کافه تلخ

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

روح از دیدگاه زبانشناسی ومشترک ادیان و فلاسفه



روح اصطلاحی در علوم دینی و فلسفی است راجع به همه موجودات (نه فقط انسان و موجودات زنده از دیدگاه زیست شناسی). همه ادیان معتقدندروح در مقابل جسم، یعنی قسمت غیرمادی یک موجود است. و این که هر موجود یک روح دارد.

دیدگاه زبان شناسی

بعضی واژه‌ها با وجود این که چند معنی دارند در یکی از معانی شان (معمولاً کلّی ترین معنی) مترادف روح اند:
1. عقل: در لغت یعنی قدرت تفکر. در روایات اسلامی هم به معنی روح و هم به معنی فطرت آمده
2. نفس: در لغت یعنی خود. در اصطلاح گاه یعنی روح و گاه یعنی غریزه

3. جان: در لغت یعنی حیات یا زندگی. در بعضی ادیان و فلسفه‌ها همان روح است. در زیست شناسی(علم شناخت حیات) موجود زنده یعنی موجودی با 6 عملِ تنفس، تناول(خوردن)، رشد، تناسل، حرکت و ….
4. دل ،قلب، فواد: در لغت عضوی از بدن است. در اصطلاح عربی یعنی روح
5. سرّ در لغت یعنی راز و در اصطلاح عربی یعنی روح یا روح انسان

در زبان عبری هم واژه روح(רוח) و هم واژه نفيش (נפשׁ) وجود دارد. که واژه نفیش به واژه‌های نَفس (به معنی خود) و نَفَس(به معنی دم و بازدم) بسیار نزدیک است. روح در زبان عربی به واژهٔ ريح (باد) نزدیک است. از همین رو بعضی معتقدند منشاء به‌وجود آمدن لغت روح و معنی آن چنین است: «ذَات لَطِيفَة كَالْهَوَاءِ سَارِيَة فِي الْجَسَد كَسَرَيَانِ الْمَاء فِي عُرُوق الشَّجَر»دیدگاه مشترک ادیان و فلسفه‌ها

تعریف و ماهیت آن از نظر هر دین و فلسفه‌ای متفاوت است

همهٔ ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

1. روح ماهیت معنایی و غیر مادی و مجرّد دارد. بر خلاف جسم یا بدن.
2. هر موجود، حدّاکثر یک روح دارد.
3. روح قائم به خود است
اغلب ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:
1. روح و بدن کاملاً از هم مستقل(قابل جدایی)اند.
2. روح حالت مادی و حس پذیر ندارد. مثلاً نمی‌تواند دیده یا لمس شود.
3. نمی توان حرکت روح را دید. مثلاً نمی‌توان خروج روح از بدن را دید.

بعضی ادیان و فلسفه‌ها معتقدند:

1. روح مخلوقی بی مانند در عالم موجودات است. یعنی هیچ موجود دیگری از جنس روح در جهان وجود ندارد.
2. روح اساس حیات یا زندگی، احساس، هشیاری و ادراک است.
3. نفس(خود) مجموعهٔ جسم و روح است.
4. جسم ممکن است بعد از مرگ پایدار باشد و ممکن است نباشد. امّا روح پایدار و جاودان است.



ادیان و فلسفه‌ها در موارد زیر اختلاف دارند:

1. تعریف روح چیست؟
2. روح ابتدا از کجا و کی موجود شده و منشاء(پدید آورنده) آن چیست؟
3. کار و وظیفهٔ روح در حین مرگ و بعد از مرگ چیست؟
4. مرگ چیست؟
1. بعضی می‌گویند: مرگ بیرون رفتن روح از بدن است
2. بعضی می‌گویند: مرگ بیرون رفتن روح و حیات از بدن برای همیشه و خواب بیرون رفتن روح و ماندن حیات است.
3. بعضی می‌گویند انسان سه نوع روح دارد: روح نباتی، روح حیوانی، و روح انسانی. فقط سومی هنگام خواب از بدن می‌رود.
5. آیا روح قبل از این عالم وجود داشته؟(از پر اختلاف ترین مسائل)

وجود روح

پیش از تولّد
فطرت • غریزه • عالم ذر
در حین زندگی
بازگشت روح • حیات
پس از مرگ معاد • تناسخ • نابودی
مسالهٔ روح و حیات پس از مرک در حوزهٔ اعتقاد به وجود مشترک اند. هر اعتقادی در مورد یکی، تاثیر مستقیم در دیگری دارد

قبل از تولّد
این مساله پر اختلاف ترین مساله در مورد وجود روح است. گروهی از مسلمانان به عالم ارواح قبل از خلقت آدم و عالم ذر قبل از تولد اعتقاد دارند.

