فهوم برزخ در نزد ملاصدرا و علم در حال ظهور معنويت و عرفان
[1]جيمز موريس
سخن خود را با شعری آغاز می کنم که بهتر از هر کتاب و مقاله ای که تاکنون خوانده ام, اساس فلسفه ملاصدرا را جمعبندی می کند.
جای اندوه است که اين آخرين شعر منتشر شده شاعری بزرگ است، نه رومی، هر چند می توانست از او هم باشد که آن را پيش از عبور از برزخ که می خواهم دربارة آن سخن بگويم, سروده است.
مردمان نيم بينشی بيش ندارند.
يا با چشم زندگی (امور ظاهر) را می بينند.
يا با چشم مرگ (ارواح را در قالب امور ظاهر) می نگرند.
هر کس هميشه بايد نيمی را درک کند.
فقط اهل بصيرت می توانند بينشی تمام حاصل کنند.
(آن که تا ابد اهل نابخرد _ خردمند و مغرور _ فروتن خلسه است، پيش از آنکه از پلکان روزگارش بالا رود، می تواند خوش بگذراند).
او در جمال حق رهاست.
و در محور عالم _ عشق پرسه می زند.
در صورتيکه معتقدان انکار می کنند,
عاشق تو (هم که از چشم زندگی و هم از چشم مرگ می نگرد)
پيوسته (خداوند) رحمان را ذکر می گويد.
شگفتا که نه کسی انکار می کند و نه کسی باور دارد.
ای. ای: کامينگز
تاريخ فلسفه با فلسفه که عشق به حکمت و جستجوی آن است, يکسان نيست. تعليم تاريخ فلسفه به زمينة فلسفی و تاريخی عظيمی نياز دارد و بنابرين، به استادان و متخصصان محدود است.
اما خود فلسفه، نوعی رسالت فراخوانی الهی است و عاشقان حکمت, چنانکه ظاهراً سقراط دريافته بود، عشق خود را در جوانی نمايان می کنند، ايشان به تشريفات اهميتی نمی دهند. از زمانيکه نخستين بار, از وجود طرحی برای اين همايش با شکوه که به فلسفه ملاصدرا اختصاص دارد آگاه شدم, مدتها از خود می پرسيدم درباره اهميت فلسفی واقعی تفکر صدرا در ايران امروز يا در محيط گسترده تر جهان امروز, چه می توان گفت که روی سخن آن, مستقيماً با آن جمع عظيم عاشقان حکمت باشد.
خلاصه اينکه آيا امروز, صدرا به بخش ديگری از تاريخ فلسفة اسلامی تبديل شده است يا می توان او را يک فيلسوف زندة واقعی دانست؟
پس از تأملی چند, اين نکته بذهنم خطور کرد که شايد آشکارترين سهمی که تفکر صدرا دارد و هنوز هم زنده است, روش فلسفی او باشد؛ يعنی برداشت خاص او از «تحقيق» که از بسياری جهات در متن تفکر اسلامی منحصر بفرد است. برای پيشينيان او در حوزه های فلسفه و کلام اسلامی, مفهوم تحقيق, معمولاً, جامعيت و دقت عقلی متفکر, درک منطقی جامع و تفصيلی او از همة جنبه های مرتبط با يک موضوع مهم است.
از سوی ديگر, برای ابن عربی و شارحان متأخر او, در ميان اهل تصوف, تحقيق, اساساً, يک مشق وجودی, روحی بود: از نظر آنان, محقق شخصی است که در عمل ممارست کرده و در درون نقش خويش و تجربة مستقيم شخصی خود, به درک بُعدی از حق, حق روحانی, در تنها محدوده ای که در آن, امکان وقوع چنين درک و تحقيقی وجود دارد, رسيده است.
در اينزمينه فرايند تحقيق از عشق _ يا بتعبير ديگر, از کنجکاوی سيری ناپذير _ که ظهور بلاواسطة نخستين اشراقات ما از حق و جمال است, جدايی ناپذير است؛ و تحقيق, از قدرت تبديل و تصفية توأمان آن عشق که بفعل درآمده باشد نيز جدا نيست.
آنچه صدرا در تحول فلسفی خود و بيان مکتوب بعدی آن انجام داد, اساساً, ترکيب اين دو بُعد بسيار متفاوت تحقيق در يک فرايند واحد جدايی ناپذير بود. در اصرار صدرا بر تأثير متقابل لازم و داير اين دو بُعد اساسی تفکر عقلی و تأمل اشراقی, روش تحقيق ديالکتيکی او, دست کم باندازة نظريات فلسفی که معمولاً, به دستگاه [فلسفی] او وابسته است, «افلاطونی» است. اين ترکيب ديالکتيکی, بويژه, در دو جنبة ساختاری و اساسی همة نوشته های متأخر او آشکار است: اول, اشارة صريح او در همة کتابهايش به بصيرتهای بنيادی فلسفی که فقط, با فرايند چالشگر کشف و اشراق و شهود و آمادگی عملی دريافت که ملازم هم هستند, می تواند متحقق شود (واژه های متفاوت اين اشراقات يا «اشارات معنوی» برای هر کس که مطالعة کتابهای او را آغاز کرده باشد, آشناست)؛ جنبة دوم که از اينهم آشکارتر است, مقدمه ها و نتايج نوعاً هيجان انگيزی است که در بيشتر آثار او, می توان يافت که در آنها, قدرتمندانه _ و اغلب, با جدل عليه علمای عصر خود _ اوصاف و اعمال واجب شخصی را برای تصفيه, (و شرايط اجتماعی پشتيبانی کنندة وسيعتر را) بياد آورده که هميشه, برای مبادرت به اين تحقيق فردی لازم است. از اينرو, او, هرگز, از تکرار اين سخن خسته نمی شود که نمی توان به جستجوی حق پرداخت و خود را به روی قدرت متحول کنندة عشق گشود, بدون آنکه از آگاهی عميق از جهل و نياز آغاز کرد: تحقيق برای آنان که معتقدند آنچه را حق است می دانند يا بنحوی آن را در اختيار دارند, غيرممکن است. چنانکه خواجه حافظ می گويد:
بحريست بحر عشق که هيچش کناره نيست
در اين معنا, روش تحقيق عرفانی متمايز صدرا, آنتی تز تقليد است, بهر معنايی که اين کلمه داشته باشد. ممکن است اين امر شکهای سودمندی را در مورد ماهيت ظاهراً منتظم تفکرات صدرا و تمايلات نهايی او مطرح کند.
