افرادي كه از موهبت رويت ميدان انرژي برخوردارند در عين حال غالبا مي توانند بينش خود را طوري تنظيم كنند كه بتوانند از خلال گوشت و استخوان بدن شخص، درون او را گويي از خلال لايه هايي رنگين و مه آلود بنگرند.
خانم كاراگوله نيز طي پژوهش هاي خود با بسيار كسان چه در حرفه ي پزشكي و چه خارج از آن برخورد كرد كه از اين ديدن اشعه ي ايكسي برخوردار بوده اند. يكي از آنها خانمي است به نام دايان ك
ه رييس يك شركت بزرگ بود. خانم كاراگوله او را تحت آزمايش هاي بسيار قرار داد، او را به بيمارانش معرفي كرد و از او خواست كه همانجا بي درنگ بيماري آنها را تشخيص دهد. در يكي از اين جلسات، دايان ميدان انرژي خانمي را چيزي "پژمرده" و "پاره پاره" توصيف كرد و گفت اين نشان مي دهد زن دچار بيماري جسماني جدي اي است. سپس به درون بدن زن خيره شد و ديد كه نوعي گرفتگي روده اي نزديك كيسه ي صفرا به چشم مي خورد.
خانم كاراگوله از اين گفته حيرت كرد، زيرا زن بيمار هيچ يك از عوارض حاكي از چنين وضعيت وخيمي را نشان نمي داد. با اين حال، زن به پزشكش مراجعه كرد و از طريق اشعه ي ايكس فهميدند كه همان گرفتگي در همان نقطه كه دايان گفته بود واقعا وجود داشت. سه روز بعد، به عمل جراحي روي آورد و خود را از اين خطر حتمي نجات داد.
در موردي ديگر، خانم دايان به بررسي بيمار ديگري پرداخت و به كاراگوله گفت كه غده ي هيپوفيز خانم ناپديد شده است و لوزالمعده اش نيز درست به وظايفش عمل نمي كند. پستان هاي خانم هم دچار مشكل است و در جايگاه درست خود قرار ندارد، و از كمر به پايين هم خانم انرژي كافي ندارد و پاهايش آزارش مي دهند.
گزارش پزشكي درباره ي اين خانم نشان مي داد كه غده ي هيپوفيز را با عمل جراحي خارج كرده بودند و او از هورمون هايي استفاده مي كرد كه بر لوزالمعده اش اثر مي گذاشت و به خاطر بيماري سرطان هر دو پستانش را برداشته بودند و اخيرا روي پشت و كمرش هم عمل جراحي خاصي انجام داده بودند تا درد پاهاي او را تخفيف دهند، كه باعث شده بود به اعصاب آن قسمت صدمه وارد بيايد و تخليه ي مثانه را براي وي مشكل سازد.
بدين ترتيب خانم دايان نشان داد كه مي تواند با خيره شدن به عمق بدن جسماني شخص، بيماري او را تشخيص دهد. او توصيف دقيقي از وضعيت اعضاي داخلي بدن ارائه مي داد؛ مثلا وضعيت روده ها و حضور يا فقدان غده هاي مختلف را مشخص مي ساخت و حتي مي توانست ميزان تراكم يا شكنندگي استخوان ها را هم تعيين كند.
خانم برنان نيز در مشاهده ي درون بدن انسان مهارت دارد و اين مهارت را "بينش دروني" مي نامد. اين خانم مي تواند بسياري از ناراحتي هاي جسماني مانند شكستگي استخوان، تومورهاي فيبروئيد و سرطان را به درستي تشخيص دهد. او مي گويد كه غالبا وضع و حال يك عضو از بدن را از رنگ آن تشخيص مي دهد:
مثلا يك كبد سالم به رنگ قرمز تيره است، در حالي كه يك كبد يرقاني به رنگ زرد_قهوه اي كم رنگ است و كبد كسي كه تحت شيمي درماني است معمولا به رنگ سبز مايل به قهوه اي است. او حتي قادر است مانند بسياري از غيب بينان، بينش خود را چنان متمركز و دقيق كند كه بتواند حتي به مشاهده ي ساختارهاي ميكروسكوپي بپردازد، نظير ويروس ها و تك تك سلول هاي خون.
در تجربه ي شخصي خود من، يكبار خانم دراير مشكل پزشكي مرا به خوبي تشخيص داد؛ ماجرا از اين قرار بود كه چند سال پيش دچار مشكلي در ناحيه ي طحال شدم و جهت درمان، شروع كردم به تمرين هاي تصويرسازي، يعني سعي كردم تصاويري از طحال خود را در خيال خود، در حالت سلامت كامل مجسم كنم؛ مثلا آن را مي ديدم كه چگونه در نوري تابان غرق شده و تصاوير ديگري از اين دست.
