کافه تلخ

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

بررسي و نقد انديشه‌هاي پائولو كوئيلو بر اساس تعاليم پيامبر اعظم(5)



مقاله حاضر به بررسی و نقد انديشه‌هاي پائولو كوئيلو بر اساس تعاليم پيامبر اعظم می پردازد. در بخش های قبلی این مقاله چهار محور اساسی اندیشه ی كوئيلو مورد بررسی قرار گرفت. در این بخش نویسنده پنجمین محور اندیشه كوئيلو را با عنوان روح کیهانی مورد ارزیابی قرار می دهد.

● نويسنده: حمید رضا - مظاهری سیف

● منبع: سایت - باشگاه اندیشه



همه عالم جنبه نامرئی و پنهانی دارد که به واسطه آن با خداوند ارتباط برقرار کرده است. آموزه های سری و تعالیم جادویي کمک می کند تا انسان از بعد مرئی جهان بگذرد و کالبد کیهانی را به روح کیهانی پیوند زند. در این صورت پی می برد که «روح جهان، بخشی از روح خداوند است و.... روح خداوند روح خود اوست و......بدین ترتیب می تواند معجزه کند.» یا به بیان صحیح می تواند از طریق ارتباط با روح جهانی با روح خدا مرتبط شده، بر امور عالم تاثیر گذارد.
چنانکه جوان چوپان در کیمیاگر پس از ملاقات با روح خورشید و باد و بیابان، روح جهان را درک کرده و با دست آفرینش گر و تقدیر نگار آشنا شد و در این لحظه اراده خود را در اراده او دید و بدون اینکه حرفی بزند، نیایشی در سکوت انجام داد و آنطور که خواسته بود بادی عظیم برانگیخت.
در علوم جادوی که می کوشند به نیروهای خارق العاده دست پیدا کنند در حقیقت تلاش برای رسید به روح کیهانی یا دست کم بخشی از آن است. تا به این ترتیب بتوانند کارهای غیر عادی انجام دهند. هم از این رو «ویکا» به «بریدا» می گوید: «همیشه خود را روی پل جهان مرئی و نامرئی بگذارد.
تمام کیهان جان دارد، سعی کن همیشه با این زندگی ارتباط داشته باشی. این زندگی زبان تو را می فهمد و کم کم جهان اهمیت دیگری پیدا می کند.»
وقتی انسان با روح جهان ارتباط برقرار کند و در یابد که همه چیز زنده است و بخشی از روح جهان را در خود دارد، که به واسطه آن می توان به درک کل روح کیهانی رسيد، پی می برد که «تمام این دنیا مقدس است و یک دانه می تواند یک پلی به سوی نامرئی باشد.» شکفتن یک غنچه، شفافیت یک قطره، آواز زیبای پرندگان، درخشش ستارگان، ریگهای بیابان و نوازش نسیم همه معجزه، سرشار از معنا و برای زیستن اشتیاق آور و شور آفرین است.
وقتی شخصی به روح کیهانی می رسد قدرت و ظرفیتهای خویش را باور می کند قدرتی که با درک خداوند در درون خود پدید می آید.
رزم آور نور پس از نبرد، یک «رستاخیز خدایی را جشن می گیرد که در درونش خفته است.»
مشکل این است که ما فقط کالبد و پیکر عالم را می شناسیم و از روح آن بی خبریم یعنی بعد نامرئی آن را درک نکرده و هیچ ارتباطی با آن نداریم به همین علت وقتی به خواسته های خود نزدیک می شویم و در آستانه یافتن گنج یا پیدا کردن شمشیر خود قرار می گیریم، از آن دست می کشیم زیرا زندگی را در آن مشاهده نمی کنیم و شور خود و معنای آن را از دست می دهیم. زیرا تا زمانی که دور از دست رسشان بود رازوری و معنا بخشی آن را درک می کردن و به شوق می آمدند اما وقتی نزدیک می شود همه چیز عادی شده و اسرار جهان نامرئی در آن جلب نظر نمی كند. به همین خاطر مردمان «بسیاری آنگاه که می بینند رویاشان تحقق پذیر است، از آن دست می کشند. از جنگیدن در نبرد نیک سر می پیچند، چون نمی دانند با شادی شان چه کنند.» و چه ارزش دارد.
کسی که در آستانه دست یابی به رویایش قرار می گیرد، یعنی یک گام بیشتر با روح جهان فاصله ندارد. و رسیدن به روح کیهان یعنی یکی شدن با روح خداوند و دستی که همه چیز را نوشته است.
