در سوره مبارکه قل اوحی الی که به نام سوره جن معروف است نکته ای وجود دارد و آن این است: جریانی که قرآن مجید نقل فرموده است که گروهی از جن قرآن را استماع کردند، بعد رفتند در میان جمع خود مسئله را بازگو کردند و آنچه که در بین آنها گذشته است، همه را به این صورت نقل می کند که:
قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا؛ بگو: به من وحی شده است که تنی چند از جنیان (به وحی آسمانی) گوش فرا داشتند و گفتند:
به راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم. (جن/ 1) این نکته خیلی جالب توجهی است یعنی منشأ یک تفکر در انسان می شود. می فرماید:
ای پیغمبر! به مردم بگو این جور به من وحی شده است که چنین جریانی پیش آمده، یعنی پیغمبر از طریق وحی این جریان را بازگو می کند نه از طریق مستقیم، نمی گوید گروهی از جن پیش من آمدند، اینچنین گفتند و من چنین گفتم، می گوید به من وحی شده که چنین جریانی رخ داده است، گروه اندکی از آنها آمده اند و استماع قرآن کرده اند و بعد رفته اند در میان خود چنین سخنانی گفته اند، یعنی از نظر پیغمبر وقتی که جریان واقع شده است به صورت مباشر نبوده است، که پیغمبر از طریق وحی از جریان آگاه می شود. در یک جای دیگر قرآن هم که یا اشاره به همین جریان است یا به جریانی مشابه آن، عینا همین طور ذکر شده است.
در سوره احقاف می خوانیم: «واذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرءان فلما حضروه قالوا انصتوا فلما قضی ولوا الی قومهم منذرین* قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم* یا قومنا اجیبوا داعی الله و امنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم؛ و چون تنی چند از جنیان را به سوی تو روانه کردیم که به قرآن گوش می دادند؛ پس وقتی بر آن حضور یافتند، (به یکدیگر) گفتند:
ساکت باشید و بشنوید؛ و چون به پایان رسید برای هشدار به سوی قوم خود بازگشتند. گفتند: ای قوم ما! ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده و (کتاب های) پیش از خود را تصدیق می کند و به سوی حق و به راهی راست هدایت می کند. ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا (خدا) از گناهانتان بگذرد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد. (احقاف/29 - 31)
در آنجا هم قضیه به همین شکل بازگو شده است، چرا؟
چون قضیه به شکل دیگری نبوده است و قهرا به شکل دیگری بازگو نشده است. حال وقتی که بناست این گروه مخلوق هم مانند گروه انسانها مکلف و موظف باشند و تکلیف و مسئولیت داشته باشند و شریعت برای آنها هم باشد چرا این برخورد یک برخورد مستقیم نبوده است که بیایند در حضور پیغمبر، او هم آنها را شهود کند و مستقیم با آنها مشافهه و مکالمه نماید؟
چرا قضیه به شکلی بوده که گویی در غیاب پیغمبر صورت گرفته است که بعد پیغمبر می گوید به من وحی شد که چنین جریانی رخ داد؟
من حدس می زنم این امر برای آن است که جن یک موجود منحط تر از انسان است یعنی از نظر کمالات مرتبه تکاملی در یک حد پایین تر و منحط تر از انسان است و انسان از او خیلی برتر و بالاتر است. نه تنها با ملک قابل مقایسه نیست از آن نظر که کار ملک نوعی کار است و کار اینها نوع دیگر و آنها در مرتبه و مقامی هستند که اصلا به جن ارتباط پیدا نمی کند، بلکه یک مخلوقی است از نظر درجه تکاملی بین حیوان و انسان.
بر طبق آیات سوره جن گروهی از جن بعد از آنکه با شنیدن قرآن ایمان آوردند با قوم خودشان اینچنین گفتند:
«و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا؛ یعنی برخی از ما صالح و شایسته هستیم و برخی دیگر اینچنین نیستیم؛ غیر این هستیم و تازه غیر این هم «که هستیم» یک جور نیستیم، طرائق و راههای مختلف هستیم» (جن/ 11). این مطلب چیست؟
عین همان جریانی که در بشر وجود دارد - چون در بشر به حکم همان اختیار و آزادی و مکلف بودن این جریانها به وجود می آید - در میان آنها هم به وجود آمده. حیوان طرائق نیست، طریقه است، یعنی هر نوع حیوانی چون به حکم غریزه کار می کند یک راه و روش مخصوص دارد و لهذا همه افراد حیوانها از یک خصلت خاص به نحو شبیه یکدیگر برخوردار هستند.
مثلا همه گربه های دنیا یک جور خصلت دارند، همه سگهای دنیا یک جور خصلت دارند، همه گوسفندها یک جور، همه اسبها یک جور، چون کارشان به حکم غریزه است، یعنی کاری که می کنند کاری است که خلقت در جلوی راه آنها گذاشته است و نوعی اجبار در کارشان هست. ولی انسان این طور نیست، انسانها اولا تقسیم می شوند به انسانهای صالح و شایسته که راه صحیح زندگی را پیش گرفته اند و انسانهای ناصالح که راه صحیح را پیش نگرفته اند. تازه انسانهای ناصالح هم یک راه نرفته اند هر گروهشان یک راهی رفته اند. در این جهت، آنها مانند ما هستند.