کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۱, یکشنبه

نسب و خویشاوندی ارواح




آیا پدر و مادر به فرزندان خود بخشی از نفس خود را منتقل می کنند یا فقط زندگی حیوانی خود را می دهند که به آن بعدا یک نفس جدید زندگی معنوی را اضافه می کند؟
فقط زندگی حیوانی را می دهند زیرا نفس قابل تجزیه نیست , یک پدر ابله می تواند بچه های دانا داشته باشد و برعکس.
چون ما زندگی های متعدد داشته ایم آیا خویشاوندی به ماوراء زندگی حاضر ما می رسد؟
طریق دیگری قابل تصور نیست , توالی وجودهای مادی بین ارواح ارتباطاتی برقرار می کند که به زندگی های قبلی شما بر می گردد , از آنجاست اغلب علت علاقه بین شما و برخی ارواحی که به نظر شما بیگانه می رسند.
در نظر بعضی اشخاص آموزه بازگشت , ظاهرا با قبول توسعه نسب به ماوراء زندگی حاضر , پیوندهای خانوادگی را خواهد گسست.
نسب را توسعه می دهد اما آنرا گسیخته نمی کند , نسب مبتنی بر عواطف قبلی است , روابطی که اعضای یک خانواده با به هم پیوند می دهد پایدارتر است . نسب وظائف برادری را افزایش می دهد زیرا در همسایگی شما یا بین خدمتکاران شما می تواند روحی یافت شود که با شما پیوند خونی داشته است.
نسب معذالک اهمیت خویشاوندی را کم می کند زیرا پدر انسان می تواند روحی باشد که به یک نژاد دیگری تغلق داشته باشد یا در وضعیت دیگری زندگی کرده باشد. درست است اما این اهمیت مبتنی بر غرور است , چیزی که اکثرا به اجداد خود افتخار می کنند فقط عنوان مقام و ثروت است . کسی که شرم دارد بگوید جد من یک کفاش باشرف بوده است افتخار می کند که فرزند یک شاهزاده هرزه باشد. به هر حال هرچه بگویند یا انجام بدهند مانع حقیقت نخواهد شد زیرا خداوند قوانین طبیعت را بر لاف زدن ها و میل اشخاص بنا نکرده است.
وقتی که بین ارواح یک خانواده خویشاوندی وجود نداشته است , آیا نباید نتیجه گرفت که کیش اجداد چیز مسخره ایست؟
مسلما نه زیرا انسان باید از اینکه متعلق به خانواده ای باشد که در آن ارواح پرورش یافته تجسد نموده اند افتخار کند . اگرچه ارواح از یکدیگر ناشی نمی شوند اما آنها برای کسانی که با آنها رابطه خویشاوندی داشته اند عواطف بیشتری نشان می دهند زیرا این ارواح درفلان خانواده بعلت علاقه یا بوسیله پیوند های قبلی جذب می شوند , اما بدانید که ارواح پدران شما به هیچ عنوان به کیش شخصیتی که برای آنها با غرور بوجود آورده اند افتخار نمی کنند. شما از شایستگی های آنان برخوردار نخواهید شد , مگر اینکه راه درستی را که آنها رفته اند پیروی کنید و در اینجاست که خاطرات شما نه فقط برای آنها جالب بلکه مفید نیز هست.

