کافه تلخ

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

مصاحبه با كردو موتوا شمن بزرگ


و کار دیگری که چیتااولی انسان ها را وادار به انجام آن کرد، کندن معادن در دل زمین بود. چیتااولی زنان را مجبور کرد تا سنگ های معدن و فلزات خاصی را پیدا کنند. زنان مس را کشف کردنند، طلا را کشف کردند و نقره را کشف کردند.
در نهایت آنها توسط چیتااولی هدایت شدند تا فلزات را با هم مخلوط کنند و فلزات جدیدی را به وجود بیاورند که نا آن زمان وجود نداشت ، فلزاتی از قبیل برنز و برنج و انواع دیگر فلزات. 
بعد از آن چیتااولی برای اولین بار از آغاز آفرینش، پوشش باران ساز مقدس را به کنار برد، انسان به بالا نگاه کرد و ستاره ها را دید، و چیتااولی به انسان ها گفت که آنها در باور خود به اینکه خداوند در زیر زمین مأوا گزیده اشتباه میکنند. ” از حالا به بعد، ” چیتااولی به مردمان زمین گفت، ” انسان ها در روی زمین باید اعتقاد پیدا کنند که خدا در آسمان هاست و آنها باید در زمین کاری را بکنند که خدایی را که در آسمان هاست خشنود سازد.” همینطور که میبینید، در ابتدا، انسان ها اعتقاد داشتند که خدا در زیر زمین بود، که او یک مادر بزرگ و فوق العاده بود که در زیر زمین حضور داشت چونکه آنها میدیدند تمام گیاهان از زیر زمین رویش میکنند، سبزه ها از زیر زمین میرویند و درختان از زیر زمین رشد میکنند، در نتیجه، مردم اعتقاد پیدا کرده بودند، که انسان های مرده به زیر زمین میروند. 
اما زمانیکه چیتااولی چشمان مردم را به سمت آسمان چرخاند، از آن زمان، مردم شروع به پذیرفتن این کردند که ، خدا در آسمان هاست و کسانی که در روی زمین میمیرند به زیر زمین نمیروند، بلکه به آسمان میروند. و تا همین امروز آقا، شما به عنوان محقق به هر کجای افریقا بروید، شما این دو ایدۀ حیرت انگیز را پیدا میکنید که با یکدیگر در تضاد هستند. بسیاری از قبایل افریقای جنوبی به چیزی اعتقاد دارند که میدزیمو(Midzimu) یا بادیمو (Badimu) نامیده شده.
میدزیمو یا بادیمو به معنای ” کسانی که در آسمان هستند ” (them who are in the sky) هست. 

اما در سرزمین زولو، میان مردمان من، شما اختلاف عقیده جالبی رو که نسل به نسل منتقل شده پیدا میکنید. عده ای اعتقاد دارند که افراد مرده آباپانسی (Abapansi) هستند، به معنای ” کسانی که در زیر هستند، کسانی که زیر زمین هستند ” (the ones who are below, who are under the earth) . در عین حال ایدۀ دیگری هست که از کلمۀ آباپزولو (Abapezulu) استفاده میکنه . کلمه آباپزولو یعنی ” افرادی که بالا هستند ” (those who are above) ، و کلمه آباپانسی، که کهن ترین لغتی ست که برای ارواح مردگان به کار میرود، یعنی افرادی که زیر زمین هستند. درنتیجه آقا، شما تا به همین امروز در میان صدها قبایل افریقایی این اختلاف عقیده رو پیدا میکنید که عده ای اعتقاد دارند که مردگان به آسمان میروند، و عده ای اعتقاد دارند مردگان به زیر زمین میروند. این عقیده که مردگان به زیر زمین میروند به زمانی برمیگردد که مردم ما اعتقاد داشتند که خداوند مؤنث است، مادر کائنات. 

و این با عقیده آباپزولو که خداوند مذکر ست و در آسمان ها حضور دارد، در تضاد است. و در ادامه آقا، چیز دیگری که چیتااولی به مردم ما گفت، این بود که انسان ها اینجا بر روی زمین هستند تا آن را تغییر دهند و آن را برای فرود آمدن خدا و فرمانروایی در آن، آماده کنند. و کسانی که این کار را برای Serpent God ، چیتااولی، انجام دهند قدرت و ثروت عظیمی به آنها تعلق خواهد گرفت. آقا، من بعد از سال ها مطالعه، سال ها آشنایی با اسرار شمنیسم افریقا و دانش و خرد این سرزمین، خودم رو متعجب و درمانده پیدا کردم که چرا ما انسان ها در حال نابود کردن زمینی که روی آن زندگی میکنیم هستیم. ما داریم کاری را انجام میدهیم که تنها توسط یکی از گونه های حیوانات انجام میشود، فیل های افریقایی، آنها تمام درختان محل اقامت خود را نابود میکنند. 
ما انسان ها دقیقاً داریم همین کار را انجام میدهیم. شما به هر کجای افریقا بروید که قبلاً در آنجا تمدن های عظیمی وجود داشته، خشکی پیدا میکنید. برای مثال صحرای کالاهاری در جنوب افریقا، من در زیر شن های این صحرا ویرانه های شهرهای قدیمی را پیدا کردم، به این معنا که انسان ها این قطعه از زمین را که زمانی سبز و بارور بود به صحرای بی آب و علف تبدیل کردند. همچنین زمانی که من همراه با محققین و گشت گروهی در صحرای بزرگ (Sahara) بودم، شواهد و بقایای حیرت انگیزی از سکونت انسان ها در مکان هایی که اکنون به جز صخره های خشمگین و شن های نجواگر چیزی نیست پیدا کردم. با کلماتی دیگر صحرای بزرگ زمانی یک سرزمین بارور بوده که به دست انسان ها به یک صحرا تبدیل شده. چرا؟ من باید از خودم بپرسم، بارها و بارها، چرا انسان ها با خوف از نا امنی، حرص و آز و شهوت قدرت به پیش میروند و زمین را به یک صحرای بی آب و علف تبدیل میکنند که هیچ کس قادر به زندگی در اون نیست؟ چرا؟ 
گرچه ما از عواقب وحشتناکی که در پی خواهد داشت آگاهیم، ولی چرا داریم جنگل های انبوه افریقا را از بین میبریم؟ چرا ما بر روی زمین دستوراتی را انجام میدهیم که چیتااولی برای ما برنامه ریزی کرده بود؟ اگر چه ذهن من از قبول این موضوع ممانعت میکنه، جواب مثبت و وحشتناکه، بله، بله، بله.

در میان بسیاری از مردم دانا و آگاه که افتخار دوستی شون رو داشتم، مرد بسیار دانایی هست که در اسرائیل زندگی میکند، دکتر سیتچین. [ یادداشت نویسنده : این ارجاع مربوط به دکتر زکریا سیتچین (Zecharia Sitchin)، مؤلف کتاب های مهیج بسیاری در زمینه برخورد نژادهای غیر زمینی با مردم زمین در زمان های بسیار دور است.] بر طبق کتاب های کهنی که توسط مردم سومر نوشته شده، بر روی سفالینه ها، خدایانی از آسمان آمدند و انسان را مجبور به انجام کارهایی برای خود کردند، مجبور به حفاری معادن طلا. این داستان با روایت های مردم افریقا تصدیق شده، که خدایان از آسمان آمدند و مارا به اسیران خودشان تبدیل کردند، و به نحوی این کار را انجام دادند که ما هرگز متوجه نمیشویم که اسیران آنها هستیم.
چیز دیگری که مردم ما میگویند این است که چیتااولی مانند لاشخورها به ما نهیب میزنند. آن ها بعضی از ما را بزرگ میکنند، با خشم و تکبر و جاه طلبی زیادی پر میکنند، و از این انسان ها سربازان بزرگی را میسازند که جنگ های وحشتناک را به راه می اندازند. اما در انتها، چیتااولی به این سرباران و پادشاهان جنگ اجازه نمیدهند تا مرگ راحتی داشته باشند. سردار جنگجویان وظیفه دارد تا هر چه بیشتر مردم خودش و دشمنانش رو بکشد ،و بعد، در انتها، به طرز وحشتناکی میمیرد، با خونش که توسط دیگران ریخته شده. و من دیده ام که این جریان بارها و بارها در تاریخ مردم من اتفاق افتاده. پادشاه بزرگ ما شاکا زولو، که در بیش از 200 جنگ در طول 30 سال حکومت خود جنگیده، در کشتار وحشتناکی مرد. او مانند یک مرد دلشکسته مرد، به خاطر مرگ مادرش قدرت پیروزی در هیچ نبردی را نداشت. و قبل از شاکا زولو پادشاه قدرتمند دیگری وجود داشت که شاکا را تربیت کرد تا تبدیل به پادشاه بزرگی که خودش بود شود. اسم این پادشاه دینگیسوایو (Dingiswayo) بود. دینگیسوایو جنگ های بزرگی انجام داد تا مردم زولو را با هم متحد کند. او مردم سفیدپوست دماغه را دیده بود و فکر میکرد با متحد کردن مردمش به یک ملت بزرگ ، تهدیدی را که از طرف سفیدپوستان برای مردمش وجود داشت برطرف میکند. 
اما چیزی که اتفاق افتاد این بود که، بعد از پیروزی در جنگ های بسیاری برای متحد کردن قبایل مختلف، پادشاه دینگیسوایو ناگهان به یک مرض چشمی مبتلا شد که سرانجام او را کور کرد. و او این حقیقت را که کور شده بود پنهان کرد. اما این حقیقت وحشتناک توسط یک زن برملا شد، ملکه قبیله دیگری به نام انتومبازی (Ntombazi). انتومبازی یک تبر جنگی برداشت و سر دینگیسوایو را با یک ضربه برید، بعد از اینکه او را به محل اقامت خود برده و به او غذا و شراب داده بود.
همچنین جریان مشابهی در مورد یک جنگجوی سفیدپوست وجود دارد:
ناپلئون (Napoleon) ، در اروپا، کسی که در جزیره اش در اقیانوس اطلس مرگ اسرارآمیزی داشت؛ همچنین هیتلر در اروپا، که با قرار دادن اسلحه در دهان خود و خودکشی مرگ وحشتناکی داشت؛ آتیلا پادشاه هان (Attila the Hun) [ یادداشت مترجم: Attila the Hun پادشاه قرن پنجم امپراطوری هان کسی که بخش های وسیعی از اروپای میانه و شرقی را فتح کرد] کسی که توسط یک زن به قتل رسید، و خیلی سرداران دیگر که بعد از اینکه تا حد ممکن مصیبت و کشتار به راه انداختند به مرگ سختی دچار شدند. پادشاه شاکا توسط نابرادریش به قتل رسید، کسی که همان شیوه ای را برای قتلش به کار برد که توسط آن مردم را هر چه بیشتر به قتل رسانیده بود. همینطور ژولیوس سزار (Julius Caesar) هم بعد از فتوحات زیادی که انجام داد به سرنوشت مشابهی با شاکا زولو دچار شد. همیشه قهرمان جنگنده به مرگی دچار میشود که در واقع نبایستی این طور می مرد. پادشاه آرتور (King Arthur)، در انگلستان، توسط پسرش موردرد (Mordred) به قتل رسید، بعد از یک دوره حکومت شجاعانه و طولانی. من میتونم همینطور ادامه بدم. اگر تمام اینها را با هم جمع کنیم ، نشان میدهند که ، چه مردم به این موضوع بخندند یا نه، چه آن را تمسخر کنند یا نه، قدرتی وجود دارد که دارد ما انسان ها را به سمت حیطه تاریک خود ویرانگری هدایت میکند. و اگر ما هر چه زودتر از این قضیه آگاه شویم، بهتر خواهیم توانست با آن برخورد کنیم.