در اينمقاله می خواهم با اشاره به يک حوزة ابداعی اساسی در فلسفة ملاصدرا, مسئلة روش فلسفی را مطرح کنم و يکی از راههای برونرفت از اين وضع بنيادی انسانی را کشف کنم. اين حوزة ابداعی همان برداشت فلسفی او از برزخ يا جهان واسط خيال الهی است که از برداشتهای عقيدتی و سطحی رقيب در حوزة کلام دربارة قيامت و حالت نفس پس از مرگ, بسيار فراتر می رود (می توانيد در رسالة کوتاه الحکمة العرشيه, خلاصة بسيار فشرده ای از مشخصترين ديدگاههای او و روش ديالکتيکي اش را در شرحی که به روشنی تمام در اين کتاب آمده است, پيدا کنيد؛ ما نيز بهمين دليل, آن را بمنزلة مقدمه ای بويژه مفيد برای خوانندگان غير متخصص, برای ترجمه, انتخاب کرديم)؛([1]) زيرا با نگاهی به گذشته روشن می شود که ملاصدرا در تنوير علم در حال ظهور عرفان که انبوه تحولات همگرای نظری و عملی معاصر را در حوزه های بسيار متنوع, مانند روانشناسی, طب, زيست شناسی, بومشناسی و پديدارشناسی تجربه دينی, بهم نزديک می کند, يک شخصيت پيشتاز و مهم فلسفی است.
برداشت فلسفی صدرا از برزخ, بيش از هر چيز, در پديدار شناسی جامع ابن عربی در مورد تجربة معنوی, بشکلی که در کتاب عظيم او, فتوحات مکيه, آمده است, ريشه دارد. اين کتاب پديدار شناسيی است که در سراسر تمدن متأخراسلامی, بمنظور دفاع (هم کلامی و هم فلسفی) از همة انواع اعمال عرفانی, درمانها و اشکال فرهنگی که بطور وسيع, به تصوف (و با همتاهای شيعی آن) مربوط می شود و بمنظور تبيين آنها, بسيار بکار گرفته شد. برداشت صدرا از برزخ, همة آن پديدارهای عرفانی مکرر را بروشنی, در زمينة وجودی وسيعتری قرار می دهد که در آن, برزخ, خود, فقط, يک وجه اساسی از برداشت جامع او, «حرکت جوهری», سفر دائم نفس (و تمام هستی) از مبدأ به معاد است. در اين زمينة گسترده تر, «آنچه عملاً, در اين حوزة تفکر صدرا مورد بحث است, آراء کلامی واقعی و دائم «عالم خيال» برای وجود خاکی ماست, اينجا و اکنون».
آنچه, بويژه, از اهميت بسيار برخوردار است, نحوة معرفت در حال تعميق, در مورد «حقيقت» هستی شناختی «برزخ» است که فرايند و پارامترهای «روش تعليم روحانی» بشر را توضيح می دهد و ما را در درک آن ياری می کند _ بويژه, ارتباطات متقابل دائم ميان هر نفس و «هاديان» آن (فرشتگان, امامان, پيامبران و ...) و زمينة آموزشی خاص يا (بتعبير قرآنی) «امتحانهای» روحانی که سرانجام, به شکلگيری مقصد غايی و کمال روحانی آن کمک می کند. در اين بينش جامع در مورد فرايند گستردة کمال روحانی نفس, فلسفة ملاصدرا, بطور کامل, بر مطالب بنيادی قرآنی متمرکز می ماند, حتی اگر تعبير فلسفی اين مطلب, بوضوح و بطور عمده, از طريق سنن عقلی مختلط منسوب به ابن عربی, مؤلفان و شعرای صوفی ديگر و تا حد کمتری, سهروردی رسيده باشد.
امروزه, اگر بقدر کافی کنجکاو باشيم, نخستين مراحل توقف را در توسعة علم جامع عرفان, در همه جا می بينيم. در مقياس جهانی, اين تحولات, را می توان از بسياری جهات, با شرايط علوم اجتماعی نو ظهور, علوم شيعی و زيست شناسی در زمان صدرا مقايسه کرد _ که تمام آنها, بطريق مشابه, با کوششهای دقيق در جمع آوری و طبقه بندی منظم پديده های طبيعی مربوط به خود, ضمن جستجوی بسيار صبورانه مدلهای فرضيه ای و توضيحات مناسب, آغاز شد (هر چند امروزه, اين کوششها بنظر ما بسيار «خام» می رسد)؛ بويژه, اگر نوشته های معاصر را در زمينه هايی که من می خواهم بدان اشاره کنم, با «پديدارشناسی» هايی _ بچشم مدرن ما _ بسيار غريب و ناقص قوانين اجتماعی و حقايقی مقايسه می کنيم که در مقدمه مشهور ابن خلدون (و بقية کتاب العبر او), در روح القوانين منتسکيو, يا در علم جديد ويکو يافت می شود, اين شباهت آشکارتر می گردد.
در اينجا, فقط, می توانم, باختصار, به برخی از اين تحولات همگرا اشاره کنم([2]) که معادل جهانی عملی «پديدارشناسی» پيچيدة اسلامی تجربة معنوی دوران صدرا در زمان ما هستند. هر چند در هر کتابفروشی, می توان صدها عنوان کتاب يافت که از اين تحولات سخن می گويند, شايد حتی مهمتر آن باشد که به جنبشهای اجتماعی متنوع و بسيار گسترده و حقايق نهفته در بن اين کتابها و جلوه های عقلانی, بطور مشخص, بنگريم.
نوع تحقيق _ بررسی عقلانی و بررسی عرفانی توأمان _ که فقط, چند فيلسوف واقعی, مانند ملاصدرا, در چند قرن گذشته بدان دست يافتند, امروزه, به مسئوليت عملی گزير ناپذير و ضرورتی تبديل شده است که در عين حال, اجتماعی و فردی است و لزوماً, بخش فزاينده ای از کل نوع بشر را فرامی گيرد.
