در ايـن آيه و آيه بعد يكى از مجازاتهاى الهى كه به صورت يك سنت درباره بسيارى از گنهكاران سركش اجرا مى شود, بيان شده و آن ((عذاب استدراج )) است .
استدراج در دو مورد از قرآن مجيد آمده است يكى در آيه مورد بحث وديگرى در آيه 44 سوره قلم و هر دو مورد درباره انكاركنندگان آيات الهى است .
خداوند در اين آيه مى فرمايد: ((آنها كه آيات ما را تكذيب و انكار كردندتدريجا, مرحله به مرحله , از راهى كه نمى دانند, در دام مجازات گرفتارشان مى كنيم )) و زندگى آنها را در در هم مى پيچيم (والذين كذبوا بياتنا سنستدرجهم من حيث لا يعلمون ).
(آيه ) در اين آيه همان مطلب را به اين صورت تاكيد مى كند: چنان نيست كه با شتابزدگى چنين كسانى را فورا مجازات كنم , بلكه ((به آنها مهلت و فرصت كافى (براى تنبه و بيدارى ) مى دهم )) و هنگامى كه بيدار نشدند, گرفتارشان مى سازم (واملى لهم ) زيرا كسانى شتاب و عجله مى كنند كه قدرت كافى ندارند و مى ترسندفرصت از دستشان برود ((ولى نقشه من و مجازاتهايم آنچنان قوى و حساب شده است )) كه هيچ كس را قدرت فرار از آن نيست (ان كيدى متين ).
اين آيه به همه گنهكاران هشدار مى دهد كه تاخير كيفر الهى را دليل بر پاكى ودرستى خود, و يا ضـعـيـف و ناتوانى پروردگار, نگيرند, و ناز و نعمتهايى را كه در آن غرقند, نشانه تقربشان به خدا نـدانـند, چه بسا اين پيروزيها و نعمتهايى كه به آنهامى رسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد, خدا آنها را غرق نعمت مى كندو به آنها مهلت مى دهد و بالا و بالاتر مى برد, اما سرانجام چنان بر زمين مى كوبد كه اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاريخشان را درهم مى پيچد.
از امام صادق (ع ) در تفسير آيه فوق چنين نقل شده كه فرمود: ((منظور از اين آيه بنده گنهكارى اسـت كـه پس از انجام گناه , خداوند او را مشمول نعمتى قرارمى دهد ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مى سازد)).
آيـه ـ شان نزول : مفسران اسلامى چنين نقل كرده اند: پيامبر(ص ) هنگامى كه در مكه بود, شبى بر كوه صفا برآمد و مردم را به سوى توحيد و يكتاپرستى دعوت نمود, مخصوصا تمامى طوائف قريش را صـدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت , تا مقدار زيادى از شب گذشت , بت پرستان مكه گفتند: ((رفيق ماديوانه شده , از شب تا صبح نعره مى كشيد)) ! در اين موقع آيه نازل شد و به آنها دراين زمينه پاسخ دندانشكنى داد.
تفسير:.
تهمتها و بهانه هاـ.
در ايـن آيـه نـخست خداوند به گفتار بى اساس بت پرستان دائر به جنون پيامبر(ص ) چنين پاسخ مـى گـويـد: ((آيـا آنـهـا فـكر و انديشه خود را به كار نينداختند كه بدانند همنشين آنها (پيامبر) هيچ گونه آثارى از جنون ندارد)) (اولم يتفكروا مابصاحبهم من جنة ).
بيش از چهل سال در ميان آنها رفت و آمد داشته , و همواره فكر, عقل وتدبيرش را ديده اند, چگونه يـكـبـاره چنين وصله اى را به وى چسباندند, و به دنبال اين جمله مى گويد: ((او فقط بيم دهنده آشكارى است )) كه جامعه خويش را ازخطراتى كه با آن روبرو است برحذر مى دارد (ان هو الا نذير مبين ).
(آيـه ) در ايـن آيـه بـراى تـكـميل اين بيان آنها را به مطالعه عالم هستى ,آسمانها و زمين , دعوت مـى كـند و مى گويد: ((آيا در حكومت آسمانها و زمين ومخلوقاتى كه خدا آفريده از روى دقت و فكر نظر نيفكندند)) (اولم ينظروا فى ملكوت السموات والا رض وما خلق اللّه من شى ).