تشابه فیزیکی و اخلاقی
پدر و مادر اغلب به فرزندان خود شباهت فیزیکی خود را انتقال می دهند. آیا شباهت معنوی خود را هم انتقال می دهند؟
نه زیرا آنها نفس یا روح مختلفی دارند , جسم از جسم ناشی می شود اما روح از روح ناشی نمیشود . بین فرزندان نسلها چیزی جز همخونی وجود ندارد.
تشابه معنوی که گاهی بین پدر و مادر و فرزندان پیدا می شود از کجا می آید؟
آنها ارواح علاقمندی هستند که شبیه کسانی می شوند که به آنها علاقمند هستند.
آیا روح پدر و مادر بعد از تولد طفل اثری بر روی آن ندارد؟
چرا اثر بزرگی دارند همانطور که گفتیم ارواح باید یکدیگر را در پیشرفت کمک کنند. روح پدر و مادر رسالت دارند تا روح اطفال خود را با تعلیم و تربیت رو به اعتلاء ببرند , این برای روح پدر و مادر یک وظیفه است اگر شکست بخورد مجرم است.
چرا پدر و مادر خوب و با فضیلت بچه هایی را بوجود می آورند که دارای سرشت منحرف هستند؟ بعبارت دیگر چرا صفات خوب پدر و مادر از طریق علاقه یک روح خوب را جذب نمی کند تا وارد بدن کودک آنها بشود؟
یک روح بد می تواند خواستار پدر و مادر خوب باشد باین امید که پندهای آنان او را به راه درست هدایت کند و اغلب خداوند این درخواست را اجابت می کند.
آیا پدر و مادر می توانند با فکر و دعای خود یک روح خوب را بیش از یک روح بد به جسم فرزند خود جذب کنند؟
نه اما آنها می توانند روح کودک خود را بهتر کنند , این وظیفه آنهاست , فرزندان شرور آزمایش پدر و مادر هستند.
تشاب خصوصیاتی که بین دو برادر وجود دارد بخصوص دوقلوها از کجا ناشی می شود؟
ارواحی که به یکدیگر علاقه دارند از لحاظ احساسات بیکدیگر شبیه هستند و از اینکه با هم باشند خوشحالند.
بچه هایی که بدن های آنها بهم چسبیده است و برخی اندامهای مشترک دارند آیا دو روح یا بعبارتی دو نفس دارند؟
بله اما شباهت آنها غالبا بچشم شما بصورت واحد جلوه گر می شود.
وقتی ارواح دوقلوهایی که بهم علاقمندند تجسد می یابند تنفری که گاهی اوقات بین آنها ایجاد می شود از کجا می آید؟
اینکه دوقلوها دارای ارواح علاقمند با یکدیگر هستند یک قاعده نیست , ارواح بد می توانند با یکدیگر در زندگی مبارزه کنند.
درباره داستان بچه هایی که در شکم مادر با یکدیگر می جنگند چه فکر می کنید؟
یک چیز مجازیست برای اینکه بگویند تنفر آنها ریشه دار است آنرا به قبل از تولدشان می کشانند. به استعاره ها و مجازهای شاعرانه توجه نکنید.
خصوصیات متمایز هر ملتی از کجا می آید؟
ارواح همچنین دارای خانواده هایی هستند که به خاطر علاقه ای که بین آنهاست و بر طبق اعتلایشان پاک شده اند , دور هم جمع شده اند . خوب , یک ملت یک خانواده بزرگ است که ارواح علاقمند دور هم جمع میشوند . تمایلی که اعضاء این خانواده ها به اتحاد دارند منبع تشابهی است که در خصوصت متمایز هر ملتی وجود دارد . آیا فکر می کنید ارواح خوب و با فضیلت ملتی خشن و نا متمدن را انتخاب می کنند؟
نه ارواح به توده مردم علاقمند همانطور که به همه افراد علاقه دارند , آنجا ارواح در محیط خود هستند.
آیا بشر در وجودهای مجدید خود آثاری از خصوصیت اخلاقی وجودهای پیشین را حفظ می کند؟
بله می تواند ومجود داشته باشد اما به نحو بهتری انسان تغییر می کند . وضعیت اجتماعی می تواند همان نباشد , اگر ارباب تبدیل به برده شود سلیقه های او بکلی متفاوت خواهد شد و اگر آنرا شما بفهمید رنج خواهید برد. اگر روح در تجسدهای مختلف یکی باشد تظاهرات او در هر تمجسد ممکن است تشابهاتی داشته باشد اما با تغییراتی در عادت های جدید او دگرگون می شود تا اینکه یک کمال چشم گیر می تواند خصوصیت او را بکلی تغییر دهد زیرا اگر او خودخواه و بدجنس باشد می تواند با توبه فروتن و انسان شود.
آیا انسان در تجسد های مختلف خود آثاری از خصوصات فیزیکی وجودهای قبلی خود را حفظ می کند؟
بدن متلاشی شده و بدن جدید هیچ ارتباطی با بدن قدیم ندارد . معذالک روح بر بدن انعکاس دارد , مسلما بدن چیزی جز ماده نیست اما علیرغم این روح برطبق ظرفیتهای بدن شکل می گیرد و روح خصوصات معینی را بر روی آن باقی می گذارد , بخصوص در روی چهره و این واقعیت که گفتنه اند چشمها آیینه روح هستند یعنی اینکه چهره بویژه منعکس کننده روح است , زیرا شخصی که فوق العاده زشت باشد اگر دارای روحی خوب و خردمند و انسان باشد چیز خوش آیندی در چهره خود دارد در حالیکه چهره ای بسیار زیبایی هستند که هیچ علاقه ای را ایجاد نمی کنند و حتی گاهی اکراه هم ایجاد می کنند .
شاید اینطور فکر می کنید که تنها بدنهای زیبا حامل ارواح کامل هستند در حالیکه هر روز انسان های خوبی را مشاهده می کنید که بدشکل هستند . آنچه که حال و هوای خانوادگی می نامند تشابه سلیقه ها و علائق است , بدون اینکه یک تشابه لفظی داشته باشد.
بدن که نفس را می پوشاند در یک تجسد جدید هیچ رابطه ضروری با بدنی که آنرا ترک کرده است ندارد زیرا می تواند بدن را از یک ریشه دیگری بگیرد بیهوده است که نتیجه گیری کنیم که در توالی وجودها همیشه شباهت وجود دارد این شباهت اتفاقی است .
معذالک صفات روح اغلب اندامهایی را که برای تظاهر بکار می رود اصلاح می کند ولی صفات روی چهره اثر می گذارد و حتی در مجموع حالات یک نشان مشخص دارد بدین ترتیب است که در زیر متواضع ترین بدن انسان می تواند نشانه بزرگی و شرافت را ببینید درحالیکه زیر نقاب یک ارباب بزرگ گاهی اوقات حالت پستی و ننگ دیده می شود . بعضی از اشخاص بزرگ را بخود میگیرند . بنظر می رسد که این اشخاص با این عمل به اصل خود رجعت می کنند در حالیکه دیگران علیرغم تولد و تعلیم و تربیتشان در موقعیت های مختلف تغییر وضع می دهند. این وضعیت را چگونه می توان توضیح داد جز اینکه بگویی انعکاسی از روح است.

