كالبد انسانيديگر نسخ يا تناسخ گفته است .

چه چيزهايي ما را بياد تناسخ مياندازد؟

1- استعدادهاي ما نشاني از تناسخ است.
2- علاقمندهاي ما در اين زندگي نشاني از تناسخ ماست .
3- ارتباط احساسي با اطرافيان ادامه ارتباط مربوط به تناسخ هاي ديگر ماست.
4- وضعيت هاي متفاوت انسانها در كره زمين نشان تناسخ و كارماست.
5- دژاوو يعني آشنا احساس كردن صحنه هايي كه مي بينيم .
6- ويار زنان باردار يعني علاقمندي ( سليقه هاي غذايي ) روحي كه منتظر به دنيا آمدن است .
7- وقتي اشتياق يا انزجاري شديد از خود بروز مي دهيم نشاني از تناسخ است .
8- بسياري از احساسات ناخود آگاه ما محصول زندگي هاي پيشين است .
9- مهارت ها و نقايص ما كه در زندگي هاي پيشين شكل مي گيرد .
01- سرعت يا كندي پيشرفت آگاهيكي انسان نشاني از وجود تناسخ است .
11- مكان و زمان تولد شما بر اساس وضعيت شما در تناسخ هاي قبل انتخاب مي شود.
۱۲-اگر امروز شما برده هستيد بايد نشاني از اين باشد كه روزي شما برده دار بوده ايد .

نكاتي در باره تناسخ :

 روح پس از طي كردن هر دوره از زندگي به درجه بالاتري از آگاهي ارتقاء مي يابد
 حلول به وضعيت پايين تر آگاهي از استثناء هاست و جزء موارد نادر است
 هر فرد قادر است در هر قرن چهار تا پنج تناسخ را پشت سر بگذارد .
 هر تناسخ براي آموزش جنبه اي از زندگي منظور شده است .
 نقش ما در هر تناسخ عوض مي شود . ( پدر به دختر كوچك , دختر به عمه , دايي به خواهر زاده و … )
 خانواده اي كه شما امروز با آنها زندگي مي كنيد فقط بخش كوچكي از خانواده بزرگ گذشته شماست .
 پيوندهاي دروني از زمان فراتر مي روند .
 ممكن است در رويا با يكي از زندگي هاي قبلي خود مواجه شويد .
 بچه ها زندگي قبلي را به ياد مي آورند و
 انسان ها هنگام تولد با اختلاف فاحشي از سطوح آگاهي وارد اجهان مي شوند .
 همه ما گذشته ايي را درون خود حمل مي كنيم .
 تجربه هاي قرون گذشته روحيه امروزمان را شكل مي دهد.
 افكار و اعمال گذشته تعيين كننده مشخصات ظاهري و همين طور اخلاق و رفتارمان است .
 در هر تناسخ درسهايي مي گيريم و مهارت هايي پيدا مي كنيم اما در زندگي بعدي آنها را فراموش مي كنيم .
 فراخواني اطلاعات زندگي هاي گذشته به ما مي آموزد كه چرا زندگي امروزمان اين چنين است .
 كساني كه مشكلات جسمي دارند بايد چند برابر ديگران براي عشق بورزند .

شناخت خودتان از درك كارما و تناسخ شروع مي شود .« كا رما ، تنا سخ »

در اكنكار ، نامي كه جهت تأ ثيرات متقابل علت ومعلولي در زندگي اتخاذ شده است كارما مي باشد كه در دين يهود ومسيحيت آ نرا گناه نام نهاده اند .بطور ساده كارما قانون عمل وعكس العمل است .چر خة‌ كارما در نخستين تناسخ يك فرد شروع مي شود دراينجا ار باب كارما اورا درعرصة عملي قرار مي دهند كه نقطة‌شروع سير وسفر اوست درجهان هاي فيزيكي . يك اكيست كه از طبيعت دقيق قانون كارما اطلاع دارد از گزند رشكي كه سهام كساني مي شود كه قادر به درك خوشبختي ناگهاني ديگران نيستند مصون مي ماند . همه چيز در جايگاه بالحقة خود قرار دارد . تمامي اجزأ زندگي دقيقا در وضعيتي هستندكه شايستة هريك مي باشد بنابراين او مي تواند مشغول نظارت بر روند شكوفائي شخص خود باشد و روحيه اي شاداب براي خود حفظ كند . آ نچه تعيين گنندة جايگاه يك فرد در زندگي بعديش مي شود نه به اعتقاد او بستگي دارد و نه به دانشش .
چه در زمين باشد وچه در يكي از طبقات بالاتر خدائي .معيار ما در اينجا اعمال وافكار فرد مي باشد . خداوندان كارما قضاوتشان را برمبناي امتيازات عملي يك فرد انجام مي دهند نه در رابطه با منظور او . جائي براي مصالحه بر سراعمال نادرست وجود ندارد . معتقد وغير معتقد مانند يكديگر قضاوت مي شوند . هر فردي مطلقا تحت محاكمه اي كاملا منصفانه و بي طرفانه قرار مي گيرد ، كه در دادگاه كارما برگزار مي شود و رأي دادگاه ، عدالت محض است . با اين وجود ماهانتا، استاد حق در قيد حيات چلا هايش را مستقيما به مكاني مي برد كه آنها كسب كرده اند . به اين ترتيب ، يك چلاي اك هرگز در مقابل اربابان كارما قرار نمي گيرد .
در آ موزشهاي اك قانون كارما تعليم داده ميشود . خدا روحها را به جهان هاي پائين فرستاد تاتجربه كسب كنند و روزي همكار خدا شوند روح ها در طي زندگي هاي بيشمار در جهان هاي مادي سفر مي كنند . جائي كه در هر بار تناسخ ، عشق ، خرد ، فهم بيشتري را مي اندوزند . راه آزادي و رستگاري معنوي يافتن ما هانتا و استاد حق در قيد حيات است . او نشان دهندة راه است . هر فردي پاسخ گوي تمامي اعمال خويش است زيرا كه مي داند قانون كارما توازن كامل درهمة محتويات كارميك روح را ايجاب مي كند . هر تجربه اي، چه در روي زمين وچه در جهان هاي ديگر ، به قابليت روح در خدمت به خدا مي افزايد . هنگام مرگ يك چلاي اك در دادگاه قضاوت قرار نميگيرد زيرا كه ماهانتا اورا مستقيما به خانة جديدش كه در جهان هاي بهشتي كسب كرده است هدايت مي كند . چهار مرحله كارما براي هر يك از روحها وجود دارد . براي شروع به هر يك از روح ها يك سهم آ دي يا كارماي ازلي اختصاص داده مي شود . اين نوع كارما خصلت هائي چه مثبت و چه منفي رادر بردارد صفاتي از قبيل گونه اي تعصب ، باري از رحمت معنوي ، شهوت ، خشم ويا هر نشانة ديگري كه دلالت بر يك شخصيت يا كاراكتر قوي يا ضعيف داشته باشد .

مرحلة دوم كري يامان يا كارماي روزانه است و فرد مسئول تمامي كارهاي روزانة خود است و روزي آنرا بايد پرداخت كند و علاوه بر اندوختن آ ن مي تواند از آ نهم بكاهد . سومين نوع آ ن ، كارماي پرارابد يا كارماي سرنوشتي يا تقديري است . در پايان نخستين تناسخ خداوندگاران كارما حساب ها وسوابق روح را بررسي مي كنند و يك رأي صادر مي كنند واين عمل پس از هريك از تناسخات او انجام مي گيرد ونتيجة قضاوت تعيين كنندة بنيان كارميك براي تناسخ بعدي وي مي گردد. چهارمين گونة كارما ، سين چيت كارما است يا همان كارماي ذخيره . كه از اعتبارات وبدهي هاي زندگي گذشته شكل مي گيرد درست مثل يك حساب پسنداز در بانك : خداوندان كارما گاهي بخشي از اين كارما را براي فرد منظور مي كنند . راهي وجود دارد كه بشود گفت : چه وقتي فرد درحال دريافت كارماي ذخيره است . او در تمام زندگي در شرايط متعادل ومعيني زندگي مي كرده است كه در انواع مختلف به چشم مي خورد ولي ناگهان وارد زندگي كاملا تازه اي مي شود واما چرخة تولدمكرر از كجا آ غاز شد ؟ روح ها در حال بازي در بهشت بودند كه خداوند فقدان تجربه را درآ نها ديد . پس خدا ـ اك ـ روح مقدس به پيش تاخت تا جهان هاي ما ده ، انرژي ، زمان ومكان را آفريد و با استفاده از دوجنبة‌اساسي اك نور وصوت مجموعه اي از طبقات ، كيهان ها ، كهكشانها ، ستارگان ، سيارات ، و ساير مخلوقات را آفريد و آ فرينش به خود نظام ساختاري گرفت .
تناسخ فقط از يك ديدگاه منطقي صاحب معني مي شود . اين پديده پاسخ گوي راز بسياري از عشق ها ونفرت هاي بي دليل ميان مردم است . علي رغم اين كه كسي بخواهد به تولدهاي پياپي معتقد باشد يا نه ، هر روز در صحنة نمايش آن شركت دارد و راه گريزي هم نيست . آ گاهي و قبول واقعيت پديدة تولدهاي مكرر مي تواند براي بسياري از قلب هاي د رحصار، آرامش وآ زادي را به ارمغان بياورد .
اعتقاد به تناسخ شما رااز مردم متوسطي كه دور وبر شما مي باشند متفاوت مي كند مگر اينكه در جامعه اي مثل هندوستان زندگي كنيد كه آ‌نرا در متن اديان خاصة ‌خود آموزش مي دهند . با قبول اين واقعيت به احتمال زياد به فردي خود اتكاتر ومسئول تر بدل خواهيم شد هر كسي كه ذكاوت داشته باشد هر گز خود را در گرو قرض طبيعت يا قانون كارما قرار نمي هد چرا كه اين قانون در دريافت طلب هايش بسيار دقيق است .
كارماي شخص در هنگام مرگ اگر هنوز تسويه نشده باشد بايد تاوان آنرا پس بدهد چه كارماي خوب چه بد هيچ كس نمي تواند كار ما را شكست بدهد بنابراين بايد در زندگي هاي بعدي يا در طول اقامتش در جهان اثير ي آنرا پرداخت كند . همين عمل در ساير طبقات هم انجام مي شود اگر شخصي به مرتبة ذهني رسيده باشد و د رآ نجا زندگي كند اما كارمائي داشته باشد كه بايد در تناسخي در طبقة اثيري پرداخت شود بايد به همان طبقه برگشته و قرضش را بپردازد بعد به طبقة ذهني بر مي گردد و براي هميشه در آ نجا زندگي مي كند .



تناسخ چیست ؟ کارما چیست؟

تناسخ چیست ؟

اعتقاد به زندگی های متوالی را تناسخ می نامند , تناسخیون بر این باورند که زندگی انسان با مرگ به اتمام نمی رسد , هزاران بار و شاید هم بیشتر در کالبدهای متفاوت بدین جهان پای می گذارد , و این امر تا زمانی ادامه خواهد یافت که روح به رشد و کمال رسیده و به روح برتر بپیوندد و در این صورت است که چرخۀ زایش دوباره را پایانی خواهد بود . اعتقاد به تناسخ در تعاریف گوناگون تقریبا در تمامی ادیان و آیین ها ذکر شده است . باور به تناسخ به عنوان پدیده ای که در آن روح مرد یا زن مرده دیگر باره در کالبد دیگری دمیده خواهد شد , یک اعتقاد و باور باستانی است که حتی در یونان و روم باستان نیز وجود داشته است .

افلاطون (c. 428–348 B.C.E.) به وجود چندیدن تناسخ و نیز نقش کارما در ایجاد آن در مقالات خود به بحث پرداخته است و از کارما به عنوان بالانس روحانی میان علت و معلول یاد کرده است . در کتاب قوانین می گوید : بدانید که اگر شما روی به سوی بدی نهید , شما به سوی روح بدی خواهید رفت و اگر به سوی خوبی گام نهید به سوی روح خوبی , و در هر یک از این چرخه های بازپیدایی یعنی مرگ و میلادی دوباره رنج بسیار خواهید برد .

سقراط (106–43 B.C.E.) در کتاب رساله ای بر شکوه بر این مطلب صحه می گذارد که تدابیر ذهن استنباطی شراره هایی از حقیقت را داراست زمانی که آنان می گویند انسانها زاده می شوند برای رنج کشیدن , کفاره ای از گناهان که با باز پیدایی در قالبی انسانی به خود شکل می بخشد . پلاتینوس (205–270 C.E.) فیلسوف یونانی می گوید تناسخ باوری است از روزگار باستان و به این معنی که روح درتاریکی دوزخ کفاره گناهانش را خواهد پرداخت و بعد از ان به بدن جدیدی و برای آزمایشی جدید انتقال خواهد یافت.

در هندویسم , بودیسم , سیکیسم , برهمنیسم , جینیسم ,آیین های شمنی در آسیا و آفریقا , بومیان استرالیا ( ابوریجینال ها ) , سرخپوستان ( اینکاها و مایاها ) و حتی در فرقی از اسلام نظیر یارسان و برخی شیعیان معروف به غلات ( غالیان ) معتزلیان و نصیریه و دروزیه ( فرق شیعی ) نیز اعتقاد به تناسخ دیده شده است در پاره ای از فرق مسیحیت نیز از اعتقاد به تناسخ سخن گفته شده است . اگرچه در هر از ادیان به طریقی به تفسیر این واژه نشسته اند اما در کل به نظر می رسد به این امر واقف بوده اند . در بودیسم و هندویسم اعتقاد به تناسخ به صورتی آشکارا تعریف شده است , اما به عنوان مثال بومیان آمریکا یا همان سرخپوستان اعتقاد دارند با مرگ فردی از افراد قبیله روح او در بدن حیواناتی چون عقاب , خرس , گرگ و گوزن حلول می کند و در مواردی به کمک او می شتابد و راهنمای معنوی او خواهد بود که آن را بسیار مقدس می شمارند و کشتن این حیوان می توانست مشکلات زیادی برای شکارچی به وجود آورد , در استرالیا نیز هنگامی که سفید پوستان به کشتن دلفینها پرداختند این امر باعث جریحه دار شدن احساسات بومیان ( ابوریجینال ها ) می گردید چون بر طبق یک اعتقاد باستانی , پس از مبارزه ای بین نیاکان آنان با نیروهای شیطانی , هنگامی که نیاکان شکست خورده و کشته شدند و ارواح آنان در بدن دلفینها حلول کرد , دلیل این امر را نیز اینگونه عنوان می کنند که دلفینها در حملۀ کوسه ها از انسان محافظت می کنند و یاور آنها یی هستند که ساحل را گم کرده اند . اما در مورد اعتقاد به تناسخ در اسلام گرچه نمی توان به یقین بر اعتقاد به تناسخ مهر تایید زد اما می توان به شعر مولانا جلال الدین محمد بلخی اشاره کرد :

از جمادی مردم و نامی شدم
و ز نما مردم به حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
و ز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر ز ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون

——-

همچنین به شعری از منصور حلاج که می گوید :

به سان گیاه باز ها رسته ام

بر کرانۀ رودهای روان

برای هزاران سال

کار کرده ام و زیسته ام

در بدنهای بسیار .