مارتین: به اعتقاد شما این موجودات به طور یکسان در سراسر دنیا وجود دارند یا فقط در افریقا متمرکز شده اند؟
Surveyorsموتوا: آقا، من معتقدم که این موجودات در هر کجای کره زمین وجود دارند، و با احترام باید بگم، اگر چه از صحبت کردن راجع به خودم بیزارم، من کسی هستم که به مکان های بسیار زیادی از دنیا سفر کردم. من مدتی در کشور شما، ایالات متحده بودم، همینطور در استرالیا وژاپن. و فرقی نمیکته به کجا رففته باشم آقا، مردم با من راجع به موجودات مشابهی صحبت کردند. برای مثال، در 1997، من به استرالیا سفر کردم آقا، و تلاش زیادی انجام دادم تا سیاه پوستان بومی استرالیا، مردم ابریجینی (Aborigine the) را پیدا کنم. و بعد از اینکه آنها را پیدا کردم، مطالبی به من گفتند که مرا به شدت حیرت زده کرد. همچنین در ژاپن و تایوان هم به موارد مشابهی برخوردم. در هر جایی که هنوز شمن ها و درمانگران سنتی وجود دارند شما این روایت های حیرت انگیز را پیدا میکنید.حالا بگذارید راجع به چیزی که در استرالیا پیدا کردم برایتان بگویم. مردم ابریجینی در استرالیا، که خودشون رو کوری (Coorie) به معنای ” مردم ما ” (our peaple) مینامند به یک خدای بزرگ آفریننده به اسم بیامی (Byamie) اعتقاد دارند آقا. چند نفر از شمن های کوری تصویر هایی از بیامی برای من کشیدند، و یکی از آنها تصویر حک شده روی صخره ای را به من نشان داد که این خدای آفریننده را که از آسمان ها آمده بود به تصویر میکشید. و هنگامی که آنها نقاشی خود را مقابل من قرار دادند، آنچه تصویر شده بود یک چیتااولی بود. من این را توسط دانش و نسب افریقایی خودم تشخیص دادم. او سر و چشمان بزرگی داشت، که توسط نقاش بر روی آن تاکید شده بود. او دهانی نداشت و دست ها و پاهای بسیار بلندی داشت. آقا، این یک توصیف نمادین از چیتااولی ست که من از مردم خودم در افریقا میدونم. من از خودم پرسیدم “چرا؟ ” من اینجا در کشوری هستم که هزاران مایل از افریقا فاصله دارد، و من اینجا موجودی به نام بیامای (Biamai) یا بیمی (Bimi) را میبینم که به عنوان یک افریقایی با اون آشنایی دارم.

http://www.creativespirits.info/aboriginalculture/spirituality/images/Percy-Haslam-ad-Biame-Cave-Millbrodale(www.newcastle.edu.au).jpg
توضيح عكس: عكسهاي Biamai در استراليا
در میان بومیان امریکایی آقا، در میان قبایلی مانند هپی (Hopi)، و آن مردمی که در ساختمان هایی به نام پوئبلو (pueblo) زندگی میکنند، من فهمیدم این مردم موجوداتی را به اسم کاچینا (Katchina) میشناسند، در جایی که این مردم ماسک به صورت خود میزنند و نقش موجودات خاصی را بازی میکنند. و بعضی از این کاچینا ها بسیار بسیار قد بلند هستند با سرهای مدور و بزرگ. دقیقا مشابه موجوداتی را که در افریقا داریم، من در امریکا پیدا کردم. ما در افریقا این موجودات را ایگووگوو (Egwugwu) یا چینیاوو (Chinyawu) صدا میزنیم. کاچینا در بومیان امریکایی و چینیاوو در مردم ما دقیقاً موجودات مشابهی هستند. چرا باید اینطور باشد؟ چه زمانی بومیان افریقایی و امریکایی با یکدیگر در تماس بودند؟ کی؟ آقا، این یکی از بزرگترین اسرار تمام زمان هاست. این یکی از آن چیزهایی ست که من در دنیا با آن برخورد کردم و من رو کاملاً حیرت زده باقی گذاشت.

http://images.travelpod.com/users/kitkrozser/1.1243632720.petroglyph-at-katchina-bridge.jpg
این موجودات “وجود دارند”، و هر چه زودتر متخصصین با این حقیقت رو در رو شوند بهتر خواهد بود. چرا آدمی زاد پیشرفت نمیکند؟ چرا ما در یک چرخه خود ویرانگری گرفتار شدیم و به دور خود میچرخیم؟ مردم از ابتدا خوب هستند؛ من به این اعتقاد دارم. مردم نمیخواهند جنگ ها را شروع کنند. مردم نمیخواهند دنیایی را که در آن زندگی میکنند نابود کنند، اما موجوداتی وجود دارند، یا قدرتی وجود دارد که ما انسان هارا به سمت خود ویرانگری سوق میدهد. و هر چه زودتر این را تشخیص بدهیم بهتر خواهد بود.
من در افریقا زندگی میکنم، مردم من و خانه من اینجا هستند. اما من دارم نابودی افریقا را به دلایلی که هیچ معنی نمیدهند به عنوان یک افریقایی میبینم. من هند را میبینم که مانند افریقا از صدمات استعمارگری فرانسه، انگلستان و سایر قدرت های اروپایی رنج میبرد. اما هند از طریق استقلال خود به عنوان یک کشور، به موفقیت هایی دست پیدا کرده که افریقا از انجامشان باز مانده. چرا؟
http://www.thelostpoet.be/site/nemrut_annunaki.jpg
هند توانسته تا به بمب اتمی دست پیدا کند و به یکی از ملت های قدرت مند تبدیل شود. همچنین هند موفق شده تا ماهواره خودش را در آسمان در مدار قرار دهد. اگرچه هند با مشکلات مشابهی با افریقا از قبیل افزایش جمعیت، اختلاف قبیله ای و مذهبی و اختلاف طبقاتی مواجه است اما به موفقیت هایی دست پیدا کرده که افریقا هرگز نتوانسته به آنها دست پیدا کند. با این اوصاف من از خودم میپرسم چرا این طوریست؟ چرا؟ به این خاطر که هند توسط مردم افریقا پایه گذاری شده، و من فکر نمیکنم سایر سیاه پوستان اینطور راجع به این قضیه فکر کنند. حقیقت اینه که، هزاران سال پیش، مردم افریقا پایه های تمدن پرشکوه هند را بنا کردند، همینطور در مورد سایر کشورهای آسیای جنوبی. شواهد باستان سناسی تاًیید کننده ای نیز در این مورد وجود دارند. اما چرا افریقا در حال غرق شدن در جنگ، بیماری و گرسنگی به سر میبرد؟ چرا؟ مواقع زیادی آقا، من در خانه کوچکم میشینم و گریه میکنم هنگامی که میبینم بیماری هایی مانند ایدز دارند مردم ما رو نابود میکنند؛ هنگامی که میبینم جنگ های بی معنا در حال نابود کردن کشورهایی در افریقا هستند که هزاران سال قدمت دارند. از خودم میپرسم چه کسی یا چه چیزی دارد افریقا را نابود میکند و چرا؟
به این خاطر که قبایلی وجود دارند در شهرهایی که من در آن زندگی کردم، که قبل از جنگ جهانی دوم و بعد از آن به گردآوری دانش من بسیار کمک کردند، اما امروز این قبیله ها دیگر وجود ندارند. آنها کاملاٌ ناپدید شده اند، به کلی در جنگ های بی معنایی که هیچ منفعتی برای مردمان سیاه نداشت از بین رفتند.
من اکنون در افریقای جنوبی هستم. اینجا به دنیا آمده ام و همین جا خواهم مرد. اما من میبینم که کشورم مانند یک انبه گندیده دارد رو به زوال میرود. افریقای جنوبی زمانی یک کشور قدرتمند بود و ارتش قدرتمندی داشت. این کشور صنعت قدرتمندی داشت که هر چیزی را از لوکوموتیو تا رادیوهای کوچک تولید میکرد. اما امروزه کشور من به یک زباله دانی از اعتیاد و جرم و جنایت تبدیل شده. چرا؟ هیچ کشوری یک شبه رو به نابودی نمیرود مگر اینکه قدرت های خاصی مصمم شوند تا آن را نابود کنند. من به تازگی آقا، نابودی سرزمین دیگری را افریقای جنوبی دیده ام. این کشور لسوتو(Lesotho) ست. ساکنان این ایالت از قدیمی ترین و خردمندترین قبایل در افریقای جنوبی هستند. در میان آنها یک قبیله به نام باکواما (Bakwama) وجود دارد. مردم باکواما به قدری پیشینه کهنی دارند که قادرند از سرزمینی دارای کوهستان های مرتفع، که خدای بزرگی بر آن فرمانروایی میکرد، خدایی با سر یک انسان و بدن یک شیر برایتان صحبت کنند.[ یادآور ابولهول در مصر]
مردم باکواما این شهر را Ntswama-tfatfi مینامند، به معنای ” the land of Sun-hawk ” شاهین پرنده شکار در آسمان است، این را میدانستید؟ مردم باکواما میگویند نیاکان بسیار دورشان از سرزمین مصر آمده اند. و آنها این سرزمین اسرارآمیز خدایان را ” the land of the sun-eagle or the sun-eagle ” مینامند، که دقیقاٌ همان گونه است که مصریان سرزمین خود را توصیف میکنند، آقا. آنها آن را ” سرزمین هور” (the land of Hor) مینامد، خدای هوروس (Horus) در یونان.
هنگامی که پرنسس دایانا مرد، در 1997، من یکی از اولین مردمان سیاه پوست بودم که ظن بردم او در واقع به قتل رسیده، و به شما میگویم چرا این اتفاق افتاد آقا. به این دلیل که حدود یک سال یا هشت ماه قبل از مرگ دایانا، یکی از پادشاهان لسوتو به نام Moshoeshoe دوم مرد. مرگ او کاملاٌ در جزئیات با مرگ پرنسس دایانا مطابقت میکرد. لطفاٌ این رو تجسم کنید، شمایی که روایت مرا حیرت انگیز پیدا میکنید:
پرنسس دایانا در یک تونل جان باخت، اما پادشاه لسوتو در یک دره مرد. او به مکان دوری برای بررسی مشکل دام خود رفته بود. بعد از اینکه مردم احساس کردند او تاًخیر کرده به جست و جوی او رفتند و پسرهایی که آن اطراف به دنبال گله دام در کوه های Basotho-land بودند به آنها گفتند که صدای چیزی شبیه شلیک اسلحه شنیدند، و هنگامی که مردم به محل شنیده شدن صدا رفتند ماشین پادشاه را در حالی که دراعماق دره واژگون شده بود پیدا کردند. آنها به پایین دره رفتند و پادشاه لسوتو را در ماشینش پیدا کردند.
او کمربند ایمنی را بسته بود اما جراحت عمیقی در پشت سرش وجود داشت و راننده پادشاه پشت فرمان مرده بود اما دو بادیگارد پادشاه که در صندلی عقب نشسته بودند بدون هیچ خراشی جان سالم به در برده بودند. یکی از آنها پادشاه در حال مرگ را از ماشین بیرون کشید. پادشاه از آنها به خاطر آلوده کردن دستانشان به خون خود عذرخواهی کرد، که این یک رسم است که پادشاه در حال مرگ از کسانی که در حال جابه جایی او هستند قدردانی میکند. و او باید از آنها به خاطر اینکه آنان را به دردسر انداخته بود عذرخواهی میکرد، به این خاطر که کسی که خون مقدس پادشاه را حمل میکند بعد از آن به مشکلات روحی دچار خواهد شد.
با تشكر فراوان از خانم انصاري


