کافه تلخ

۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

ربایندگان بیگانه و نژاد خزندگان

مصاحبه با کردو موتوا شمن بزرگ اهل زولو در افریقا (ربایندگان بیگانه و نژاد خزندگان)

http://syntafrica.net/images/contacts/credo.jpg

ربایندگان بیگانه و نژاد خزندگان
توسط ریک مارتین 99/30/9
همیشه گفته شده که بزرگان بومی هر قبیله ای کلید دستیابی به دانش هستند و این جمله هرگز تا زمانی که من موفق شدم تا با کردو موتوا سانوسی (شامن) اهل زولو، که به هشتاد سالگی خودش نزدیک می شود، مصاحبه کنم بر من ثابت نشده بود. از طریق تلاش و زحمات دیوید آیک (David Icke) موفق شدم تا با دکتر یوهان جوبرت (Johan Joubert) ، کسی که قرار گفت و گو را با کردو موتوا هماهنگ کرد تماس برقرار کنم .در نتیجه مصاحبه از طریق تلفن انجام پذیرفت ان هم با ان سوی دنیا در افریقای جنوبی. ما اینجا در روزنامه اسپکتروم از صمیم قلب از دیوید آیک و دکتر جوبرت به خاطر تلاش و زحمات بی شائبه آنها برای با خبر کردن دنیا از حقایق از زبان این مرد تشکر می کنیم.
http://www.metahistory.org/images/Cecrops.jpg
من برای اولین بار حدود پنج سال پیش راجع به موتوا مطالبی شنیدم و در اون زمان فکر برقراری ارتباط تلفنی با وی که در مکانی دور افتاده زندگی می کرد غیر ممکن به نظر می رسید.
تا زمانی که با خبر شدم دیوید آیک زمان زیادی را با وی گذرانده و مایل به انجام مصاحبه با اسپکتروم هست، همه چیز خود به خود جور شد. ما موفق شدیم در 13 آگوست یک گفت و گوی 4 ساعته با او انجام دهیم!
و نه، ما این گفت و گو را قطعه قطعه نکردیم، تمام مکالمه کلمه به کلمه ذکر شده و این در راستای اخلاق روزنامه نگاری ما برای محترم شمردن و صداقت با خواننده ست !

http://www.zteck.com/alien/Reptilian_skull.jpgکردو موتوا مردی ست که دیوید آیک او را این طور توصیف کرده:
” مردی فوق العاده با دانشی حیرت آور، یک نابغه، باعث افتخار وخوشوختی منه که اون رو یک دوست صدا بزنم.” بعد از مصاحبه با کردو موتوا باید بگم کاملاً با او موافقم.
در اینجا باید یادآور شوم که کردو موتوا با وجود نداشتن تحصیلات رسمی ، به قدری دلسوز و منصف بود که کلمات بومی و اسامی خاص را برای این مقاله هجی و معنا کند و این امر برای دانشجویان زبان افریقا مفید تر و مهم تر از خوانندگان معمولی جلوه خواهد کرد. 
و تمام اینها روی دیگر توجه و دقت موتوا را نشان می دهد.
http://www.webster.uk.net/SpecialInterest/Sci-FiFantasy/Images/alien_02.jpg

اگر احساس می کتید به تازگی مطالبی خواندید که فکر شما را در گیر و نظام اعتقادی شما را دگرگون کرده، این مقاله شما را یک قدم به جلو خواهد برد. مانند همیشسه، حقیقت از تخیل عجیب تر است. هنگامی که حقیقت یا بخش کوچکی از آن بر هر یک از ما آشکار می شود در واقع قسمتی از یک پازل بزرگ است، در نتیجه این وظیفه ماست تا به حقایقی که دیگران در اختیار ما می گذارند گوش فرا دهیم و توجه کنیم.

