ديوان در متون باستان و ميانه در موارد متعدد،آفريدگان اهريمن خوانده شدهاند. در بندهش ميخوانيم كه در آغاز آفرينش، هنگامي كه اهريمن به مرز جهان روشني آمد و ساز و رونق آن جهان را ديد «باز به (جهان)تاريكي تاخت،بس ديو آفريد:
آن آفريدگانِ مرگآور نامناسبِ براي نبرد (با هرمزد)را.هرمزد چون آفريدگان اهريمن را ديد، (آن) آفريدگان سهمگين، پوسيده، بد و بدآفريده را، پسندش نيفتاد و ايشان را بزرگ نداشت» (فرنبغ دادگي، 34). اهريمن «نخست خودي ديوان را آفريد (كه) روش بد است، آن مينو كه تباه كردنِ آفريدگان هرمزد از او بود» (همان، 36). در اوستا نيز ميخوانيم كه اژدهاك،بزرگترين ديو دروغ بود كه اهريمن آفريد (يشتها، گوشيشت، فقرهي 14 ؛ يسنا، هات 9/ بندهاي 7 و 8).
اما در برابر آنچه نقل شد و دال بر اهريمنْآفريده بودن ديوان است، قرائني صريح و تلويحي نيز هست كه خلاف آن را نشان ميدهد و ديوان را آفريدگان هرمزد مينماياند، با اين قيد كه برخي آفريدگان هرمزد به سبب ندانستن،از اهريمن فريبخوردند و ديوان، همان فريبخوردگان بودند.
در يسنا ديوان در ميان زنجيرهاي از آفريدگان هرمزد ياد شدهاند:
«پيش از (آفرينش) آسمان، پيش از آب، پيش از زمين، پيش از جانور، پيش از گياه، پيش از آذر پسر اهورامزدا، پيش از مرد پاك، پيش از زيانكاران ديوها و مردم، پيش از سراسر زندگاني مادي، پيش از همهي مزداآفريدگان نيك راستي نژاد» (همان، هات 19/ بند 4). در گاتها نيز آمده است:
«از ميان اين دو گوهر،ديوها نيز بد را از خوب نشناختند،زيرا كه در هنگام مشورت آنان با همديگر،(ديو) فريب فرا رسيد، ناگزير زشتترين انديشه براي خويش برگزيدند.
آنگاه به سوي خشم روي آورده تا به توسطآن،زندگاني بشر را تباه كنند» (گاتها، اهنودگات، ها 30/ قطعه 6).بر اساس اين قطعه از گاتها ديوان نه آفريدگان اهريمن بلكه فريبخوردگان از اهريمن بودند و اگر بپذيرم كه هويت اهريمن، هويت وجودي نيست، بلكه او تعبيري از عدمهاي جهان است، آنگاه اهريمن آفرينندهي هيچ چيز نخواهد بود (ر.ک:«اهريمن»)، همچنين بايد توجه داشت كه ديو از اساس، مدلولهاي بسياري دارد كه برخي از آنها پديدههاي عدمي اند و نيازي به آفريننده ندارند و برخي نيز مردمانِ بيگانه نژاد و بيگانهكيش و فريبخورده يا فريبدهندهاند و نميتوانند آفريدهي اهريمن باشند (ر.ک: «دلالتهاي واژهي ديو»).
ديوان و پيكرهي مادي
پيش از اين بيان شد كه برخي از مدلولهاي ديو، عبارت است از پديدههاي عدمي يا حالات رواني كه پيكرهي مادي ندارند،چنانكه در ارداويرافنامه ميخوانيم:
به تو نشان دهيم«هستي ايزدان و امشاسپندان و نيستي اهريمن و ديوان»(ارداويرافنامه،51) ودر مينويخرد نيز ميخوانيم كه ديوِ«خشم،صورت مجسم ندارد»(مينويخرد،44 ؛ر.ک:«ديو و پديدههاي عدمي»).
با اين حال، بر اساس متون باستان و ميانه و حتي بر اساس متون نو، ديوان در ابتدا داراي پيكرهي مادي بودند و آشكارا بر زمين ميزيستند، اما به عللي پيكرهي ماديشان را از دست دادند و از پشت زمين رانده شدند. مستوفي در اخبار كيومرث مينويسد: «ديوان در آن وقت از آدميان پوشيده نبودند» (مستوفي، 75، 76) و بلعمي مينويسد كه ديوان در ابتدا آشكار بودند و پس از طوفان نهان شدند (بلعمي، 1/ 121).