جنیان که هستند؟

 http://english.people.com.cn/mediafile/200908/26/P200908260957293072859182.jpg


جن موجودی که از نو باید شناخت
نوشته ی آقای احمد شماع‌زاده

پیش‌گفتار

فصل اول ـ سورة جن

1- ایمان جن به قرآن و اسلام

2- پرواز جن در آسمان و شنود فضائی

3- جنگیدن جن‌ها با خداوند

4- پناه‌آوردن انس به جن

فصل دوم ـ سورة الرّحمن و واقعه

1 – منشأ جن
2 – بعد زمان
3 – توانایی جن و انس بر خروج از جوّ زمین
4 – چهره و پیکر جن
5 – وصف بهشت‌های چهارگانه
6 – تعریف زوج‌های سه‌گانه
7 – سیر نزولی ایمان در طول تاریخ
فصل سوم ـ سورة ناس
1- شیطان کیست؟
2- شیاطین کیستند؟
فصل چهارم ـ جن را بهتر بشناسیم
1- جن و منظور از آفرینش او
2- جن در خدمت سلیمان علیه‌السلام

3- کثرت‌گرایی جن‌ها و روابط با انسانها
4- جن و اعجاز قرآن
5- جن‌پرستی در تاریخ
6- جن در آتش
فصل پنجم ـ چکیدة گفتار و نتیجه‌گیری


پیش‌گفتار
هر مسلمان معتقد، بر اساس آموزه‌های قرآن مجید باید تنها به وجود دو نوع اندیشمند مادی در کل عالم هستی اعتقاد داشته باشد. این دو نوع، یکی انسان است و دیگر ی جن. بنابراین اگر مسلمانی معتقد به وجود موجودات فرازمینی باشد، بایدباورداشته‌باشد که فرازمینی‌ها یا انسان‌اند و یا جن.

از آنجا که قرآن کریم به این موضوع اشاره دارد که جن‌ها تا قبل از بعثت رسول‌اکرم(ص) به آسمان پروازمی‌کرده‌اند، پس در این روزگار، نسبت‌دادن فرازمینی‌ها به جن‌ها شایسته‌تر است؛ بویژه آنکه قرآن می‌گوید:

ـ جن‌ها کارهای شگفت‌انگیز و توانایی‌های شگرفی داشته و دارند،

ـ بر کارهای بسیارسخت، همواره پیروز گشته‌اند،

ـ پیش از انسان آفریده‌شده‌اند.

متأسفانه دانشمندان مسلمان که دربارة شناخت انسان در قرآن کتابهایی نگاشته‌اند، به این مهم کمتر توجه‌کرده و به اهمیت این موضوع پی‌نبرده‌اند که جن‌شناسی جدای از انسان‌شناسی نیست؛ و اصولاٌ‏ اگر از دیدگاه انسان‌شناسی فرهنگی و باستان‌شناسی به این موضوع بنگریم، درخواهیم یافت که تا جن را نشناسیم انسان را نیز نخواهیم شناخت؛ زیرا آثار برجا‌مانده از جن‌ها و انسانها در طول تاریخ چندین هزار سالة آنان بر روی کرة زمین، چنان با یکدیگر درآمیخته و به هم گره‌خورده‌است که تشخیص و تفکیک آنها از یکدیگر، خود نیازمند ایجاد شاخة جدیدی در دانش باستان‌شناسی است.

البته اگر دانشمندان بویژه باستان‌شناسان غیرمسلمان در این زمینه به تفکر بنشینند و معتقد به موجودی اندیشمند جدای از انسان شوند، بسیاری از مشکلات و معضلات باستان‌شناسی و انسان‌شناسی آنان نیز حل خواهد‌شد؛ و از سردرگمی‌هایی که پس از مشاهدة آثار عجیب بر روی زمین گریبانگیر آنان می‌شود نیز رهایی خواهندیافت؛ و باز اگر به کاوش و جست‌وجو پیرامون شناخت جن بپردازند(که مسیحیان نیز بدان معتقدند) دربرنامه‌ریزی‌های خود برای آینده‌سازی انسان و دانستن سرنوشت آیندة نوع‌بشر، بیش از پیش کامیاب خواهندشد.

نوشتة زیر از فصل ‹راز تمدن‌های گمشده› کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› شایان توجه است:

«… این خرابه‌ها بقایای یک معبد باستانی است که در ساختمان آن، بیش از یک میلیون بلوک سنگی به ابعاد 15× 15× 30 سانتی‌متر، از جنس گرانیت به‌کاررفته‌است! نکتة   شگفت‌انگیز در مورد معبد ‹زیمبابوه› آن است که تا شعاع صدها کیلومتر این معبد،‌ هیچ‌گونه اثری از سنگ معدن گرانیت مطلقاً وحودندارد… »

«صدها نمونه از این اسرار باستان‌شناسی و انسان‌شناسی در سراسر جهان وجوددارد که دانشمندان تاکنون نتوانسته‌اند توضیح قانع‌کننده‌ای دربارة آنها به دست‌دهند و پرسش‌ها همچنان بدون پاسخ می‌ماند. چه کسانی این شاهکارهای مهندسی اولیه را آفریده‌اند؟ چه کسانی این‌همه بناهای باورنکردنی، معابد عظیم و شهرهای شگفت‌انگیز خالی از سکنه را ایجادکرده‌اند؟»

«گروهی بر این باورند که در گذشته‌های دور، موجودات هوشمندی از کرات دیگر به سیارة ما آمده‌اند و بسیاری از این بناهای غول‌آسا و شگفت‌انگیز را آنان ساخته‌اند. برخی می‌گویند که در گذشته، تکنولوژی پیشرفته‌تر از امروز بوده و بشر قادر به کارهای خارق‌العاده و حیرت‌انگیزی بوده‌‌است، ولی به عللی که هنوز بر ما معلوم نیست، این تمدن و تکنولوژی از میان رفته‌است. شاید نوعی مادة انفجاری یا سلاح مخرّب که به مراتب مدرن‌تر و پیچیده‌تر از سلاح‌های امروزی بوده، تمدن بشر را به نابودی کشانده‌است… »

«افسوس که دانسته‌های ما دربارة گذشته بسیار اندک است، درحالی‌که هرچه از ‹گذشته› بیشتر بدانیم، آگاهی ما نسبت به ‹آینده› بیشتر خواهدشد.»

نکتة مهم و مهمترین نکته در این نوشته، همین دو سطر آخر است که هدف این گفتار نیز، همان‌گونه که آمد دانستن گذشته به منظور بهره‌برداری برای آینده‌ است.

در کل قرآن، درحدود صدوپنجاه آیه با عنوانهای جن، جنه، جان، شیاطین و یا بدون کاربرد واژه‌ای به جن اشاره شده‌است. علاوه‌بر این آیات، یک سوره به نام «جن» دربارة جن وجوددارد. یک سوره به بیان برخی ویژگیهای این دو نوع و نعمتهایی که خداوند به هریک از جن و انس به‌گونه‌ای برابر بخشیده‌است، می‌پردازد، که نام آن «الرحمن» است. سورة سوم که مشخصاٌ به هر دو نوع اشاره دارد، سورة ناس است.

گذشته از همة اینها، با دقت در بسیاری از سوره‌ها و آیات هیچ نشانه‌ای بر اینکه این سوره‌ها و آیات خطابشان تنها به انسان باشد، نمی‌یابیم. بلکه بسیاری از مسائل و موضوعهای مشترک بین انسان و جن را بیان می‌کنند. در سوره الرحمن خداوند آشکارا جن و انس را مخاطب قرارداده و آمدن آیه 13(که تا آخر سوره برای ثقلین از بندگانش تکرارمی‌شود،) پیش از آیه 14 (که ثقلین را معین می‌کند،‌) نشان از آن است که همواره خطاب قرآن کریم به جن و انس به طور یکسان است. در غیر این صورت، آیة 13 اضافه‌است.

البته در روایات نیز آمده‌است که قرآن برای هر دو نوع جن و انس نازل‌شده، و پیامبر اکرم(ص) برای هر دو نوع مبعوث شده‌اند. ولی متأسفانه معمولاً مفسرین، فراموش می‌کنند تا این عامل را در ترجمه و تفسیر خود درنظربگیرند.

بنابراین، همان‌گونه که باستان‌شناسان عامل جن را در کاوش‌های خود در نظر نمی‌گیرند و به بیراهه می‌روند؛ مترجمین، و مفسرینی که عامل جن را در ترجمه و تفسیر آیاتی که به جن اشاره ندارد، در نظر نگیرند، به بیراهه می‌روند و کلام حق را از موضع خود منحرف می‌کنند. این موضوع حتی خوانندگان و مطالعه‌کنندگان قرآن را نیز دربرمی‌گیرد.