در گام های آخر آزمونی بزرگ پیش می آید تا معلوم شود چقدر به جهان نامرئی و لمس آن باور داریم. آیا براستی شایستگی پیوند با روح جهان را یافته ایم. کسی که رویایی را می جوید، در حقیقت به چیزی که نیست باور دارد و می کوشد تا آن را ایجاد کند و از جهان نامرئی به جهان مرئی بیاورد.
همه عظمت و اهمیت دنبال کردن افسانه شخصی در این است که ایمان به آنچه آشکار نیست را تقویت می کند تا جایی که آن را تحقق بخشیده، مرئی سازیم. باور به چیزی نامرئی کلاس و آموزشگاهی است برای باور به جهان بزرگ نامرئی که در پس عالم نهفته است و ایمان به خداوندی که از طریق پدیده های همین جهان باید درک شود.
بنابراین در جستجوی رویا و دنبال کردن افسانه شخصی رازی نهفته و آن باور به حقیقت نامرئی عالم و روح کیهانی است. دست یابی به افسانه شخصی بیش از آنکه یافتن گنج یا پیدا کردن شمشیر یا عشقی دوردست و یا هر چیز دیگر باشد، تشرف به روح جهانی است.
به همین علت «همواره پیش از تحقق یک رویا، روح جهانی تصمیم می گیرد تمام آنچه را در طول راه آموخته ای بیازماید. این کار را به خاطر بدخواهی نمی کند، به خاطر آن است که بتوانیم همراه با رویامان، بر درس هایی هم که در مسیر آموخته ایم، تسلط یابیم. در این لحظه است که بخش عظیمی از مردم منصرف می شوند.
صحرا نشینان این آزمون نهایی را با این مثل یاد می کنند: «مردن از تشنگی، درست در لحظه ای که نخل ها در افق ظاهر می شوند می نامند.»
کسی که به روح جهان راه یابد در حقیقت پیوندی باطنی با کل جهان پیدا کرده و همانطور که می تواند دست خود را حرکت دهد، قادر می شود که تغییراتی در عالم پدید آورد و به راز کیمیاگران پی می برد. «کیمیاگری همان نفوذ به روح جهان است» قلب انسان مربوط به بعد نامرئی وجود او و بخشی از روح جهان است از این رو سخن دل الهام روح کیهانی بوده و پیگیری آن موجب رسیدن به روح جهان می شود.
در اینجا کم کم به مسائل جالبی می رسیم. دل همواره هدایت گر نیست بلکه گاهی اوقات وسوسه می کند زیرا به گفته کیمیاگر دل یک انسان است و گاهی ترس و تردید و هراس و سستی در پی گیری رویاها را تلقین می کند و یا به تعبیر سانتیاگو خیانت کار است.
این مقدمه در کنار مطلب پیشین که دل را پاره ای از روح جهان می شمرد، نشان می دهد که در واقع روح کیهانی این وسوسه ها را در دل می افکند چنانکه کوئیلو در کیمیاگر می نویسد:
«قلب جوان آغاز به سخن گفتن درباره ترس کرد. داستان هایی را برای او تعریف کرد که از روح جهان شنیده بود، داستان های انسان هایی که به جست وجوی گنج شان می رفتند و هرگز آن را نمی یافتند. گاهی جوان را از این فکر که ممکن است به گنجش نرسد یا در صحرا بمیرد به هراس می انداخت.
گاهی نیز می گفت دیگر راضی شده، که تا همین جا هم یک عشق و چندین سکه زر یافته.»
بنابراین این روح جهان بعدی شیطانی، وسوسه گر و فریبنده دارد. پائولو برای اساس معتقد است که باید شیطان خویش را یافت در زندگی با او مشورت کرد و حتی اجازه داد که گاهی اوقات در زندگی جولان دهد.
کوئیلو در سفر زیارتی خود از جاده سانتیاگو تمرینی از استاد خویش فرا می گیرد که به واسطه آن شیطانش ظاهر شده و با او گفتگو و مشورت می کند. و نام آن را پیام آور می گذارد.
تا اینجا معلوم شد که دل هم الهام فرشته گون دارد و هم وسوسه شیطانی، زیرا روح کیهانی دارای دو بعد فرشته ای و شیطانی است. با این توضیحات معنای دقیق کودک درون آشکار می شود، عبارتی که در کنار رود پیدار از زبان موعظه گر جوان و معشوق پیلار بیان می شود.
کودک ساده است، با عاطفه و مهربان است کارهای خوب انجام می دهد اما شیطنت هم می کند تنها به این دلیل که دلش خواسته و میلش او را به انجام کاری نادرست واداشته و او بدون احساس گناه آن را مرتکب شده و در نهایت ممکن است عذر خواهی کند ولی باز هم اگر دلش بخواهد آن کار را تکرار می کند.