این باعث افتخار ماست که این فرصت را داشتیم تا دانش و تجربیات کردو موتوا را در اختیار شما بگذاریم. این کمیاب ترین و ارزشمندترین فرصتی بود که در اختیار داشتیم.
این اطلاعات حیرت آور که توسط کردو موتوا ارائه شده اند مطمئناً باعث تهیج و یا خشم بعضی افکار می شوند و مفهوم و گنجایش آن بسیار دور از ذهن است. هنگامی که شما این اطلاعات را بخوانید بهتر متوجه خواهید شد که چرا تلاش های زیادی برای ساکت کردن او انجام گرفت. همچنین شما عمیقاً جسارت موتوا را برای پیش قدم شدن و گفتن حقیقت ستایش خواهید کرد، بدون در نظر گرفتن اینکه چه عواقبی برای خودش خواهد داشت.
هم اکنون بدون مقدمه چینی و توضیح بیشتر به سراغ مصاحبه می رویم.
مارتين: اول از همه بايد بگم اين براي من يک افتخار وامتياز خاص که با شما صحبت ميکنم و بايد از ديويد آيک ودکتر جوبرت که بدون کمک هاشون اين مصاحبه انجام نمي شد تشکر کنم. خواننده هاي ما بايد از وجود خزنده هاي تغيير شکل دهنده فضايي با خبر باشند و من هم مي خواهم راجع به جزئيات حضور، فرمانروایی، نقشه های اون ها وشیوه های اجراییشون با شما صحبت کنم. در نتیجه سوال اول اینکه آیا شما میتونید ثابت کنید که اونها هم اکنون روی سیاره زمین زندگی میکنند؟ واگر این درست باشه لطفا راجع به جزِئیات حضور آنها صحبت کنید.آنها از کجا میایند؟
موتوا: آقا، آیا روزنامه شما میتونه مردم رو به افریقا بفرسته؟
مارتین: میبخشید میشه تکرار کنید؟
موتوا: روزنامه شما میتونه لطف کنه و کسی رو در آینده نزدیک به افریقا بفرسته؟
مارتین: در حال حاضر توان مالی این کار رو نداریم ، ولی شاید در آینده فرق بکنه.
موتوا: به این خاطر که چیزهایی وجود داره که من میخواهم روزنامه شما، خواهشآ، به طور مستقل بررسی کنه. شما راجع به
کشور روآندا در افریقای مرکزی شنیده اید؟
مارتین:بله.
موتوا:مردم روآندا، مردم هوتو (Hutu)، همینطور مردم واتوسی (Watusi)، عقیده دارند، وتنها اینها در افریقا نیستند که اینطور فکر میکنند، میگویند که اجداد بسیار دور آنها یک نژاد به اسم ایمانوجلا (Imanujela) به معنای ” اربابانی که آمده اند” (the lords who have come) هستند. و بعضی قبایل افریقای جنوبی از قبیل مردم بامبارا (Bambara) هم چیز مشابهی میگویند. آنها میگویند در نسلهای بسیار بسیار دور یک نژاد بسیار پیشرفته و وحشت آور که شبیه انسان بودند و آنها را زیشوزی (Zishwezi) مینامند از آسمان آمدند. زیشوزی یعنی موجوداتی که از آسمان فرود میایند یا به داخل آب میروند. آقا،هر کسی راجع به مردم دوگون (Dogon) در غرب افریقا شنیده که مثل بسیاری دیگر عقیده دارند که قبیله یا پادشاه آنها اول از همه توسط نژاد ماوراءطبیعی که از آسمان آمدند پایه گذاری شده. آیاهنوز صدای من رو داریدآقا؟
مارتین: بله، ارتباط خوبه لطفآ ادامه بدید.
موتوا: آقا، من میتونم همینطور ادامه بدهم، اما بگذارید راجع به مردم زولو (zulu) در افریقای جنوبی برایتان بگویم.
مارتین: بله لطفآ.
موتوا: مردم زولو، کسانی به مردم جنگجو معروف هستند، مردمی که پادشاه شاکا زولو (Shaka zulu) متعلق به آنهاست. اگر شما از یک انسان شناس سفید پوست در افریقای جنوبی معنای زولو را بپرسید، میگوید “آسمان” [خنده]. در نتیجه مردم زولو به خودشان میگویند “مردمی از آسمان”، که این، آقا، جفنگ است.
در زبان زولو معادل آسمان ، آسمان آبی، سیباکاباکا (sibakabaka) است. معادل فضای دربرگیرنده سیارات، ایزولو (izulu) و ودوزولو (weduzulu) یعنی آسمان تاریکی که هر شب همراه ستارگان میبینید. همچنین معادل سفر کردن، مهاجرت های هر از گاهی یا کوچ هم ایزولا(izula) ست. شما میبینید که مردم زولو از این واقعییت آگاه بودند که شما میتوانید در فضا سفر کنید- نه مثل یک پرنده در آسمان – بلکه در فضا، و مردم زولو میگویند که هزاران هزار سال پیش نژادی از آسمانها آمدند که شبیه lizards بودند وهر وقت اراده میکردند میتوانستند تغییر شکل بدهند. نژادی که