در این تحقیق، در آغاز به شرح سوره‌های یادشده می‌پردازیم، سپس آیات پراکنده در کل قرآن کریم را بررسی‌می‌کنیم؛ و پس از آن، به نتیجه‌گیری از این پژوهش می‌پردازیم، و از خداوند کریم می‌خواهیم تا ما را موفق به ترسیم تصویر جامعی از جن کند که خود به‌گونه‌ای پراکنده در قرآن عظیمش به‌دست‌داده‌است.
اولین نگارش: 1/12/1372
دومین نگارش و ویرایش: اردیبهشت 1383
احمد شماع‌زاده

فصل اول: سورة جن

ترجمة نوزده آیة اول از 28 آیة این سوره:

« بگو وحی شده به من که تنی چند از جن گوش‌فراداشتند. پس گفتند: همانا ما شنیدیم قرآنی شگفت را.(1) که راهنمایی می‌کند به سوی رشد پس به آن ایمان آوردیم و هرگز به پروردگار خویش کسی را شریک نسازیم.(2) و آنکه برتر آمد پایه پروردگار ما که نگرفت همسری را و نه فرزندی را.(3) و آنکه کم‌‌خرد ما بر خداوند یاوه می‌بست.(4) و آنکه ما پنداشتیم که آدمی و پری هرگز بر خدا دروغ‌نبندند.(5) و آنکه بودند مردانی از آدمیان که پناه می‌بردند به مردانی از جن، پس آنان را گناه بیفزود.(6) و آنکه آنان پنداشتند چنانکه شما پنداشتید که خداوند هرگز کسی را برنیانگیزد.(7) و آنکه ما قصد آسمان کردیم، پس آن را پرشده از نگهبانانی سرسخت و شهابهایی یافتیم.(8) و آنکه ما در جایگاه‌هایی از آسمان به گوش می‌نشستیم. پس هرکس اکنون گوش بنشیند، بیابد شهابی را که در کمین اوست.(9) و آنکه ما نمی‌دانیم آیا برای آنکس که در زمین است شر خواسته شده، یا اینکه پروردگارشان برای آنان نیکی اراده کرده است.

(10) و آنکه از ما درستکارانی هستند و نادرستکار. ما گروههای گوناگونی بوده‌ایم.(11) و آنکه ما دانستیم که هرگز خداوند را در زمین به عجز درنیاوریم و نیز به عجز درنیاوریم او را با گریختن خود.(12) و آنکه هنگامی که ما هدایت(قرآن) را شنیدیم به آن ایمان آوردیم. پس کسی که ایمان ‌آورد به پروردگارش، پس نمی‌ترسد از کمبود و ستم.(13) و آنکه از ما مسلمانانند و از ما کجروان. پس کسی که اسلام آورد، آنان راستی و درستی را دنبال می‌کرده‌اند.(14) و اما کجروان پس هیزم دوزخ بوده‌اند.(15) و اگر بر روش(اسلام) می‌ماندند هراینه آبی فراوان می‌نوشانیدیمشان، و روزی بسیار.(16) تا بیازماییم آنها را در آن. و کسی که از ذکر پروردگارش روی برتابد، در عذابی سخت فروبردش.(17) و اینکه سجده‌گاهها( مساجد) از آن خداست. پس همراه با خدا کسی را مخوانید.(18) و اینکه هنگامی که بندة خدا به‌پاخاست تا دعاکند، نزدیک بود( از شیفتگی بسیار برای شنیدن آیات قرآن و پیامبر اکرم،) بر سروروی او بریزند.(19)

1ـ ایمان جن به قرآن و اسلام

الف ـ اعتقاد جن به هدایت قرآن و یگانگی خداوند را از آیات اول تا پنجم، و آیات 18 و 19 این سوره می‌توان دریافت. از آیة 13 برمی‌آید که برخی جنها با توجه و گوش‌فرادادن به آیات حق، به هدایت قرآن ایمان آورده و هدایت یافته‌اند و آنانکه هدایت ‌یافته‌اند، باوردارند که ایمان موجب می‌گردد از مسائل اقتصادی و اجتماعی، ویا هر چیز دیگری نهراسند. آیه 14 می‌فرماید جنها برخی تسلیم فرمانهای خداوندند و رستگارمی‌گردند، و برخی دیگر به‌بیراهه‌می‌روند.

ب ـ آیات 29 تا 31 سورة احقاف نیز در این زمینه است:

و هنگامی که روی‌آورساختیم تنی چند از جن را به سویت که قرآن بشنوند، پس هنگامی که نزدش آمدند، گفتند خاموش باشید. پس هنگامی‌ که(خواندن قرآن) پایان گرفت، به سوی قوم خود، بیم‌دهندگان بازگشتند. گفتند ای قوم، همانا ما کتابی را که پس از موسی (از جانب حق) فروفرستاده‌شده، شنیدیم. آنچه پیش روی دارد گواهی می‌کند، و به سوی حق و به سوی راهی راست رهبری‌کننده‌است. ای قوم ما، بپذیرید دعوت‌کنندة خدا را. و ایمان آورید به او. بیامرزد شما را از گناهانتان و پناه‌دهد شما را از عذابی دردناک.

نتیجه‌گیری از آیات:

1. آنانکه کلام حق را شنیدند، به رسالت پیامبر اکرم ایمان آوردند و خود مبلغ اسلام شدند.

2. آنها قدرت تشخیص حق از باطل را دارند، و به کلام حق احترام‌می‌گذارند.

3. آنان از گفتار حق متأثر، و خود، راهنمای دیگران می‌شوند.

4. از بعثت انبیاء الهی آگاهی، و به آنها ایمان دارند.

2ـ پرواز جن در آسمان و شنود فضائی

الف ـ از آیات هشتم تا دهم این سوره برمی‌آید که جن موجودی است با قدرت پرواز، و تا قبل از بعثت رسول گرامی همواره به آسمان پروازمی‌کرده‌اند، ولی اکنون(با نزول قرآن) از این قدرت محروم شده‌اند. گذشته از پرواز عادی، آنان به آسمان می‌رفتند و در پایگاههای شنود فضائی خود، به شنود می‌نشستند، (انا کنا نقعد مقاعد للسمع) و پیامهای کیهانی از جمله وحی را می‌گرفتند. ولی به‌تازگی با پدیده‌ای نو(نزول قرآن)، روبه‌رو شده‌ و از پرواز منع‌شده‌اند.

بنابراین، اگر اکنون جنی اقدام به شنود کند، تیر شهابی که در کمین اوست، بدون درنگ، او را مورد یورش قرارمی‌دهد. ولی جنها نمی‌دانند که این موضوع برای ساکنین زمین مفید خواهدبود و یا به ضرر آنهاست. (رجوع‌ شود به المیزان)

ب ـ آیاتی دیگر از قرآن در این زمینه:

آیات 16ـ ­18 سورة حجر: به راستی که ما در آسمان برجهایی قراردادیم و برای نظاره‌کنندگان آن را آراستیم و از هر شیطان رانده‌شده‌ای(جن بدکار) حفط‌کردیم، مگر آنکه استراق‌سمع‌کند، پس شهابی روشن، او را پی‌خواهد‌کرد.

آیات 6 ـ 10 سورة صافات: ما آسمان دنیا را به زینت ستارگان آراستیم و آن را از هر شیطان سرکشی حفظ‌کردیم، ‌تا هرگز نتوانند که با شنود به ملأ اعلی(عالم بالا) راه‌یابند و از هر سو رانده، و به عذاب همیشگی گرفتارشوند. کسی که خبری را بدزدد، حتما تیر شهابی او را پی‌می‌کند.

آیة 5 سورة ملک: و به تحقیق آراستیم آسمان دنیا را با چراغها و آنها را دورکننده‌هایی برای شیاطین قراردادیم و عذابی سوزان برای آنان آماده‌‌کردیم.

آیات 210 تا 212 و 221 تا 223 سورة شعراء: این قرآن را شیاطین نازل نکردند، نه شایستگی و نه توانایی آن را دارند. همانا که آنها از شنود(وحی) معزول‌شده‌اند. (از آیات بعدی مشخص می‌شود که آنان تنها از شنود وحی معزول‌شده‌اند ولی می‌توانند دیگر شنودها را به بدکاران دروغپرداز القاءکنند.)

آیا خبردهم شما را که شیاطین بر چه‌کسی نازل‌می‌شوند؟ بر هر بدکار دروغ‌پردازی فرود‌می‌آیند. شنود‌های خود را القاء‌می‌کنند و بیشترشتان دروغگویانند.

از این آیات چنین برمی‌آید که خداوند در آسمان برجهایی قرارداده و برای حفظ این برجها، که ویژگی برج معمولا دیدبانی است، آنها را نورانی‌کرده تا از سویی ویژگی‌های آنها به چشم شیاطین نیاید و از سوی دیگر از دور زیبا جلوه‌کنند و گذشته از این، اگر جن سرکشی اقدام به استراق‌سمع و شنود فضائی کرد، به گونه‌ای خودکار، با تیرهای شهابی که آمادة شلیک‌شدن‌اند، مورد اصابت، و اگر اقدام به گریز کرد، مورد پیگرد قرارگیرد.

نظر: افسانه‌های کهن، و آثار باستانی موجود در موزه‌های مختلف جهان، موجب‌شده‌است که پژوهشگرانی چند بویژه پژوهندة سرشناسی همچون ‹اریک فون دنیکن›‌ به این نتیجه برسد که مردانی پرنده با وسایلی فضایی وجودداشته که پس از نبردهایی سهمگین و احتمالاً طولانی به زمین بازگشته‌اند. البته وی از ‹شیاطین› و جن‌ها با عنوان ‹خدایان› نام می‌برد. ولی ما می‌دانیم که خدایانی وجودنداشته‌اند؛ بلکه جن‌ها بوده‌اند که تا آن اندازه توش و توان داشته‌اند که در تصور انسان بسیاربزرگ آمده و به عنوان خدایان یا ‹قدرت برتر› و به قول عوام ‹ازما بهترون› از آنها نام برده‌شده‌است.

اما با نزول قرآن کریم و پیشگیری از ادامة پرواز جن‌ها، می‌بینیم که تمدن‌های آنها نیز یک‌ به‌ یک از میان رفته و پس از قرن هفتم میلادی دیگر سخنی از پرواز و آثار پرواز شبه‌انسان‌ها و تمدن‌هایشان در میان نیست؛ بلکه به افسانه‌ها پیوسته‌اند و تبدیل به سؤالی بزرگ در دانش باستان‌شناسی شده‌اند.