در حین زندگی
زیست شناسان حیات را با علایم 6 گانهٔ حیاتی می‌شناسند. اما در مورد رابطهٔ روح با حیات حرفی نمی‌زنند. این گروه ممکن است معتقد به بازگشت روح باشند. یعنی فردی مدّتی حدود چند ساعت علایم حیاتی نشان نمی‌دهد. سپس دوباره علایم حیاتی نشان می‌دهد
1. عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می‌شود.
2. عده‌ای معتقدند روح عامل حیات در این عالم است.

بعد از مرگ

1. عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می‌شود.

2. معاد: یعنی جسم پس از مرگ نابود می‌شود. اما روح به نوعی زندگی (مانند برزخ) ادامه می‌دهد تا در روز قیامت اعمالش مورد قضاوت و پاداش و مجازات قرار گیرد. این عقیده در بسیاری ادیان بزرگ مثل ادیان ابراهیمی شایع است.

3. تناسخ یعنی روح پس از مرگ به جسم فرد دیگری منتقل می‌گردد.
این سه عقیده با یکدیگر در تضاد اند
دین اسلام

این واژه در قرآن مجید ۲۱ بار تکرار شده‌است، و معانی متعددی دارد. از جمله:
۱- فرشته وحی(جبرئیل)؛ که به صورت «روح القدس»(نحل، ۱۰۳) و «روح الامین»(شعراء، ۱۹۳) به کار رفته‌است. ۲- فرشته‌ای که بالاتر از همه ملایک است، یا موجودی برتر از ملایک. (قدر، ۴)(نبأ، ۳۸)(معارج، ۴ و ۵). ۳- روح مستقل از جسم در انسان(نفس انسانی):

قرآن در آیات ۲۹ حجر، ۷۲ «ص» و ۹ سجده می‌فرماید: خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.

در جهان بینی اسلامی، انسان از دو چیز مختلف آفریده شده‌است، که یکی در حد اعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد ادنی از نظر ارزشجنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ (لجن) تشکیل می‌دهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شده‌است.

در دیدگاه اسلام خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا «اضافه تشریفی» است، مانند خانه کعبه را که به خاطر عظمتش «بیت الله» خوانده می‌شود، و ماه رمضان که به خاطر برکتش «شهر الله» (ماه خدا) خوانده می‌شود. یعنی یک روح گرانقدر و پر شرافت و عظمت که سزاوار است روح خدا نامیده شود، در انسان دمیده شده است.

آیین بهایی

• انواع روح:

1-روح نباتی 2-روح حیوانی 3-روح انسانی 4-روح ایمانی 5-روح القدس
• ماهیت روح: بهائیان معتقدند که انسان به خاطر کامل نبودن عقل انسانی، از شناخت و درک روح عاجز است.. یعنی چون انسان و در واقع عقل او مادی است هرگز نمی‌تواند مسائل غیر مادی، مانند خداوند و روح را درک کند. مطالب کتاب‌های آسمانی نیز در مورد خصوصیات روح است نه ماهیت آن.

• زمان پیدایش:شوقی افندی، می‌گوید: «نفس یا روح انسانی هم‌زمان با انعقاد نطفه جسمانی به وجود می‌آید.»
• بقای روح: عبدالبهاء می‌نویسد:«روح انسانی را بدایت است، ولی نهایت نه. الی‌الابد باقی و برقرار است.»
• ترقی روح: بهائیان معقدند «روح انسانی به ترقیات خود در عالم الهی در مرتبه مخصوص خود ادامه می‌دهد و این ترقیات روحانی بسته به فیض الهی است و یکی دیگر از عوامل موثر در ترقی، دعا و مناجاتی است که در حق متوفى خوانده می‌شود»

• نیاز روح به جسم:

بهاییان معتقدند انسان به این عالم برای رشد روحانی نیاز دارد. همانطور که مرتبهٔ درخت از خاک بالاتر است، اما ریشه‌هایش در عمق خاک (پایین) و رشدش به سمت مخالف خاک (بالا)است.
همچنین معتقدند فضائلی که انسان در این عالم کسب می‌کند با کیفیاتی که در عالم روحانی بعد موجود و بر ما در این عالم فانی مجهول است سبب ترقیات روح در عالم بعد خواهد شد. همانطور که بعضی از اعضاء مانند چشم در عالم رحم بی فایده‌اند ولی با ورود به این عالم و به کمک آفتاب ارزنده ترین حس که بینایی است را به انسان عطا می‌کند بهاءالله می‌نویسد:«فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین است با این عالم»