با آشکار شدن تحولاتی که می خواهم شرح دهم, در سراسر جهان, افراد بيشتر و بيشتری, ناگزير, در وضعي قرار می گيرند که کوششهای پيشتازانة صدرا را در باب تحقيق, در اينزمينه, ارتقا ببخشند.
ماهيت اين امتحان جهانی, چنانکه حافظ اشاره می کند, آن است که «راه برونشو»ی برای پذيرش بدون قيد و شرط اشکال سنتی موروثی نيست و عموميت يافتن و آشکار شدن فزايندة اين مشکل بدانمعنا است که نتايج اجتماعی و سياسی کوششهای هر فرد و پيامدهای عملی اکتشافات و آفرينشهای نوين او, احتمالاً, در دهه هايی که در پيش است, بطرزی فزاينده, آشکارتر خواهد شد.
· نخستين جنبة اين وضع جهانی آن است که علوم دينی و تاريخی (و شاخه های معاصر آنها در ميان علوم اجتماعی), پديدار شناسی, باز هم گسترده تر, عمل و تجربة عرفانی را امکانپذير می کند که دامنة جهانی فزايندة فرهنگها و اعتقادات را شامل می شود. در عين حال _ و شايد بسيار مهمتر از تحولات دانشگاهی, بتنهايی _ تحولات جهانی که در زمينة ارتباطات و حرکت پديد آمده است, درجه ای از دسترسپذيری اجتماعی و دستکم, آشنايی بالقوه با دامنة وسيعی از اعمال نمادگرايی و تجربة دينی را در سطح عمليتر اجتماعی _ فرهنگی, با خود بارمغان می آورد که قبلاً, تصورپذير نبود: تأثير عملی اين تحول اجتماعی که می توان, بوضوح, در ميان دانشجويان و جوانان, از هر دين و با هر زمينة فرهنگی ديد, همانا, عطف توجه آنان به نتايج تجربی, عملی و شرايط زندگی عرفانی واقعی, بجای توجيهات کلامی مجرد يا زمينه های آيينی موروثی آن است.
· اين تحولاتِ اساساً همگرای فرهنگهای مختلف در عرفان عملی, در سطح نظری _ عقلی, نوعی «انقلاب پنهان» را در مورد نقش تاريخی و سياسی دير پای علوم کلامی و بنيادهای دينی مرتبط, در تمدنهای زمينی و دينهای سه هزار سال گذشته, بهمراه می آورد؛ يعنی اين تحولات, متفکران جدی بسياری از سنن مذهبی را بسوی نظرية يگانه و جامع حيات عرفانی انسان (عرفای نظری) می راند؛ دقيقاً, بهمان شکلی که در فلسفه ملاصدرا و اسلاف مسلمان او ديده می شد. باز هم برای آنکه به سطحی عمليتر بر گرديم, [بايد گفت] اين امر سمتگيری طالبان و عاملان زمينه های فرهنگی متفاوت و متعدد را که بگونه ای فزاينده, تجربی است, بسوی توجيه عمل دينی و اعتقاد به آن براساس تجارب مشاهده پذير مشخص قابل تحقيق, به جای وفاداری به سنن تاريخی, منعکس می کند؛ يا بتعبير نسل دانشجويان (و فرزندان) من, آزارها و تجاوزات گسترده و علنی که امروزه, در سراسر جهان شاهد آن هستند و به نام «اديان و مذاهب» قومی صورت می گيرد, فقط, آنچه را ايشان ضرورت و عموميت اصولی «عرفای عملی» می دانند, روشن و تقويت می کند.
· در مورد حوزة روانشناسی _ در وسيعترين معنای اين کلمه _ در اينجا, فقط, می توانيم به حوزه های مختلف و جديد تحقيق و عمل, مانند مطالعة فرهنگهای مختلف در مورد تجارب نزديک به مرگ, درمان هيپنوتيکی _ رجعی (و انبوه پديدارهای مشابه که در عمل درمانهای «متمرکز بر بدن» متعدد ديگر روی می دهد)([3]) و حيات روحی و خيالی کودکان, انواع «بيماريهای ذهنی» که از لحاظ ارگانيکی توضيحپذير نيست, تجارب خارج از بدن و ديگر حالتهای نامعمول آگاهی .... اشاره کنيم. باز هم نکتة جالب توجه در اين موارد, عبارت است از: 1) طريقه ايکه در آن, اشکال از لحاظ تجربی مبتنی بر عمل, درمان و تجربه که در ابتدا, منزوی و خاص بوده, بلافاصله, چارچوب درک عقلانی و عرفانی وسيعتری می طلبد؛ 2) طريقه ايکه رويکردهای علمی و عينی به هر «پديدار» خاص در اين زمينه ها, بسرعت, بسوی حقيقت عميقاً پيچيدة زمينة عرفانی تماميتگرای آنها ميل می کند يا به عبارت ديگر, راههايی که در آن, عملگران و درمانگران (يا بيماران) در هر يک از اين زمينه ها, لزوماً و دقيقاً, بسوی آنچه ملاصدرا تحقيق می نامد, رانده می شوند.
· چون انهدام و ناپديد شدن روشهای قديمی حيات زمينی, ارتباطات ذاتی ميان تجربة روزمرة ما از جهان طبيعی و همة آيينها و نمادهای دينهای سنتی را که تجربة طبيعت, عميقاً, در آن جای گرفته بود, از بين برده است, مردم سراسر جهان, نااميدانه, در پی آن هستند که بخشی از آن ارتباط ذاتی را پس بگيرند.
اما تأثير پيچيدة اين چالش, در کنار ابعاد متعدد فيزيکی, اقتصادی و سياسی اين بحران بومشناختی, آن است که افراد و جوامع را وادار می کند تا بکوشش جامع, خلاق و بسيار آگاهانه ای برای تحقيق مبادرت کنند که افراد, تمدنها و فرهنگهای قبلاً جدا را که در جستجوی اشکال عرفانی و عملی جديد حيات هستند که آن ارتباط ذاتی را با تمام ابعاد طبيعت حفظ خواهد کرد, بگونه ای فزاينده و در سطحی لزوماً فراگير, گرد يکديگر می آورد.
اين برجسته ترين انعکاس حرکت جوهری صدرا که در قرآن و در شاعران عارف قبل از وی, مانند رومی, از اهميت يکسانی برخوردار است, بطرزی فزاينده, کوششهای جوانان تمام جهان را شامل می شود.