3 ـ جنگیدن جن‌ها با خداوند

از آیة 12 سورة جن مستفاد می‌گردد که در مقطعی از تاریخ، جنها برای جنگ با خداوند به‌پاخاسته‌اند و درهرصورت شکست‌خورده و یقین پیداکردند که قادر به مقابله با خداوند و نیروهای الهی نیستند. از سوی دیگر، جنها هنگامی که نتوانستند در زمین با نیروهای الهی مقابله کنند و شکست‌خوردند، خواستند با قدرت پروازی که داشتند، از زمین بیرون‌رفته و به کرات دیگر و یا به پایگاههای شنود خود در آسمان بگریزند، ولی متوجه‌شدند نیروهای الهی همه‌جا هستند و هیچ‌جا از خشم خداوند درامان نیستند و یقین یافتند که نه در زمین و نه در آسمان قادر به شکست خداوند نخواهندبود.(به تفسیر المیزان رجوع‌شود.)

از سویی داشتن قدرت پرواز، موجود را توانایی شگرفی می‌بخشد و به خود مغرور می‌گرداند. از سوی دیگر با توجه به شناختی که قرآن کریم در دیگرآیات به ما می‌دهد، جنها دارای توانایی‌های شگرفی بوده و قادرند بسیار سریع عمل کنند.

4 ـ پناه‌آوردن انس به جن

از آیة 6 سورة جن چنین استنباط می‌گردد که در مقاطعی از تاریخ، قبل از نزول قرآن کریم و شاید زمانی بسیار دور، برخی انسانها به برخی از جنها پناه‌می‌برده‌اند،‌ و از آنان یاری می‌جسته‌اند، و حال آنکه انسانها باید از شر شیطانها به خداوند پناه ببرند(اعوذ بالله من الشیطان‌الرجیم). بدین ترتیب برخی انسانها با برخی جن‌ها ارتباط برقرارکرده و از یکدیگر بهره‌مندمی‌شدند و برخی انسان‌های دیگر جن‌پرست شده‌اند که در فصل چهارم، به آنها خواهیم پرداخت.

نکته‌های دیگری که در سورة جن آمده‌است:

1. جن‌ها درستکار و خلافـکار دارند.(آیة 11) مانند انسان

2. جن‌ها از نظر نژادی و ویژگی‌های جسمی و روانی بسیار متنوعند.(آیة 11) برخلاف انسان

همین موضوع موجب گمراهی بیشتر انسان‌شناسان و باستان‌شناسان شده‌است. مثلا‌ُ آنان گاهی بسیارکوتاه‌قدند، و برخی تیره‌هایشان بسیاربلندقد. برخی بسیار پیشرفته‌اند، و برخی بسیار وامانده.

3. برانگیخته‌شدن جنیان در روز قیامت.(آیات 7،15،16،17) مانند انسان

فصل دوم: سوره‌های ‹الرّحمن› و ‹الواقعه›

وجه نامگذاری سورة الرحمن: «رحمن» صفت رحمت فراگیر الهی است و چون در این سوره خداوند کریم نعمتهایی را که به گونه‌ای برابر به دو نوع جن و انس داده، مرتباٌ یاداوری می‌کند، نام مناسبی نیز که شمول و برابری را برساند به این سوره داده‌است و اصولاٌ در هر ‌جای دیگر از قرآن که صفت «رحمن» برای خداوند آمده‌باشد، علت همین امر است. مانند آیات پایانی سورة مریم(ع).

1ـ منشأ جن

آیات 14 و 15: خلق‌الانسان من صلصال کالفخار و خلق‌الجان من مارج من نار.

یعنی خداوند انسان را از گل خشکیدة شبه‌سفال، و جنها را از شعلة بدون دود(حرارت) آفرید.

خداوند کریم در این دو آیه مایة اولیة تشکیل‌دهندة جسم انس و جن را مشخص‌می‌سازد و در آیه بعد بر هر دو منت‌می‌گذارد که این دو ویژگی نعمتهایی‌ است که به هر یک از شما عطا شده و اگر غیر از این می‌بود، شایسته شما نبود.

آیات 26 و 27 سورة حجر نیز در این زمینه است:

ولقد خلقناالانسان من صلصال من حمأ مسنون والجان خلقنه من قبل من نارالسموم. یعنی به‌درستی که انسان را از گل خشکیدة لجن مانده‌شده و جنها را پیش از آن از هوای داغ(حرارت) آفریدیم.

دو مثال برای فهم مایه‌های اولیة انس و جن:

مثال اول در بارة انسان:‌ اگر در فصل تابستان، به بیابانهای خوزستان سفرکنید، می‌توانید مایة اولیة انسان را ببینید. همه‌ جای زمین ترک‌خورده‌است و شما نمی‌دانید زیر این لایة ترک‌خورده چیست. ولی اگر زمین را کمی بکنید، گل تیرة سبزرنگ و چسبنده‌ای را می‌بینید که در زمستان گذشته لجن بوده و با گذشت چندماه به این صورت درامده است. و به یاد آیه‌ای دیگر از قرآن در همین زمینه می‌افتید که می‌گوید«ما آنان را از گل چسبنده آفریدیم» (صافات:11)

پس لایة زیرین که گل است و شرح آن رفت، «حمأمسنون» بوده که اکنون «طین‌لازب» شده‌است و لایة بالایی همان طین لازب است، که پس از چندماه خشک‌شده، ترک ‌خورده و به ‹گل خشکیده› یا «صلصال» تبدیل‌شده‌است.

در قرآن کریم آیات بسیاری وجوددارد که انسان از خاک(تراب) و گل(طین)  خلق‌شده. در آیات فوق شکل نهایی گل به‌کارگرفته را بیان‌کرده، و تنها در آیة اخیر چسبندگی آن را نیز آورده‌است. پس نتیجه‌می‌گیریم که مادة اولیة انسان به ترتیب این مراحل را طی‌کرده‌است:

اول خاک بوده،(تراب)

سپس خاک با آب مخلوط‌شده و گل شده،(طین)

سپس گل پرآب(شل)، مانده و لجن شده،(حمأ مسنون)

سپس لجن، مانده و سفت‌شده، به اندازه‌ا‌ی که لیزی و چسبندگی آن از بین نرفته.(طین لازب)

سپس این گل چسبنده، مانده‌ و خشک‌شده و جسم انسان را پدیدآورده‌است.(صلصال)

در زبان فارسی اصیل، به گل لجن‌شدة چسبنده، خرد(به فتح خ) گفته‌‌می‌‌شود. این شعر از شاعری به نام خسروانی، در وصف بازگشت انسان به اصل خویش است:

آن کجا سرت برکشید به چرخ      باز ناگه فرو بردت به خرد(فرهنگ عمید)

البته اگر به جای ‹آن کجا›، ‹آن خدا که› یا ‹آنکه› بود بهتر می‌بود.

مثال دوم دربارة جن: باز در فصل تابستان به همان بیابان می‌رویم. تفتیده‌شدن زمین بیابان، چنان حرارتی را دارد که گاهی به شکل سراب درمی‌آید. همان سرابی که از دور به آبی گوارا می‌ماند و هاجر(ع) را هفت بار درپی‌خودکشاند. سراب چیزی نیست جز تجسم حرارت که گهگاه به روشهای دیگری نیز می‌توان آن را دید. و ‹حرارت› یا ‹مارج من نار› همان چیزی است که خداوند آن را مایة آفرینش جن قرارداده‌است.

2 ـ بعد زمان

آیة 17: پروردگار دو مشرق و دو مغرب: در این زمینه دو دیدگاه می‌تواند وجودداشته‌باشد؛ و دیدگاه سوم از جمع این دو دیدگاه می‌تواند به‌وجود بیاید؛ ولی پیش از بیان دو دیدگاه لازم است بدانیم از آنجا که مشرق و مغرت به ساکن(موجود اندیشمند) وابسته است و نه به مسکون(سیاره)، پس اگر سیاره‌ای ساکنی نداشته‌باشد، کاربرد واژة مشرق و مغرب برای آن واهی است. بنابراین اشارة قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق برای ساکن است نه مسکون.

دیدگاه اول: چون همة سیاره‌ها کروی هستند، پس باید در مورد کرة زمین بگوییم یا دارای بی‌نهایت مغرب و مشرق است، و یا فقط یک مغرب و یک مشرق دارد. و چون مخاطب این سوره جن و انس است، نتیجه‌می‌گیریم که یکی از سیارات دیگر در اختیار جن‌هاست.

دیدگاه دوم: آیه اشاره به دو جهان با مشرق‌ها و مغرب‌های جداگانه بر روی کرة زمین دارد که جهان دیگری که ما نمی‌شناسیم، جهان جنهای روی زمین است. این دیدگاه با آیه‌های بعدی،‌ یعنی آیات 19 و 20 بیشتر تأییدمی‌شود:
مرج‌البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان

ترجمه: درامیخت دو دریایی را که درکنار یکدیگرند، میان آن دو، یک میانجی است که از  یکدیگر درنمی‌گذرند.

معمولاً آنانکه از دیدگاهی علمی در قرآن تدبرمی‌کنند، در تفسیر این دو آیه،‌ می‌گویند منظور از این دو دریا، ‹جریان آب گرم گلف‌استریم› است، که چنین پدیدة طبیعی را به‌وجودآورده‌است. ممکن است این موضوع هم درست باشد، ولی از آن جهت که این دو آیه بلافاصله پس از آیة دو مغرب و دو مشرق آمده، درست‌تر به نظرمی‌رسد که آنها را با آیة پیش از خود مرتبط بدانیم، و دو دریا را دو ‹جهانی› بدانیم، که همچون دریا مواج و در تلاطم‌اند، و زندگی در آنها جریان دارد و با اینکه در کنار یکدیگرند، ولی به واسطة یک پرده از جنس فاصلة زمانی، به یکدیگر تعرض و تجاوز نمی‌کنند؛ و مردمان هریک از این دو جهان، دیگری را حس‌نمی‌کنند.

تدبر در این آیات را از آیة 10 این سوره آغازمی‌کنیم:

والارض وضعها للانام( و زمین را قرارداد برای مردمان)

از این آیه معلوم می‌شود که:

ـ سخن از زمین است، نه سیارة دیگری.

ـ سخن از مردمان است، چه جن باشند و چه انس.

سپس از میوه‌ها و نخل سخن‌ به‌میان‌می‌آورد، و پس از آن مادة اولیة هر یک از دو نوع (نوع بشر و نوع جن) را مشخص‌می‌سازد و بدین گونه مخاطب خود را برای تمام سوره مشخص‌می‌سازد. پس از این آیه است که از دو مغرب و دو مشرق برای هریک از این دو مردمان یادمی‌کند.

در تأیید بیشتر این دیدگاه،‌ می‌توان به سورة رعد آیة 3 استنادکرد که می‌فرماید خداوند از هر میوه‌ای دو جفت آفریده‌است.(که یک جفت آن برای جن‌هاست)

در آیة بعد گوشزدمی‌کند که برروی زمین «قطع متجاورات»(پاره‌هایی درکنارهم یا به موازات یکدیگر) وجود دارد.