تا بدانند اين عالم وسيع آفرينش با اين نظام حيرت انگيز بيهوده آفريده نشده و هدفى براى آن بوده است , و دعوت پيامبر(ص ) در حقيقت دنباله همان هدف آفرينش , يعنى تكامل و تربيت انسان است .
سـپـس بـراى ايـن كـه آنها را از خواب غفلت بيدار سازد, مى فرمايد: آيا در اين موضوع نيز انديشه نـكـردند كه : ممكن است پايان زندگى آنها نزديك شده باشد, (اگر امروزايمان نياورند, و دعوت ايـن پيامبر را نپذيرند, و قرآنى را كه بر او نازل شده است بااين همه نشانه هاى روشن قبول نكنند) بـه كدام سخن بعد از آن ايمان خواهند آورد))؟ (وان عسى ان يكون قداقترب اجلهم فباى حديث بعده يؤمنون ).
(آيـه ) سـرانـجـام در اين آيه سخن را با آنها چنين پايان مى دهد كه ((هر كس را خداوند (به خاطر اعـمال زشت و مستمرش ) گمراه سازد, هيچ هدايت كننده اى ندارد, و خداوند آنها را همچنان در طـغيان و سركشى رها مى سازد تا حيران وسرگردان شوند)) (من يضلل اللّه فلا هادى له ويذرهم فى طغيانهم يعمهون ).
ايـن گـونـه تـعـبيرات مخصوص به گروهى است كه آن چنان در برابر حقايق ,لجوج و متعصب و معاندند كه گويى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده , پرده هاى تاريكى كه نتيجه اعمال خود آنهاست , و منظور از ((اضلال الهى )) نيز همين است .
آيـه شـان نـزول : طايفه قريش به چند نفر ماموريت دادند كه به نجران سفركنند, و از دانشمندان يهود كه (علاوه بر مسيحيان ) در آنجا ساكن بودند مسائل پيچيده اى را سؤال كنند, و در بازگشت آنـهـا را در بـرابـر پيامبر(ص ) مطرح سازند (به گمان اين كه پيامبر از پاسخ آنها عاجز مى ماند) از جـمـلـه سـؤالات ايـن بـود كه در چه زمانى قيامت برپا مى شود, هنگامى كه آنها اين پرسش را از پيامبر(ص ) كردند, آيه موردبحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير:.
كى قيامت برپا مى شود؟.
با اين كه براى آيه شان نزول خاصى ذكر شده در عين حال پيوند روشنى نيزبا آيات قبل دارد, زيرا در آيـات قـبـل اشاره به مساله قيامت و لزوم آمادگى براى چنين روزى شده بود, طبعا به دنبال چـنـين بحثى اين سؤال براى بسيارى از مردم پيش مى آيد كه قيامت كى برپا خواهد شد, لذا قرآن مـى گـويـد: ((از تـو دربـاره ساعت (روزرستاخيز) مى پرسند, كه در چه زمانى وقوع مى يابد)) ؟ (يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها).
سـپـس اضافه مى كند كه اى پيامبر ! در پاسخ اين سؤال صريحا ((بگو: اين علم تنها نزد پروردگار مـن اسـت , وهيچ كس جز او نمى تواند وقت آن را آشكار سازد)) (قل انما علمها عند ربى لا يجليها لوقتها الا هو).
ولـى دو نشانه سربسته براى آن بيان مى كند, نخست مى گويد: ((قيام ساعت در آسمانها و زمين , مساله سنگينى است )) (ثقلت فى السموات والا رض ).
چـه حـادثـه اى مـمكن است از اين سنگينتر بوده باشد, در حالى كه در آستانه قيامت , همه كرات آسمانى به هم مى ريزند, آفتاب خاموش , ماه تاريك , ستارگان بى فروغ و اتمها متلاشى مى گردند, و از بقاياى آنها جهانى نو با طرحى تازه ريخته مى شود.
ديـگـر ايـنـكه قيام ساعت , بدون مقدمات تدريجى , و به شكل انقلابى , تحقق مى يابد ((و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد)) (لا تاتيكم الا بغتة ).
بـار ديـگـر مـى گـويد: ((چنان از تو سؤال مى كنند كه گويى تو از زمان وقوع قيامت باخبرى )) ! (يسئلونك كانك حفى عنها).