· سرانجام, حتی در حوزه های شکاکتر طب رسمی و علوم زيستی, تحت فشار مشابه علاقة فزايندة عمومی, بسياری از اشکال طبهای جايگزين, در تمدنها و سنن عرفانی گوناگون گرفته شده است. ما شاهد نخستين مطالعات تجربی _ يعنی براساس روشهای پذيرفته شدة علوم جديد _ در مورد تأثير عملی دعا، موسيقی، مراقب، روزه و انبوه ديگر نظامها و آداب عرفانی قديمی (شکر, زيارت و ...) مرتبط با اشکال سنتی شفای روحی, درمان و تحقيق هستيم.
تصور نمی کنم اغراق باشد اگر بگوييم ملاصدرا نخستين فيلسوف واقعی دين در سنت اسلامی است؛ يعنی آشکارا, فيلسوف محققی است که به اشکال سياسی و تاريخی مذاهب و ملل توجهی ندارد, بلکه بحث و علاقة فلسفی او درک عملی جامعيت و حقيقت کامل ابعاد عرفانی وجود انسانی (دين الحق) است. (بايد, فوراً, اضافه کنم که اين بدانمعنا نيست که سنن وسيعتر تفکر اسلامی, از متفکران دينی قابل ذکر با اهميت جامع و ارزش فزاينده برخوردار نيست؛ ما, فقط, مشاهده می کنيم که متفکران مسلمان قبلی, نوعاً و از روی احتياط, از واژگان و تعابيری که بصراحت, فلسفی باشد, استفاده نمی کردند.)
اما ممکن است کسی ايراد بگيرد که اگر استدلال ما در مورد نو بودن و اهميت کنونی روش تحقيق ملاصدرا درست باشد, چرا شاهد همين نوع باز آفرينی خلاق و کاربردی بصيرتها و بينشهای ملاصدرا در مورد متفکران پر کار قبلی اسلامی, مانند, فارابی, غزالی, ابن سينا يا ابن عربی نبوده ايم؟ چرا بجای آن شاهديم که قرنها, در ايران, بحثهای عمدتاً اسکولاستيکی و مدرسی در مورد ملاصدرا مطرح بوده است که او را خواه بعنوان يک مشائی ديگر مانند ابن سينا, يا در بهترين حالت, بديل نظام مند ديگری برای تفکر مشائی ابن سينا, نوعی هگل اسلامی, می نماياند؟ (در اينخصوص, جالب توجه است يادآوری کنيم که يکی از دقيقترين و عميقترين واکنشهای عقلی در مقابل تفکر ملاصدرا, انتقادهای شديداً خصمانة شيخ احمد احسايی است که ديدگاه اساساً غير عقلی و ضد فلسفی او, نمی تواند واکنش کي يرکگار را به هگل, يا انتقاد ابن تيميه را از غزالی و فلاسفة متقدم اسلامی که بهمين اندازه پرسر و صدا و ضد عقلی است, بياد نياورد.
خوشبختانه, در حاليکه خود را برای اين همايش آماده می کردم, اتفاقاً, به يک باز آفرينی خارق العاده از فلسفة دينی صدرا دست يافتم که شاهکاری است جالب توجه از سازگار سازی خلاق روشها و نظرهای اصلی او بويژه, در مورد برزخ و حرکت جوهری _ با وضع جهانی جديد که در بالا, باختصار, دربارة آن بحث کردم. اشارة من به يک اثر فلسفی کوچک, اما کاملاً غنی و فکربرانگيز است که ظاهراً, در دهة 1960, بقلم مرحوم استاد نورعلی الهی (ف. 1974) با عنوان معرفت الروح برشتة تحرير در آمده است و من آن را ترجمه کرده ام و اميدوارم که بزودی, منتشر شود.
([4]) در اينجا, می توان پرداخت جالب توجه مکاشفات و روش تحقيق عرفانی صدرا را ديد که بصراحت و بطور خلاق, برای توسعة ارتباطات نظرية برزخ صدرا با تمام تحولات ياد شده در پديدارشناسی معاصر حيات عرفانی و روحانی بکار گرفته شده است.
اين اثرِ قبلاً ناديده گرفته شده مانند صدرا در زمان خود, احتمالاً, در آينده, کوششی پيشتازانه در گشايش اين علم جديد عرفان و معنويت که امروزه, در اطراف خود, در همه جا, شاهد آن هستيم, تلقی خواهد شد.
در پايان, با ابراز اميدواری از ثمرات سودمند و اثر پايدار کنگره, می خواهم اين آيه را از قرآن نقل کنم که اصليترين جنبه های تفکر ملاصدرا را می توان, بصورت فشرده, در آن يافت.
وَلِکُلٍ وَجهَةٌ هو مُوَلّيها فَاستَبِقُوا الخَيّراتِ أينَ ما تَکُونوا يَأتِ بِکُمُ اللهُ جَميعاً اِنَّ اللهَ علی کُلَّ شَیءٍ قَديرٍ (بقره, 148): هر کسی را راهی است بسوی حق که بدان راه يابد و به آن قبله روی آورد. پس بشتابيد به خيرات و عبادات که هر جا باشيد, همة شما را خداوند به عرصة محشر خواهد آورد و محققاً, خدا بر همه چيز تواناست.
پی نوشتها:
1. James W.Morris
1. See The Wisdom of the Throne: An Introduction to the Philosophy of Mulla Sadra, Princeton, Princeton University Press, 1981.
2. نيازی به گفتن نيست که هر فرد نيز دائماً با ضرورت ديالکتيک شهود تأمل روحانی و درک عقلانی, از طريق همة, «آزمونهای» معمول و شخصيتری که حواس معنوی ما را بيدار می کند, از قبيل رنج شديد, شکست, فشار, خلسه و اشراق, مواجه است. در اينجا, فقط به آن پديده هايی می پردازيم که جمعيتر و در جهان, نسبتاً, جديدتر هستند و ابعاد عمومی و فکری اين فرايند تحقيق را بسرعت شتاب می بخشد.
3. اين نوآوری اخير امريکايی, تا حدی, گمراه کننده است؛ زيرا, در واقع, به انبوه روشهای درمانی اشاره می کند که همة آنها شامل کار با ارتباطات متقابل روح _ بدن می شود.