نظر به اینکه در آیات 11 از هود، 15 از حجر، و 27 از یونس، «قطع من‌اللیل» آمده که به ‹پاره‌ای از زمان› اطلاق شده‌است، و از آنجا که یک نظریة علمی می‌گوید که بر روی همین کرة ما دو و یا چند جهان در کنار یکدیگر ولی با یک فاصلة زمانی وجود دارد که موجودات ساکن در هر جهان، یکدیگر را حس نمی‌کنند؛ به نظرمی‌رسد که منظور قرآن کریم دراین آیه اشاره به این جهان‌ها و از جمله جهان جن‌های روی زمین باشد. زیرا در غیر این صورت مسأله بسیار ساده به نظر می‌رسد و نیازی نبود که خداوند در پایان آیه بفرماید «ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون».

یاداوری: این موضوع را از آیة 50 سورة الرحمن: ‹فیهما من کل فاکهه زوجان› نیز می‌توان دریافت. یعنی همان‌گونه که بهشت‌ها و میوه‌های آنها برای این دو نوع در آخرت از یکدیگر جداست، در دنیا نیز باید زمین‌ها، باغ‌ها و میوه‌هایشان از یکدیگر جداباشد.

نه تنها میوه‌ها که دام‌های این دو نوع، و به‌تبع آن دیگر نیازها و نعمت‌هایشان نیز جداست، و نتیجه آنکه دنیایشان جداست.

توجه به آیات 143و144 از سورة انعام، در این زمینه خالی از لطف نیست:

ثمانیه ازواج من‌الضآن‌اثنین و من‌المعزاثنین … و من‌الابل‌اثنین و من‌البقراثنین

ترجمه: هشت جفت(چهارپا)، از گوسفند دو جفت و از بز دو جفت … و از شتر دو جفت و از گاو دو جفت.

در این زمینه نقل گفتارهایی از فصل دوم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› خالی از صفا نیست:

«ظهور اسرارآمیز جانورانی مانند پلنگ سیاه در انگلستان،‌ مارهای غول‌آسا در داکوتای جنوبی، یا سوسمارهایی در رودخانه‌های فرانسه، احتمالاً به واسطة نقل‌وانتقال مرموز صورت گرفته‌است. گزارشهای به‌دست‌آمده حاکی از آن است که موجودات عجیبی در سراسر جهان زندگی می‌کنند که ازهیچ‌رو متعلق به منطقة خود نیستند و با شرایط طبیعی آنجا وفق نمی‌دهند… آنها می‌گویند این جانوران با جانورانی که در روی کرة زمین زندگی می‌کنند تفاوت دارند، انگار که متعلق به این سیاره نیستند. آیا ممکن است این جانوران از بعد ناشناختة دیگری که همزمان، درکنار بعد ما، در داخل یا خارج از آن (و یا هرجای دیگر) وجوددارد، آمده‌باشد؟ آیا آن بعد ناشناخته نیز دارای جانوران بومی خاص خود می‌باشد که گهگاه بر اثر نقل‌وانتقالات اسرارآمیز، به دنیای ما سرازیر می‌شوند؟ یا بالعکس جانواران ما نیز از روی صفحة زمین ناپدیدشده، به آن قلمرو ناشناخته از هستی گام می‌نهاند؟»

تونل زمان

در فصل هشتم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› به دیدگاه دوم پرداخته‌شده‌است:

در آنجا می‌خوانیم که نامه‌ای از شخصی به نویسندة کتاب رسیده که در آن نویسندة نامه گفته‌است از خیابانی که همیشه می‌گذشته، و کاملاً با آن آشنا بوده، شبی که با اتومبیل در آن حرکت‌می‌کرده، آن را بیگانه یافته، و نتوانسته به هیچ‌روی به چگونگی موضوع پی‌ببرد.

سپس نویسندة کتاب می‌افزاید: «این‌گونه اتفاقات، گاه و بی‌گاه در گوشه و کنار جهان پهناور به وقوع‌می‌پیوندد و شواهد زیادی وجوددارد که افراد گوناگون، ناگهان در ‹تونل زمان› قرارگرفته‌اند، و این‌گونه نقل و انتقال‌ها غالباً پرسش‌های زیادی را برمی‌انگیزد. ازجمله این سؤال که اگر ‹گذشته› به این زمان بازگردد، زمان ‹حال› به کجا می‌رود؟»

گفتنی است، خود نویسندة کتاب و امثال او نیز به یک اشتباه دچارشده‌اند، که سؤال مطرح‌شده، نتیجة آن است. هرجا که ‹زمان گذشته› مطرح شود، باید ‹زمان دیگری› جانشین آن شود تا نظریه درست دراید و پرسشی نیز پیش نیاید. البته نویسندة کتاب با پرسش‌های دیگری که مطرح می‌کند نظر خود را درست‌می‌کند:

«اگر نگارندة نامة بالا،‌ واقعاً در خیابانی رانندگی‌می‌کرد که عملاً چند سال پیش وجودداشت، پس خیابانی که هرروز از آنجا می‌گذشت به کجا رفته‌ و در کدام مکانی ناپدیدشده‌بود؟ آیا امکان دارد که بعدی از زمان، به‌طور همزمان در داخل یا به موازات بعد دیگری از زمان وجودداشته‌باشد؟»

«در بیشتر سفرهایی که به زمان گذشته(دیگری ـ نگارنده) صورت‌گرفته، کمتر شنیده‌شده که یکی از ساکنان زمان گذشته(دیگری ـ نگارنده)، به افرادی که به قول خود از حال به گذشته گام‌نهاده‌اند، توجّهی نشان‌داده‌باشد. انگار این دیدار،‌ دیداری یکجانبه بوده‌است! افرادی که به گذشته سفرکرده‌اند، مشاهدات خود را آنچنان دقیق و پرآب‌وتاب تعریف‌می‌کنند که انگار به تشریح یک فیلم سینمایی می‌پردازند، … بی‌انکه توجه کسی به سوی او جلب‌شود!»

«خیابان اسرارآمیز!

چندسال پیش یک مرد آمریکایی به نام ‹راسل کرک› ماجرای جالبی برای روزنامة ‹لوس‌آنجلس تایمز› تعریف‌کرد که عیناً در این روزنامه به‌چاپ‌رسید. او گفت:

ـ در یکی از شبهای سال 1949 در فاصلة رسیدن ‹ترن› به ایستگاه، برای وقت‌گذرانی به تماشای شهر باستانی ‹یورک› پرداختم. هنگامی که شتابان به سوی ایستگاه بازمی‌گشتم، تصادفاً متوجه خیابانی کوتاه و نیمه‌تاریک شدم که در دو طرف آن عمارات زبیایی متعلق به قرن 17 و 18 دیده‌می‌شد. منظره‌ای بس دلفریب بود و بسان صحنه‌ای از یک افسانة زیبای قدیمی مرا به سوی خود فرامی‌خواند. دلم می‌خواست ساعت‌ها در این خیابان تماشایی پرسه بزنم اما چون می‌ترسیدم از ترن عقب بمانم، درنگ‌نگردم و با عجله خود را به ایستگاه رساندم. با خود عهدکردم که دوباره سری به ‹یورک› بزنم و با خاطری آسوده به تماشای مناظر آنجا بپردازم… سرانجام به عهد خود وفاکردم و چندماه بعد دوباره به ‹یورک› بازگشتم؛ اما هرچه جست‌وجوکردم، ‌اثری از این  خیابان نیافتم… انگار که در اصل چنین خیابانی وجود خارجی نداشته‌است!.. کشیش شهر یورک گفت این قسمت از شهر، تقریباً از سال 1914 متروک و ویران‌شده‌است و بمب‌هایی که در جنگ جهانی دوم بر روی این ناحیه فروریخت، بجز چند خانه، بقیه را ویران کرده‌است.

کرک در پایان تعریف این ماجرا گفت:

ـ اکنون از خود می‌پرسم اگر در آن شب عجیب از سوارشدن به قطار لندن منصرف‌می‌شدم و در آن خیابان به گشت و سیاحت می‌پرداختم چه حادثه‌ای رخ‌می‌داد؟ اگر به یکی از خانه های این خیابان زیبا می‌رفتم و در می‌زدم چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا با بازشدن در، نیرویی مرا به درون می‌کشید و با بسته‌شده در، برای همیشه به بعد زمانی دیگری قدم می‌گذاشتم؟»

ـ «یکی از قدیمی‌ترین داستان‌های علمی ـ تخیلی که دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده، کتاب مشهور ‹ماشین زمان› اثر ‹اچ. جی. ولز› نویسندة نامدار انگلیسی است. او در این کتاب به تعریف ماجرای شگفت‌انگیزی می‌پردازد که طی آن یک دانشمند فیزیکدان به کمک دستگاهی که اختراع‌کرده‌است، به آیندة دور و بعد زمانی دیگر سفرمی‌کند».

ـ «ابعاد متفاوت زمان ممکن است با یکدیگر منطبق‌گردند، اما ساکنان آنها، هرگز نمی‌توانند بر یکدیگر اثر متقابل داشته‌باشند».

«یک ماجرای عجیب دیگر

در مه 1967 مجلة فرانسوی ‹فیت› ماجرای حیرت‌انگیز دیگری دربارة سفر به گذشته(زمان دیگری ـ نگارنده) انتشارداد، که باورکردنش، مانند دیگر ماجراهای مشابه دشوار به نظرمی‌رسد، اما نمی‌توان آن را مردود دانست. ماجرا ازاین‌قرار بود که در یک روز بهاری، یک مرد انگلیسی به نام ‹چپمن› به اتفاق همسرش به ‌چیدن شکوفه‌های بهاری رفته‌بود تا به تزیین یک مراسم خیریه بپردازند. درحدود 500 متر دورتر از خانة او، خیابان عریضی وجودداشت که در آن درختان شکوفة زیادی به‌چشم‌می‌خورد. سال‌ها پش در این نقطه، یک ناحیة مسکونی اختصاصی وجودداشت که در میان گل و درخت و چمن محصور بود. اما امروزه جای آن را خانه‌های آپارتمانی گرفته‌است. تنها سه قطعه زمین خالی نسبتاً بزرگ، به فضای سبز اختصاص‌داشت که درختان شکوفه نیز در همین مکان قرارداشتند. خانم چپمن پیشنهادکرد که به آنجا بروند و شکوفه‌های مورد نیاز خود را برای برگزاری مراسم خیریه از آنجا تهیه‌نمایند. به دنبال این پیشنهاد خانم به سوی یک درخت گیلاس تنومند و پرشکوفه رفت و شوهرش به تماشای یک گل زیبا ایستاد. مدتی محو تماشای این گل زیبا شد؛ ‌اما همینکه سربلندکرد، اثری از خانه‌های آپارتمانی که در آن حوالی وجودداشت، مشاهده نکرد!

