چگونگي پيمان گرفتن خدا از بني آدم در آيه بيان شده است كه طبق روايات ، پس از خلقت آدم همه فرزندان او به صورت ذرات ريز و باشعور از پشت او بيرون آمده ، مورد خطاب و سؤال الهي قرار گرفتند و به ربوبيت خدا اعتراف كردند . آنها داراي عقل شعور كافي براي شنيدن سخن و پاسخ بودند در اين هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد ( الستُ بِرَّبِكُم ) سپس همه به صلب و گل آدم برگشتند تا به تدريج و به طور طبيعي به اين جهان بيايند و اين عالم را عالم ذر و آن پيمان را پيمان الست و عالم الست مي گويند بنابراين پيمان مذبوريك پيمان تشريعي به قرارداد خود آگاه ميان انسانها و پروردگار شان بوده است .
شايد هم مراد از عالم ذر، همان عالم استعدادها و پيمان فطرت و تكوين باشد . يعني هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران كه ذراتي بيش نيستند ، خداوند استعداد و فطرت توحيدي و حقجويي را در سرشت آنها مي نهد و اين سر الهي به صورت يك حس دروني در نهاد و فطرت همه ما به صورت وديعت نهاده مي شود و در مورد پذيرش امانت الهي نيز بايد گفت : كه اين پذيرش قراردادي و تشريفاتي نبوده بلكه پذيرشي است تكويني بر حسب عالم استعداد در عقل و خردشان ، خدا باوري به صورت يك حقيقت خود آگاه نقش مي بندد .
خداوند به زبان خلقت از آنان سؤال كرده ، آنان با همين زبان ، پاسخ داده اند . بنابراين همه ي افراد بشر داراي روح توحيدند و سؤالي كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخي كه آنها داده اند نيز به همين زبان اينگونه تعبير ها در گفتگوهاي روزانه نيز كم نيست مثلاً مي گوئيم : « رنگ رخساره خبر مي دهد از سر درون » يا مي گوئيم : « چشمان به هم ريخته او مي گويد ديشب به خواب نرفته است . »
يك روايت :
وقتي به اشياء نظر افكنيم و نظر خود را به طور مجرد و خالص به اين جهت افكنيم كه موجودات صنع و فعل محض خدا هستند و از او منفك و منفصل نمي باشند كه نظر حق واقع همين است .
خواهيم ديد كه در تمامي موجودات جز تسليم در برابر خدا و خضوع در برابر اراده ي او و كوچكي و ذلت در برابر كبريائي او و وابستگي به رحمت و و امور ربوبيت او و ايمان به وحدانيت او و هر چه كه بر رسولان خود فرستاده و ديني كه برايشان نازل ساخته و ... جز اينها چيز ديگري وجود ندارد .
و اگر عالم مادي را اصل قرار داده و چيز هاي ديگر را بدان قياس كنيم اين وجودات كه از آن نام برديم با مقايسه ي وجودات عالم مادي « ظل » ( سايه ) اند ، شي هستند و شي نيستند . بناي آيات نيز همين است ( هو الا صل و اشخص الذي له الظل ) زيرا غرض آيات اين است كه ثابت كند تكليف به توحيد تكليفي است چاره ناپذير و روز قيامت در مورد آن پرسش خواهد شد .
ولي اگر حجت خدا را اصل بگيريم و اين عالم مادي را با موجودات مادي اي كه دارد با آن مقايسه كنيم كه اين نيز نظر حقيقي است اين عالم ظل است و جهت خدا يا ( رب متعال ) اصل و داراي ظل است كه اين آيه اشاره به آن دارد ( كل شيء هالك الاوجَههُ ) يعني همه چيز غير از وجه خدا نابود خواهد شد و اين آيه نيز اشاره دارد ( كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ) يعني هر چه بر عرصه زندگي است فاني است و تنها وجه پروردگار باقي مي ماند .
عياشي از ابو بصير از حضرت صادق ذيل آيه ( فما كانو اليؤمنوا ) روايت كرده كه فرموده : خدا رسولان را بسوي خلق فرستاد در حاليكه خلايق در صلب مردان و در رحم زنان بودند . هر كس در آن حال تصديق كرد بعداً هم تصديق كرد و هر كس در آن حال تكذيب كرد بعداً نيز تكذيب كرد .
ظاهر اين روايت اين است كه انبياء وابستگي به نطفه هايي داشته كه در صلبها و رحم ها قرار دارد و اين نطفه ها زنده و عاقل و مكلفند ولي همانطور كه در سخنان مربوط به آيه ي ذر گفتيم چنين چيزي را ضرورت رد مي كند . مگر آنكه بگوييم مراد اين است كه عالم ذر چون غير زماني است محيط به اين عالم مادي تدريجي زماني است .
و در اين صورت وجود « ذري » وابسته به زماني درون زمان ديگر نيست و علاوه اين محل براي روايت بعيد است .
ظاهر اين روايت اين است كه عالم در محكوم زمان است چون از صلب پدران و رحم مادران سخن مي گويد .
در حاليكه عالم ذر بدين معني لازمه اش اين است كه نطفه ها عقل و تكليف داشته باشند كه بطلان آن ضروري است مگر آنكه بگوييم مراد همان عالم ذر غير زماني است ولي اين عمل براي تصحيح روايت عمل بعيدي است .