——

نظر قرآن نیز تا حدودی شفاف به نظر می رسد : ( و شمایان مرده بودید و او بود که شما را به زندگی باز گردانید و اوست که دیگر بار شمایان را می میراند و بار دیگر به زندگی باز می گرداند و در نهایت شمایان را در خویش گرد هم خواهد آورد (2:28) . در اینجا کلمۀ شمایان مرده بودید تنها این معنی را می دهد که شمایان پیش از مرگ زنده بوده اید و زندگی کرده اید و کلمۀ در نهایت شمایان را در خویش گرد هم خواهد آورد , به خوبی مرحلۀ رسیدن به رهایی ( Muksha در هندوئیسم ) از چرخۀ تناسخ های متوالی ( سامسارا ) را مشخص می نماید که این مرحله مرحلۀ رسیدن به آرامش مطلق یا همان نیروانا در آیین های شرقی است که در این معنی چیزیست متفاوت از زندگی ابدی در بهشت یا جهنم . آنهایی که با این تفسیر مخالفند , مدعی هستند که مرگ کلمه ای است که بصورت معمول برای چیز های بی جان به کار می رود و لستفاده از این کلمه به معنی زنده بودن قبل از آن نیست ( عبد الله طریق , صدای اسلام فوریه 2002 ).

اینک تعدادی از آیات مرتبط را در ذیل خواهیم , آیاتی که تناسخیون مسلمان که تعداد کمی از مسلمانان را تشکیل می دهند با تکیه بر آن ادعای اعتقاد به تناسخ در اسلام را پیش می کشند :

  • هر نفسی , شهد ناگوار مرگ را خواهد چشید و پس از مرگ همه به ما رجوع خواهند کرد . ( عنکبوت , آیۀ 57 )
  • کافران در جهد و غفلتند تا آنگاه که وقت مرگ هر یک فرا رسد در آن حال آگاه و نادم شده و گویند بار الها مرا به دنیا باز گردان . تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آرم و به او خطاب شود که هرگز نخواهد شد , ( مرا باز گردان ) را از حسرت همی بگویند و (ثمری نمی بخشد ) از عقب آنان عالم برزخست تا روزی که بر انگیخته شوند ( روز رستاخیز ) . ( مؤمنون , آیۀ 99-100)
  • و ازآنچه روزی شما کردیم ذر راه او انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد , در آن حال به حسرت بگوید , پروردگارا اجل مرا اندکی تاخیر انداز تا صدقه و احسان بسیار کنم و از نکو کاران شوم . و خدا هرگز اجل هیچکس را از وقتش که فرا رسد مؤخر نیفکند و خدا به هر چیز که می کنید آگاه است . ( منافقون , آیۀ 10-11)
  • در آن حال کافران گویند پروردگارا تو مارا دو بار بمیراندی و باز زنده کردی , تا ما به گناهان خود اعتراف کردیم ,آیا اینک ما را راهی است که از این عذاب دوزخ بیرون آئیم ؟ ( غافر , آیۀ 11)
  • مردم چگونه کافر می شوید به خداوند , حال آنکه شمایان مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده گرداند و عاقبت بسوی او باز خواهید گشت ( بقره , آیۀ 28)
  • و همانا شمایان را از گل خالص آفریدیم , پس آنکاه او را نطفه گردانیده و در جای استوار ( رحم ) قرار دادیم , آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز ان گوشت پاره را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم , پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم , آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده .
  • و خداست که وقت مرگ ارواح خلق را می گیرد و آن کس را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض می کند , سپس آن را که حکم به مرگش کرده جانش را نگه می دارد و آن را که نکرده به بدنش باز می گرداند تا وقت معین مرگ ( زمر , آیۀ 42)
  • اگر بخواهیم شما را فانی کرده و خلقتی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی که اکنون از آن بی خبرید بر می انگیزیم . ( واقعه , آیۀ 60-61)
  • و حال آنکه او شما را از نطفه ای به انواع خلقت و اشکال گوناگون بیافرید تا نشانه های حکمت با عظمتش در خود مشاهده کنید .

کارما چیست ؟

با این کلمه در بیشتر آیین های شرقی روبرو هستیم , از آن به تنها مشخص کنندۀ چرخۀ علت و معلول نیز یاد می شود , که در فلسفۀ هندویسم , بودیسم , جاین و سیکیسم شرح داده شده است . مفهومی است در باب مسوولیت , حلقۀ واسطی است بین دو یا چند روح از یک یا چند دورۀ زندگی ( تناسخ ) . وظایف و حتی کوتاهی های صورت گرفته , موضوعی است که شما به شخص دیگری بدهکار هستید و یا اینکه اشخاص دیگری از زمان دیگری ( زندگی های قبلی ) به شما بدهکار هستند . تعریف کارما در هر آیینی می تواند با دیگری تفاوت داشته باشد اما در کل به معنی جمع تک تک تمامی اعمال انجام شده می باشد. کارما به معنی نوعی کیفر , انتقام , مجازات و یا پاداش نیست نیست بلکه به صورت بسیار ساده ای با انچه هست سروکار دارد , به این ترتیب که نتیجۀ کردارها تجربه و آمادگی گذشته , حال و آیندۀ ما را می سازد . تمامی موجودات زنده در مقابل کارمای خود و اثرات آن برای رهایی از سامسارا ( چرخۀ باز پیدایی ) مسؤول هستند . در این باور این گونه فرض می شمو که آنچه شما اکنون هستید نتیجه ایست از کارمایی که در زندگی های پیشین خود کسب کرده اید و آنچه در زندگی بعدی خواهید بود نتیجه ایست از اعمال شما در این زندگی , پس در این تعریف شما چیزی نیستید جز نتیجۀ اعمال , و مسؤول در قبال تمامی آنان , جهنم چیزی نیست جز باز پیدایی های ( تناسخ ) متناوب در کالبد های مختلف و امری است ذهنی که در قالب اعمال شما عینیت می یابد , و این باز پیدایی تا زمانی ادامه می یابد که شما خود را از چرخۀ رنج زایی هستی ( سامسارا) رهایی بخشید که این امر شما را وادار به زندگی در راهی درست و انسانی , جدا از هر گونه خواهش نفس , کینه , نفرت , خشم , آزار موجودات می نماید در هر صورت این بر عهدۀ شماست که خواه در یک زندگی , خواه در هزاران زندگی به رهایی مطلق ( نیروانا ) یا همان اشراق .

در نگاه به مسئله تناسخ باید توجه داشت که جدای از قضاوت های شخصی به آن نگاه کنیم و با آن مانند پدیده ای نو و امری که گویا زایده دیدگاه غربی ست برخورد نکنیم . و این نکته را باید دانست جدا از اعتقاد و یا عدم باور ما نسبت به آن , تناسخ سالیان بسیاری از اعتقادات بومیان جهان و حتی نیاکان ما در سراسر جهان بوده است و فرضیه ای بی اساس با عمری چند صد ساله نیست , بلکه درختیست با ریشه هایی به عمق خلقت انسان در جهان هستی .




تكنيك‌هاي فعال‌سازي چشم سوم - دکتر مطلب برازنده




تكنيك‌هاي فعال‌سازي چشم سوم - دکتر مطلب برازنده
مآخذ: کتاب متافیزیک و چشم سوم، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
فعال نمودن آجنا به علم، آگاهي و ظرفيت احتياج دارد. بديهي است كه فعال شدن چشم سوم قبل از حصول اين موارد، مي‌تواند فاجعه ايجاد كند.
برخي از جويندگان و طالبان به دنبال شيوه‌هاي فوري و آني براي فعال سازي چشم سوم مي‌باشند. اينان غافل‌اند كه در صورت دستيابي به اين شيوه‌ها، بزرگ‌ترين ضررها و آسيب‌ها را به خود وارد خواهند نمود.
انجام تمرين‌هاي منظم و مستمر، زير نظر مربي آگاه و ورزيده، مي‌تواند آجنا را بيدار نمايد. دقت نماييد انجام تمرين بدون داشتن و نظارت مربي عالم و عامل، تبعات و مشكلات فراوان به دنبال خواهد داشت.
با عنايت به موارد مذكور، در ادامه بحث به بعضي از تمرين‌هاي مفيد براي تحريك آجنا اشاره مي‌گردد:
1 ـ شست‎وشوي حفرات و سينوس‎هاي بيني كه بايد زير نظر استاد و طبق اصول خاصي انجام گردد. اين عمل باعث تحريك اعصاب اطراف آجنا مي‎شود. سينوس‌ها و سلامت آنها با عملكرد چشم سوم ارتباط دارد.
2 ـ تنفس سايشي كه بايد در حضور استاد انجام شود. در اين حالت انتهاي گلو و كام نرم توسط هواي دم و بازدم به ارتعاش درمي‌آيد و اين خود باعث ارتعاش غده‌ي صنوبري و غده‌ي هيپوفيز مي‎گردد. در تنفس سايشي با تنگ كردن مجراي حلق، دم و بازدم انجام مي‎شود، به‌طوري كه هوا به سختي وارد و خارج شده و ضمن ايجاد صدا، ديواره‌ي حلق را به ارتعاش درمي‎آورد. اين حالت مانند خرخر كردن در خواب مي‎باشد و در افرادي كه خوابشان سنگين است ديده مي‎شود. در تنفس سايشي دم از طريق بيني و بازدم از راه دهان انجام مي‎شود. اين تمرين بسيار حساس و خطرناك است.
3 ـ ماساژ دادن و ضربه زدن به پيشاني در حالت آرامش و خلسه باعث تحريك چشم سوم مي‌شود. اين كار بايد با توجه و تمركز كامل صورت گيرد. با عنايت به ارتباط كالبد فيزيكي با كالبد اثيري، اثرات ماساژ و ضربه بر پيشاني به چشم سوم منتقل مي‌شود. اين تمرين ابتدا به صورت فيزيكي و سپس به شكل ذهني انجام مي‌شود.
4 ـ حركت كره چشم به سمت بالا، پايين، چپ و راست به صورت فيزيكي و ذهني بر تحريك آجنا مؤثر است. اين تمرين نيز در حالت آرامش و خلسه با تمركز و آگاهي كامل انجام مي‌شود.
5 ـ بالا كشيدن پلك‌ها، ابروها و پوست پيشاني به صورت فيزيكي و ذهني، در حالت آرامش و خلسه، با توجه و تمركز نيز تمرين ديگر مي‌باشد.
6 ـ برداشتن پرده‌ي خيالي از جلوي چشمان در حالت مراقبه كه به صورت تجسم در ذهن صورت مي‌گيرد، هم بر فعال سازي آجنا مؤثر است.
7 ـ تجسم يك نقطه بر پيشاني، تبديل آن به يك دايره‌ي كوچك و سپس بزرگ نمودن اين دايره تا زماني كه تبديل به يك دايره با قطر حدود بيست سانتي‌متر شود، هم به عنوان يك تمرين توصيه مي‌گردد. اين تمرين نيز در حالت آرامش و خلسه انجام مي‌شود.
8 ـ پالايش بيروني و دروني هم براي تحريك آجنا لازم و ضروري است. پالايش بيروني به معناي حذف وسايل و چيزهاي زايد و اضافي از محيط كار و سكونت مي‌باشد. پالايش دروني نيز به معناي حذف افكار زايد و اضافي از مغز و ذهن است.
9 ـ ذكر گفتن به خصوص در حالت‎هاي خاص، براي مثال ذكر گفتن در حال سجده و يا ذكر گفتن در حال مراقبه بسيار مفيد و مؤثر است. آرام بودن جسم و ذهن، تمركز داشتن بر آجنا و انتخاب ذكر مناسب از جمله عوامل مهم در اين شيوه است. لااله‎الاالله يكي از بهترين ذكرها براي اين كار مي‎باشد و در منابع ديني نيز توصيه شده است.
10 ـ سجده با آگاهي كامل به آداب ظاهري و باطني آن و رعايت اين آداب، بر فعال شدن چشم دل اثرات بسيار خوبي دارد. در سجده مي‌توان همان ذكر معروف سجده‌ي نماز و يا ذكر يونسيه (لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين) را تكرار نمود.
11 ـ گريه كردن به خصوص به بهانه‌ها و نيّات معنوي بر چشم سوم اثرات بسيار عالي مي‌گذارد. مي‌توان ذكر، سجده و گريه را با هم توأم نمود. اين تركيب يكي از بهترين و قوي‌ترين تمرين‌هاي مؤثر بر چشم سوم مي‌باشد.
12 ـ تجسم آسمان در شب در حالت مراقبه و يا مراقبه‌ي ديداري بر آسمان و قرص كامل ماه در شب نيز از جمله تمرين‌هاي مفيد است. هم‌چنين تجسم چاكراي شماره‌ي شش به صورت ايده‎آل و مراقبه بر آن نيز مؤثر مي‎باشد. در اين حالت بايد فرم، اندازه، رنگ و چرخش اين چاكرا به صورت طبيعي و ايده‎آل تجسم گردد.
13 ـ تجسم نهري از نور طلايي كه از ناحيه‌‌ي پسين لگن به سمت نخاع و مغز مي‎آيد و نهري از نور صورتي كه از ناحيه‌ي پيشين لگن به سمت نخاع و مغز در حركت است، به‌طوري كه اين دو نهر در بالا به هم‌ديگر رسيده، به صورت قوس يكديگر را قطع مي‎كنند. اين تمرين نيز بايد در حالت مراقبه انجام شود.
14 ـ صرف مراقبه بر چشم سوم نيز مفيد است. در اين حالت سطح آگاهي تا منطقه‌ي چشم سوم گسترش مي‎يابد. براي اين منظور پس از آرام نمودن جسم و ذهن، چشم‌ها را بسته، در اين حالت به‌طور طبيعي در مركز چشم سوم قرار مي‎گيريد، به شرط آن‌كه توجه‌تان فقط بر تاريكي پشت چشم‌ها باشد.
15 ـ براي فعال سازي آجنا مي‌‌توان طالب را به حالت خلسه فروبرد و پيشاني بر پيشاني او گذاشت. (چشم سوم استاد بر روي چشم سوم سوژه قرار مي‎گيرد)، در اين حالت با ارسال مستقيم انرژي از آجناي خود به آجناي سوژه، به فعال سازي چشم سوم كمك مي‌شود. براي اين تكنيك سوژه روي تخت يا روي زمين در جهت شمال ـ جنوب دراز كشيده و استاد به گونه‎اي بالاي سر وي مي‎نشيند، كه به راحتي بتواند پيشاني بر پيشاني او بگذارد. در اين تمرين لازم است استاد و معرفت‌جو هر دو مرد و يا هر دو زن باشند. اين تمرين ابداع نويسنده اين كتاب مي‌باشد.
بديهي است موارد مذكور فقط ليستي از تمرين‌هاي چشم سوم مي‌باشد، و هر يك از موارد فوق براي اجرا به دستورالعمل خاص اجرايي احتياج دارد. «باربارا برنن» در كتاب معروف خود (هاله درماني با دستان شفابخش) نيز تمرين‌هايي براي اين منظور ارائه كرده است. «لوبسانگ» رامپا در كتاب چشم سوم از شيوه‎هاي فيزيكي خشن براي باز كردن چشم سوم كه براي وي اتفاق افتاده است، ياد مي‎كند.
حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي در تفسير ارزشمند نمونه مي‌فرمايند: «ايمان و عمل صالح چشم دل را بينا مي‌كند.» (تفسير نمونه، ج20، ص141). علامه طباطبايي ـ مفسر كبير قرآن ـ نيز معتقد است كه: «آن مانعي كه ميان مردم و خدا حائل شده همانا تيرگي گناهان است كه مرتكب شده‌اند و اين تيرگي‌ها است كه ديده دل‌هاي ايشان را پوشانده و نمي‌گذارد كه به مشاهده پروردگار خود تشرف يابند، پس معلوم مي‌شود كه اگر گناهان نباشد جانها خدا را مي‌بيند نه چشم‌ها.» (ترجمه الميزان، ج8 ، ص308)