[1]جيمز موريس
سخن خود را با شعری آغاز می کنم که بهتر از هر کتاب و مقاله ای که تاکنون خوانده ام, اساس فلسفه ملاصدرا را جمعبندی می کند.
جای اندوه است که اين آخرين شعر منتشر شده شاعری بزرگ است، نه رومی، هر چند می توانست از او هم باشد که آن را پيش از عبور از برزخ که می خواهم دربارة آن سخن بگويم, سروده است.
مردمان نيم بينشی بيش ندارند.
يا با چشم زندگی (امور ظاهر) را می بينند.
يا با چشم مرگ (ارواح را در قالب امور ظاهر) می نگرند.
هر کس هميشه بايد نيمی را درک کند.
فقط اهل بصيرت می توانند بينشی تمام حاصل کنند.
(آن که تا ابد اهل نابخرد _ خردمند و مغرور _ فروتن خلسه است، پيش از آنکه از پلکان روزگارش بالا رود، می تواند خوش بگذراند).
او در جمال حق رهاست.
و در محور عالم _ عشق پرسه می زند.
در صورتيکه معتقدان انکار می کنند,
عاشق تو (هم که از چشم زندگی و هم از چشم مرگ می نگرد)
پيوسته (خداوند) رحمان را ذکر می گويد.
شگفتا که نه کسی انکار می کند و نه کسی باور دارد.
ای. ای: کامينگز
تاريخ فلسفه با فلسفه که عشق به حکمت و جستجوی آن است, يکسان نيست. تعليم تاريخ فلسفه به زمينة فلسفی و تاريخی عظيمی نياز دارد و بنابرين، به استادان و متخصصان محدود است.
اما خود فلسفه، نوعی رسالت فراخوانی الهی است و عاشقان حکمت, چنانکه ظاهراً سقراط دريافته بود، عشق خود را در جوانی نمايان می کنند، ايشان به تشريفات اهميتی نمی دهند. از زمانيکه نخستين بار, از وجود طرحی برای اين همايش با شکوه که به فلسفه ملاصدرا اختصاص دارد آگاه شدم, مدتها از خود می پرسيدم درباره اهميت فلسفی واقعی تفکر صدرا در ايران امروز يا در محيط گسترده تر جهان امروز, چه می توان گفت که روی سخن آن, مستقيماً با آن جمع عظيم عاشقان حکمت باشد.
خلاصه اينکه آيا امروز, صدرا به بخش ديگری از تاريخ فلسفة اسلامی تبديل شده است يا می توان او را يک فيلسوف زندة واقعی دانست؟
پس از تأملی چند, اين نکته بذهنم خطور کرد که شايد آشکارترين سهمی که تفکر صدرا دارد و هنوز هم زنده است, روش فلسفی او باشد؛ يعنی برداشت خاص او از «تحقيق» که از بسياری جهات در متن تفکر اسلامی منحصر بفرد است. برای پيشينيان او در حوزه های فلسفه و کلام اسلامی, مفهوم تحقيق, معمولاً, جامعيت و دقت عقلی متفکر, درک منطقی جامع و تفصيلی او از همة جنبه های مرتبط با يک موضوع مهم است.
از سوی ديگر, برای ابن عربی و شارحان متأخر او, در ميان اهل تصوف, تحقيق, اساساً, يک مشق وجودی, روحی بود: از نظر آنان, محقق شخصی است که در عمل ممارست کرده و در درون نقش خويش و تجربة مستقيم شخصی خود, به درک بُعدی از حق, حق روحانی, در تنها محدوده ای که در آن, امکان وقوع چنين درک و تحقيقی وجود دارد, رسيده است.
در اينزمينه فرايند تحقيق از عشق _ يا بتعبير ديگر, از کنجکاوی سيری ناپذير _ که ظهور بلاواسطة نخستين اشراقات ما از حق و جمال است, جدايی ناپذير است؛ و تحقيق, از قدرت تبديل و تصفية توأمان آن عشق که بفعل درآمده باشد نيز جدا نيست.
آنچه صدرا در تحول فلسفی خود و بيان مکتوب بعدی آن انجام داد, اساساً, ترکيب اين دو بُعد بسيار متفاوت تحقيق در يک فرايند واحد جدايی ناپذير بود. در اصرار صدرا بر تأثير متقابل لازم و داير اين دو بُعد اساسی تفکر عقلی و تأمل اشراقی, روش تحقيق ديالکتيکی او, دست کم باندازة نظريات فلسفی که معمولاً, به دستگاه [فلسفی] او وابسته است, «افلاطونی» است. اين ترکيب ديالکتيکی, بويژه, در دو جنبة ساختاری و اساسی همة نوشته های متأخر او آشکار است: اول, اشارة صريح او در همة کتابهايش به بصيرتهای بنيادی فلسفی که فقط, با فرايند چالشگر کشف و اشراق و شهود و آمادگی عملی دريافت که ملازم هم هستند, می تواند متحقق شود (واژه های متفاوت اين اشراقات يا «اشارات معنوی» برای هر کس که مطالعة کتابهای او را آغاز کرده باشد, آشناست)؛ جنبة دوم که از اينهم آشکارتر است, مقدمه ها و نتايج نوعاً هيجان انگيزی است که در بيشتر آثار او, می توان يافت که در آنها, قدرتمندانه _ و اغلب, با جدل عليه علمای عصر خود _ اوصاف و اعمال واجب شخصی را برای تصفيه, (و شرايط اجتماعی پشتيبانی کنندة وسيعتر را) بياد آورده که هميشه, برای مبادرت به اين تحقيق فردی لازم است. از اينرو, او, هرگز, از تکرار اين سخن خسته نمی شود که نمی توان به جستجوی حق پرداخت و خود را به روی قدرت متحول کنندة عشق گشود, بدون آنکه از آگاهی عميق از جهل و نياز آغاز کرد: تحقيق برای آنان که معتقدند آنچه را حق است می دانند يا بنحوی آن را در اختيار دارند, غيرممکن است. چنانکه خواجه حافظ می گويد:
بحريست بحر عشق که هيچش کناره نيست
در اين معنا, روش تحقيق عرفانی متمايز صدرا, آنتی تز تقليد است, بهر معنايی که اين کلمه داشته باشد. ممکن است اين امر شکهای سودمندی را در مورد ماهيت ظاهراً منتظم تفکرات صدرا و تمايلات نهايی او مطرح کند.