گرديزي مينويسد: جمشيد «با ديوان حرب كرد و دست ايشان از مردمان كوتاهكرد، و ايشان را از آبادانيها برانداخت و اندر درياها و ويرانيها شدند و بيابانها» (گرديزي، 2). هوشنگ «ديوان از ناحيتها او بيرون كرد» (بلعمي، 1/129) و طهمورث چون بر ديوان غلبه كرد، آنان را گفت كه به آبادانيها مياييد و به بيابانها و درياها راندشان (همان). آن هنگام كه طهمورث بر تخت پادشاهي نشست:
«ديوان بر مردمان مسلط گشته بودند، او با ديوان حرب كرد و ايشان را از رنج نمودن مردمان بازداشت» (گرديزي، 1).
با تمام نبردهايي كه نخستينپادشاهان ايراني با ديوان كردند و آنان را به ويرانههاي دوردست راندند، باز هم در روزگاران متأخرتر ديوان را به سان گذشته مييابيم كه به آشكارگي بر پشت زمين ميروند و ميآيند و به مردم ستم ميكنند. پس زرتشت و گشتاسپ براي هميشه ديوان را زرتشت آشكارگي و از پيكر،محرومساختند. در زامياد يشت دربارهي زرتشت ميخوانيم:
«آشكارا پيش از او ديوها در گردش بودند، آشكارا لذّات آنان به وقوع ميپيوست.آشكارا آنان زنان را از مردان ميربودند و ديوها به آن ناله و زاريكنندگان اجحاف ميكردند.آنگاه از يك اهونوَئيريه كه زرتشتپاك،چهار بار با مراعات درنگ و در قسمت نيمهي دومي به آوازي بلندتر بسرود، همهي ديوها به هراس افتادند،به طوري كه آن (ديوهاي) غيرقابل ستايش، غيرقابل نيايش در زيرزمين پنهان شدند» (يشتها، زامياد يشت، فقرات 80 ،81). در دو قطعه از يسنا نيز مضمون همين دو فقرهي زامياد يشت را با بيان ديگر مييابيم (يسنا، هات 9/ بند 15). گشتاسب نيز پيكر مادي ديوان را در هم شكست و آنان را بدل به موجوداتي بيپيكر كرد: و از گشتاسب اين سودها بود … «تباه كردن و شكستن كالبد ديوان و دروجان» (مينويخرد، 46). زرتشت به مدد خردِ همهآگاه،درختي هفت شاخه ديد و هرمزد در تفسير آن هفت شاخه چنين گفت:
«آنكه زرّين است، شاهي گشتاسپشاه است كه من و تو >براي< دين ديدار كنيم، گشتاسپشاه دين بپذيرد و كالبد ديوان را بشكند و ديوان از آشكاري به گريز و نهان روشي ايستند و اهريمن و ديوزادگان دوباره به تاريكترين دوزخ تازند» (زند بهمن يسن،4). در بخشي ديگر از همين متن ميخوانيم كه زرتشت به مدد خرد همهآگاه،درختي چهار شاخه ديد و هرمزد در تفسير آن شاخهها چنين گفت:
«آنكه زرّين است، پادشاهي گشتاسبشاه است، هنگامي كه من ترا براي دين ديدار كنم و گشتاسب شاه دين بپذيرد و كالبد ديوان بشكند و ديوان از آشكارگي به گريز و نهان روشي ايستند (= زرتشت قالب مادي ديوان را در هم شكند و ايشان و اينان از آن پس در نظر آدميان نباشند و زندگي مخفيانه را آغاز كنند)» (همان، 1). در يشتها از ديوان نامرئي وَرِنَ سخن رفته است:
«در مقابل او تمام ديوهاي غيرمرئي و دروغ پرستان وَرِنَ به هراس افتند» (يشتها، مهر يشت، فقرهي 68) و چون مهر در تازد «همهي ديوهاي غيرمرئي و دروغ پرستان وَرِنَ در مقابل او به هراس افتند» (همان، فقره 97 ).
به نظر ميرسد بيپيگرگي ديوان را بايد به روزگاران پيش از زرتشت نيز تعميم دهيم ،چرا كه نام مملكت وَرِن و ديوان آن سرزمين در اوستا با نام نخستين پادشاهان ايران كه همه پيشدادي بودهاند، تقارن دارد. هوشنگ با فديه دادن به ايزدان، در ميخواست كه بر ديوان مازندر و دروغ پرستان ورن پيروز شود(يشتها،آبانيشت،فقرهي21 ؛همان،گوشيشت،فقرهي 3 ؛ همان، راميشت، فقرهي 7؛ همان، ارت يشت، فقرهي 24). در آبانيشت و ديگر يشتها نيز دربارهي فريدون ميخوانيم كه او با فديه دادن به ايزدان در مملكت ورن پيروزي بر ضحاك را در ميخواست (همان، آبانيشت، فقرهي 33).