او دنبالة ماجرا را چنین تعریف‌می‌کند:

سپس واقعة دیگری اتفاق‌افتاد. یکباره همه چیز تغییرکرد و خلأ بزرگی مرا دربرگرفت. یقین داشتم که جهت خود را گم‌نکرده‌ام، زیرا خورشید همچنان از سوی خاور می‌درخشید. در این هنگام، ناگهان فکر وحشتناکی به کله‌ام افتاد. آیا وارد بعد دیگری شده‌بودم؟ و آیا برگشت از آن برایم امکان‌پذیر بود؟

به ذهنم رسید که نقطة خروج بایستی همان نقطة ورود باشد. بنابراین دو قطعه چوب را به شکل ضربدر روی زمین قراردادم تا به این وسیله محل و موقعیت خود را علامت بگذ ارم. سپس به سوی مکانی که گمان می کردم ساختمانها در آنجا قرارداشت، ‌روان شدم. اما اثری از خانه های آپارتمانی نیافتم. دیگر هیچ جاده‌ای، ‌هیچ ترافیکی مشاهده نمی‌شد … فقط یک فضای وسیع و باز بود که نشانه‌ای از حیات در آن به چشم نمی‌خورد.

سرانجام آقای چپمن دوباره به نقطه‌ای که به وسیلة دو قطعه چوب روی زمین علامت‌گذاشته‌بود، بازگشت. همسرش درآن نزدیکی منتظر ایستاده‌بود و با مشاهدة او گفت: مرا نگران کردی! کجا رفته‌بودی؟ هرچه دنبالت گشتم و صدایت‌زدم خبری از تو نیافتم…

اکنون همه چیز به حالت عادی برگشته بود و خانه‌های آپارتمانی سرجای اولشان دیده‌می‌شدند. چپمن گفت:

اما ناگهان متوجه یک چیز عجیب شدم. زمینی که روی آن ایستاده‌بودم نرم و خاکی بود و هنوز جای پای من که به سوی آپارتمان‌ها می‌رفت، برروی آن دیده‌می‌شد… اما این ردپا ناگهان درنقطه‌ای تمام‌می‌شد. انگار که پس از پیمودن فقط چند قدم، از زمین به آسمان پریده‌باشم! درحالی‌که برای یافتن آپارتمان‌ها خیلی راه‌رفته‌بودم و آثار بازگشت من نیز، درست از همان نقطه‌ای آغازمی‌شد که ردپای من ناپدیدشده‌بود!»

اینجاست که ‹قطع‌متجاورات› قرآن معنای ویژ‌ة خود را بازمی‌یابد.

نویسندة کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا›، پس از نقل رخدادهایی که پیشامدکرده و شخصی به گونه‌ای ناگهانی و در یک نقطة خاص ناپدیدشده‌است، می‌نویسد:

«دربارة این‌گونه ناپدیدشدن‌های اسرارآمیز، نظرات گوناگون وجوددارد. گروهی بر این باورند که در واقعیت فیزیکی و مادی، مکان‌های خالی وجوددارد که ما از آنها آگاهی نداریم. این مکان‌های خالی را به منزلة حفره‌هایی تصورمی‌کنند که امکان دارد جانداران و اجسام غیرذی‌روح، از طریق آنها به درون جهانی ناشناخته و نامرئی کشیده‌شوند و دیگر اثری از آنها مشاهده‌نشود. بنابر همین نظرات، این حفره‌ها ممکن است برای یک لحظه گشوده‌شوند و دیگربار مسدودگردند. و به منزلة درواز‌ه‌ای باشد برای ورود به بعد دیگری که در آن، دریافت‌های پذیرفته‌شدة جهان سه‌بعدی ما، یعنی طول و عرض و ضخامت،‌ معنی و مفهومی ندارد. این حفره‌ها درعین‌حال ممکن است به منزلة تله‌ای باشند که در یک چشم‌برهم‌زدن، موجود از همه‌جا بی‌خبری را به‌کام‌خودبکشند و او را به دنیای دیگری منتقل‌سازند. زیرا امکان دارد چنین دنیایی، هرچند که ما از آن بی‌اطلاعیم، به‌موزات دنیای ما و در قلمرو دیگری از هستی وجودداشته‌باشد.

و برای چندین و چندمین بار به این نتیجه‌می‌رسیم که در فهم آیات قرآن کریم، تنها به ظاهر آیه‌ها نباید توجه کنیم، بلکه مهمتر از ظاهر آیه، فهم پسینة آیه و تدبر در آن است؛ که قرآن برای موضوع‌ها و مسأله‌های جزئی و پیش‌پا افتاده که هرکودکی نیز متوجه می‌شود نازل نشده‌است.

فاعتبروا یا اولی‌الابصار!!

آیه 29: هرکس که در آسمانهاوزمین(کیهان) است از او درخواست دارد. او هر زمان در شأنی‌است.

این آیه نیز تأییدی‌است بر مسکونی بودن سیارات دیگر. اگر گفته شود منظور از کسانی که در آسمان هستند و از او درخواست دارند ملائکه هستند، این نظر به دلایل زیر ردمی‌شود:

اولاٌ: اگر ملائکه باشسند، چرا خداوند منتش را بر انس‌وجن می‌گذارد و می‌فرماید: فبای‌آلاء‌ربکما تکذبان؟

ثانیاٌ: ملائکه یک بعدی هستند و ذاتاٌ چیزی نیاز ندارند تا از خداوند درخواست‌کنند.

بنابراین خداوند می‌فرماید هرکس از شما (جن و انس) که در سیارات دیگر این کیهان قراردارد، به خداوند نیازمنداست و او هر لحظه به نسبتی که مورد درخواست قرار‌می‌گیرد و نیازی را پاسخ می‌دهد، در شأنی واقع می‌گردد.

آیات زیر نیز دلایلی است بر مسکونی‌بودن دیگر سیاره‌ها از دیدگاه قرآن:

یونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبیا 19، نور 41، شوری 29، حج 18، زمر 68، مریم 93 تا 95، فصلت 38، رعد 15‌

برای آگاهی بیشتر:

خداوند کریم برای کسانی که در قرآنش تدبرمی‌کنند و سپس سخن می‌گویند، راهنمایی‌ها و آیات و نشانه‌های لازم را گنجانیده تا کسانی پیدانشوند که بگویند همة ساکنین آسمانها ملائکه هستند. بدین ترتیب متذکرمی‌شود که در آسمانها جایگاه‌های دیگری نیز هست که جایگاه ملائکه یا عالم ملکوت است. ویژگی‌های این جایگاه‌ها و جهان‌ها را نیز با واژگانی ویژه برای اهل تدبر بیان‌می‌کند، بدین‌ شرح:

مثلا خداوند عزیز در سورة صافات آیة 5 می‌فرماید:

رب‌السموات والارض و ما بینهما ورب‌المشارق.

ما می‌دانیم که خداوند غیر از جن و انس« ملائکه و روح» را نیز آفریده‌است:

تنزل‌الملائکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر(قدر:4)،

تنزل‌الملائکه والروح من امره(نحل:2)،

یوم یقوم‌الروح والملائکه صفا(نبأ:38)

و از آنجا که واژه مشارق در سورة صافات، در آیه‌ای به‌کاررفته که آیات قبل از آن مربوط به ملائکه است، و به این دلیل که در این آیه بجای واژة «من» که برای موجودات اندیشمند مادی به‌کار‌می‌رود، واژه ما(آنچه) فی‌السموات‌و‌الارض به‌کاررفته است، به این واقعیت نزدیکتر می‌شویم که جایگاههای دیگری در کیهان نیز مسکونی هستند، ولی ساکنین آنها موجودات مادی نیستند، بلکه ملائکه و روح هستند.

این اندیشه زمانی بیشتر قوت‌می‌گیرد که در کاربرد واژه مشارق بدون واژه مغارب دقت‌کنیم زیرا از پس روزها، شبها فرامی‌رسند که با توجه به آیات بسیاری از قرآن اختلاف لیل‌ونهار و پدیدآمدن شب‌وروز و فصول سال برای زندگی و آسایش موجودات مادی است و از آنجا که ساکنین آن جایگاهها، مادی نیستند و نیازی به آسایش ندارند، خداوند واژة مشارق را بدون واژة مغارب به‌کارگرفته، زیرا جهان فرشتگان جهانی مادی نیست، بلکه جهانی پر از نور، و نور در نور است و تاریکی و مرگ به آن راه ندارد.

بدین ترتیب خداوند می‌خواهد به ما بفهماند که سخن قرآن پیچیده نیست، بلکه همه چیز را مشخصاً نشان‌داده و بیان‌داشته، و تنها این می‌ماند که در آن تدبرکنیم و با پرهیز از پیشداوری‌ها و کج‌فهمی‌های خود، درست را از نادرست، و حق را از ناحق بازشناسیم.

آیة 31: به زودی به حساب کار شما خواهیم رسید، ای دو گرانمایه(ثقلان: جن‌وانس) خداوند کریم رسیدگی به حساب را نیز نعمت الهی تلقی‌کرده‌است.؛ زیرا موجب می‌شود از موقعیت خود در دنیا بهتر بهره‌برداری‌کنند؛ علاوه‌ بر اینکه اجرای خود جای شکر دارد.

3 ـ توانایی جن و انس بر بیرون‌رفتن از جوّ زمین

آیه 33 : یا معشرالجن والانس ان‌استطعتم ان تنفذوا من اقطارالسموات والارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان
تعریف واژه‌ها:
نفوذ = گذرکردن(به سختی)   ان تنفذوا = که ‌به سختی بگذرید
اقطار = 1. جهات چهارگانه 2. ناحیه‌ها، بخش‌ها 3. اطراف
السموات و الارض = جهان پیدا
سلطان = غلبه ـ اقتدار ـ دلیل روشن ـ حجت تمام
بنابراین، ترجمة آیه 33 سورة الرحمن چنین می‌شود: ای جماعت جن و انس اگر توانایی دارید از جهت‌های چهارگانة کیهان بگذرید، پس بگذرید. نتوانید گذشت مگر به سلطه و غلبه (دست‌یابی به  وسایل لازمة این کار).

این آیه شریفه که مشابهی در قرآن ندارد و از محکمات قرآن است، با استفاده از کلماتی چون «انفذوا» و «اقطار» و «سلطان» هم به جن و انس یادآوری‌کرده که می‌توانند از جو زمین بگذرند، و هم گوشزد می‌کند که این کار،‌ ساده نیست بلکه باید موفق بر رفع مانع‌ها و ساختن وسایل آن شوند.

4. چهره و پیکر جن

آیات 41-39 : پس در این روز از گناه انس و جن پرسیده‌نمی‌شود… مجرمین با چهرة خود شناخته‌می‌شوند. از موی پیشانی و پاها(گرفته) و در آتش افکنده‌می‌شوند.