در اينمقاله می خواهم با اشاره به يک حوزة ابداعی اساسی در فلسفة ملاصدرا, مسئلة روش فلسفی را مطرح کنم و يکی از راههای برونرفت از اين وضع بنيادی انسانی را کشف کنم. اين حوزة ابداعی همان برداشت فلسفی او از برزخ يا جهان واسط خيال الهی است که از برداشتهای عقيدتی و سطحی رقيب در حوزة کلام دربارة قيامت و حالت نفس پس از مرگ, بسيار فراتر می رود (می توانيد در رسالة کوتاه الحکمة العرشيه, خلاصة بسيار فشرده ای از مشخصترين ديدگاههای او و روش ديالکتيکي اش را در شرحی که به روشنی تمام در اين کتاب آمده است, پيدا کنيد؛ ما نيز بهمين دليل, آن را بمنزلة مقدمه ای بويژه مفيد برای خوانندگان غير متخصص, برای ترجمه, انتخاب کرديم)؛([1]) زيرا با نگاهی به گذشته روشن می شود که ملاصدرا در تنوير علم در حال ظهور عرفان که انبوه تحولات همگرای نظری و عملی معاصر را در حوزه های بسيار متنوع, مانند روانشناسی, طب, زيست شناسی, بومشناسی و پديدارشناسی تجربه دينی, بهم نزديک می کند, يک شخصيت پيشتاز و مهم فلسفی است.
برداشت فلسفی صدرا از برزخ, بيش از هر چيز, در پديدار شناسی جامع ابن عربی در مورد تجربة معنوی, بشکلی که در کتاب عظيم او, فتوحات مکيه, آمده است, ريشه دارد. اين کتاب پديدار شناسيی است که در سراسر تمدن متأخراسلامی, بمنظور دفاع (هم کلامی و هم فلسفی) از همة انواع اعمال عرفانی, درمانها و اشکال فرهنگی که بطور وسيع, به تصوف (و با همتاهای شيعی آن) مربوط می شود و بمنظور تبيين آنها, بسيار بکار گرفته شد. برداشت صدرا از برزخ, همة آن پديدارهای عرفانی مکرر را بروشنی, در زمينة وجودی وسيعتری قرار می دهد که در آن, برزخ, خود, فقط, يک وجه اساسی از برداشت جامع او, «حرکت جوهری», سفر دائم نفس (و تمام هستی) از مبدأ به معاد است. در اين زمينة گسترده تر, «آنچه عملاً, در اين حوزة تفکر صدرا مورد بحث است, آراء کلامی واقعی و دائم «عالم خيال» برای وجود خاکی ماست, اينجا و اکنون».
آنچه, بويژه, از اهميت بسيار برخوردار است, نحوة معرفت در حال تعميق, در مورد «حقيقت» هستی شناختی «برزخ» است که فرايند و پارامترهای «روش تعليم روحانی» بشر را توضيح می دهد و ما را در درک آن ياری می کند _ بويژه, ارتباطات متقابل دائم ميان هر نفس و «هاديان» آن (فرشتگان, امامان, پيامبران و ...) و زمينة آموزشی خاص يا (بتعبير قرآنی) «امتحانهای» روحانی که سرانجام, به شکلگيری مقصد غايی و کمال روحانی آن کمک می کند. در اين بينش جامع در مورد فرايند گستردة کمال روحانی نفس, فلسفة ملاصدرا, بطور کامل, بر مطالب بنيادی قرآنی متمرکز می ماند, حتی اگر تعبير فلسفی اين مطلب, بوضوح و بطور عمده, از طريق سنن عقلی مختلط منسوب به ابن عربی, مؤلفان و شعرای صوفی ديگر و تا حد کمتری, سهروردی رسيده باشد.
امروزه, اگر بقدر کافی کنجکاو باشيم, نخستين مراحل توقف را در توسعة علم جامع عرفان, در همه جا می بينيم. در مقياس جهانی, اين تحولات, را می توان از بسياری جهات, با شرايط علوم اجتماعی نو ظهور, علوم شيعی و زيست شناسی در زمان صدرا مقايسه کرد _ که تمام آنها, بطريق مشابه, با کوششهای دقيق در جمع آوری و طبقه بندی منظم پديده های طبيعی مربوط به خود, ضمن جستجوی بسيار صبورانه مدلهای فرضيه ای و توضيحات مناسب, آغاز شد (هر چند امروزه, اين کوششها بنظر ما بسيار «خام» می رسد)؛ بويژه, اگر نوشته های معاصر را در زمينه هايی که من می خواهم بدان اشاره کنم, با «پديدارشناسی» هايی _ بچشم مدرن ما _ بسيار غريب و ناقص قوانين اجتماعی و حقايقی مقايسه می کنيم که در مقدمه مشهور ابن خلدون (و بقية کتاب العبر او), در روح القوانين منتسکيو, يا در علم جديد ويکو يافت می شود, اين شباهت آشکارتر می گردد.
در اينجا, فقط, می توانم, باختصار, به برخی از اين تحولات همگرا اشاره کنم([2]) که معادل جهانی عملی «پديدارشناسی» پيچيدة اسلامی تجربة معنوی دوران صدرا در زمان ما هستند. هر چند در هر کتابفروشی, می توان صدها عنوان کتاب يافت که از اين تحولات سخن می گويند, شايد حتی مهمتر آن باشد که به جنبشهای اجتماعی متنوع و بسيار گسترده و حقايق نهفته در بن اين کتابها و جلوه های عقلانی, بطور مشخص, بنگريم.
نوع تحقيق _ بررسی عقلانی و بررسی عرفانی توأمان _ که فقط, چند فيلسوف واقعی, مانند ملاصدرا, در چند قرن گذشته بدان دست يافتند, امروزه, به مسئوليت عملی گزير ناپذير و ضرورتی تبديل شده است که در عين حال, اجتماعی و فردی است و لزوماً, بخش فزاينده ای از کل نوع بشر را فرامی گيرد.