Reference: Dr Motaleb Barazandeh, Metaphysics and Ajna, Navid publications, 1383

لبسانگ رامپا , فرزانه ای از سرزمین معابد



lobsangتبت سرزمین راز و جادو، زر و تنگدستی، پیچیدگی و سادگی روح، سرزمین روشن بینانی که تنها با نگاهی اندیشۀ ذهن را خوانده و شادی و خشم شما را در می یابند، اینجا تبت است سرزمین چشم سوم .
به پیشنهاد دوستی که نمی شناسمش تصمیم گرفتم متنی رو دربارۀ لبسانگ رامپا ( راهب تبتی ) تهیه کنم , که در این امر هم از سایت های مرتبت انگلیسی زبان و هم از ترجمۀ بسیار زیبای خانم فریدۀ مهدوی دامغانی مترجم آثار رامپا استفاده کردم .
می پرسید کیستم ؟ کتابهایم را بخوانید , آنوقت خواهید فهمید ( لبسانگ رامپا)
لوبسانگ رامپا راهب , جراح , ادیب و خلبان تبتی بود که در خانواده یی اشرافی میلاد یافت , در تبت هر چه پایۀ خاندان یک پسر بالاتر باشد , به دلیل اینکه رنج فقرا را بیشتر درک کند , آموزشش سخت تر است , زمانی که کودکی به دنیا می آید , گروهی از اختر بینان روش زندگی که باید در پیش گیرد را بر اساس زندگی های پیشین وی انتخاب می کنند به صورتی که آن شخص مسیر تعالی خویش را که در زندگی قبل پیش گرفته بود , ادامه داده و به سوی روشنایی مطلق گام بردارد , از این روی پدرش که از سیاسیون تبت بود در 7 سالگی وی را به معبد شاکپوری ( معبد درمانگری ) فرستاد که یا زندگی رهبانی را پیش گیرد و یا دیگر به خانه باز نگردد که در هر دو صورت نتیجه ترک خانه بود . به گفتۀ رامپا : سه روز را در پشت درب معبد و در سرمای گزنده سپری کردم تا ثابت کنم بر تصمیمم استوارم و اینگونه بود که از نخستین آزمایش زندگی ام پیروز بیرون آمدم . همراهی استادی عالیقدر به نام لاما مینگیار دوندوپ که سرچشمۀ دانش فوق بشری محسوب می گردید , غنیمتی بود تا این راهب جوان دارای چنان قدرتی در علوم پنهانی گردد که انسان امروزی را بیش از پیش با رموز جهان هستی آشنا سازد . او را می توان به عنوان نخستین نویسندۀ ماوراء طبیعی در قرن حاظر نام برد , بعد از او بود که اشخاصی همچون کارلوس کاستاندا و دون خوان , شمن های کانادا و مرتاضان هندی از راه رسیدند , وقتی به این علوم خفیه می نگریم کاستاندا نیز از پر رنگ ترین اشخاص است اما نزدیکی افکار رامپا و فرهنگ و آیین تبتی به خوانندۀ فارسی زبان , این آیین را ملموس تر و قابل فهم تر می نمایاند , که با توجه به آشنا بودن ذهن خوانندۀ شرقی با مفاهیمی از قبیل : ماوراء الطبیعه , تلپاتی , هالۀ نورانی , کالبد سماوی , کارما , روشن بینی , اشراق , راه سلوک و زهد , و پیشینۀ طولانی ملل شرقی در این امور , دانستن جان مفاهیم مورد نظر رامپا بسیار آسان می نماید .البته این به معنای دور بودن و یا غیر قابل فهم بودن آیین های شمنی – سرخپوستی نیست , بلکه به معنای نزدیک تر بودن آن به ذهن خوانندۀ ایرانی می باشد .
بی شک رامپا سر آمد علوم پنهانی و روشن بینی در زمان خویش بود , وی هالۀ انسانی را به راحتی مشاهده می کرد , آینده را پیش گویی و شخصیت افراد را به شیوه یی باور نکردنی حدس می زد , استفاده از کریستال و یا طاس برای طالع بینی , خواندن خطوط روی پیشانی و خطوط آگاهی بر روی بدن , آگاهی مبهوت کنندۀ وی از رموز پنهانی شرق و غرب , توانایی باور نکردنی اش در تلپاتی از ویژگی های بارز او بود , بدین ترتیب بار مسوولیتی سنگین بر دوش وی گذارده شد , با گشایش چشم سوم که در نبن به روشی خاص و با عمل جراهی بر روی پیشنای در بین دو پشم انجام می گیرد , او به بصیرتی مضاعف دست یافت که وی را ر انجام امور یاری بخشید , در تمامی معابد تبت پای نهاده و امور معنوی و علوم خفیه را آموخت , ماموریت وی آشنا ساختن ذهن دیر باور غربیان با هالۀ انسانی , تله پاتی , گذشتۀ زمین و آیندۀ آن , روشن بینی و اسرار زندگی بود که تا آن زمان از دید انسان غربی دور مانده بود .
cyrilhoskins
آنگونه که خود می گوید تنها تبتی یی است که با مشقت و تحمل رنج فراوان سرزمین دیر باوران ( غرب ) را درنوردید که بعد از رنج ها و سفر های بسیار , سر انجام دوران پیری خود را در کانادا سپری کرد و زندگی او که در شرق و سپس در غرب او را به انسانی کار آزموده تبدیل کرد . وی در زمان خود به عنوان انسانی متفاوت در غرب جلوه کرد , وی تنها استادی بود که با خود بودیسم و متافیزیک یا علوم خفیه را در شکلی قابل فهم برای غربیان به آنان پیش کش کرد و کتابهای بسیاری در باب علوم معنوی به رشتۀ تحریر در آورد که سر آغاز آن , نوشتاری تحت عنوان چشم سوم بود . رامپا پرده از حقایق بیشماری برداشت که با ایجاد مسیری روحانی ذهن جستجوگران بسیاری را در این مسیر روشن ساخت , کتاب های او مراحل پیشرفت بشریت را به زیبایی هر چه تمام تر به چالش می کشد , و به ما نشان می دهد که چگونه می توان نیرویی مثبت برای پیش بردن خوبیها بود و در این راه خود و دیگر موجودات زنده را در رسیدن به روشنایی یاری نمود . سه شنبه لوبسانگ رامپا نویسنده ای بود که ادعا کرد قبل از زندگی اش در کالبد مردی انگلیسی , راهبی در تبت بوده است . Cyril Henry Hoskin 8 April 191025 January 1981) ) خود را به عنوان میزبان روح سه شنبه لوبسانگ رامپا معرفی کرد , اسمی که برای اولین بار در کتاب چشم سوم ( 1956 ) ذکر گردید . کلمۀ سه شنبه بر گرفته از رسوم تبتی ها در نامیدن شخص بر اساس روز میلاد شخص می باشد .
Cave%20of%20the%20Ancients_2زندگی از وجهی دیگر :
. او شخصی به واقع منحصر به فرد بود با شهرتی فوق العاده , وی عکاسی بسیار با هوش بود که عکسهای بسیار با شکوهی از خود به یادگار گذارد , او تقریبا قادر به تعمیر هر نوع دستگاهی بود , با وجود ورم مفاصل و ضعف بینایی وی هنرمندی چیره دست بود که کشتی , ماشین , قطار و هواپیماهای کوچک بسیاری را طراحی نمود تنها راهبی بود که زنی پشتیبان و مهربان را در کنار و همراه خود می دید , یگانه تبتی یی که علوم خفیۀ غربی را خوب می دانست , او همیشه از نامه هایی که بدون مهر بازگشت بود گلایه می کرد اما با این وجود جواب تمامی نامه ها را می داد و با هزینه شخصی خود آنها را ارسال می کرد . زندگی وی همواره با نا خوشی و مریضی همراه بود , انسداد شرائین قلب , لختۀ خون در عروق , دیابت , ورم مفاصل و فلج نیمی از بدن , وی تقریبا فاقد قدرت شنوایی بود , با این وجود بسیار ماهر در ادبیات بود .
ستون فقرات و دستان او در سالهای اسارت وی در اردوگاه بسیار آسیب دیده بودند , وی بسیار بخشنده بود و همواره دارای کمترین میزان دارایی بود تا جایی که روزی تلوزیون رنگی خود را به یک شخص غربه بخشید و صندلی چرخدارش را به یک پلیس آسیب دیده و خانۀ خویش را نیز به یک زوج جوان بخشید , دوستان و آشنایان وی همواره از جانب وی هدایایی دریافت می داشتند که نمی توانستند بدون اجبار و سرسختی آن را به او باز گردانند , در طول زندگی اش او به هزاران نامۀ هوادارانش با هزینۀ شخصی خودش پاسخ داد , وی اشتیاق فراوانی برای کمک به اشخاص داشت . از جهتی دیگر انسان بسیار سر سختی بود که تحمل خود را در مقابل حماقت و سطحی نگری افراد از دست می داد , کمکهای بسیار وی به حقوق زنان , کودکان , دکتران و حکومت در تبعید تبت امری قابل توجه بود همچنان که شمشیر بر افراشتۀ وی در برابر خبر نگاران و منتقدان .
sr4
مشکلات پیش روی در مغرب زمین :
زندگی وی همانگونه که از جانب اساتیدش پیش بینی شده بود سراسر مبارزه ای بود برای آموزش علوم معنوی تا انسان را به جهل خود آگاهش آشنا کرده و در راه رسیدن به روشنایی او را یاری نماید , در سالیان دهۀ 60 و 70 میلادی روزنامه نگاران اروپایی و آمریکایی آزار زیادی را متوجه رامپا ساختند و باعث شدند رامپا سالهای زیادی را در آوارگی در مناطق گوناگون بپردازد , بارها وی را متهم به دروغ گویی کرده و مورد انتقاد و ناسزا قرار دادند . وی در نهایت در ناحیه ای در کانادا ساکن شد و تعدادی از بهترین آثار خویش ره به رشتۀ تحریر در آورد , , جالب اینجاست که با گذشت زمان زیادی از ارایۀ این مفاهیم ذهن سرسخت غربیان هنوز نیز در مقابل یاد داشت های او به مقاومت می پردازد , حتی در مواردی سعی در تخریب وی می نماید . یکی از مسائلی که برای دنیای غرب غیر منطقی جلوه می کند این است که اگر او به راستی یک لامای تبتی است پس چرا خطوط چهره اش حکایت از یک فرد از کشور های غربی و اروپایی می کند , و چطور کسی که از پدر و مادر تبتی است سر از انگلستان در می آورد و چرا چندید نام برای خود دارد که پاسخ رامپا به این سوالات چنین است :
Doctor%20From%20Lhasa((… از آنجایی که روزنامه نگاران انگلیسی و آلمانی بر علیه من یک مبارزۀ مطبوعاتی شروع نمودند و هیچیک از گفتارم را باور نمی کنند و بد تر از آن اجازه نمی دهند برای اثبات گفته هایم به عنوان دفاعیه در روزنامه هایشان نوشتاری چاپ کنم , اعلام می دارم که من یک لاما و یک پزشک و طبیب تبتی هستم که در کشور چین به دانشگاه رفتم و بعد , از آنجایی که کالبد قبلی ام فرسوده بود ( به دلیل تحل شکنجه های بسیار در طول جنگ به وسیلۀ ژاپنی ها و روس ها تحمل نمودم ) ناچار گشتم بر کالبد شخصی که راغب به مرگ بود , و قبلا استادانم در تبت , بوسیلۀ نیروهای ماورای طبیعی , او را در کشور انگلستان یافته بودند قدم نهادم و کالبد این فرد را اشغال و تسخیر نمودم . همانطور که همه می دانند این امر در خاور دور یک عمل شناخته شده و مرسوم است یعنی ذهن قوی قادر است بر ذهن و کالبد شخصی دیگر غالب شود , و آن کالبد را تحت کنترل خویش در آورد …))
کتابها :
چشم سوم ( 1956 ) , اولین کتاب او چشم سوم است , شرخ زندگی مردی جوان در سفری به سوی تبدیل شدن به یک لامای پزشک , شرح عملی بر روی پیشانی و بین دو چشم برای باز کردن چشم سوم و قدرت روشن بینی , وی وارد معبد پاکپوری شده و علوم نهانی و راز آلود تبتی را می آموزد .
lobsang-rampa-the-third-eye
دیدار من از ستارۀ زهره ( 1957) , کتابی بود که رامپا با انتشار آن موافقت نکرد و چند سال بعد از آن انتشار یافت و شرح چگونگی ملاقات های رامپا با اساتید در طی سفر کیهانی به سیارات دیگر است .
دکتری از لهاسا ( 1959) در این بخش او در چین به سر می برد و آموزش پزشکی خود را تکمیل می کند و پس از مدتی توسط ژاپنی ها دستگیر و شکنجه می شود و در کمپ به عنوان افسر پزشک مشغول به کار می شود تا روزی که از آنجا فرار می کند . وی از معدود افرادی بود که از حملۀ شیمیایی به هیروشیما جان سالن به در برد