از این آیات متوجه‌می‌شویم که:

ـ جن خطاکار مانند انسان خطاکار، اعمالش درصورت ظاهرش تأثیردارد.(اثرگذاری روان بر جسم).

ـ جن‌ها مانند انسان‌ها پیشانی دارند و می‌توان گفت صورت ظاهرشان یکی است.

ـ از نظر شکل بدن و سازوکار جسمانی نیز مانند انسان‌اند. زیرا به مانند انسان دو پا دارند.

آیة 179 سورة‌ اعراف نیز تساوی جن و انس را از نظر داشتن دل،‌ چشم و گوش مورد تأیید قرارمی‌دهد.

این آیات پاسخی‌ است به آنان که جن را با پیکر و سیمایی غیر از شکل و شمای انسانی تصورمی‌کنند.

http://www.mavaraha.blogsky.com/1387/05/25/post-81/




سوره جن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا(1)
بگو به من وحى شده است كه تنى چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند به راستى ما قرآنى شگفت ‏آور شنيديم
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا(2)
که به راه راست هدايت می‏كند پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد
وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا (3)
و اينكه او پروردگار والاى ما همسر و فرزندى اختيار نكرده است
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا(4)
و آنكه خرد ما (تعداد کمی از ما) در باره خدا سخنانى ياوه می‏ سرايند
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا (5)
و ما پنداشته بوديم كه انس و جن هرگز به خدا دروغ نمی ‏بندند
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا (6)
و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه می ‏بردند و بر سركشى آنها می‏ افزودند
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا (7)
و آنها نيز آن گونه كه شما پنداشته ‏ايد گمان بردند كه خدا هرگز كسى را زنده نخواهد گردانيد
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا (8)
و ما بر آسمان دست ‏يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا (9)
و از براى شنيدن به كمين می ‏نشستيم اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد تير شهابى در كمين خود می ‏يابد
وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا  (10)
و ما  نمی دانيم كه آيا براى كسانى كه در زمين هستند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايت‏ خواسته است
وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا(11)
و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقه ‏هايى گوناگونيم
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا  (۱12)
و ما می ‏دانيم كه هرگز نمی‏توانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز درمانده نتوانيم كرد
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا  (13)
و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمی و سختى بيم ندارد
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا (14)
و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا (15)
ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود
وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا (16)
و اگر  در راه درست پايدارى ورزند قطعا آب گوارايى بديشان نوشانيم
نَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا (17)
تا در اين باره آنان را بيازماييم و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند وى را در قيد عذابى افزون درآورد
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (18)
و مساجد ويژه خداست پس هيچ كس را با خدا مخوانيد
وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا(19)
و همين كه بنده خدا برخاست تا او را بخواند چيزى نمانده بود كه بر سر وى فرو افتند
قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدً(20)
بگو من تنها پروردگار خود را می‏خوانم و كسى را با او شريك نمی ‏گردانم
قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا (21)
بگو من براى شما اختيار زيان و هدايتى را ندارم
قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا(22)
بگو هرگز كسى مرا در برابر خدا پناه نمی ‏دهد و هرگز پناهگاهى غير از او نمی ‏يابم
إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا(23)
تنها ابلاغى از خدا و پيامهاى اوست و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند قطعا آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند
حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا (24)
تا آنچه را وعده داده می ‏شوند ببينند آنگاه دريابند كه ياور چه كسى ضعيف‏تر و كدام يك شماره‏ اش كمتر است
قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا(25)
بگو نمی ‏دانم آنچه را كه وعده داده شده ‏ايد نزديك است‏ يا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا(26)
داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمی ‏كند
اِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا(27)
جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد  براى او از پيش رو و از پشت‏ سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت
لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (28)
تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيده ‏اند و بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است
آنان در سوره الْجِنِّ معرفی گشته اند با صفاتی منطبق بر آنانی که اکنون بیگانگان فضائی می دانید.
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا (۸)
و ما بر آسمان دست ‏يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم.
همان تکنولوژی پروازی که عجیب می پندارید (بشقاب پرنده Ufo)  و در تاریخ هم آثار بسیاری از ایشان به جا مانده است.

همانگونه که پروفسور استیون هاوکینگ نیز چندی پیش نسبت به ارتباط با آنان هشدار داد .

http://www.hiperp.com/

هدفم از اين مطلب شناخت بهتر موجودات فضايي است. نظرهايي كه علي آقا در مطالب پيش گذاشته بود باعث شد كمي بيشتر راجع به اين موجودات توضيح بدهيم. كاري به بحث دين نداريم كه هر كس دين خود دارد و نظرش قابل احترام. پس لطفا در نظرات بحث دين را پيش نكشيد.
عكسي از جن كه با گونه گري ها يا بيگانگان خاكستري متفاوت است.در قرآن آمده جن و انس . همينطور زندگي در ديگر كرات . منظور هم از جن كل موجوداتي است كه غير ارگانيك هستند.  باز هم ذكر كرده كه جنها خوب و بد دارند ولي انس يا انسانها كه در ديگر كرات هستند حتي يك لحظه هم نافرماني خداوند را نكردند . به نظر من گونه هاي كه ما الان شاهدش هستيم مثل گري ها جزء همان جن ها هستند ولي هم خوب هم بد.  هميشه در مواقع جنگ حاضرند . حالا چه دخالتي در جنگ ها دارند خدا ميداند. جنگ جهاني دوم ، اول و همينطور شما اگر تاريخچه مشاهده يوفو ها را بخوانيد آنها بيشتر در مواقع جنگ ها و مناسبت هاي مهم ديده شده اند. نمونه اش سال 62 جنگ تحميلي ايران و عراق كه يك بشقاب پرنده بسيار بزرگ در جبهه هاي جنگ ديده شد.ربوده شدنها ، آزمايش روي انسانها  و ……. . پس حضور فعالي دارند. البته اين نژاد از جنها با آنهايي كه در جاهاي قديمي  ديده ميشوند و …… كه در ساير وبلاگها است فرق ميكنند.

ولي بحث اصلي حضور انس يا انسانها .

به نظر من آنها هم روي زمين حضور داشته اند . آيا ما بايد آنوناكيها  را جزء جنها بگيريم يا انس، يا الوهيم، يا عمالقه. آيا آنها هم نيت بدي داشتند؟ خيلي ها كه كتاب گمشده انكي را خوانده اند ايميل مي زنند كه شما اينها را جاي خداي خود گرفته ايد و فلان و فلان هستيد . در حاليكه هر كس حتي اگر گفته هاي سومريان درست باشه شكي در اينكه زندگي ما و وجود ما به خواسته خداست نميكنه. حتي در كتاب گمشده انكي بارها از خداوند به نام خداي همه منشاء ها ياد شده و يا فرستاده خدا به نام گالزو.

خيلي از دوستان فكر ميكنند كتاب انكي يا موجودات غول پيكر يا الوهيم يا آنوناكي يا عمالقه از روي ذهن و خيال نوشته شده ، در حاليكه از دوستان ميخواهم كه تورات و انجيل و قرآن را بخوانند تا ببينند كم و بيش به اين موارد اشاره شده.

در آن مطلب هم كه راجع به سومريان بود شايد منظورشان انسانهاي ماقبل از آدم و حوا  است يا تيره اي از انسانها نه همه انسانهايي كه الان روي زمين حضور دارند.

بالاخره ما بايد قبول كنيم كه غير از اين جنهايي كه در ساير وبلاگها و سايتها به نام جن است ، بقيه موجودات حال چه غير ارگانيك كه همان جن چه ارگانيك كه همان انس در روي زمين حضور داشته اند يا دارند  و چه رپتيليانها يا خزندگان و… و چه نيت خوبي داشته باشند چه بد ما بايد آگاه باشيم. آگاه از اينكه ميخواهند روح ما را از رسيدن به اصل خويش بازدارند و جلوگيري از هدفي كه دارند كه همان نافرماني خداست.  البته اين آمادگي مخصوص آنهايي است كه نيت بدي دارند.

خدا به ما روح الهي و عقل داده كه هم راه نيك و هم حقيقت را پيدا كنيم. نه اينكه هر حرفي را كه كوچكترين منافاتي با دانسته هايمان دارد از روي ترس از اين كه اعتقاداتمان را از دست بدهيم كلا نهي كنيم و بگوييم دروغ است .

در آخر از اين كه نوشته ام سليس و روان نبود ببخشيد .

به اين مطلب كه حاصل تحقيقات و مشاهدات هست سري بزنيد.
آیا اجنه همان موجودات فضایی هستند ؟ نه کاملا ولی در بسیاری موارد بله!
4 عكس از موجودي فضايي كه در سال 2007 در مكزيك پيدا شد و آزمايشات روي DNA اين موجود ثابت كرد كه منشاء غير زميني دارد.

آیا اجنه همان موجودات فضایی هستند ؟ نه کاملا ولی در بسیاری موارد بله!

http://channel.nationalgeographic.com/staticfiles/NGC/StaticFiles/Images/Show/27xx/270x/2701_is-it-real-ancient-astronauts-3_04700300.jpg
4 عكس از موجودي فضايي كه در سال 2007 در مكزيك پيدا شد و آزمايشات روي DNA اين موجود ثابت كرد كه منشاء غير زميني دارد.
http://resources1.news.com.au/images/2009/09/02/1225768/746741-dtstory-baby-alien.jpg
http://www.worldsstrangest.com/wp-content/plugins/wp-o-matic/wscache23/a73b4_p2009082609571715351887.jpg
لينك ويديو اين موجود.
به اين سايت هم سر بزنيد .
http://alien-ufo-research.com/alien_pictures/

UFO's in Crucifixion PaintingUFO’s in Crucifixion Painting- 17th century

UFO's in Crucifixion Painting
http://www.ufodigest.com/images/christ-ufos.jpg

Japanese Painting with UFO-1803

UFO on Japanese Shore

Jesus and Mary In UFO Painting- 1383-1440

UFO Painting Under JesusUFO Painting with Jesus and Mary

Strange UFO in Unique Jesus Painting- 1460-1465



لينك ويديو اين موجود.
به اين سايت هم سر بزنيد .


http://alien-ufo-research.com/alien_pictures/
UFO's in Crucifixion PaintingUFO’s in Crucifixion Painting- 17th century
UFO's in Crucifixion Painting
http://www.ufodigest.com/images/christ-ufos.jpg
Japanese Painting with UFO-1803
UFO on Japanese Shore
Jesus and Mary In UFO Painting- 1383-1440
UFO Painting Under JesusUFO Painting with Jesus and Mary
Strange UFO in Unique Jesus Painting- 1460-1465
دنیای اسرار آمیز