کافه تلخ

۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

روياها دروازهاي به سوي قدرت. کاستاندا

    


جهان از دو نيرو شکل گرفته که بينندگان قديم آنها را با دو مار تشبيه کردند که بهم مي‌پيچيدند. اما آن نيروها هيچ ربطي به دوگانگي هايي که ما خوب و بد، خدا و شيطان، مثبت و منفي و يا هر دو نوع ديگر از زوج هاي متضادي که مي تواين به آن‌ها فکر کنيم ندارد.
آن‌ها اساساً دو موج از انرژي هستند که به سختي مي توان توضيح داد، دو موج به نام‌هاي تونال و ناوال.


به بيان ديگر، هر چيزي را که ما، به هر روش ممکن، ميتوانيم درک کنيم و يا متصور شويم، تونال نام دارد، و مابقي آن که ما نمي توانيم نام ببريم ناوال نام دارد.
 

براي تاکيد بيشتر که آن‌ها دو نوع نيروي متضاد نيستند، بلکه بيشتر دو جنبه از يک نيروي واحد هستند که مختصراً آن را "عقاب" ناميدند، بينندگان تونال و ناوال را به دو سوي بدن فيزيکي ربط دادند، سوي  راست و سوي چپ. آن‌ها ديدند  پيکربندي سازواره ها تقريباً بر اساس تقارن دوگانه‌اي ساخته شده است، شکلي که انرژي خودش را در جهان آشکار مي‌سازد، و به اين شيوه ما درک مي کنيم.

زندگي هنگامي شکل مي گيرد که بخشي از انرژي بي نهايت - که بينندگان قديم آن را "تجليات عقاب" نام نهادند- با يک نيروي خارجي محبوس مي شود و يک موجود جديد بوجود مي آيد که از خودش  آگاه است. آن‌ها ديدند که ادراک جهان هنگاني رخ مي‌دهد که چيزي به نام "نقطه تجمع ادراک" بوجود آيد.


هرچند که اين مرکز انتخاب در هر موجود زنده‌اي در دنيا وجود دارد، اما آگاهي عمدي از خويشتن، بر روي اين کره خاکي تنها مي‌تواند توسط موجودات انساني و يک گروه سازمان يافته از موجودات  فيزيکي ويژه کمياب، که همزادها نام دارند بوجود آيد.
رابطه ميان بشر و اين موجودات زنده نه تنها ممکن است، بلکه چيزي است که عمدتاً در روياهاي‌مان صورت مي‌گيرد.
بينندگان چنين نتيجه گرفتند که آگاهي موجودات غيرارگانيک که سابقه بيشتري از ما دارند پر از چيزي است که طالب آن هستيم: دانش.

 
تحقيق در مورد وجوه انرژي ، خردمندان مکزيک کهن را واداشت که براي مردمان هم دورهاشان توضيح دهند  چه چيزي را درک کرده‌اند. در تلاش آنها براي توضيح آنچه که دريافته بودند، اين‌چنين گفتند  که هر چيزي که وجود دارد به نور و تاريکي تقسيم ميشود، مانند شب و روز. و از آنجا تمامي توصيفات دوگانه مشتق شد. اين فرماني است که بازتابي از دوگانگي بزرگ کيهاني است.

 
از طريق ديدن‌شان، آن‌ها درک کردند که دنياي انرژي از نواحي وسيعي از تاريکي به همراه لکه‌هاي روشنايي پاشيده بر آن تشکيل شده است، و چنين مشاهده کردند که نواحي تيره مرتبط است با بخش مونث  انرژي در حاليکه نواحي روشن مرتبط با بخش مذکر آن مي‌باشد. ناگزير چنين نتيجه گرفتند که کيهان در تماميت خود مونث است و انرژي مذکر ناياب است.

 
با اين تعريف، آن‌ها تاريکي را به سوي چپ، ناشناخته و مونث، و فروزندگي را به سوي راست يا تونال، شناخته و مذکر مربوط دانستند.
با پيگيري مشاهدات‌شان، عمل خلق کيهاني هنگامي رخ مي‌دهد که تاريکي کيهاني با خودش تصادم مي‌کند و از آن انفجارهايي از نور پديد مي‌آيد، جرقه‌هايي که توسعه مي‌يابند و منشا زمان و فضا هستند. 


 قانون اين دستور اين است که موجودات پاياني دارند، که مجدداً چنين نتيجه مي‌دهد که اساس يگانه و هميشگي کيهان انرژي تيره است،  مونث، خلاق و جادويي. به همين شيوه بشر به دو بخش تقسيم شده است، تونال که نمايشگر بيداري روزانه است و ناوال که با روياهاي شبانه نمايش داده مي‌شود.
 

بر اساس اين مشاهدات، مابقي خرد ناوال‌ها مشتق شد. آن‌ها آموزش دادند که روياها دروازهاي به سوي قدرت هستند، زيرا تقريباً آنچه که ما را فراگرفته است انرژي تاريکي است، که بصورت دوره‌اي ما وارد  آن مي‌شويم تا تجديد انرژي کنيم. 
بر اين اساس آن‌ها تمامي توان‌شان را متوجه اين ساختند که هوشياري‌شان را در هنگام رويا ديدن نگاه دارند. آن‌ها اين نوع دقت را رويابيني ناميدند و انديشمندانه از آن  استفاده کردند تا انرژي تيره را جستجو کنند و در ارتباط با منبع کيهان قرار گيرند. بر اين اساس مشاهدات اساسي تولتک‌ها تبديل به دانش عملي شد.
يکي از جملات هميشگي کارلوس اين بود که نظراتي که در مورد هر چيزي داريم، دنياي‌مان را به چيزي بيشتر و بيشتر قابل پيش بيني تبديل مي کند، تا جايي که امکان مشاهده ديگر دنياها تبديل به افسانه مي‌شود.