يکبار زماني که دررستوراني در مرکز شهر کافه ميخورديم، گفتم که از اشتياقش درباره صحبت کردن در مورد ساحران باستان واقعاً متعجبم، برخلاف اينکه در يکي از کتبش در مورد خطرات رفتن به ويرانههاي باستاني و برداشتن اشياء از آنجا داشته است دارم. داشتم به داستانهاي ترسناکي که او درمورد چند تا از کارآموزان همکارش نقل کرده بود صحبت ميکردم، که مورد تهديد جدي قرار گرفته بودند به خاطر عادتشان که در ويرانههاي باستاني قدم مي زدند.
پاسخ داد که درست متوجه نشدهام.
"گفت که من دانش مجرد بينندگان جديد را با تمرکز فرهنگي بينندگان کهن قاطي نميکنم، زيرا موضوعهاي متفاوتي هستند. بينندگان کهن در دقت دوم زندگي ميکردند، جايي که مجذوب جزييات پيچيده شدهاند و سعي کردند که آنها را در زندگي روزمرهشان بوسيله پيکرتراشي و ساختمان سازي دوباره بسازند. ...........
"اما دون خوان ميگفت که هرگونه بازنمايي دانش (معرفت) طفره است، تو را از حقيقت بازميدارد، حقيقت معرفت خاموش. عليرغم مقدار حيرتآور اطلاعاتي که آنها قادر بودند از سوي ديگر استخراج کنند، بينندگان کهن بهاي سنگيني را براي آن پرداختند: آزاديشان را.
"بنابراين يکي از اولويتهاي ناوالهاي امروزي (مدرن) اين است که کارآموز را حداقل در ابتداي مسيرش بهگونهاي هدايت کنند که توسط سوي بيروني دانش به دام نيافتند.
"همچنين، دون خوان به برخي از ما تاکيد ميکرد که زمانمان را به چيزهاي بيهوده نگذرانيم. درآن زمان خيلي از شاگردانش هنوز شکل انسانيشان را از دست نداده بودند، که به اين معني بود که ما مجبور ميشديم دانش را طبقه بندي کنيم و آن را بلافاصله تحت اسلوب درآوريم. که اين مسئله در مورد محصولات ثاوني مکزيک باستان مناسب نبود، زيرا چيزي که دريافت ميکرديم خيلي تکهتکه شده بود. کار خيلي زيادي نياز است که انجام شود و اين کار خيلي خطرناک است، که ميتواند براي محقق دردسر ساز باشد.
"چرا؟"
"هم چنان که قبلاً به تو گفتم اين موجودات معصوم نيستند. مشکل آنها احساساتي است که گسيل ميدهند. بينندگان کهن اساتيد وسواس بودند. کارشان پر از حقه است، و تمام کار آنها با قدرت زيادتري از روز اول کار ميکند، زيرا که تثبيت دقت ساحران با زمان کاهش نمييابد.
افزون ساخت که خرد کهن مکزيکي تحت عنوان بشردوستانه عالياي توسط مردان قدرت طراحي شده بود. قصد آنان نجات آزادي ضروريمان بود، اما تنها براي زمان کوتاهي کار کرد. و از آنجاييکه درگير با شعائر و عقايد غيرضروري بودند، درنهايت مخلوقاتشان تبديل به ابزاري براي تثبيت پيوندگاه آن اجتماع شدند.
"کار آنها تمرکز فوقالعادهاي از قصد بود، اما آموزشهايي که از آنها محافظت ميکردندخالص نبودند، آنها آغشته با خودمهمبيني خالقانشان شدند، و تمرکز بر آنها تنها بايد از طريق کمين کردن صورت گيرد. هرمها بهطور ويژهاي اسيرکنندگان قدرتمند دقت هستند. آنها ميتوانند به سرعت ما را به حالت سکوت دروني برسانند. از نقطهاي منشا ميگيرند که بهتر است از رويارويي با آنها خودداري کنيم تا اينکه وارد قلمرو بينندگان کهن شويم....
"با توجه به انحرافات ناسالم من، دون خوان مراواداشت از اينکه به تنهايي به موزه يا سايت باستاني بروم. گفت که رفتن به آن نقاط تنها در همراهي ساحران ميتواند امن باشد. روزي هنگامي که در طول ويرانههاي تولا قدم ميزدم، واقعاً تجربه ناراحت کنندهاي داشتم و نظرم را تغيير دادم.