بـعـد اضـافـه مـى كـند كه در جواب آنها ((بگو: اين علم تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم از اين حـقيقت آگاهى ندارند)) كه چنين علمى مخصوص ذات پاك اوست , لذا پى درپى از آن مى پرسند (قل انما علمها عنداللّه ولكن اكثر الناس لا يعلمون ).
آيـه ـ شـان نزول : اهل مكه به پيامبر(ص ) گفتند: تو اگر با خدا ارتباط دارى آيا پروردگار تو را از گـرانـى و ارزانى اجناس در آينده با خبر نمى سازد كه از اين طريق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهيه كنى و آنچه به زيان است كنار بگذارى و يااز خشكسالى , و يا پرآبى مناطق مختلف آگاه سـازد تا به موقع از مناطق خشك به سرزمينهاى پربركت كوچ كنى ؟! در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير:.
اسرار نهان را فقط خدا مى داندـ.
در آيـه قبل عدم آگاهى هيچ كس جز خدا نسبت به زمان قيام ((قيامت )) موردبحث بود و در اين آيه سخن از نفى علم غيب بطوركلى در ميان است .
در نـخـستين جمله , به پيامبر(ص ) مى گويد: ((به آنها بگو: من مالك و صاحب اختيارهيچ گونه سود و زيانى درباره خويش نيستم مگر آنچه را كه خدا بخواهد)) (قل لا املك لنفسى نفعا ولا ضرا الا ماشااللّه ).
انسان در كارهاى خود, قدرت و نيرويى از خويش ندارد بلكه همه قدرتها ازناحيه خداست و اوست كه اين تواناييها را در اختيار انسان گذاشته است .
پس از بيان اين موضوع , اشاره به مساله مهم ديگرى مى كند كه مورد سؤال گروهى بود و آن اينكه بـه پـيامبرش مى گويد به آنها بگو: من از غيب و اسرار نهان آگاه نيستم ((زيرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مى ساختم وهيچ گونه زيانى به من نمى رسيد)) (ولو كنت اعلم الغيب لا ستكثرت من الخير ومامسنى السؤ).
سپس مقام واقعى و رسالت خويش را در يك جمله كوتاه و صريح بيان كرده مى گويد: ((من فقط بـيـم دهـنـده و بشارت دهنده براى افرادى كه ايمان مى آورندهستم )) (ان انا الا نذير وبشير لقوم يؤمنون ).
(آيه ).
كفران يك نعمت بزرگ !.
در ايـنـجا به گوشه ديگرى از حالات مشركان و طرز تفكر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا كه آيه قبل اشاره به توحيد افعالى خدا بود,آيات بعد مكمل آنها محسوب مى شود.
نـخست مى گويد: ((او كسى است كه (همه ) شما را از يك فرد آفريد وهمسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد)) (هو الذى خلقكم من نفس واحدة وجعل منها زوجها ليسكن اليها).
اين دو در كنار هم زندگى آرام بخشى داشتند, ((اما هنگامى كه زوج با همسرخود آميزش جنسى كرد, بارى سبك برداشت (به گونه اى كه در آغاز كار اين حمل براى او مشكلى ايجاد نمى كرد, و با داشتن حمل ) به كارهاى خود همچنان ادامه مى داد)) (فلما تغشيها حملت حملا خفيفا فمرت به ).
امـا بـا گذشت شب و روز, حمل او كم كم سنگين شد ((و چون سنگين شد))(فلما اثقلت ) در اين هـنـگـام دو هـمـسـر, انتظار فرزندى را مى كشيدند و آرزو داشتندخداوند فرزند صالحى به آنها مـرحمت كند, لذا ((متوجه درگاه خدا شدند و پروردگارخويش را چنين خواندند: بار الها ! اگر بـه مـا فـرزنـد صـالـحى عطا كنى از شكرگزاران خواهيم بود)) (دعوااللّه ربهما لئن آتيتنا صالحا لنكونن من الشاكرين ).
(آيـه ) ((ولـى هـنگامى كه خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شايستگى كامل به آنها داد, آنها براى خدا در اين نعمت بزرگ شركايى قائل شدند, اما خداوندبرتر و بالاتر از شرك آنهاست )) (فلما آتيهما صالحا جعلا له شركا فيما آتيهما فتعالى اللّه عما يشركون ).