اندیشه های فطری
آیا روح متجسد هیچ آثاری از ادراکات و شناختهای زندگی قبلی خود دارد؟
برای روح خاطره مبهمی می ماند که به آن می گویند اندیشه های فطری.
آیا تئوری اندیشه های فطری یک چیز تخیلی نیست؟
نه شناختها و معرفت های اکتسابی در هر وجود از بین نمی رود , روح با جداشدن از ماده همیشه آنرا بخاطر می آورد . هنگام بازگشت برای یک مدتی بخشی از آنرا می تواند فراموش کند اما مکاشفه ایکه برایش باقی می ماند به پیشرفت او کمک می کند بدون آن باید همیشه از نو شروع کند . در هر وجود جدید روح نقطه حرکت خود را از جایی آغاز می کند که در وجود قبلی اش قرار گرفته بود.
آیا بدین ترتیب او بین دو وجود متوالی باید ارتباط بزرگی داشته باشد؟
نه اینقدر بزرگ که بتوانیم فکرش را بکنیم زیرا وضعیت ها کاملا متفاوت هستند و در این فاصله روح می تواند پیشرفت کند.
اصل نیروهای فوق العاده انسانها که بدون مطالعات قبلی دارای کشف شهود برخی از معرفت ها مانند زبان , حساب و غیره هستند چیست؟
خاطرات گذشته و پیشرفت قبلی نفس که از آنها آگاهی ندارد. می خوهی آنها از کجا بیایند؟ بدن عوض می شود اما روح عوض نمیشد اگر چه لباس عوض کند.
آیا با تغییر بدن برخی از نیروهای فکری از دست می روند , مثلا استعداد هنر از بین می رود؟
بله اگر این فکر آلوده شده باشد یا آنرا بد بکار برده باشد یک نیرو می تواند در یک زندگی در حالت خواب بسر ببرد زیرا روح می خواهد یک نیروی دیگری را مورد استفاده قرار بدهد که ارتباطی با آن نیرو ندارد بنابراین آن نیرو به حالت پنهان باقی می ماند تا بعدا ظاهر شود.
آیا انسان احساس غریزی که نسبت به وجود خدا و زندگی آینده دارد نتیجه یادآوری قبلی است حتی در حالت توحش؟
این خاطره ایست که روح قبل از تجسد داشته است اما غرور اغلب این احساس را خاموش می کند.
آیا اعتقاد به علوم روحی مربوط به این خاطرات گذشته است که انسان نزد همه ملل پیدا می کند؟
این دکترین هم قدیم است و هم جدید و بهمین خاطر است که در همه جا یافت می شود و این دلیلی واقعی است . روح متجسد خاطره حالت غیر متمجسد بودن خود را بخاطر می آورد و آگاهی غریزی از جهان نامرئی دارد اما اغلب آنرا با پیش داوری و نادانی به خرافات می آلاید.


نوشته آلن کاردک