مسكن ديوان
مسكن اصلي ديوان دوزخ است و سرانجام نيز به نيروي ايزدان و پاكان به دوزخ ميافتند(ر.ک: زند بهمن يسن، 4) و در رستاخيز، ديوان جزء عمله عذاب در دوزخاند (مينويخرد، 21؛ ارداويراف نامه، 51).ديوان در زمين در قسمتهاي شمالي مسكن دارند (خرده اوستا، سروش باژ، فقره 32) و اساساً شمال جهت اهريمني در اساطير ايراني است(يشتها،هادختنسك،كردهي3 ؛خردهاوستا، سروشباژ، فقرهي 3 ؛ ارداويرافنامه،60،61 ؛ زند بهمن يسن،8 ؛ ماني،31 ؛…).
کتابنامه
-ابناثير،عزالدين ابوالحسن علي جزري، اخبار ايران از الكامل ابناثير،ترجمهي محمد ابراهيم باستاني پاريزي،انتشارات دانشگاه تهران،تهران،1349ش.
- ارداويرافنامه،ترجمه و تحقيق از ژالهي آموزگار،شركت انتشارات معين،انجمن ايرانشناسي فرانسه،تهران،1372ش.
-المنجد(المنجد فياللغه و الاعلام)،لويس معلوف،نشر بلاغت،چاپ چهارم،قم،1378ش.
- برهانقاطع،محمد بن خلف تبريزي،شركت طبع كتاب،1317ش.
- بلعمي،تاريخ بلعمي(تكمله و ترجمهي تاريخ طبري)،بهتصحيح محمد تقي بهار،بهكوشش محمد پروين گنابادي،كتابفروشي زوّار،تهران،1353ش.
- بيروني،ابوريحان،آثارالباقيه،ترجمهي اكبر داناسرشت،انتشارات ابن سينا،تهران،1352ش.
- خردهاوستاي موبد اردشير،ترجمه و تفسير موبد اردشير آذرگشسب،تهران،1349ش.
- روايت پهلوي،ترجمهي مهشيد ميرفخرايي،موسسهي مطالعات و تحقيقات فرهنگي،تهران،1367ش.
- زند بهمن يسن،ترجمهي محمدتقي راشد،مؤسسهي مطالعات و تحقيقات فرهنگي،تهران،1370ش.
- فردوسي،حكيم ابوالقاسم،شاهنامه(نهجلد)،ادارهي انتشارات دانش،شعبهي ادبيات خاور آكادمي علوم شوروي،مسكو، 1965-1971م.
-فرنبغدادگي، بندهش،گزارش مهرداد بهار،انتشارات طوس،تهران،1369ش.
-گاتها،دو گزارش از ابراهيم پور داوود،انتشارات اساطير،چاپ اول،1378ش.
-گرديزي،ابوسعيد عبدالحي ، زينالاخبار،به تصحيح عبدالحي حبيبي،انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1347ش.
- مستوفي،حمدالله،تاريخ گزيده،به اهتمام دكتر عبدالحسين نوايي،انتشارات اميركبير،چاپ اول،تهران،1362ش.
- مكموني،زكريا بن محمد مكموني قزويني،عجايبالمخلوقات و غرايبالموجودات،به تصحيح و مقابلهي نصرالله سبّوحي،كتابخانه و چاپخانهي مركزي ناصرخسرو،تهران،1340ش.
- مينويخرد،ترجمهي احمد تفضلي،انتشارات بنياد فرهنگ ايران،1354ش.
- ونديداد،به كوشش هاشم رضي،انتشارات سوره،چاپ اول،1376ش.
- ويسپرد،گزارش ابراهيم پور داوود،به كوشش بهرام فرهوشي،انتشارات دانشگاه تهران،چاپ دوم،تهران،2537.
- ويسپرد،گزارش ابراهيم پور داوود،به كوشش بهرام فرهوشي،انتشارات دانشگاه تهران،چاپ دوم،تهران،2537.
- همپل،كارل، فلسفهي علوم طبيعي ،ترجمهي حسين معصومي همداني،مركز نشر دانشگاهي،چاپ اول،تهران،1369ش.
- هينلز،جان،شناخت اساطير ايران،ترجمهي ژالهي آموزگار و احمد تفضلي،نشرآويشن و نشر چشمه،چاپ سوم،1373ش.
- يسنا،ترجمهي ابراهيم پورداوود،انتشارات دانشگاه تهران،2536.
- يشتها(دوجلد)،تفسير و تأليف ابراهيم پورداوود،انتشارات اساطير ،چاپ اول،1377ش