داستان رامپا ( 1960)
داستان سفر وی از کره به روسیه , اروپا و امریکا است که در نهایت به انگلستان ختم می شود , او دستگیر شده و شکنجه می شود تا اینکه با یک ماشین گرانقیمت فرار می کند در این کتاب شرخ تعئیض کالبد رامپا به بدن یک مرد انگلیسی (Cyril Henry Hoskins) که اشتیاق زیادی برای ترک این دنیا دارد , شرح داده می شود که بدین طریق او می تواند وظیفه ای را که بر عهده اش نهاده شده را به درستی انجام دهد .
The%20Rampa%20Story
غار پیشنیان ( 1963 )
این کتاب نگاهی است گذرا به تاریخ زمین و ساکنان اولیۀ آن , کسانی که وسایل بسیار پیشرفتۀ خویش را تا به امروز از دیدگان مخفی نمودند , او به همراه راهنمایش لاما مینگیار دوندوپ برای ملاقات از ان تکنولوژی به آنجا می رود , تکنولوژی که مخفش شده است برای زمانی که افرادی بتوانند آن را برای گسترش صلح و نفع بشریت به کار گیرند , آن زمان بسیار نزدیک ترسیم می شود

زندگی کردن با لاما ( 1964 )
داستان گربۀ سیامی ی رامپا
با شما تا ابدیت ( 1965)
در این کتاب وی در باب موضوعات زیادی از قبیل هالۀ نورانی , تلپاتی و روشن بینی به بحث می پردازد
حکمت پیشنیان ( 1965)
این کتاب فرهنگ واژه های راز گونه و اسرار آمیز است . و نیز حاوی اطلاعاتی در بارۀ پرهیز , تنفس است
ردای زعفرانی ( 1966)
رامپا در لاما کدهای متفاوتی زندگی می کند
x11125
فصول زندگی ( 1967)
در باب ابعاد دیگر وجود , دنیا های موازی , مذهب و مسیحیت به بحث می نشیند
زاهد ( 1971)
داستان یک راهب کور تبتی است که وارد یک UFO شده و تاریخ کرۀ زمین و آیندۀ آن را به او می نمایانند .
شمع سیزدهم ( 1972)
راهنمای کتاب های اوست
گرگ و میش _ تاریک و روشن (1975)
در بارۀ زمین خالی و پوچ سخن می گوید و به سوالات پاسخ می دهد .
Untitled-1 copy
آنگونه که بود ( 1976)
در باب زندگی و نیز در بارۀ شخصی که رامپا در کالبد وی تظاهر یافت
من می پندارم ( 1976)
مرگ و بعد از آن . جواب سوالات در باب زندگی بعدی ( تناسخ ) .
سه زندگی ( 1977)
در بارۀ زندگی , مرگ و نقش کارما در آن
فرزانۀ تبتی ( 1980)
Untitled-2 copyزمانی که او در لهاسا به عنوان کودکی زندگی می کرد .


سخنی چند :
گویی این رسم هموارۀ انسان بوده است که به جای شنیدن کلام پیام آوران سعی در کنکاش در پیشینۀ آنان نمایند نه پیام آنان , این رامپا و وجود او نبود که اهمیت داشت , بلکه این جان کلام او بود که باید مورد قضاوت قرار گیرد آیا آنچه که او از آن پرده برداشت دروغ بود ؟
چه فرقی می کند که او تبتی باشد یا نباشد ؟
در مسیر سفر از به مغرب زمین مورد شکنجۀ روسها و ژاپنی ها قرار گرفته باشد یا نباشد ؟
یا اصلا وجود خارجی داشته باشد یا نباشد ؟

آیا کلام او واقعیت بود ؟
آیا او همان واقعیاتی را آشکار نمی کرد که در زمانی خاص قرار بر این شد که انسان غربی اندک بهره ای از حکمت و فرزانگی شرق ببرد ؟
آیا اگر او ماموریت خویش را آگاه ساختن مردم از بزرگی و جلال مسیح و پیام او ابراز می کرد باز هم متحمل آن همه مشقت و سختی می شد ؟
I%20Believe به واقع خیر ! تمام این شکنجه ها و آزار و اذیت ها ثمرۀ بی اطلاعی و کوته فکری مخالفان وی بود که ثابت کردند انسان غربی با تمام تمدن و آزادی که از آن دم می زند در درون خویش هنوز بقایای دوران قرون وسطی را حمل می کند , به آنکه خود نیز بداند , با این تفاوت که در قرون وسطی اگر انسان می سوزاندند , در زمان رامپا قلم و فکر می سوزاندند , مبارزه ای از پیش باخته که در آن با رسانه های خویش به جنگ حکمت شرق شتافته بودند و جنگی که ثمره ای جز گسترش روز افزون مبانی حکمت شرق در سرزمین های صلیبیان نداشته است , مبارزه ای که از یک سوی با هجوم وحشیانۀ چین کمونیست به سرزمین فرزانگی آغاز گردید و از سوی دیگر توسط آنانی که با ترس از دست دادن پایگاه مذهبی خویش که بر پایه های سست و موریانه زدۀ اعتقاداتی خشک بنا کرده بودند , ادامه پیدا کرد . 

حال این بر عهدۀ خود شماست که دربارۀ این امر قضاوت کنید .



جهان موازي از ديدگاه علم فيزيك و اثبات آن



آيا نسخه دومي از شما ، يک رونوشت از خود شما وجوددارد که همين الان مشغول خواندن اين مقاله باشد؟
آيا شخصي ديگر با اينکه شما نيست، روي سياره اي به نام زمين با کوه هاي مه گرفته ، مزارع حاصل خيز و شهرهاي بي در و پيکر در منظومه خورشيدي که هشت سياره ديگر نيز دارد، زندگي مي کند؟
آيا زندگي اين شخص از هر لحاظ درست عين زندگي شما بوده است؟
اگر جوابتان مثبت است ، شايد در اين لحظه او تصميم بگيرد اين مقاله را تا همين جا رها کند در حالي که شما به خواندن مقاله تا انتها ادامه خواهيد داد. …

نظريه جهان هاي موازي
انديشه وجود يک خود ديگر نظير آنچه که در بالا شرح آن رفت عجيب و غير معقول به نظر مي رسد، اما آنگونه که از قرائن بر مي آيد انگار مجبوريم آن را بپذيريم. زيرا مشاهدات نجومي از اين انديشه غير مادي پشتيباني مي کنند. بنابر اين پيش بيني ساده ترين و پر طرافدار ترين الگوي کيهان شناسي که امروزه وجود دارد، اين است که هر يک از ما يک جفت (همزاد) داريم که در کهکشاني که حدود 280 ^ 10 متر دورتر از زمين قراردارد، زندگي مي کنند .

اين مسافت آنچنان زياد است که بطور کامل خارج از هر گونه امکان بررسي هاي نجومي است اما اين امر واقعيت وجود نسخه دوم ما را کمرنگ نمي کند. اين مسافت بر اساس نظريه احتمالات مقدماتي برآورده شده و حتي فرضيات خيالپردازانه فيزيک نوين را نيز در بر نگرفته است .

فضاي بيکران

اينکه فضا بيکران است و تقريبا بطور يکنواخت از ماده انباشته شده است، چيزي که مشاهدات هم آن را تأييد مي کنند. در فضاي بي کران حتي غير محتمل ترين رويدادها نيز بالاخره در جايي ، اتفاق خواهند افتاد.

در اين فضا ، بينهايت سياره مسکوني ديگر وجود دارد، که نه تنها يکي بلکه تعداد بيشماري از آنها مردماني دارند که شکل ظاهري ، نام و خاطرات آنها دقيقا همان هاست که ما داريم. به ساکناني که تمامي حالت هاي ممکن ار گزينه هاي موجود در زندگي ما را تجربه مي کنند. من و شما احتمالا هرگز “خود” هاي ديگران را نخواهيم ديد .

وسعت عالم

دورترين فاصله اي که ما قادر به ديدن آن هستيم، مسافتي است که نور در مدت 14 ميليارد سال که از انفجار بزرگ و آغاز انبساط عالم سپري شده است، طي مي کند. دورترين اجرام مرئي هم اکنون حدود 26^10×4 متر دور تر از زمين قرار دارند. اين فاصله که عالم قابل مشاهده توسط ما را تعريف مي کند.

به طور مشابه ، عالم هاي خود هاي ديگر ما کراتي هستند به همين اندازه ، که مرکزشان روي سياره محل سکونت آنهاست. چنين ترکيبي ساده ترين و سر راست ترين نمونه از جهان هاي موازي است. هر جهان تنها بخشي کوچک از “جهان چند گانه” بزرگتر است.

جدال فيزيک و متا فيزيک

با اين تعريف از جهان ممکن است شما تصور کنيد که مفهوم جهان چند گانه تا ابد در محدوده قلمرو متا فيزيک باقي خواهد ماند. اما بايد توجه داشت که مرز ميان فيزيک و متا فيزيک را اين مسأله که يک نظريه از لحاظ تجربه قابل آزمون است، يا خير تعيين مي کند نه اين موضوع که فلان نظريه شامل انديشه هاي غريب و ماهيت هاي غير قابل مشاهده است .

مرز هاي فيزيک به تدريج با گذر زمان فراتر رفته و اکنون مفاهيمي است بسيار انتزاعي تر نظير زمين کروي ، ميدان الکترو مغناطيسي نامرئي ، کند شدن گذر زمان در شرعتهاي بالا ، برهم نهي کوانتومي ، فضاي خميده و سياهچاله ها را در بر گرفته است. طي چند سال گذشته مفهوم جهان چند گانه نيز به اين فهرست اضافه شده است .

پايه اين انديشه بر نظرياتي است که امتحان خو را به خوبي پس داده اند. نظرياتي همچون نسبيت و نظريه مکانيک کوانتومي ، افزون بر آن به دو قاعده اساسي علوم تجربي نيز وفادار است. که پيش بيني مي کنند و مي توانند آن را دستکاري نمايند .

انواع جهان هاي موازي


دانشمندان تاکنون چهار نوع جهان موازي متفاوت را تشريح کرده اند. هم اکنون پرسش کليدي وجود يا عدم جهان چند گانه نيست ، بلکه سوال بر سر تعداد سطوحي است که چنين جهان مي توان داشته باشد .

يکي از نتايج متعدد مشاهدات کيهان شناسي اخير اين بوده است که جهان هاي موازي ديگر مفهومي خيالپردازانه و انتزاعي صرف نيست. به نظر مي رسد که اندازه فضا بينهايت است. اگر اين گونه باشد، بالاخره در جايي از اين فضا هر چيزي که امکان پذير باشد واقعيت خواهد يافت. اصلاً مهم نيست که امکان پذيري آن تا چه حد نامتحمل است

فراسوي محدوده ديد تلسکوپ هاي ما ، نواحي ديگري از فضا کاملا شبيه آنچه که پيرامون ماست وجود دارند آن نواحي يکي از انواع جهان هاي موازي هستند. دانشمندان حتي مي توانند محاسبه کنند که اين جهان ها بطور متوسط چقدر با ما فاصله دارند و مهم تر از همه اينکه تمامي اينها فيزيک حقيقي و واقعي است .

زماني که کيهان شناسان با نظرياتي روبرو مي شوند که از استحکام لازم برخوردار نيستند، نتيجه مي گيرند که جهان هاي ديگر مي توانند ويژگيها و قوانين فيزيکي کاملا متفاوتي داشته باشند. وجود اين جهان ها بسياري از جنبه هاي پرسش بنيادي در خصوص ماهيت زمان و قابل درک بودن جهان فيزيکي را پاسخ داد.

نگاهي به ديدگاه دانشمندان درباره جهان

جهان هاي موازي

هزاران سال است که اخبار و اطلاعاتي درباره جهان هاي ديگري جز آنچه در اطرافمان مي بينيم، در اختيار بشر قرار گرفته است. اين اطلاعات که گاه در حد يک خبر کوتاه و گاه به پيشرفتگي توصيفي دقيق از آنها و ساکنانشان يا چگونگي دسترسي به آنها و کاربردها و امکانات اين دسترسي بوده اند، تا مدتي پيش تماماً در حيطه دانش باطني قرار مي گرفتند و علوم تجربي ظاهري را ياراي اظهار نظر کردن در اين باره نبود. اما با نگاهي به اطراف مي توان ديد که پيشرفت هاي علوم ظاهري اکنون چنان شتاب برق آسايي گرفته اند که گويي سفينه دانش بشري در آستانه پرواز قرار دارد. تا ديروز مفاهيمي چون کرويت زمين، ميدان هاي مغناطيسي (کهربا)، کند شدن زمان در سرعت هاي بالا، سياهچاله ها و… استناد علمي نداشتند، اما امروزه اين مفاهيم کاملاً علمي و اثبات شده به شمار مي روند. به نظر مي رسد در آينده اي نه چندان دور، مفهوم جهان هاي موازي و چگونگي برقرار کردن ارتباط با آنها نيز موضوعي کاملاً علمي باشد. در اين مقاله سعي داريم دستاوردهاي جديد علوم ظاهري درباره جهان هاي ديگر و به ويژه جهان هاي موازي جهان خودمان را مروري کنيم.


انسان هاي حقيقت جو در طول تاريخ، مجنون وار به دنبال کشف جلوه هاي حقيقت بوده اند و در اين ميان دغدغه اصلي محققان و دانشمندان علم فيزيک، يکپارچه سازي و وحدت بخشيدن به ايده ها و مفاهيم به ظاهر مختلفي از دانش بشري بود که از کوچک ترين اجزاي زيراتمي تا بزرگ ترين کهکشان هاي عالم را دربرمي گرفتند. دانشمندان به دنبال اين منظور در تلاش براي پر کردن شکاف هاي ديوار دانش بوده اند و اکنون نيز به آن ادامه مي دهند. اکنون به نظر مي رسد پر کردن اين شکاف ها بدون قبول وجود جهان هاي ديگر به صورت علمي ناممکن باشد. براي بررسي اين موضوع بد نيست از گذشته اي نه چندان دور آغاز کنيم.