حال اگر این نتیجه را که روح کیهانی دو جنبه فرشته گون و شیطانی دارد را کنار مطلب دیگری بگذاریم که «روح جهان بخشی از روح خداوند است.» نتیجه دیگری به دست می آید و آن، این که خداوند دارای صفات شیطانی، وسوسه ها و خطاهاست.
از صفات نیکش فرشتگان پدید می آیند و از صفات پلیدش شیطان. کوئیلو از این نتیجه گیری غافل نبوده، بلکه به صراحت اذعان می دارد و تأثیرات آن را در زندگی برسی می کند.
خدای کوئیلو تمنا می کند، اگر چیز را بخواهد باید صبر کند، پس قادر مطلق نیست، خطا می کند، امیال نادرست در او پدید می آید، پشیمان می شود، شکست در برابر شیطان را تجربه می کند. با همین نگرش در یادداشت آغازین شیطان و دوشیزه پریم می نویسد. «ایزد زمان ـ زروان ـ پس از خلق گیتی، هماهنگی گرداگردش را دریافت اما کمبود بسیار مهمی را احساس کرد. یک همراه که در این زیبایی با او سهیم شود. یک هزار سال برای آوردن پسری نیایش کرد.
داستان نمی گوید به کدام درگاه نیایش کرد، چرا که او قادر متعال بود پروردگار یگانه و اعلی؛ هر چه کرد، تا سرانجام باردار شد.
آن گاه که ایزد زمان به تمنای دلش دست یافت پشیمان شد زیرا دریافت تعادل جهان بسیار ناپایدار شده است. اما دیگر بسیار دیر شده بود و پسرش در راه بود. پشیمانی اش تنها به یک نتیجه انجامیده پسر دیگری نیز در زهدانش پدید آمد.
اسطوره می گوید از نیایش آغازین خدای زمان، نیکی(هورمزد)پدید آمد و از پشیمانی اش، بدی(اهریمن) جفت و همزاد هورمزد شد. پدر، نگران همه چیز را چنان نظم داد تا هور مزد پیش از برادرش از زهدان بیرون بیاید تا اهریمن را از شر رساندن به جهان باز دارد اما از آن جا که بدی چیره دست و تواناست، اهریمن توانست به نیرنگی پیش از هور مزد زاده شود و پیش از او ستارگان را ببیند.»
با این مبنا درباره خدا شناسی کوئیلو پیشنهاد می کند که زیاد نگران اشتباهات خودتان نباشید زیرا خدا هم اشتباه می کند، پس بهتر است که آنها را فراموش کنید. همچنین اگر مشکلات و ناملایمات و موانع و شکست شما را می آزارد، با آرامش آنها را بپذیرید، زیرا اینها اشتباهات خداست و شما هم اشتباه می کنید.
پس بهتر است که خدا را بخشید تا او هم شما را ببخشد. پائولو در رمان شیطان و دوشیزه پریم یکی از کارهای آحاب مصلح دهکدة ویسکوز و اطراف آن را اختراع روز آمرزش معرفی می کند.
در این روز اهالی خود را در خانه حبس کرده، دو فهرست آماده می کردند، سپس به بلندترین کوه روی آورده، نخستین فهرست را سوی آسمان می گرفتند. این فهرست خطاهای شان، از قبیل شیادی های شغلی، بی عفتی، بی عدالتی و این جور چیزها بود که می خواندند و می گفتند: پروردگارا، این گناهان من است نسبت به تو. خیلی گناه کرده ام و از تو آمرزش می خواهم که این طور آزرده ات کردم.
بعد و ابتکار آحاب این جا بود، فهرست دوم را از جیب بیرون می آوردند، باز رو به همان کوه می کردند و فهرست دوم را به طرف آسمان می گرفتند، و چیزی شبیه به این می گفتند:
اما پروردگارا، این هم فهرستی از گناهان تو نسبت به من است: وادارم کردی بیش از حد کار کنم با وجود تمام دعاهام، دخترم بیمار شد، هر چند می کوشیم شریف باشیم از من دزدی کردند و بیش از حد لازم رنج بردم.
پس از خواندن دومین فهرست مراسم را تمام می کردند: من نسبت به تو نامنصف بوده ام، و تو نسبت به من نامنصف بوده ای. پس چون امروز روز آمرزش است، تو گناهان مرا فراموش می کنی، من گناهان تو را، و می توانیم یک سال دیگر با هم ادامه بدهیم.
بنابراین ارتباط با روح جهان از طریق دنبال کردن رویاها انسان را به خدا نزدیک می کند و با کشف جهان نامرئی زندگی سرشار از شور و معنا می شود و حتی انسان با خطاهای خود و خطاهای خداوند در حق خودش کنار می آید. و زندگی را آسوده تر سپری می کند.