بدبختانه از آنجا كه من آدم صبوري نيستم، هرگاه بي درنگ در كاري موفق نمي شدم، به خشم مي آمدم. در طول مراقبه ي بعدي به طور ذهني طحال خود را مورد شماتت قرار دادم و با كلماتي مشخص به آن گوشزد كردم كه بهتر است هر چه زودتر به آنچه مي خواهم گردن نهد و همان را انجام دهد. اين واقعه صرفا در حريم شخصي افكار من اتفاق افتاده بود و خيلي زود آن را به فراموشي سپردم.
چند روز بعد خانم دراير را ديدم و از او خواستم نگاهي به درون بدن من بيندازد و ببيند چيزي هست كه بايد از آن باخبر باشم(البته چيزي درباره ي مشكل سلامتي و طحالم به او نگفتم). او بي درنگ به توصيف بيماري طحال من پرداخت و سپس مكث كرد و در حالي كه اخم كرده بود، گفت:
«طحال شما بسيار رنجيده است» و بعد انگار تازه فهميده باشد گفت:
«آيا شما اخيرا سر طحال خود داد كشيده ايد؟». بره وار سري تكان دادم كه همين طور است.
خانم دراير دستهاي خود را با ناراحتي تكان داد و گفت:«نبايد اين كار را مي كرديد. طحال شما مريض شده چون گمان مي كرده دارد كاري را مي كند كه شما مي خواهيد. و اين حالت به خاطر آن است كه شما ناآگاهانه، رهنمودهاي نادرستي به او مي داديد. و حالا كه سر آن داد هم كشيده ايد ديگر كاملا گيج شده است» و بعد سري تكان داد و گفت:
«هرگز، هرگز از بدن خود و اعضاي دروني آن دلخور و خشمگين نشويد؛ فقط پيام ها و امواج مثبت برايشان بفرستيد».
اين حادثه نه تنها مهارت خانم دراير را به من نشان داد، بلكه به من نيز نشان داد كه طحال من گويا داراي نوعي ذهنيت يا آگاهي خاص خودش است.
اين گفته هم يادآور اظهارات خانم پرت بود كه مي گفت ديگر نمي داند مغز آدمي كجا به كار نمي آيد و بدن جاي آن را مي گيرد، و هم مرا به اين فكر واداشت كه تمامي اعضا و تركيبات بدن_غده ها، استخوان ها، سلول ها و اعضاي ديگر، همگي از هوشمندي و ذكاوت خاص خود برخوردارند.
اگر بدن واقعا چيزي هولوگرافيك است، گفته ي خانم پرت حتي درست تر از آنچه مي دانيم جلوه مي كند، و آگاهي نسبت به كل، در تمامي اجزاي آن كاملا گنجانده شده است.
در بسياري از فرهنگهاي شمني نيز درون بيني يكي از ويژگي هاي اصلي شمن بودن است. مثلا ميان سرخپوستان آروكان شيلي و برخي روستاييان آرژانتيني، يك شمن تازه كار را جهت دعا كردن براي بدن جسماني آموزش مخصوص مي دهند و اين از آن رو است كه حرفه ي اصلي شمن ها در فرهنگ آروكاني تشخيص و مداواي بيماري ها است و بدين لحاظ توانايي داشتن بينش دروني از واجبات اوليه است.
شمن هاي استراليايي به اين توانايي "چشم قوي" يا "با ديده ي دل نگريستن" مي گويند.
سرخپوستان جيوارو در جنگل هاي آنديز اكوادور اين توانايي را از طريق نوشيدن شيره ي درخت "مو"ي جنگلي به نام آياهوآسكا كه داراي مايعي توهم زا است به دست مي آورند.
به گفته ي آقاي مايكل هارنر، انسان شناس مدرسه ي عالي جديد تحقيقاتي اجتماعي شهر نيويورك كه متخصص مطالعات شمني است، اين ماده به شمن ها اين توانايي را مي بخشد كه به درون بدن بيمار خود چنان بنگرند كه گويي از ميان شيشه آن را مي بينند.
به راستي كه قابليت "ديدن" بيماري، خواه واقعا به درون بدن بيمار نگريستن، يا بيماري را همچون نوعي هولوگرام استعاري، نظير تصوير سه بُعدي شيطان يا موجودي نفرت انگيز، درون بدن يا نزديك آن ديدن، در همه ي سنت هاي شمني متداول است و مستقل از نوع فرهنگ و رسومي كه در آن اين بينش دروني گزارش شده باشد، پيامدهاي آن در همه جا يكسان است. بدن انسان از انرژي ساخته شده است و نهايتا، شايد آنقدرها از ميدان انرژيي كه در آن جاي گرفته گوهرين تر نباشد.