تاريخچه

تنها چند قرن پيش يعني در عصر دانشمنداني چون کپلر، گاليله، کپرنيک و نيوتن انسان تصور مي کرد که جهان مانند چرخ دنده اي بزرگ است که سيارات را به چرخيدن به دور خورشيد مجبور مي کند. در آن دوران گرچه گذر زمان به وسيله ساعت قابل اندازه گيري بود اما خود زمان مفهومي ابدي و ازلي داشت که تجزيه و تحليل آن چيزي غيرممکن تلقي مي شد. مکان يا فضا نيز در همه جهت ها بي انتها بود و انديشيدن درباره آن به ديوانگان و شعرا اختصاص داشت. چنين ديدگاهي همچنان ادامه داشت تا اين که در قرن بيستم ميلادي، نظريه هاي نسبيت اينشتين انقلاب جديدي در تفکر علمي به پا کرد و برخي شکاف هاي علم را پوشاند. ديگر زمان و مکان به رازآلودگي قبل نبودند بلکه آنها به يکديگر متصل شدند و مفهوم جديدي به نام «فضا – زمان» را تشکيل دادند. ماده نيز چيزي بود که در داخل همين فضا – زمان به وجود آمده بود. سرعت نور هرچند بسيار زياد بود اما به صورت مقداري مشخص و کمتر از بي نهايت تعيين شد. بدين ترتيب فرض جاوداني بودن جهان تغيير کرد تا امکان طرح اين سوال به وجود آيد که به راستي در آغازين لحظات آفرينش جهان که به نام «انفجار بزرگ» يا «مهبانگ» معروف است چه اتفاقي رخ داد؟ يعني همان زماني که اندازه کل جهان از نقطه پايين اين علامت تعجب هم کوچک تر بود، در پاسخ به اين پرسش تئوري ها و مدل هايي براي جهان ارائه شدند که به تئوري هاي کيهان شناختي معروفند. از سويي ديگر با کشف نظريه فيزيک کوانتومي (علمي که به رفتارهاي اتمي و زيراتمي مي پردازد) شکاف هاي بيشتري در علم پوشيده شد. بر اساس اين نظريه رفتار ماده با توجه به نحوه مشاهده اش تغيير مي کند. به عبارتي ديگر عمل مشاهده کردن يک مشاهده گر نقش موثري در رفتارهاي جهان اتمي بازي مي کند. بدين ترتيب يکي از مسائل مهم فيزيکدانان امروز به هم رساندن فاصله بين فيزيک کوانتوم و نسبيت است و از نظريه هايي که براي کمک به اين مقصود مي توان اميد زيادي بر آنها داشت، نظريه هايي هستند که وجود يک چندجهاني متشکل از جهان ما و جهان هاي ديگر را مفروض مي دارند.


ساده ترين نوع جهان هاي ديگر

وجود جهان هاي ديگر، جهان هاي موازي و به طور کلي وجود يک چندجهاني (که جهان ما نيز عضوي از اعضاي آن است) توسط تعدادي از تئوري هاي فيزيکي درباره توصيف جهان، به طور غيرمستقيم و ضمني تاييد مي شود. به عنوان مثال يکي از ساده ترين اين تئوري ها از نتايج اندازه گيري هاي پرتوي زمينه کيهان(يعني همان پژواکي که از مهبانگ باقي مانده است) استنتاج شده است. از آنجايي که پس از تئوري نسبيت اينشتين، مدل هايي براي تشريح فرم فضا – زمان ما و نيز نحوه توزيع جرم در آن مطرح شد، اين اندازه گيري ها مي توانستند درستي آنها را تاييد يا رد کنند. مثلاً در کنار مدل فضا – مکان بيکران، مدل هاي فضا – مکان انحنادار مثل کروي يا هزلولوي و در کنار مدل توزيع يکنواخت ماده در جهان، مدل هاي توزيع فرکتالي يا تجمع ماده در اطراف ما و تهي بودن بقيه جهان مي توانستند امکان پذير باشند. اما نتايج اندازه گيري هاي پرتوي زمينه کيهاني بيشترين انطباق را با فرض جهان نامحدود و توزيع يکنواخت ماده در مقياس بزرگ داشت. يعني جهان ما (با بيشترين احتمال رياضياتي) فضايي بيکران است که سرتاسر آن را ستار گان و کهکشان ها پر کرده است. چنين جهاني بسيار بزرگتر از آن چيزي است که ما مي توانيم به وسيله تلسکوپ ها ببينيم چرا که ما تنها قسمتي از جهان را مي بينيم که نور آن از زمان وقوع مهبانگ يعني حدود چهارده ميليارد سال قبل تاکنون فرصت رسيدن به زمين را داشته است يعني کره اي به شعاع 1026+4 متر، هنگامي که اين مدل فضاي بيکران با توزيع يکنواخت ماده در آن با نظريه کوانتوم (که بر اساس آن جهان گسسته است و مي توان آن را به وسيله مقداري متناهي از اطلاعات مشخص کرد) ترکيب مي شود، مي توان چنين نتيجه گرفت که وجود دنيايي کاملاً شبيه به دنياي ما در نقطه اي ديگر از جهان بيکران امکان پذير است. به عنوان مثال اگر مي توانستيم تا فاصله 10 به توان 1091 متري ( يعني يک عدد يک و به تعداد 1091 نقطه (يا صفر) در سمت راست آن) اطرافمان را جست وجو کنيم، انتظار داشتيم دنيايي دقيقاً مشابه آنچه تا فاصله 100 سال نوري از زمين وجود دارد، پيدا کنيم. در هنگام کشف آن دنيا وقتي پيچ تلسکوپ را کمي بيشتر تنظيم مي کرديم کسي را با قيافه اي کاملاً آشنا مي ديديم که او هم با تلسکوپ خود در پي يافتن دنياي ماست، چنين فرضيه اي مشابه آن است که بگوييم اگر خروجي هاي کامپيوتري را (که براي توليد پيوسته حروف الفبا به صورت تصادفي برنامه ريزي کرده ايم) جست وجو کنيم، احتمالاً پس از چند قرن يا چند هزاره مي توانيم انتظار داشته باشيم که نسخه اي از ديوان حافظ را نيز توليد کرده باشيم. البته اين نوع استنتاج ساده انگارانه که بيشتر به يک شوخي شبيه است را مي توان تنها به عنوان مقدمه اي براي ورود به مباحث جدي تر فيزيکي در نظر گرفت.


جهان هايي در ديگر ابعاد مکان – زمان

دسته ديگري از مباحثي که درباره جهان هاي موازي مطرح است به مدل هايي مربوط مي شود که براي توصيف و تشريح مبداء آفرينش ابداع شده اند. مدل هايي که توان پاسخگويي به سوالاتي را که به وسيله تئوري هاي قبلي بي پاسخ مانده بود، داشته اند. سوالاتي مثل همين سوال که علت اين که جهان ما تا به اين اندازه بزرگ، يکنواخت و مسطح است، چيست. بر اساس برخي از اين مدل هاي جديد کيهان شناختي مهبانگ نه به عنوان يگانه لحظه آغازين خلقت بلکه به صورت واقعه اي عادي و روزمره (البته نه روز زميني) در جهان است. يکي از چنين مدل هايي از نظريه «ريسمان ها» نشأت گرفته است. نظريه ريسمان ها نظريه اي درباره توصيف ذرات بنيادين جهان (که اجزاي زيراتمي را تشکيل مي دهند) است. اين نظريه هنگامي مطرح شد که دانشمندان در تلاش براي يکپارچه سازي نيروي جاذبه با ديگر نيروهاي طبيعي بودند. گذشته از آنچه اين نظريه مستقيماً به آن مي پردازد، دانشمندان به اين نتيجه رسيدند که به غير از ابعاد جهان ما (سه بعد مکان و يک بعد زمان)، بايد ابعاد ديگري نيز وجود داشته باشند که از ديد ما پنهانند و ممکن است در فاصله اي بسيار کوچک تر از اندازه هسته اتم درهم پيچيده شده باشند. 

در ادامه نظريه ريسمان ها، دانشمندان در دهه 1990 ميلادي تئوري جديدي را به نام «تئوري M» ارائه کردند که بر اساس آن به جاي اين که ابعاد ديگر به صورت درهم پيچيده و مخفي شده توصيف شوند، فضا را در جهان ما به صورت پوسته اي سه بعدي در ساختاري بزرگتر و با ابعاد بيشتر معرفي کردند که فضاي ما را دربرمي گيرد. از آنجايي که تصور چنان ساختاري براي ما امکان پذير نيست، مي توانيم فضاي سه بعدي خود را به صورت صفحه اي دوبعدي در نظر بگيريم و آن ساختار را به صورت فضايي سه بعدي. نکته جالب توجه اينجاست که هيچ دليلي وجود ندارد که صفحه ما در اين فضا تنها صفحه موجود باشد و ممکن است صفحات بي شماري به موازات آن وجود داشته باشند (مثل يک دسته کاغذ) بدون اينکه صفحه ما را قطع کنند. حال اين سوال مطرح مي شود که چرا ما نمي توانيم از صفحات يا پوسته هاي ديگر اطلاعي داشته باشيم؟ دليل آن اين است که تقريباً همه نيروهاي فيزيکي تنها در پوسته خود عمل مي کنند و نمي توانند از مرزهاي آن خارج شوند و به بيرون نشت کنند. مثلاً نور که تحت کنترل نيروي الکترومغناطيسي است نمي تواند از جهاني ديگر به جهان ما بيايد و بنابراين ما چيزي از جهاني ديگر را نمي بينيم. البته به نظر مي رسد در ميان همه نيروهاي فيزيکي جهان، نيروي جاذبه يک استثنا باشد و به عنوان يک کليد بتوان از طريق آن اثري از جهان هاي ديگر را رديابي کرد.


يکي از مدل هاي جديد و جالبي که بر مبناي اين ديدگاه به وجود آمده است مدل «اکپيروتيک » (اين نام از کلمه اي يوناني به معناي آتش کيهان گرفته شده است) نام دارد. بر اساس اين مدل کيهان شناختي مهبانگ مي تواند حاصل تصادمي بين پوسته ما و پوسته ديگري باشد که همين تصادم علت به وجود آمدن ماده موجود در جهان است. به عبارت ديگر، مهبانگ نقطه آغاز زمان نبوده بلکه تنها انتقالي از يک مبداء کيهاني به مبدأيي ديگر است. گامي فراتر و جالب تر در ادامه اين مدل، اين است که چنين تصادمي ممکن است در فواصل زماني منظم و به صورت متناوب تکرار شود. گويي اين دو پوسته مانند دو صفحه لاستيکي هستند که با فنري به هم متصل شده اند و در زمان هايي معين به يکديگر برخورد مي کنند.


هر جهان، يک حباب در ميدان عظيم انرژي

يک تئوري بسيار جالب ديگر براي توصيف عالم هستي، تئوري «انبساط جاودان آشوبناک» نام دارد. بر مبناي اين تئوري عالم هستي يک ميدان انرژي کوانتومي بسيار عظيم است که در کليت خود با سرعتي بسيار بالا در حال انبساطي هميشگي است. در اين حال برخي نواحي خاص از اين ميدان از انبساط بازمي ايستند و در نتيجه حباب هايي را تشکيل مي دهند که هر يک از آنها جهاني است مانند جهان ما، يعني داراي اندازه بيکران و سرشار از ماده برجاي مانده از ميدان عظيم انرژي. اين پديده مشابه تشکيل قطرات باران داخل ابرها يا حباب هاي داخل خمير در حال ورآمدن است. جالب اين که حتي اگر بتوانيم با سرعت نور حرکت کنيم نيز هرگز نخواهيم توانست به حباب هاي ديگر برسيم يا آنها را ببينيم. زيرا سرعت دور شدن آنها از جهان ما از سرعت نور هم بيشتر است، و جالب تر اين که هر يک از اين جهان ها مي توانند داراي ثابت هاي فيزيکي منحصر به فرد و در نتيجه داراي مشخصاتي کاملاً متفاوت با جهان هاي ديگر باشند. به عنوان مثال ابعاد مکاني و زماني يکي از آنها مي تواند با جهان ما متفاوت باشد که در اين صورت ممکن است تمامي رويدادهاي آن جهان از نوع پيش بيني ناپذير کامل باشد (مثلاً در جهاني که دو بعد مکاني و دو بعد زماني دارد) يا اتم ها در آن جهان ناپايدار باشند (مثلاً در جهاني با يک بعد مکاني و چهار بعد زماني)، يا نسبت قدرت نيروهاي فيزيکي بنيادين در آن با نسبت هاي ثابت جهان ما تفاوت داشته باشد و…


جهان هاي کوانتومي

تئوري هايي که تاکنون به آنها پرداختيم هرچند بسيار جالب بودند و مي توانند ديد ما را نسبت به آنچه در اطراف مان مي گذرد تغيير دهند اما هنوز مفهوم چندان قابل توجهي درباره جهان هاي موازي ما و رابطه آنها با «من» و سرنوشت من ارائه نمي کنند. اکنون قصد داريم از طريق فيزيک کوانتوم به جهان هاي موازي سفر کنيم که نه در ميلياردها سال نوري آن طرف تر، بلکه در فاصله اي بسيار اندک از دنياي ما قرار دارند. به ويژه اين که در اين سفر هم «اکنون» داراي معنايي عميق تر است و هم «قصد» ما. بر مبناي مکانيک کوانتومي، حالت جهان را تابعي رياضي به نام «تابع موج» تعيين مي کند که شکل کاملاً معيني دارد و در فضايي به نام فضاي «هيلبرت» به دور خود مي چرخد و با گذشت زمان تکامل مي يابد. اما هنگامي که اين تابع معين در معرض مشاهده يا اندازه گيري قرار مي گيرد، از حالت معين خارج مي شود و وضعيتي تصادفي به خود مي گيرد، گويي تابع موج به صورت حالتي که مشاهده شده درمي آيد. به عبارتي عمل مشاهده کردن موجب تغيير در آن مي شود. بر اساس يکي از تعابير درباره اين موضوع، در جايي که چندين احتمال ماندني وجود داشته باشد، جهان به هنگام هر مشاهده به چندين نسخه (هر نسخه متناظر با يکي از احتمالات) منشعب مي شود. در حالي که موجودات هر جهان بدون هيچ اطلاعي از جهان هاي ديگر به زندگي خود ادامه مي دهند. به عنوان مثال هنگامي که تاسي انداخته مي شود، جهان به شش جهان موازي منشعب مي شود و هر روي تاس در يکي از جهان ها فرود مي آيد. در اينجا دو نگرش مطرح است؛ اول نگرش فيزيکداني است که در حال بررسي معادلات است و دوم نگرش مشاهده گري که در جهان زندگي مي کند. در نگرش اول که در واقع نگرشي از بالا به جهان است، جهان پديده اي معمولي است که به وسيله تابع موج تعريف مي شود و به آرامي تکامل مي يابد و هيچ انشعابي ندارد. اما در نگرش دوم، مشاهده گر تنها بخشي از جهان را مي بيند و فرآيندي موسوم به جداسازي اجازه ديدن نسخه موازي اش را به او نمي دهد. به عبارتي ديگر هر زمان که مشاهده گر مورد سوال قرار مي گيرد، تصميمي آني مي گيرد يا پاسخي مي دهد، اثرات کوانتومي در مغز او موجب مي شوند که اين فرآيند جداسازي اتفاق افتد. از ديدگاه اول شخص در اين هنگام به چندين نسخه تکثير مي شود. اما خود اين نسخه ها از وجود کپي ديگرشان بي اطلاع اند و از ديدگاه آنها تنها يک اتفاق کم اهميت تصادفي يا احتمالي معين رخ داده است.