با آشکار شدن تحولاتی که می خواهم شرح دهم, در سراسر جهان, افراد بيشتر و بيشتری, ناگزير, در وضعي قرار می گيرند که کوششهای پيشتازانة صدرا را در باب تحقيق, در اينزمينه, ارتقا ببخشند.
ماهيت اين امتحان جهانی, چنانکه حافظ اشاره می کند, آن است که «راه برونشو»ی برای پذيرش بدون قيد و شرط اشکال سنتی موروثی نيست و عموميت يافتن و آشکار شدن فزايندة اين مشکل بدانمعنا است که نتايج اجتماعی و سياسی کوششهای هر فرد و پيامدهای عملی اکتشافات و آفرينشهای نوين او, احتمالاً, در دهه هايی که در پيش است, بطرزی فزاينده, آشکارتر خواهد شد.
· نخستين جنبة اين وضع جهانی آن است که علوم دينی و تاريخی (و شاخه های معاصر آنها در ميان علوم اجتماعی), پديدار شناسی, باز هم گسترده تر, عمل و تجربة عرفانی را امکانپذير می کند که دامنة جهانی فزايندة فرهنگها و اعتقادات را شامل می شود. در عين حال _ و شايد بسيار مهمتر از تحولات دانشگاهی, بتنهايی _ تحولات جهانی که در زمينة ارتباطات و حرکت پديد آمده است, درجه ای از دسترسپذيری اجتماعی و دستکم, آشنايی بالقوه با دامنة وسيعی از اعمال نمادگرايی و تجربة دينی را در سطح عمليتر اجتماعی _ فرهنگی, با خود بارمغان می آورد که قبلاً, تصورپذير نبود: تأثير عملی اين تحول اجتماعی که می توان, بوضوح, در ميان دانشجويان و جوانان, از هر دين و با هر زمينة فرهنگی ديد, همانا, عطف توجه آنان به نتايج تجربی, عملی و شرايط زندگی عرفانی واقعی, بجای توجيهات کلامی مجرد يا زمينه های آيينی موروثی آن است.
· اين تحولاتِ اساساً همگرای فرهنگهای مختلف در عرفان عملی, در سطح نظری _ عقلی, نوعی «انقلاب پنهان» را در مورد نقش تاريخی و سياسی دير پای علوم کلامی و بنيادهای دينی مرتبط, در تمدنهای زمينی و دينهای سه هزار سال گذشته, بهمراه می آورد؛ يعنی اين تحولات, متفکران جدی بسياری از سنن مذهبی را بسوی نظرية يگانه و جامع حيات عرفانی انسان (عرفای نظری) می راند؛ دقيقاً, بهمان شکلی که در فلسفه ملاصدرا و اسلاف مسلمان او ديده می شد. باز هم برای آنکه به سطحی عمليتر بر گرديم, [بايد گفت] اين امر سمتگيری طالبان و عاملان زمينه های فرهنگی متفاوت و متعدد را که بگونه ای فزاينده, تجربی است, بسوی توجيه عمل دينی و اعتقاد به آن براساس تجارب مشاهده پذير مشخص قابل تحقيق, به جای وفاداری به سنن تاريخی, منعکس می کند؛ يا بتعبير نسل دانشجويان (و فرزندان) من, آزارها و تجاوزات گسترده و علنی که امروزه, در سراسر جهان شاهد آن هستند و به نام «اديان و مذاهب» قومی صورت می گيرد, فقط, آنچه را ايشان ضرورت و عموميت اصولی «عرفای عملی» می دانند, روشن و تقويت می کند.
· در مورد حوزة روانشناسی _ در وسيعترين معنای اين کلمه _ در اينجا, فقط, می توانيم به حوزه های مختلف و جديد تحقيق و عمل, مانند مطالعة فرهنگهای مختلف در مورد تجارب نزديک به مرگ, درمان هيپنوتيکی _ رجعی (و انبوه پديدارهای مشابه که در عمل درمانهای «متمرکز بر بدن» متعدد ديگر روی می دهد)([3]) و حيات روحی و خيالی کودکان, انواع «بيماريهای ذهنی» که از لحاظ ارگانيکی توضيحپذير نيست, تجارب خارج از بدن و ديگر حالتهای نامعمول آگاهی .... اشاره کنيم. باز هم نکتة جالب توجه در اين موارد, عبارت است از: 1) طريقه ايکه در آن, اشکال از لحاظ تجربی مبتنی بر عمل, درمان و تجربه که در ابتدا, منزوی و خاص بوده, بلافاصله, چارچوب درک عقلانی و عرفانی وسيعتری می طلبد؛ 2) طريقه ايکه رويکردهای علمی و عينی به هر «پديدار» خاص در اين زمينه ها, بسرعت, بسوی حقيقت عميقاً پيچيدة زمينة عرفانی تماميتگرای آنها ميل می کند يا به عبارت ديگر, راههايی که در آن, عملگران و درمانگران (يا بيماران) در هر يک از اين زمينه ها, لزوماً و دقيقاً, بسوی آنچه ملاصدرا تحقيق می نامد, رانده می شوند.
· چون انهدام و ناپديد شدن روشهای قديمی حيات زمينی, ارتباطات ذاتی ميان تجربة روزمرة ما از جهان طبيعی و همة آيينها و نمادهای دينهای سنتی را که تجربة طبيعت, عميقاً, در آن جای گرفته بود, از بين برده است, مردم سراسر جهان, نااميدانه, در پی آن هستند که بخشی از آن ارتباط ذاتی را پس بگيرند.
اما تأثير پيچيدة اين چالش, در کنار ابعاد متعدد فيزيکی, اقتصادی و سياسی اين بحران بومشناختی, آن است که افراد و جوامع را وادار می کند تا بکوشش جامع, خلاق و بسيار آگاهانه ای برای تحقيق مبادرت کنند که افراد, تمدنها و فرهنگهای قبلاً جدا را که در جستجوی اشکال عرفانی و عملی جديد حيات هستند که آن ارتباط ذاتی را با تمام ابعاد طبيعت حفظ خواهد کرد, بگونه ای فزاينده و در سطحی لزوماً فراگير, گرد يکديگر می آورد.
اين برجسته ترين انعکاس حرکت جوهری صدرا که در قرآن و در شاعران عارف قبل از وی, مانند رومی, از اهميت يکسانی برخوردار است, بطرزی فزاينده, کوششهای جوانان تمام جهان را شامل می شود.
