کافه تلخ

۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

بعلم باعورا

دانشمندى كه در خدمت فراعنه در آمد:.
در اينجا اشاره به يكى ديگر از داستانهاى بنى اسرائيل شده است .
نخست روى سخن را به پيامبر كرده , مى گويد: ((و بر آنها بخوان داستان آن كس را كه آيات خود را بـه او داديـم ولـى سرانجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتاروسوسه هاى شيطان گشت و از گـمـراهـان گـرديـد)) (واتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنافانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين ).
(آيـه ) در اين آيه اين موضوع را چنين تكميل مى كند كه ((و اگرمى خواستيم (مى توانستيم او را در هـمـان مسير حق به اجبار نگاه داريم ) و به وسيله آن آيات و علوم , مقام والا بدهيم )) (ولو شئنا لرفعناه بها).
ولـى مـسـلـم است كه نگاهدارى اجبارى افراد در مسير حق با سنت پروردگاركه سنت اختيار و آزادى اراده اسـت , سـازگـار نـيـست و نشانه شخصيت و عظمت كسى نخواهد بود, لذا بلافاصله اضافه مى كند:.
مـا او را به حال خود رها كرديم ((و او به پستى گراييد و از هواى نفس پيروى كرد)) (ولكنه اخلد الى الا رض واتبع هويه ).
سـپـس اين شخص را تشبيه به سگى مى كند كه هميشه زبان خود را همانندحيوانات تشنه بيرون آورده , مى گويد: ((او همانند سگ است كه اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بيرون است و اگـر او را بـه حـال خـود واگذارى باز چنين است ))(فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ).
او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبيدن به لذات جهان ماده , يك حال عطش نامحدود و پايان ناپذير بـه خـود گرفته كه همواره دنبال دنياپرستى مى رود, همچون يك ((سگ هار)) كه بر اثر بيمارى هارى حالت عطش كاذب به او دست مى دهد و درهيچ حال سيراب نمى شود.
سپس اضافه مى كند كه : ((اين مثل (مخصوص به اين شخص معين نيست ,بلكه ) مثالى است براى همه جمعيتهايى كه آيات خدا را تكذيب كنند)) (ذلك مثل القوم الذين كذبوا بياتنا).
((ايـن داسـتان را براى آنها بازگو كن , شايد درباره آن بينديشند)) و مسيرصحيحى را پيدا كنند (فاقصص القصص لعلهم يتفكرون ).

بعلم باعورا دانشمند دنياپرست و منحرف ـ.
از بـسـيـارى از روايـات و كـلـمات مفسران مى شود كه منظور از اين شخص مردى به نام ((بلعم بـاعـورا)) بـوده , كه در عصر موسى زندگى مى كرد و از دانشمندان وعلماى مشهور بنى اسرائيل محسوب مى شد, و حتى موسى از وجود او به عنوان يك مبلغ نيرومند استفاده مى كرد, و كارش در ايـن راه آن قـدر بـالا گـرفـت كـه دعايش در پيشگاه خدا به اجابت مى رسيد, ولى بر اثر تمايل به فـرعـون و وعد و وعيدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد, تا آنجا كه در صف مخالفان موسى قرار گرفت .
(آيـه ) در ايـن آيـه و آيـه بـعد در واقع يك نتيجه كلى و عمومى از سرگذشت ((بلعم )) و علماى دنياپرست گرفته , نخست مى گويد: ((چه بد مثلى دارند آنها كه آيات ما را تكذيب و انكار كردند)) و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (سا مثلا القوم الذين كذبوا بياتنا).
ولـى آنـهـا به ما ظلم و ستم نمى كردند, بلكه ((بر خويشتن ستم روا مى داشتند))(وانفسهم كانوا يظلمون ).
چـه سـتـمـى از ايـن بـالاتـر كه سرمايه هاى معنوى علوم و دانشهاى خويش را كه مى تواند باعث سـربـلندى خود آنها و جامعه هايشان گردد در اختيار صاحبان ((زر)) و((زور)) مى گذارند و به بهاى ناچيز مى فروشند.
(آيـه ) امـا به هوش باشيد كه رهايى از اين گونه لغزشها و دامهاى شيطانى ,بدون توفيق و هدايت الـهـى ممكن نيست ((آن كس را كه خدا هدايت كند (و توفيق رارفيق راهش سازد) هدايت يافته واقعى اوست )) (من يهداللّه فهو المهتدى ).
((و كسانى را كه خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازديا وسائل پيروزى و مـوفـقيت را در برابر وسوسه هاى شيطانى آنان بگيرد) زيانكارواقعى همانها هستند)) (ومن يضلل فاولئ ك هم الخاسرون ).
(آيه ).