کافه تلخ

۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

2 - هرمنوتیک گادامر - مجنون آموسی

gadamer
بخش دوم

مقدمه‌ای بر هرمنوتیک فلسفی

مارتین هایدگر با نگارش هستی و زمان (Being & time ) باعث شد تا هرمنوتیک در وادی جدیدی طی طریق کند و وارد مرحله‌ای شود که توانست تفکر غالبی در حیطه هرمنوتیک شود. این وادی جدید هرمنوتیک فلسفی بود. هایدگر باعث شد که مباحث معرفت شناسانه هرمنوتیک ماقبل فلسفی به مباحث هستی شناسانه تبدیل شود.
گادامر یکی از شاگردهای هایدگر، توانست ابهامات موجود در هرمنوتیک فلسفی هایدگر را برطرف کند و هرمنوتیک او را گسترش و اعتبار بخشد. او اکنون معروفترین هرمنوتیسین فلسفی است – با زندگی‌نامه او بعداً آشنا می‌شویم- در هرمنوتیک فلسفی گادامر تاریخ، زبان و دیالکتیک نقش اساسی را بازی می‌کند.
«هستی‌شناسی زبان، فهم، تجربه و تاریخ‌مندی آنها و نیز جایگاه هرمنوتیکی آنها، منطق مکالکه یا دیالکتیکی بودن فهم و معرفت، امتزاج افق‌ها، رابطه متن و تاویل کننده یا خواننده آن، پیش فرضهای فهم و تاویل مفاهیم اصول محوری هرمنوتیک فلسفی گادامر را تشکیل می‌دهند» (ربانی گلپایگانی، نشریه قبسات، 24).
هرمنوتیک فلسفی که گادامر از آن دفاع می‌کند، قایل به اتخاذ روش برای رسیدن به فهم نیست و اصولاً روش را برای رسیدن به حقیقت کافی نمی‌داند. او بر این باور است که روش، مفسر را به همان نتایجی می‌رساند که قبلاً از طریق همان روش مفسرین قبلی به آنها رسیده است و اصولاً چیز تازه و بدیعی در فهمی که از همان روش به‌دست می‌آید نیست. او حتی هرمنوتیک خود را نیز یک روش نمی‌داند و درصدد ارایه روش‌شناسی جدیدی برای علوم انسانی نیست. او خود می‌گوید: «هرمنوتیکی که من آنرا به فلسفی بودن متصف می‌کنم، روش جدیدی در تفسیر یا تبیین نیست. اساساً این هرمنوتیک تنها درصدد توصیف این نکته است که: هر جا تفسیری متقاعد کننده و موفق حاصل شود؛ در واقع چه اتفاق افتاده است.
هدف آن نیست که در باب مهارت فنی‌ای که باید در عمل فهم اعمال گردد، نظریه‌پردازی شود» (واعظی، 1380: 211).
چنانکه ملاحظه می‌شود می‌توان به این نتیجه رسید که این هرمنوتیک اساساً به دنبال عینیت نیست. بنابراین از یک طرف با پوزیتیویسم و از طرف دیگر با ایده‌آلیسم آلمانی و سنت رمانتیک آن به مبارزه برمی‌خیزد . در اینجا به دنبال این نیستند که راههای رسیدن به فهم را مشخص کنند.
صرف هستی‌شناسی فهم نمی‌تواند ضابطه فلسفی شدن هرمنوتیک باشد، بلکه اعتقاد به عدم امکان دستیابی به فهم عینی و تقویت مشارکت ذهنیت مفسر در عمل فهم نیز از عناصر فلسفی شدن هرمنوتیک است» (همان: 213).
عینیت در علوم انسانی به این دلیل به دست نمی‌آید که عالم علوم اجتماعی یا مفسر با موضوع تفسیر خویش به وسیله زمینه‌ای از سنت پیوند خورده است.
بر این اساس، ‌ مفسر پیشاپیش نسبت به موضوع تفسیر خویش دارای «پیش دانسته» است. بنابراین قادر به برخورد خنثی و بی طرف نیست.

زندگی نامه گادامر
هانس گئورگ گادامر در سال 1900 میلادی در برسلاو، که امروزه شهری است در جنوب غربی لهستان به نام وروتسلاو به دنیا آمد. پس از اخذ مدرک دیپلم به تحصیل در رشته‌های زبان آلمانی، تاریخ و فلسفه در دانشگاههای ماربورگ و مونیخ پرداخت. در فلسفه شاگرد هارتمن و بعد مارتین هایدگر بوده و در سال 1922 به اخذ درجه دکترای فلسفه از دانشگاه ماربورگ نایل آمد.
در سال 1928 تز پروفسوری خود را نزد هایدگر نوشت در دوران هیلتر در آلمان به عنوان دانشیار فلسفه تدریس می‌کرد.
در سالهای 1932 تا 1946 در دانشگاههای لایپزیک و فرانکفورت اخلاق و زیبایی شناسی تدریس می‌کرد. از سال 1968 جانشین کارل یاسپرس در دانشگاه هایدلبرگ شد. او مهمترین اثر خود را بنام «حقیقت و روش» (truth & method) در سال 1960 منتشر کرد.