کافه تلخ

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

ديو خودپرستي - کاستاندا



نقش مهمي که به خودمان در اعمال، گفتگوها و افکار مي‌دهيم يک "ناهنجاري شناختي" را بوجود مي‌آورد که حواس  را مي‌بندد و به ما اجازه نمي‌دهد که مسايل( موضوعات و اشيا) را واضح و واقعي ببينيم.
" ما مانند پرندگان لاغري هستيم. با هر چيز لازم براي پرواز به دنيا آمده‌‌ايم، اما هميشه وادار شده‌ايم که در دوايري بسته مربوط به خودمان پرواز کنيم.  زنجيري که ما را به پايين مي‌بندد اهميت خود است.
" مسيري که يک انسان معمولي را به مبارز تبديل مي‌کند خيلي دشوار است.  احساس بودن در مرکز هر چيزي، و نياز به اينکه هميشه حرف آخري داشته باشيم، تا ابد در جريان است. احساس اهميت مي‌کنيم  و هنگامي که کسي مهم است، هر قصدي براي تغيير يک پروسه دشوار، دردآور و آهسته است.
" اين احساس ما را منفرد مي‌کند، همه ما به درياي آگاهي جريان خواهيم يافت و خواهيم دانست که نفس(خود) براي خودش وجود ندارد، هدفش تغذيه عقاب است.
"احساس مهم بودن در يک بچه هنگامي رشد مي‌يابد که دريافتهاي اجتماعي‌اش کامل گردد. ما آموزش داده شده‌ايم که به منظور ارتباط با همديگر، دنيايي از توافقات را بسازيم که به آن رجوع مي‌کنيم.  اما اين هديه يک تعلق خاطر آزار دهنده است:
عقيده ما در مورد «من». خود يک ساختار ذهني است، ريشه در بيرون دارد، و زمان آن است که از آن رها شويم."
کارلوس توضيح داد که تمام اشتباهاتي که در ارتباطات وجود دارند، اثبات مي‌کند که توافقات ما کاملاً ساختگي‌اند.  "پس از تجربه‌هاي چندهزار ساله در موقعيتهايي که شيوه دريافت ما را از دنيا دگرگون  مي‌سازد، ساحران مکزيک باستان يک حقيقت ناراحت‌کننده را کشف کردند: ما مجبور نيستيم که در يک واقعيت زندگي کنيم، زيرا که کيهان بر اساس اصول خيلي سيالي ساخته شده است که مي‌تواند  تقريباً بي‌نهايت شکل را در خود جا دهد، که تغييرات ادراکي بي‌شماري را به‌دست خواهند داد.

"با اين بازنگري‌ها آنها دريافتند که موجودات انساني توانايي ثابت نگه‌داشتن توجه‌شان بر يکي از اين حوزه‌ها را از بيرون دريافت مي‌کنند. ما خودمان را به آن قالب درمي‌‌آوريم و ياد مي‌گيريم که چگونه آن  را به عنوان يک چيز بي‌همتا درک کنيم. اين اساس مطلبي است که مي‌گويد ما در يک دنياي منحصر به‌فرد زندگي مي‌کنيم و احساس بودن يک خود ويژه را در پي خواهد داشت.
"شکي نيست که توصيفي که ما دريافت مي‌کنيم يک دارايي ارزشمندي است، مانند چوب محکمي که در کنار نهال ظريفي قرار گرفته تا آنرا قوي کرده و راهنمايي کند. اين توصيف به ما اين توانايي را  مي‌دهد که مانند يک انسان معمولي درون جامعه‌اي که نقش آن چوب محکم را دارد رشد يابيم. براي دستيابي به آن ما مجبوريم که "سرشيرگيري" را ياد بگيريم، چگونه از ميان حجم بي‌شمار داده‌هايي که  حس‌گرهايمان دريافت مي‌کنند انتخاب کنيم. اما يکبار که آن دريافتها به "واقعيت" تبديل شدند، صلبيت و استحکام توجه ما مانند يک مهار عمل مي‌کند، زيرا آگاهي از امکانات نامحدودمان را اجازه  نمي‌دهد.
"دون خوان مي‌گفت مانعي که ادراک انسانها را محدود مي‌سازد ترس است. به منظور توانمندي در اداره دنياي اطرافمان، مي‌بايست که دست از اين نوع ادراک(توصيفي که جامعه به ما آموخته) برداريم. ما  پرواز آگاهي را فداي امنيت در شناخته مي‌کنيم. ما مي‌توانيم با قدرت، بي‌پروا و سالم زندگي کنيم، مي‌توانيم مبارزان بي‌نقصي باشيم. اما شهامت نداريم!
ميراث ما مانند خانه استواري است که مي‌توانيم در آن زندگي کنيم، اما ما آن را به يک قلعه براي محافظت از خود تبديل کرده‌ايم و يا به يک زندان، که در آن انرژي‌مان را براي تمام عمر زنداني مي‌سازيم.  هميشه بهترين سالها، احساسات و نيروهايمان را  براي بازسازي و  تشجيع آن خانه تلف کرده‌ايم، زيرا که با تشخيص خودمان توسط آن، خود را مجروح ساخته‌ايم.
"در پروسه تبديل شدن به يک موجود اجتماعي، يک بچه در حال رشد تصوير غلطي از اهميت خود را بدست مي‌آورد و چيزي که در ابتدا احساسات سالمي براي حفظ خود بود تبديل به يک تقاضاي  خودخواهانه براي توجه مي‌شود.
" در ميان تمام هدايايي که دريافت مي‌کنيم، خودبيني ستمکارترين است. آن يک موجود جادويي و روشن‌بين را به يک شيطان ضعيف، خودبين و زشت تبديل مي‌کند.
در حالي‌که به پاهايش اشاره مي‌کرد، گفت که خودبيني ما را وامي‌دارد که کارهاي احمقانه‌اي انجام دهيم.
" به من نگاه کنيد! يک جفت کفش خريده‌ام که هر کدام يک کيلو وزن دارند. 500 دلار هزينه کرده‌ام تا اين کفش‌ها را همراه با خود به اين طرف و آن طرف حمل کنم.
"به دليل اهميت خود، پر از خشونت، حسادت و ناکامي هستيم. 


به خودمان اجازه مي‌دهيم که با احساس از خود راضي بودن راهنمايي شويم، و با بهانه‌هايي مثل "نبايد چيزي باعث نگرانيم شود" يا "چقدر  خسته‌ام" از وظيفه شناخت خود فرار مي‌کنيم. در پس تمامي اين‌ها، دلواپسي وجود دارد که ما سعي مي‌کنيم با گفتگوي دروني آن را خاموش کنيم که خود موجب بيشتر احمق و کمتر طبيعي جلوه کنيم.
ديو خودپرستي تنها آنهايي را که فکر مي‌کنند کسي هستند تحت تاثير قرار نمي‌دهد. اين يک مشکل عمومي است. يکي از قويترين استحکامات اهميت خود توجه  به ظاهر شخصي است.
 




کاستاندا - ملاقات با ناوال