پرسيدم که: " چه اتفاقي برايت رخ داد؟
پاسخ دادکه: "چيزي که مرا از شدت ترس لرزاند
"توانستم ببينم که هرمها مقدار خيلي زيادي ميادين انرژي از خود تراوش ميکنند، که مانند يک درياي مواج بودنه ته ميچرخيدند، و کاملاً به دور ملاقات کنندگان ميچرخيدند. يک شرايط خيلي لذتبخش براي ساحران مطمئن، اما نه براي ما.
پرسيدم که آيا اين پديده تنها به هرمهاي مکزيک مربوط است يا در ديگر مناطق دنيا هم ميتواند ديده شود.
پاسخ داد که تثبيت يک پديده محلي نيست، کيهاني است. هرجايي که آگاهي وجود داشته باشد نمايان ميشود. اما روي زمين، تنها جامعه انساني هستند که بخش زيادي از آن انرژي را در ايجاد اشياء سمبوليک که هيچ سودي ندارند مصرف ميکنند، که هدف عمده آنها تنها ايجاد حالات دقت است.
"در حقيقت، اگر آنها اين کيفيت بارز انباشتهگر بودن انرژي را نداشته باشند، آن اشياء و مقابر وجود نميداشتند. آنها در اين دنيا قرار دارند، اما آنها از اينجا نشات نميگيرند. طراحي و ساخت آنها مخصوصاً توسط موجودات غيرارگانيکي صورت ميگيرد که در هر مکان و زمان جغرافيايي قرار دارند.
"هنگامي که يکبار از ايتاليا گذر ميکردم، رفتم که يک پيکره سنگي مشهوري را ببينم. آنقدر شيفته زيبايي آن بودم که خيلي مشتاق بودم که به آن نزديک شوم. مشاهده کردم که مردمي که از کنارش عبور ميکنند، نميتوانند به شکلگيري احساساتشان در مقابل تصوير کمکي بکنند. جو هيجانات آنقدر قدرتمند بود که به راحتي ميتوانستم درک کنم که احساسات آنها به صورت اشکال رشتهاي تيرهاي در اطراف مجسمه ميچرخيد. و من تنها کسي نبودم که اين موضوع را تشخيص دادم. توريستي آنجا بود که هنگامي که مورد حمله قرار گرفت، سنگي را گرفت و به طرف مجسمه پرت کرد. او را تحسين کردم! آن اشياء مرکز تثبيت انسانيت هستند. آنها دقت را شرطي کرده و اسير ميسازند.
اظهار داشتم که رقتانگيز بهنظر ميرسد که بيشتر مخلوقات انساني در حقيقت وسايل نقليه تثبيت آنها باشند.
...کارلوس گفت که مشکل در يادبودها نيست، و يا در قصدي که به آنها وجود ميبخشد، و يا موجودات غيرارگانيکي که از آنها به عنوان دام استفاده ميکنند، بلکه در خودمان است.
"کار آنها به کيفيت ديگري از دقت وابسته است؛ آنها توانايي حرکت پيوندگاه را دارند و اين کار تثبيت (دقت) ما را محکمتر ميسازد. اما هيچچيزي وسواسيتر از دقت دوم نيست، و تغذيه آن به بيقيدي ميتواند ما را به حالت تسليم کلي انرژي بکشاند. هر چند که به اين معني نيست که در برابر آنها هيچگونه محافظي نداري. دو راه وجود دارد که به وسيله آنها ميتوانيم درمقابل قصد ويرانگر آنها مقابله کنيم: دور شدن از آنها، و يا انباشتن بينقصي.
"يک مبارز ميتواند که از هر موقعيتي سالم بيرون بيايد. هنگامي که ريشههايمان را با اشکال انساني قطع کنيم، هيچ چيز خارجي ديگري نميتواند برما اثر گذارد. سپس بناهاي مکزيک کهن تمام جلا و شکوهشان را باز ميتابانند، در همين موقع، آنها موقعيتي را ميگيرند که واقعاً به آن تعلق دارند: مکان درک خاموش.
ملاقات با ناوال - آرماندو تورس