· سرانجام, حتی در حوزه های شکاکتر طب رسمی و علوم زيستی, تحت فشار مشابه علاقة فزايندة عمومی, بسياری از اشکال طبهای جايگزين, در تمدنها و سنن عرفانی گوناگون گرفته شده است. ما شاهد نخستين مطالعات تجربی _ يعنی براساس روشهای پذيرفته شدة علوم جديد _ در مورد تأثير عملی دعا، موسيقی، مراقب، روزه و انبوه ديگر نظامها و آداب عرفانی قديمی (شکر, زيارت و ...) مرتبط با اشکال سنتی شفای روحی, درمان و تحقيق هستيم.
تصور نمی کنم اغراق باشد اگر بگوييم ملاصدرا نخستين فيلسوف واقعی دين در سنت اسلامی است؛ يعنی آشکارا, فيلسوف محققی است که به اشکال سياسی و تاريخی مذاهب و ملل توجهی ندارد, بلکه بحث و علاقة فلسفی او درک عملی جامعيت و حقيقت کامل ابعاد عرفانی وجود انسانی (دين الحق) است. (بايد, فوراً, اضافه کنم که اين بدانمعنا نيست که سنن وسيعتر تفکر اسلامی, از متفکران دينی قابل ذکر با اهميت جامع و ارزش فزاينده برخوردار نيست؛ ما, فقط, مشاهده می کنيم که متفکران مسلمان قبلی, نوعاً و از روی احتياط, از واژگان و تعابيری که بصراحت, فلسفی باشد, استفاده نمی کردند.)
اما ممکن است کسی ايراد بگيرد که اگر استدلال ما در مورد نو بودن و اهميت کنونی روش تحقيق ملاصدرا درست باشد, چرا شاهد همين نوع باز آفرينی خلاق و کاربردی بصيرتها و بينشهای ملاصدرا در مورد متفکران پر کار قبلی اسلامی, مانند, فارابی, غزالی, ابن سينا يا ابن عربی نبوده ايم؟ چرا بجای آن شاهديم که قرنها, در ايران, بحثهای عمدتاً اسکولاستيکی و مدرسی در مورد ملاصدرا مطرح بوده است که او را خواه بعنوان يک مشائی ديگر مانند ابن سينا, يا در بهترين حالت, بديل نظام مند ديگری برای تفکر مشائی ابن سينا, نوعی هگل اسلامی, می نماياند؟ (در اينخصوص, جالب توجه است يادآوری کنيم که يکی از دقيقترين و عميقترين واکنشهای عقلی در مقابل تفکر ملاصدرا, انتقادهای شديداً خصمانة شيخ احمد احسايی است که ديدگاه اساساً غير عقلی و ضد فلسفی او, نمی تواند واکنش کي يرکگار را به هگل, يا انتقاد ابن تيميه را از غزالی و فلاسفة متقدم اسلامی که بهمين اندازه پرسر و صدا و ضد عقلی است, بياد نياورد.
خوشبختانه, در حاليکه خود را برای اين همايش آماده می کردم, اتفاقاً, به يک باز آفرينی خارق العاده از فلسفة دينی صدرا دست يافتم که شاهکاری است جالب توجه از سازگار سازی خلاق روشها و نظرهای اصلی او بويژه, در مورد برزخ و حرکت جوهری _ با وضع جهانی جديد که در بالا, باختصار, دربارة آن بحث کردم. اشارة من به يک اثر فلسفی کوچک, اما کاملاً غنی و فکربرانگيز است که ظاهراً, در دهة 1960, بقلم مرحوم استاد نورعلی الهی (ف. 1974) با عنوان معرفت الروح برشتة تحرير در آمده است و من آن را ترجمه کرده ام و اميدوارم که بزودی, منتشر شود.
([4]) در اينجا, می توان پرداخت جالب توجه مکاشفات و روش تحقيق عرفانی صدرا را ديد که بصراحت و بطور خلاق, برای توسعة ارتباطات نظرية برزخ صدرا با تمام تحولات ياد شده در پديدارشناسی معاصر حيات عرفانی و روحانی بکار گرفته شده است.
اين اثرِ قبلاً ناديده گرفته شده مانند صدرا در زمان خود, احتمالاً, در آينده, کوششی پيشتازانه در گشايش اين علم جديد عرفان و معنويت که امروزه, در اطراف خود, در همه جا, شاهد آن هستيم, تلقی خواهد شد.
در پايان, با ابراز اميدواری از ثمرات سودمند و اثر پايدار کنگره, می خواهم اين آيه را از قرآن نقل کنم که اصليترين جنبه های تفکر ملاصدرا را می توان, بصورت فشرده, در آن يافت.
وَلِکُلٍ وَجهَةٌ هو مُوَلّيها فَاستَبِقُوا الخَيّراتِ أينَ ما تَکُونوا يَأتِ بِکُمُ اللهُ جَميعاً اِنَّ اللهَ علی کُلَّ شَیءٍ قَديرٍ (بقره, 148): هر کسی را راهی است بسوی حق که بدان راه يابد و به آن قبله روی آورد. پس بشتابيد به خيرات و عبادات که هر جا باشيد, همة شما را خداوند به عرصة محشر خواهد آورد و محققاً, خدا بر همه چيز تواناست.
پی نوشتها:
1. James W.Morris
1. See The Wisdom of the Throne: An Introduction to the Philosophy of Mulla Sadra, Princeton, Princeton University Press, 1981.
2. نيازی به گفتن نيست که هر فرد نيز دائماً با ضرورت ديالکتيک شهود تأمل روحانی و درک عقلانی, از طريق همة, «آزمونهای» معمول و شخصيتری که حواس معنوی ما را بيدار می کند, از قبيل رنج شديد, شکست, فشار, خلسه و اشراق, مواجه است. در اينجا, فقط به آن پديده هايی می پردازيم که جمعيتر و در جهان, نسبتاً, جديدتر هستند و ابعاد عمومی و فکری اين فرايند تحقيق را بسرعت شتاب می بخشد.
3. اين نوآوری اخير امريکايی, تا حدی, گمراه کننده است؛ زيرا, در واقع, به انبوه روشهای درمانی اشاره می کند که همة آنها شامل کار با ارتباطات متقابل روح _ بدن می شود.