بر اساس اين نظريه مي توان درستي جملات غيرواقعي را نيز بهتر تحليل کرد. مثلاً اين جمله را در نظر بگيريد؛ «اگر پدر و مادرم با هم ازدواج نمي کردند من الان اينجا نبودم.» گويي در جهاني موازي آنها با هم ازدواج نکردند و نسخه اي از من هم در آن جهان وجود ندارد، البته لازم به توضيح است که اين نتيجه گيري زماني درست است که کلمات را به صورت ساده و مرسوم به کار مي بريم. اما اگر دقيق تر به اين نتيجه گيري نگاه کنيم متوجه مي شويم که قطعاً اشتباه است چرا که مسلماً «من» قابل نسخه برداري و تکثيرشدن نيستم (يا نيست). بلکه منظور از من در اين نتيجه گيري همان شخصي است که در اين جهاني که «من» انتخابش کرده ام با مشخصاتي از جمله نام من شناخته مي شود. او متناظر با شخص خاصي در پارسال بوده اما متناظر با او در سال هاي آينده دسته اي از اشخاص هستند که به هر حال يکي از آنها را انتخاب خواهم کرد و اين انتخاب من هيچ اثري بر تابع موج يا کسي که از بالا به جهان ما مي نگرد، نخواهد داشت. چرا که تمام اين نسخه ها از قبل در داخل تابع موج وجود دارند و خلق شده اند…


شواهد وجود جهان هاي ديگر

اگرچه بيشتر مطالب فوق در قالب تئوري هاي فيزيکي بيان شده که ممکن است مستقيماً قابل ارزيابي نباشند، اما به روش هايي مي توان درستي آنها را به طور غيرمستقيم بررسي کرد. به عنوان مثال اکنون دانشمندان اولين ردياب هاي امواج گرانشي (امواجي که توسط يک جسم پرجرم شتابدار به وجود مي آيد و باعث کش آمدن يا جمع شدگي فضا مي شوند) را به کار گرفته اند. با بررسي اين موج ها ممکن است بتوان وجود پوسته هاي ديگر غير از جهان ما را تاييد کرد. همچنين بررسي اطلاعات دقيق تر درباره پرتو زمينه کيهاني، ساخت کامپيوترهاي کوانتومي، تلاش ها براي يکپارچه سازي نظريه هاي نسبيت عام و ميدان کوانتومي و نيز بررسي مشاهداتي که در شتاب دهنده هاي ذرات (و ناپديد شدن برخي از آنها) به دست آمده است، از جمله مواردي هستند که اکنون توجه دانشمندان را جلب کرده اند و در آينده اي نه چندان دور مي توانند اطلاعات ما درباره جهان هاي ديگر را مستندتر کنند.


به هر حال اين که جهان هاي ديگر را تا چه اندازه باور داشته باشيم، در اختيار خودمان است. امروزه هم چنان انسان هايي وجود دارند که دنياي اتم ها را نيز افسانه ا ي بيش نمي دانند. اما از سوي ديگر، دانشمندان و محققان «نانوتکنولوژي» سرگرم ساختن موتورهايي هستند که در تصوير چرخ دنده هاي آنها مي توان تعداد اتم ها را شمارش کرد يا اينکه روش هاي ذخيره سازي سوخت هيدروژني يا حتي اطلاعات را در ساختارهاي اتمي طرح ريزي مي کنند.

منبع: روزنامه شرق، روز سه‌شنبه مورخ 26/04/1386 قسمت علم صفحه

30


کوانتوم: فیزیک..فلسفه..عرفان
فیزیک کوانتوم کاشف یک دنیای عجیب و غریب است و هرکس بخواهد به این فیزیک اعتقاد داشته باشد باید دست از پاره ای تفکرات قبلی خود در مورد جهان مادی بردارد.به عنوان مثال طبق فیزیک کوانتوم عمل مشاهده موجب می شود که آنچه مشاهده می شود (اتفاق می افتد) تغییر یابد! این بدان معنی است که نتیجه اتفاقاتی که در جهان اتمی می افتند متغیر است و بستگی دارد به اینکه آیا ناظری این اتفاقات مشاهده می کند یا نه. علیرغم اینگونه رفتارهای دلبخواهی ذرات بنیادی و لذا نگرانی ما که اگر اینطور باشد نمی توان هیچ نظمی به کار جهان قایل شد، فیزیک کوانتوم نشان می دهد که نظم بسیار خاصی بر جهان حاکم است. این نظم وقتی قابل درک است که ما خود را نیز جزیی از این جهان بدانیم. طبق فیزیک نیوتنی چه من و شما باشیم چه نباشیم دنیا کار خودش را می کند اماطبق فیزیک کوانتوم آنچه در جهان اتمی اتفاق می افتد بستگی به حضور من و شما دارد. در تعریف فیزیک کوانتوم از نظم جهانی اندیشه و ذهن انسان اهمیت زیاد پیدا می کند. این تفکر باعث شده است بعضی دانشمندان پارا فراتر نهند و بگویند اصلا اتم تا وقتی موجودیت دارد که ناظری وجود داشته باشد تا آن را مشاهده نماید. یا ادینگتون دانشمتد انگلیسی جایی می گوید: جهان از ذهن ساخته شده است.ای برادر تو همان اندیشه ای … مابقی تو استخوان و ریشه ای

گر گلست اندیشه تو گلشنی … ور بود خاری تو هیمه گلخنی

شاید سهراب هم اهمیت مشاهده را درک کرده بود: “چشمها را باید شست جور دیگر باید دید…”

شاید بازهم درباره برداشتهای جدید این علم بنویسم، برای مطالعه یک متن ساده و روان دراین مورد می توانید به کتاب “یک(کوانتوم عرفان و درمان)” نوشته دکتر مسعود ناصری مراجعه کنید.



سال 1909 بود در همان حال که جفري تيلور مشغول انجام آزمايش هاي خود بود مي‌ انديشيد که چرا اين همه زحمت متحمل مي‌ شود. زيرا از قبل مي‌ توانست نتيجهٔ آزميش را حدس بزند. با وجود اين چون استاد راهنمايش جوزف تامسون در دانشگاه کمبريج اين را از او خواسته بود به کار خود ادامه مي داد. سوزن را در جاي خود گذاشت،منبع نوراني‌ را روشن کرد و به منظور کنترل مقدار نوري که بايد از دستگاه مي‌ گذشت ***** را تنظيم کرد. سپس شيشه ي حساس عکاسي‌ را در مقابل نور خورشيد قرار داد و پس از کنترل مجدد تمام قسمت ها براي گذراندن تعطيلات از آزمايشگاهش‌ خارج شد.

هنگامي‌ که تيلور بار ديگر قدم در آزمايشگاهش گذاشت موفق به کشفي‌ حيرت آور شده بود. بر روي شيشه ي حساس عکاسي‌ نوار هايي‌ تيره و روشن نقش بسته بود. طرحي‌ کاملا واضح از تداخل پرتو هاي نوراني‌. قبلا طرحي‌ مشابه اين توسط تعدادي از فيزيکدانان و با کمک تجهيزات مشابه به دست آماده بود. اما طرح تيلور واقعا خيره کننده بود چرا که در آزمايش خود تيلور به درخواست تامسون از نوري فوق العاده ضعيف استفاده کرده بود. نوري که قدرتش مانند نور يک شمع در فاصلهٔ يک مايلي‌ بود. به همين دليل تيلور و توماس انتظار داشتند که حتي‌ پس از گذشت چندين هفته باز هم هيچ علامتي‌ از آثار تداخل بر روي شيشه حساس عکاسي‌ ديده نشود در نتيجه هنگامي‌ که آنها شيشه حساس را مورد بررسي‌ قرار داردند، بسيار شگفت زده شدند. حتي‌ توماس که به دليل کشف الکترون موفق به اخذ جايزهٔ نوبل شده بود نمي‌ توانست اظهار تعجب نکند. از آن تاريخ بعد بحث هاي زيادي دربارهٔ (( تداخل فوتوني‌ )) صورت گرفت. اما امروز فيزيکدانها معتقدند که چنين تداخلي‌ دليل محکمي‌ است براي اثبات آن چيزي که هميشه جز داستان هاي علمي تخيلي به حساب مي‌ آمدند، يعني‌ جهان هاي مشابه.

کشف تيلور در ارتباط با جهان بزرگ، شايد نقطه پاياني‌ باشد بر بحث هايي‌ که از 2000 سال قبل آغاز شده بود. از زمان هاي دور فلاسفه معتقد بودند که تعريف جهان، ما را به نتايج چشمگيري رهنمون مي‌ کند. 56 سال قبل از ميلاد، شاعر و فيلسوف رومي‌ لوکرتيوس گفته بود: (( اگر جهان مرز دارد پس چه چيزي فراسوي آن مرز است؟ آيا آن هم جهان است؟ کهن جهان يعني‌ همه چيز پس جهان بايد نامحدود و بدون مرز باشد.

از آن زمان تا حدود يک قرن پيش چنين بحث هايي‌ به فراموشي‌ سپرده شده بود تا اينکه اينشتين نظريه خود در مورد جاذبه را ارائه کرد. نظريه اي که با عنوان نظريه نسبيت عام GR شناخته مي‌ شود و موضوعي‌ حيرت آور با اين عنوان مطرح مي‌ کند: (( در حاليکه هيچ گونه مرزي وجود ندارد، جهان مي‌ تواند محدود باشد.))

براي درک اين مساله مثال ساده اي مطرح شد. تصويري سه بعدي از جهان را تصور کنيد که پيچ خورده، گلوله مي‌ شود تا به شکل يک توپ در آيد.حال تصور کنيد که تعدادي مورچه به آرامي‌ بر سطح آن حرکت مي‌ کنند. آنها هر قدر بر سطح اين کره حرکت کنند، هيچ گاه با مرزي روبرو نمي شودند. در حاليکه در حقيقت سطح زير پايشان محدود است.

بر طبق نظريه اينشتين اگر مقدار کافي‌ ماده و انرژي وجود داشته باشد، جهان مي‌ تواند هم محدود باشد و هم بدون مرز. با اين وجود مشاهدات اخير درمورد فضا فيلسوف رومي‌ لوکرتيوس را تاييد مي‌ کند. شواهد به دست آمده از ستاره هاي دور دست و گرماي به جا مانده از انفجار بزرگ يا بيگ بنگ نشان مي‌ دهد که جهان از نظر بعد نامحدود است و ما تنها بخش کوچکي‌ از اين دنياي بي‌ کران و با عظمت را ميبينيم يعني‌ بخشي‌ که نور آن پس از گذشت 13 ميليارد سال نوري يا کمي‌ بيشتر از زمان انفجار بزرگ به چشم ما مي‌ رسد.

با وجود چنين موانعي‌ بر سر راه دانش تقريبا مي‌ توان با قطعيت گفت که چه حوادثي‌ در اين جهان نامحدود اتفاق مي‌ افتد. اگر بخواهيم به اين سوال تنها در يک کلمه پاسخ بدهيم، جواب اين است( هر چيزي )) مثلا در همين لحظه و در نقطه اي که حتي‌ فاصله اش قابل درک نيست يعني‌ در فاصله اي چندين ترليون سال نوري، نسخهٔ مشابه شما شما در پشت ميز کامپيوتر نشسته است و در حال خواندن اين متن است! و يا در مکان ديگري نسخهٔ ديگري از شما در حال برنده شدن جايزه نوبل است و يا…

به طور خلاصه، يک دنياي نا محدود شامل تعداد نامحدودي از هر چيز قابل باور و غير قبل باور است. به عبارت ديگر، چنين دنيايي‌ شامل بي‌ نهايت نسخهٔ مشابه از آن چيز هايي‌ است که ما ميبينيم

تصويري گسترده تر

چنين نتايج شگفت انگيزي باعث خلق واژه هاي جديدي براي اين دنياي نامحدود گشته است:چند جهاني‌(MULTI VERSE ) . در حال حاضر لغت جهان تنها به بخش کوچکي‌ از مالتي‌ ورس که ما قادر به مشاهدهٔ آن هستيم، اشاره مي‌ کند. چنين اختلافي‌ به ما کمک مي‌ کند تا به پاسخ برخي‌ سوالات حيرت آور دست پيدا کنيم. به عنوان نمونه، چرا دنياي ما و قوانين حاکم بر آن تنها بر پايهٔ وجود و هستي‌ و زندگي‌ بنا شده است؟

برخي‌ معتقدند که دليل آن اين است که دنيا توسط خالقي‌ خير خواه خلق شده است. اما در ديدگاه چند جهاني‌، ما تنها در يکي‌ از جهان هاي مشابه بي‌ شمار زندگي‌ مي‌ کنيم.
امروزه بسياري از فيزيکدانان معتقدند که جهان مشابه (Parallel Universes ) اهداف عالي‌ تري را دنبال مي‌ کنند. آنها معتقدند که اين ديدگاه به بسياري از پرسش هاي شگفت انگيز در تمامي‌ رشته هاي علمي‌ پاسخ مي‌ دهد. سوالاتي‌ که در نتيجهٔ آزمايشات مختلف در مورد ساختار و طبيعت ماده و انرژي ايجاد شده اند. دانشمندان از طريق همين آزمايش ها متوجه شده اند که موج هاي راديويي‌ از قبيل نور و گرما ، خصوصيات ذره اي نيز دارند و انرژي خود را از ((کوانتا)) به دست مي‌ آودند.
بسياري از فيزيکدانان برجستهٔ قرن گذشته، از جمله اينشتين تلاش کردن تا پاسخي‌ براي اين اثر تداخلي‌ بيابند. و در نهايت تلاش آنها منجر به خلق نظريه نويني‌ شد به نام نظريه کوانتوم.

در سال 1925 شرودينگر فيزيکدان اترشي‌، معادله اي را ارائه کرد که به نظر مي‌ رسيد بتوان به کمک آن به اصول و مبني‌ يافته هاي نوين دست يافت. در وهلهٔ اول به نظر مي‌ رسيد اين معادله مانند ديگر معادلات فيزيک به منظور توضيح رفتار موج گونه به کار ميروند. اما چيزي شگرف در اين معادله وجود داشت. طبق معادله شرودينگر هر ذره از طيف وسيعي‌ از امواج شکل گرفته که هر کدام از آنها يکي‌ از وضعيت هاي ذره را نشان مي‌ دهند.

مساله اي که به مدت چند دهه باعث شگفتي‌ شرودينگر و ديگر فيزيکدانان گرديد اين بود که يک ذره چطور خود را از ديگر وضعيت هاي ممکن خلاص مي‌ کند. در نهايت اکثر آنها نظريهٔ تفسير کپنهاگن (Copenhagen Interpretation) را که توسط نيلز بور، فيزيکدان دانمارکي‌ ارائه شده بود پذيرفتند. هر چند هنوز مشخص نيست که اين مساله چرا و چگونه اتفاق مي‌ افتاد.
در سال 1957 يک دانشجوي فارغ التحصيل پرينستون به نام هاف اورت با ارائه پيشنهادي جسورانه با نظريهٔ نيلز بور مخالفت کرد. بر طبق نظريهٔ مشهور او به نام (Many Worlds Interpretation) وجود طيف وسيعي‌ از امواج دليلي‌ است بر وجود همزمان يک ذره در تعداد زيادي از جهان هاي مشابه، در حاليکه ما تنها يکي‌ از وضعيت هاي ممکن را ميبينيم، زيرا در هر يک از جهان هاي مشابه تنها يک وضعيت وجود دارد. بدين ترتيب وضعيتي‌ را که ما در حال حاضر شاهد آن هستيم وضعيتي‌ است که به جهان خود ما اختصاص دارد. با اين حال، جهان هاي ديگر بر آنچه تاثير مي‌ گذارند. به نحوي که در نتيجهٔ تاثير امواج آنها بر امواج موجود در جهان ما (حتي‌ يک ذره) اثرات تداخلي‌ ايجاد مي‌ شود.
بدين ترتيب جفري تيلور حق داشت که از نتيجهٔ آزمايش خود دچار شگفتي‌ و حيرت شود چرا که او اولين فردي بود که جهان هاي مشابه را کشف کرد.