(آيـه ) بـه دنـبـال ايـن جريان , قرآن بار ديگر فكر و عقيده بت پرستى را با بيان روشن و كوبنده اى مـحكوم مى كند, و مى گويد: ((آيا اينها موجوداتى را شريك خداقرار مى دهند كه قادر بر آفرينش چيزى نيستند, بلكه خودشان مخلوق اويند))(ايشركون ما لا يخلق شيئا وهم يخلقون ).
(آيـه ) بـه عـلاوه ((ايـن مـعـبـودهـاى سـاختگى (در هيچ يك از مشكلات ) قادرنيستند پرستش كـنـنـدگان خود را يارى كنند, و حتى قادر نيستند خود را نيز (در برابرمشكلات ) يارى دهند)) (ولا يستطيعون لهم نصرا ولا انفسهم ينصرون ).
(آيـه ) ايـن مـعـبـودها آنچنان هستند كه ((اگر شما بخواهيد آنها را هدايت كنيد, از شما پيروى نخواهند كرد)) و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وان تدعوهم الى الهدى لا يتبعوكم ).
آنها كه چنين هستند و نداى هاديان را نمى شنوند, چگونه مى توانند ديگران را هدايت كنند؟.
بـه هـر حـال ((بـراى شـمـا مساوى است , خواه آنها را, دعوت به سوى حق كنيدو يا در برابرشان خـامـوش باشيد)) در هر دو صورت , اين گروه بت پرستان لجوج ,دست بردار نيستند (سوا عليكم ادعوتموهم ام انتم صامتون ).
(آيـه ) ايـن آيـه و آيـه بـعـد همچنان بحثهاى توحيد و مبارزه با شرك را ادامه مى دهد, و پرستش غيرخدا را عملى سفيهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى نمايد و با چهار دليل , منطق بت پرستان را ابطال مى كند.
نـخـسـت مـى گـويـد: ((آنـهايى را كه شما جز خدا مى خوانيد (و عبادت مى كنيد و از آنان يارى مى طلبيد) بندگانى همچون خود شما هستند)) ! (ان الذين تدعون من دون اللّه عباد امثالكم ).
بـنـابـراين معنى ندارد كه انسان در مقابل چيزى كه مثل خود او محكوم قوانين طبيعت است , به سجده بيفتد و دست نياز به سوى او دراز كند و مقدرات وسرنوشتش را در دست او بداند.
سـپـس اضـافه مى كند: اگر فكر مى كنيد آنها قدرت و شعورى دارند ((آنها رابخوانيد بايد جواب شما را بدهند اگر راست مى گوييد)) (فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين ).
و اين دومين دليلى است كه براى ابطال منطق آنها بيان شده .
(آيـه ) در سـومـيـن بـيان روشن مى سازد كه آنها حتى از بندگان خود پست تروناتوانترند: خوب بنگريد ((آيا آنها لااقل همانند شما پاهايى دارند كه با آن راه بروند)) (الهم ارجل يمشون بها).
((يـا دسـتهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند و كارى انجام دهند)) (ام لهم ايديبطشون بها) ((يا چشمهايى دارند كه با آن ببينند)) (ام لهم اعين يبصرون بها).
((يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند)) (ام لهم اذان يسمعون بها).
بـه ايـن تـرتيب آنها به قدرى ضعيفند, كه حتى براى جابه جا شدن نياز به كمك شما دارند و براى دفاع از موجوديت خود, نيازمند به حمايت هستند.
سرانجام در پايان آيه ضمن تعبير ديگرى كه در حكم چهارمين استدلال است مى گويد: اى پيامبر ! ((بـگـو: ايـن معبودهايى را كه شما شريك خدا قرار داده ايدبر ضد من بخوانيد و همگى دست به دسـت هـم دهـيـد و بـراى من تا آنجا كه مى توانيدنقشه بكشيد و در اين كار هيچ گونه تاخير روا مـداريـد)) بـبـينيم با اين حال كارى از همه شما ساخته است ؟ (قل ادعوا شركاكم ثم كيدون فلا تنظرون ).
يـعـنـى اگـر مـن دروغ مـى گـويم و آنها مقربان خدا هستند و من به حريم احترامشان جسارت كرده ام , پس چرا آنها بر من غضب نمى كنند.
(آيه ).