نيروهاي مشابه

در حاليکه بسياري از نظريه پردازان، نظريه کوانتوم را بهترين تئوري در مورد اين قبيل موضوعات مي‌ دانند و بيشتر دانشمندان بدون توجه به عقايد ماورا طبيعه فقط نظريهٔ کوانتوم را مورد استفاده قرار مي‌ دهند اما برخي‌ فيزيکدانان اين بعد از نظريه کوانتوم را داراي ارزش واقعي‌ و عملي مي دانند و معتقدند که جهان هاي مشابه ارزش تجاري دارد.
در سال 1985((ديويد دويچ)) از دانشگاه آکسفورد انگلستان طرحي‌ از يک کامپيوتر خارق العاده ارائه داد. کامپيوتري که قادر است با استفاده از جهان هاي مشابه ، هر مشکل قابل باوري را با سرعت غير قابل باور حل کند.
در رايانه هاي معمولي‌، ابتدا مسائل به يکسري واحد هاي اطلاعاتي‌ (بيت) تبديل مي‌ شوند. صفر و يک هايي‌ که توسط ريز پردازنده به عنوان علائم روشن و خاموش تفسير شده کنترل مي‌ شوند. و در آنها اطلاعات با سريع ترين حالت ممکن ذخيره شده و يا مورد جستجو قرار مي‌ گيرد. هر چه ميزان پردازش اطلاعات بيشتر باشد، رايانه اي که در اختيار داريد رايانهٔ بهتري خواهد بود.
دويچ چشم اندازي از کامپيوتر هاي کوانتومي‌ را به تصوير کشيد. کامپيوتر هايي‌ که مي‌ توانند وضعيت هايي‌ را ثبت کند که مطابق آنها ذرات در جهان هاي مشابه وجود دارند.

در اين رايانه ها، مسائل به نوع جديدي از واحد هاي اطلاعاتي‌ به نام کوبيت (qbit) تبديل مي‌ شوند که از قاعدهٔ 0 و 1 پيروي نميکنند بلکه ترکيبي‌ از اين دو را به کار مي‌ برند. چنين مسئله اي باعث مي‌ شود که يک qbit مانند دو bit به طور همزمان عمل کند و آن هم با سرعتي‌ دو برابر رايانه هاي قديمي‌.
دويچ معتقد است که يک کامپيوتر کوانتومي‌ محاسبات را به طور همزمان در جهان هاي مشابه انجام مي‌ دهد. يک چنين توانايي‌ بسيار مهيج است. به عنوان مثال، يک کامپيوتر کوانتومي‌ با قدرت کپردزش 100کويبيت معادل يک رايانهٔ معمولي‌ 2100 بيت است يعني‌ يک ميليون ميليون ميليارد ميليارد بيت! بدين ترتيب حافظه ي چنين کامپيوتري از حافظهٔ تمام ابر کامپيوتر هاي جهان بيشتر خواهد بود.
طرح دويچ توجه همگان را به کاربرد کامپيوتر هاي کوانتومي‌ جلب کرد. دانشمندان رشتهٔ کامپيوتر تلاش خود را براي خلق نرم افزار هاي مناسب آغاز کردند.

فيزيکدانان نيز سعي‌ کردند واحد هاي اطلاعاتي‌ جديد کوبيت ها را خلق کنند. در عين حال دانشمندان توجه خود را بر استفاده از ذرات زير اتمي‌ مانند پروتون معطوف کرده اند. ذراتي‌ که مي‌ توانند در يک زمان در دو وضعيت متفاوت وجود داشته باشند.
اما محققان در اين راه به مانعي‌ برخورد کردند: (( کوبيت ها فوق العاده حساس اند و اطلاعات ذخيره شده در آنها به سادگي‌ مخدوش مي‌ شود.))
در سال 1998 گروهي‌ به رهبري آيزاک چانگ از شرکت IBM در سن خوزه مشکل اصلي‌ را استفاده از تعداد زيادي کوبيت در قالب تريليون ها فوتون در يک ماجراي کوچک آب دانسته اند و پيشنهاد کردند که حداقل تعداد کمي‌ کوبيت محاسبات را انجام دهند و بدين ترتيب تلاش براي ساخت آن شروع شد.
چانگ و همکارانش، ليست کوتاهي‌ از اطلاعات را به واحد هاي اطلاعاتي کوبيت تبديل کردند و سپس يک برنامهٔ کامپيوتر کوانتومي‌ را براي دست بندي اطلاعات به کار بردند.
نتيجهٔ کار با استفاده از ميدان هاي مغناطيسي‌ در مجراب آب مشخص مي‌ شود. در سال 2001 گروه IBM با استفاده از روشي‌ مشابه عدد 15 را به ضريب اولش يعني‌ 3 و 5 تجزيه نمود.
فقط قسمت آخر اين مقاله مانده که آن را به زودي تايپ مي‌ کنم. اين قسمت در مورد کامپيوتر هاي کوانتومي‌ بود. با مزايايي‌ که اين نوع از کامپيوتر ها دارد در حال حاضر تحقيقات زيادي در اين زمينه انجام مي شود و نسل بعدي کامپيوتر ها ، کوانتومي خواهد بود.

خلاصهٔ بحث

اين موضوع هميشه براي انسان به صورت سوالي‌ مطرح بوده که آيا در جهاني‌ محدود زندگي‌ مي‌کند يا در جهاني‌ نامحدود.
در طول تاريخ فلاسفه معتقد بودند که جهان نا محدود است. پنجاه و پنج سال قبل از ميلاد لوکريتوس شاعر و فيلسوف رومي‌ در کتاب طبيعت اشيا به بحث دربارهٔ جهان نا محدود مي‌ پردازد. مشاهدات اخير فضايي‌ نيز اين نکته را تعييد مي‌ کند.
بر طبق نظريه چند جهاني‌، جهاني‌ که ما در آن زندگي‌ مي‌ کنيم تنها بخش کوچکي‌ از جهان حقيقي‌ است. بي‌ نهايت دنيا شبيه ما يا متفاوت و موازي ما وجود دارند.
درست در همين لحظه در جهاني‌ ديگر نسخهٔ مشابه شما در حال خواندن روزنامه است، ديگري مشغول چتر بازي است و ديگري به بستر خواب رفته. به اين ترتيب بر صحنه هاي اين دنياي بي‌ کاران هر نمايشي‌ مي‌ تواند به در آيد.

مطابق فرضيه چند جهاني‌ Many worlds يا مالتي‌ ورس، تنها يکي‌ از وضعيت هايي‌ که به جهان ما تعلق دارد قابل است و وضعيت هاي ديگر طبق معادله شرودينگر که به آنها اشاره شده به جهان هاي موازي ديگر تعلق دارند.
تصاويري که توسط تلسکوپ فضايي‌ هابل گرفته شده هزاران کهکشان را نشان مي‌ دهد که تمام آنها به جهان ما تعلق دارند.
يافته هاي جديد اين موضوع خارق العاده را مطرح مي‌ کنند که تعداد بيشماري دنيا مشابه به دنياي ما وجود دارند.دنياهايي که هر حادثه اي در آنها امکان پذير است. ممکن است در برخي‌ از اين جهان ها قوانين فيزيکي‌ متفاوتي‌ حاکم باشد، ولي‌ به هر حال بسياري از اين جهان ها مثل ما هستند. يکي‌ از آنها دنياي خود ماست.
http://forum.p30world.com/showthread.php?t=161919&highlight=%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86+%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%8A&page=2

گربه شرودینگر

اصل عدم قطعیت هایزنبرگ دیدگاه ما را نسبت به رویدادهای آینده و نحوه پیش گویی رویدادها از طریق قوانین علمی به کلی دگر گون ساخت. این مطلب در دهه بیست، هایزنبرگ‏، اروین شرودینگر و پل دیراک را بر آن داشت تا مکانیک را بازسازی نمایند. آنها براساس اصل عدم قطعیت، نظریه جدیدی بنام مکانیک کوانتومی تدوین نمودند. در این نظریه، ذرات دارای وضعیت و سرعت مجزا و در عین حال مشاهده ناپذیر نیستند. بلکه آنها دارای حالت کوانتومی اند که ترکیبی از وضعیت و سرعت می باشد.
schrodingerscat
به طور کلی مکانیک کوانتومی، برای یک مشاهده، نتیجه ای واحد را پیش بینی نمی کند. بلکه مجموعه ای از احتمالات را مطرح می سازد و درجه احتمال هریک را مشخص می کند. این بدین معنی است که اگر سیستمهای مشابه بسیاری را در شرایط مساوی اندازه گیری کنیم، در می یابیم که تعداد معینی سیستم در حالت A و تعدادی دیگر در حالت B و… قرار دارند. اما برای یک سیستم منفرد هیچگاه نمی توان گفت که این سیستم پس از اندازه گیری در کدام حالت قرار خواهد گرفت.
مکانیک کوانتومی به این ترتیب عنصر پشبینی ناپذیری یا تصادف و احتمال را وارد علم می کند. انشتین برغم نقش مهمی که در تدوین مکانیک کوانتومی داشت قویا به این امر اعتراض داشت. او به خاطر آزمایش فوتوالکتریک که یکی از پایه های شکل گیری مکانیک کوانتومی به حساب می آید، جایزه نوبل دریافت کرد اما با این همه هرگز نپذیرفت که جهان بر حسب تصادف اداره می شود. این جمله معروف او احساساتش را به خوبی بیان می کند: « خداوند در اداره جهان تاس نمی ریزد.»
در اینجا به یکی از پارادوکسهای مطرح شده توسط شرودینگر اشاره می کنیم:
فرض کنید گربه ای در جعبه ای در بسته زندانی است. در این جعبه یک شیشه گاز سیانور، یک چکش، یک سنسور رادیو اکتیو و یک منبع رادیو اکتیو نیز وجود دارد. همانطور که می دانید ذرات رادیو اکتیو بصورت نامنظم تابش می کنند و به همین دلیل برای آنها نیمه عمر در نظر می گیرند. حال فرض کنید سنسور و چکش طوری تنظیم شده باشند که در صورت تابش موج رادیو اکتیو بین ساعت 12 و 12:01، چکش شیشه حاوی گاز را شکسته و گربه بمیرد. اگر شما در ساعت 12:30 درب جعبه را باز کنید چه خواهید دید؟ اگر از طریق فرمول نیمه عمر منبع، احتمال تابش بین ساعت 12 و 12:01 را 90% پیش بینی کنید. گربه داخل جعبه در هنگام برداشن درب جعبه 90% مرده است و 10% زنده است. اما وقتی درب جعبه را بر می دارید خواهید دید که گربه یا مرده و یا زنده است. نمی توان گفت 90% سلولهای بدن گربه مرده اند و 10% آنها زنده اند. در فاصله یک لحظه، احتمال به یقین تبدیل خواهد شد. این امر کاملا متضاد با مکانیک کوانتومی می باشد. همانطور که گفتیم هیچگاه نمی توان موقعیت یک سیستم را به دقت اندازه گیری نمود. اما در این مثال کاملا این امر ممکن شده است.
این گونه پارادوکسها در مکانیک کوانتومی بسیار زیاد است. اما با این همه مکانیک کوانتومی در پیش بینی نتایج بسیاری از آزمایشها به طور درخشانی موفق بوده است و زمینه تقریبا تمامی علم و فن نوین است. بر رفتار ترانزیستورها و مدارهای مجتمع که جزء اساسی وسائلی نظیر تلوزیون و کامپیوترند، فرمان می راند و نیز بنیاد شیمی و زیست شناسی نوین می باشد.
تنها مسائل فیزیکی که مکانیک کوانتومی هنوز موفق به یکپارچگی و وحدت آنها نشده است، عبارنتد از: گرانش و ساختمان کلان جهان.

گربه شرودینگر پیدا شد

نزدیک به یک قرن پس از مطرح شدن ایده‌های اولیه مکانیک کوانتومی و مشاهده غیرمستقیم پیش‌بینی‌های آن، پژوهشگران موفق شده‌اند برای نخستین بار، نخستین تاثیرات کوانتومی را در یک جسم مرئی ایجاد کنند:

به گزارش نیوساینتیست، آرون اوکانل و همکارانش در دانشگاه کالیفرنیا در سانتاباربارا، آزمایشی را ترتیب داده‌اند که طی آن، یک نوار فلزی کوچک مرتعش می‌تواند در آن واحد هم نوسان کند و هم نوسان نکند! این نوار تنها 60 میکرومتر طول دارد، اما به اندازه کافی بزرگ است تا از درون میکروسکوپ دیده شود. افسوس که شما نمی‌توانید آن‌چه را در عمل رخ می‌دهد، ببینید؛ زیرا خود عمل مشاهده، نوار را از حالت سوپرپوزیشن (برهم‌نهی) خارج می‌کند!

اوکانل می‌گوید: «ما درباره خواص مرموز کوانتومی صحبت می‌کنیم، چیزهایی که در یک لحظه می‌توانند در دو مکان مختلف باشند. اما تمام اینها در اندازه اتم‌ها و مولکول‌ها است.»


پلی بین دنیاها


اثبات این‌که تمام اجسام، صرف‌نظر از اندازه‌شان از قوانین واحدی پیروی می‌کنند، هدف نهایی فیزیک‌دانان است. با این وجود، در مکانیک کوانتومی این‌طور نیست. هر چقدر که یک جسم بزرگ‌تر باشد، وضعیت کوانتومی شکننده آن راحت‌تر توسط تاثیرات مختل‌کننده دنیای پیرامون آن نابود می‌شود. آزمایشات اوکانل به کنترل دقیقی نیاز دارد و در درجه حرارتی معادل 25هزارم درجه بالای صفر کلوین انجام می‌شود. این شرایط برای اندازه‌گیری وضعیت نوار، در چند نانو ثانیه قبل از شکسته شدن آن به‌واسطه تاثیرات مختل‌کننده خارجی ضروری است.

مارکوس آسپل مایر از دانشگاه وین در این رابطه می‌گوید: «این آزمایش یک حالت مرزی دارد، اما برای مشاهده ردپای کوانتوم کافی است.»

نکته کلیدی آزمایش، اتصال نوار مرتعش به یک کیوبیت ابررسانا است؛ یک مدار الکتریکی کوچک که به راحتی در یک برهم‌نهی کوانتومی با دو وضعیت انرژی تولید می‌شود. به گفته اوکانل، کیوبیت به صورت یک پل بین دنیای میکروسکوپی و ماکروسکوپی عمل می‌کند. با تنظیم فرکانس کیوبیت بین دو وضعیت مختلف آن و هماهنگ‌سازی آن با فرکانس تشدید نوار فلزی، وضعیت کوانتومی کیوبیت می‌تواند به‌طور دلخواه به تشدیدگر منتقل شود.

اندازه‌گیری‌ها نشان داد که تشدیدگر گاهی در حالت پایه غیرنوسانی و گاهی در حالت برانگیخته نوسانی قرار دارد. طبق اندازه‌گیری‌ها، تعداد دفعاتی که تشدیدگر در هر کدام از این وضعیت‌ها قرار داشت، از قوانین احتمالی مکانیک کوانتوم پیروی می‌کرد.

قدم بعدی، گربه شرودینگر؟

اوکانل می‌گوید: «این وضعیت مانند سر و کار داشتن با یک تاب بچه است که عقب و جلو می‌رود. ما فقط تاب را هل دادیم.»

خالد کارای از دانشگاه لودویگ ماکسیمیلان مونیخ می‌گوید: «آزمایش اوکانل این یک کار پرچالش و خلاقانه است. اگر نتایج به‌دست آمده درست باشد، یک پیشرفت عظیم محسوب می‌شود.»

بعید است که گربه شرودینگر بتواند سرمای منجمد کننده چنین آزمایش‌هایی را تحمل کند. بنابراین این گربه هدف بعدی فیزیک‌دانان نخواهد بود. اما اکنون تاثیر شبح‌وار فیزیک کوانتوم بر اجسام قابل رویت اثبات شده است. در حال حاضر سوال این است که آیا ما می‌توانیم که در آینده نزدیک، جسمی به بزرگی یک تاب بچه را در یک وضعیت نامعین کوانتومی قرار دهیم؟ جواب اوکانل به این سوال مثبت است. وی می‌گوید: «به نظر من به زودی و طی 20 سال آینده این کار انجام خواهد شد.»

پایان مطلب

cloobs.com


جهان موازی ثابت شد
فیزیکدانان کوانتمی دانشگاه کالیفرنیا کشف عجیبی کرده اند که به گونه ای نشان می دهد جسمی که در مقابل یک فرد قرار گرفته و دیده می شود می تواند به صورت همزمان در جهانی موازی نیز وجود داشته باشد. به گزارش خبرگزاری مهر، این کشف به واسطه ذره ای کوچک و فلزی انجام گرفته است؛ براده ای به قطر یک تار مو، جسمی که بسیار ریز است اما در عین حال می توان آن را با چشم غیر مسلح نیز مشاهده کرد.

دانشمندان این ذره را در کاسه ای مخروطی و تاریک سرد کرده و تمامی هوای اطراف آن را به منظور حذف ارتعاش خارج کردند. سپس محققان ذره را مانند یک دیاپازون حرکت داده و مشاهده کردند ذره در زمانی واحد حرکت کرده و متوقف می شود.

چگونه این پدیده را درک کنیم؟

برای درک این پدیده که کاملا غیر ممکن به نظر می رسد، باید بسیار بسیار کوچک اندیشید، حتی کوچکتر از اتمها، الکترونهایی که به دور هسته اتم در گردشند، در آن واحد در حالتهای چند گانه حرکت می کنند که ثابت کردن آنها تقریبا غیر ممکن است. به بیان ساده تر می توان گفت زمانی که فردی در شهر اکلاهاما به دیدن مادر خود می رود در جهان موازی که ذرات اتمی وی در آن حضور دارند همان فرد در خانه مشغول تماشای تلویزیون است.

به گفته دانشمندان شاید این پدیده کاملا غیر واقعی به نظر آید اما بر پایه علم حقیقی رخ می دهد. بر اساس یکی از نظریه های فیزیکی زمانی که پدیده ای در یک حالت مشاهده می شود این پدیده جهان را به دو بخش تقسیم می کند. نظریه چند حالتی بر این پایه استوار است که جهان فعلی طی مشاهده انسان متوقف شده و انسان تنها یکی از واقعیات در حال وقوع را مشاهده می کند. برای مثال می تواند توپ فوتبال را ببیند که در هوا در پرواز است، اما شاید در جهان موازی این توپ در همان لحظه سقوط کرده باشد و یا شاید اصلا فردی در آن لحظه مشغول بازی فوتبال نباشد.

بسیاری از فیزیکدانان بزرگ پایه های علمی جهان چند حالتی را حتی اگر نتوان آن را به اثبات رساند قبول دارند. “شان کرول” از موسسه تکنولوژی کالیفرنیا یکی از این فیزیکدانان بوده و معتقد است تا زمانی که نتوان تمدنهای فوق پیشرفته بیگانه را تصور کرد که پی به واقعیت این نظریه برده اند، انسانها تحت تاثیر امکان وجود جهانهای دیگر قرار نخواهند گرفت. وی در عین حال معتقد است هرگز فردی قادر به ابداع دستگاهی نخواهد بود که با استفاده از آن بتوان میان این جهانها ارتباط برقرار کرد.

درک واقعیت جهان موازی بستگی شدیدی به درک انسان از زمان دارد. به گفته “کرول” ما زمان را به صورت واقعی احساس نمی کنیم، تنها شاهد گذشت آن هستیم. برای مثال گذشت زمان در هنگام یک مسابقه هیجان انگیز بسیار سریع و در سر کلاس یک درس کسل کننده کاملا کند است. یا هنگامی که فردی تلاش دارد با تاخیر در دفتر کارش حاضر نشود، دقایق برای وی با سرعتی باور نکردنی می گذرند اما چند دقیقه باقی مانده از ساعت کار به راحتی با چندین ساعت برابری می کنند.

بازگشت به آینده

“فرد آلن ولف” از دانشمندان فیزیک کوانتم نیز معتقد است زمان به شکل یک خیابان یک طرفه به نظر می آید که از گذشته به سوی حال در حرکت است، اما با در نظر گرفتن نظریه های قابل ملاحظه ای که در سطح کوانتمی ارائه شده اند، ذرات در آن واحد به سمت عقب و جلو در حرکتند. در صورتی که بتوانیم از بخش “جلو و عقب رفتن در آن واحد” صرف نظر کنیم، شانس درک بخشی از فیزیک را از خود گرفته ایم.

به گفته “ولف” زمان در ماشینهای کوانتمی به صورت مستقیم حرکت نمی کند بلکه حرکتی زیگزاگ داشته و به همین دلیل وی معتقد است امکان ساختن ماشینی که بتواند زمان را منحرف کند، وجود دارد.

به گفته “ریچارد گات” فیزیکدان دانشگاه پرینستون “سرگئی کریکالو” فضانورد روسی که در 6 ماموریت فضایی حضور داشته است نسبت به بقیه انسانهای روی زمین 48/1 ثانیه جوانتر است زیرا وی در سرعتی بسیار بالا در مدار حرکت کرده است و کم سن تر بودن نسبت به بقیه به معنی جهش به آینده و تجربه نکردن زمان حال مشابه با دیگران است. به گفته وی از جهتی می توان گفت این فضانورد به سوی آینده سفر کرده و دوباره بازگشته است!

“گات” می گوید نیوتن باور داشت زمان پدیده ای جهانی است و تمامی ساعتهای جهان به صورت یکسان حرکت می کنند. اکنون با توجه به نظریه نسبیت خصوصی اینشتین می توان گفت سفر به آینده امکان پذیر است. با در نظر گرفتن نظریه گرانش اینشتین، قوانین فیزیک از منظری که امروز آنها را درک می کنیم نشان می دهند حتی سفر در زمان به سوی گذشته نیز امکانپذیر است اما برای مشاهده امکان این سفر باید قوانین جدید فیزیکی در سطح کوانتمی فراگرفته شوند.

درک این قوانین نیز با استفاده از ذره ای فلزی و بسیار کوچک و کاسه ای مخروطی شکل آغاز شده است. در واقع فیزیکدانان دانشگاه کالیفرنیا با ابداع خود مقیاس ماشینهای کوانتمی را به ابعاد بزرگتری تغییر دادند.

بر اساس گزارش فاکس نیوز، مسئله بعدی فراگرفتن چگونگی کنترل ماشینهای کوانتمی و استفاده از آنها برای اجسام بزرگتر است. در این صورت شاید بتوان با دستکاری تنها چند الکترون کوچک به جهان موازی دست پیدا کرد.


حقيقت جهان موازي چيست؟




فيزيکدانان کوانتمي دانشگاه کاليفرنيا کشف عجيبي کرده اند که به گونه اي نشان مي دهد جسمي که در مقابل يک فرد قرار گرفته و ديده مي شود مي تواند به صورت همزمان در جهاني موازي نيز وجود داشته باشد.

اين کشف به واسطه ذره اي کوچک و فلزي انجام گرفته است ، براده اي به قطر يک تار مو ، جسمي که بسيار ريز است اما در عين حال مي توان آن را با چشم غير مسلح نيز مشاهده کرد.

دانشمندان اين ذره را در کاسه اي مخروطي و تاريک سرد کرده و تمامي هواي اطراف آن را به منظور حذف ارتعاش خارج کردند. سپس محققان ذره را مانند يک دياپازون حرکت داده و مشاهده کردند ذره در زماني واحد حرکت کرده و متوقف مي شود.

چگونه اين پديده را درک کنيم؟

براي درک اين پديده که کاملا غيرممکن به نظر مي رسد ، بايد بسيار بسيار کوچک انديشيد حتي کوچکتر از اتمها، الکترونهايي که به دور هسته اتم در گردشند ، در آن واحد در حالت هاي چند گانه حرکت مي کنند که ثابت کردن آنها تقريبا غير ممکن است. به بيان ساده تر مي توان گفت زماني که فردي در شهر اکلاهاما به ديدن مادر خود مي رود در جهان موازي که ذرات اتمي وي در آن حضور دارند همان فرد در خانه مشغول تماشاي تلويزيون است.



به گفته دانشمندان شايد اين پديده کاملا غير واقعي به نظر آيد اما بر پايه علم حقيقي رخ مي دهد. بر اساس يکي از نظريه هاي فيزيکي زماني که پديده اي در يک حالت مشاهده مي شود اين پديده جهان را به دو بخش تقسيم مي کند. نظريه چند حالتي بر اين پايه استوار است که جهان فعلي طي مشاهده انسان متوقف شده و انسان تنها يکي از واقعيات در حال وقوع را مشاهده مي کند. براي مثال مي تواند توپ فوتبال را ببيند که در هوا در پرواز است، اما شايد در جهان موازي اين توپ در همان لحظه سقوط کرده باشد و يا شايد اصلا فردي در آن لحظه مشغول بازي فوتبال نباشد.

بسياري از فيزيکدانان بزرگ پايه هاي علمي جهان چند حالتي را حتي اگر نتوان آن را به اثبات رساند قبول دارند. «شان کرول» از موسسه تکنولوژي کاليفرنيا يکي از اين فيزيکدانان بوده و معتقد است تا زماني که نتوان تمدنهاي فوق پيشرفته بيگانه را تصور کرد که پي به واقعيت اين نظريه برده اند، انسانها تحت تاثير امکان وجود جهانهاي ديگر قرار نخواهند گرفت. وي در عين حال معتقد است هرگز فردي قادر به ابداع دستگاهي نخواهد بود که با استفاده از آن بتوان ميان اين جهانها ارتباط برقرار کرد.

درک واقعيت جهان موازي بستگي شديدي به درک انسان از زمان دارد. به گفته «کرول» ما زمان را به صورت واقعي احساس نمي کنيم، تنها شاهد گذشت آن هستيم. براي مثال گذشت زمان در هنگام يک مسابقه هيجان انگيز بسيار سريع و در سر کلاس يک درس کسل کننده کاملا کند است. يا هنگامي که فردي تلاش دارد با تاخير در دفتر کارش حاضر نشود، دقايق براي وي با سرعتي باور نکردني مي گذرند اما چند دقيقه باقي مانده از ساعت کار به راحتي با چندين ساعت برابري مي کنند.

بازگشت به آينده

«فرد آلن ولف» از دانشمندان فيزيک کوانتم نيز معتقد است زمان به شکل يک خيابان يک طرفه به نظر مي آيد که از گذشته به سوي حال در حرکت است اما با در نظر گرفتن نظريه هاي قابل ملاحظه اي که در سطح کوانتمي ارائه شده اند، ذرات در آن واحد به سمت عقب و جلو در حرکتند. در صورتي که بتوانيم از بخش «جلو و عقب رفتن در آن واحد» صرف نظر کنيم، شانس درک بخشي از فيزيک را از خود گرفته ايم.

به گفته «ولف» زمان در ماشين هاي کوانتمي به صورت مستقيم حرکت نمي کند بلکه حرکتي زيگزاگ داشته و به همين دليل وي معتقد است امکان ساختن ماشيني که بتواند زمان را منحرف کند ، وجود دارد.

به گفته «ريچارد گات» فيزيکدان دانشگاه پرينستون «سرگئي کريکالو» فضانورد روسي که در 6 ماموريت فضايي حضور داشته است نسبت به بقيه انسانهاي روي زمين 1.48 ثانيه جوانتر است زيرا وي در سرعتي بسيار بالا در مدار حرکت کرده است و کم سن تر بودن نسبت به بقيه به معني جهش به آينده و تجربه نکردن زمان حال مشابه با ديگران است. به گفته وي از جهتي مي توان گفت اين فضانورد به سوي آينده سفر کرده و دوباره بازگشته است.

«گات» مي گويد نيوتن باور داشت زمان پديده اي جهاني است و تمامي ساعتهاي جهان به صورت يکسان حرکت مي کنند. اکنون با توجه به نظريه نسبيت خصوصي اينشتين مي توان گفت سفر به آينده امکان پذير است. با در نظر گرفتن نظريه گرانش اينشتين ، قوانين فيزيک از منظري که امروز آنها را درک مي کنيم نشان مي دهند حتي سفر در زمان به سوي گذشته نيز امکانپذير است اما براي مشاهده امکان اين سفر بايد قوانين جديد فيزيکي در سطح کوانتمي فراگرفته شوند.

درک اين قوانين نيز با استفاده از ذره اي فلزي و بسيار کوچک و کاسه اي مخروطي شکل آغاز شده است. در واقع فيزيکدانان دانشگاه کاليفرنيا با ابداع خود مقياس ماشين هاي کوانتمي را به ابعاد بزرگتري تغيير دادند.

بر اساس گزارش فاکس نيوز ، مسئله بعدي فراگرفتن چگونگي کنترل ماشين هاي کوانتمي و استفاده از آنها براي اجسام بزرگتر است. در اين صورت شايد بتوان با دستکاري تنها چند الکترون کوچک به جهان موازي دست پيدا کرد.

مهر