دخترانشان با walking (extraterrestrial) ازدواج کردند، و نژاد قدرتمندی از پادشاهان و سران قبیله ای به وجود آوردند. صدها داستان و روایت وجود دارد آقا، که یک lizard femaleخودش را جای یک پرنسس انسان جا زد و با یک شاهزاده زولو ازدواج کرد. آقا، هر بچه مدرسه ای در افریقای جنوبی راجع به داستان پرنسسی به نام خمبکانسینی (Khombecansini) میداند. خمبکانسینی با یک پرنس خوش قیافه به نام کاکاکا (Kakaka) ازدواج کرد. به معنای داننده وآگاه (the enlightened one). بعد یک روز که خمبکانسینی در میان بوته ها هیزم جمع میکرد، با موجودی به نام ایمبولو (Imbulu) ملاقات کرد. و این ایمبولو یک lizard با اندام وشمایل انسان بود ولی دم بلندی داشت. و این lizard به پرنسس خمبکانسینی گفت: ” اه ، شما چقدر زیبا هستید . من آرزو داشتم مثل شما زیبا بودم. میتونم به شما نزدیکتر بشم؟ ” و پرنسس پاسخ داد “بله، میتوانید.” و lizard ، که از نوع قد بلند آنها بود، به دختر نزدیکتر شد، به چشم های او خیره شد و شروع به تغییر کرد. او ناگهان به یک انسان تغییر کرد و بیشتر و بیشتر به پرنسس شبیه میشد به غیر از دم بلندی که داشت. اما ناگهان به طور خشونت آمیزی به سمت پرنسس حمله کرد و دستبند و گلوبند و لباس عروسی او را گرفت و آنها را پوشید. در نتیجه کاملآ شبیه پرنسس شد. 
بعد به پرنسس گفت “حالا تو اسیر من هستی. باید من رو در ازدواجم همراهی کنی. من تو خواهم بود و تو اسیر من هستی، حالا با من بیا! ” او یک چوب برداشت و پرنسس بیچاره را کتک زد. و بعد طبق سنت زولوهمراه بقیه خدمتکارانش رفت تا به دهکده پادشاه کاکاکا رسید. اما قبل از آن باید فکری برای دمش میکرد. بنابراین از پرنسس خواست تا برای او توری ببافد ودمش را در http://s3.amazonaws.com/readers/2009/04/22/alienreptile_1.jpgآن جا داد و محکم پشتش جمع کرد.
حالا با برآمدگی پشتش شبیه یک زن جذاب زولو شده بود. و بعد، هنگامی که با شاهزاده ازدواج کرد چیز عجیبی در دهکده رخ داد. شیرهای خوراکی در دهکده ناپدید میشدند، به این دلیل که هر شب پرنسس تغییر شکل دهنده، پرنسس دروغین، شیرهای مانده را از سوراخی که نوک دمش وجود داشت سرمیکشید . مادر خوانده میگفت ” چه شده ست؟ چرا شیرها ناپدید میشوند؟ ” بعد گفت ” نه، حالا میفهمم ، باید یک ایمبولو میان ما باشد.” مادر خوانده که یک زن دانا وپیر بود گفت ” یک چاله باید مقابل دهکده کنده شده و با شیر پر شده باشد.” و همینطور هم بود.
بعد به همه دخترهایی که همراه پرنسس دروغین بودند گفته شد از روی چاله بپرند. وقتی تغییر شکل دهنده مجبور شد بپرد، موقع پریدن دمش از تور درآمد واز داخل چاه شروع به بلعیدن شیر کرد، و جنگجوها تغییر شکل دهنده را کشتند. و بعد از آن پرنسس خمبکانسینی همسر پادشاه کاکاکا شد.
در حال حاضر آقا، این داستان به شکل های مختلفی نقل میشود. در قبایل افریقای جنوبی شما داستان های زیادی راجع به این موجودات شگفت آور که قادرند از غالب خزنده به انسان یا هر جانور دیگه ای تغییر شکل بدهند پیدا میکنید. و این موجودات آقا، واقعاً وجود دارند. مهم نیست شما در کجای افریقا در جنوب، شرق، غرب یا مرکز آن بروید، شما توصیف این موجودات را یکسان پیدا میکنید. حتی در میان قبایلی که هرگزدر طول تاریخ کهنشون همدیگر رو ملاقات نکردند. در نتیجه این موجودات “وجود دارند”. آنها از کجا میان، من هیچ وقت اعتراف نمیکنم که میدونم آقا.
ولی آنها با ستاره های مشخصی در آسمان مرتبطند، و یکی از آنها گروه بزرگی از ستاره ها در کهکشان راه شیری هستند، که مردم ما به آن اینگیاب (Ingiyab) میگن . به معنای “مار[یا شیطان] بزرگ” (the great serpent). و یک ستاره متمایل به قرمز نزدیک این ستارگان وجود دارد که مردم ما به اون ایزون نکانیامبا (IsoneNkanyamba) میگن. من سعی کردم معادل انگلیسی اون رو پیدا کنم، این ستاره آلفا سنتوری (Alpha Centauri) نامیده شده. و این آقا چیزیه که ارزش تحقیق رو داره. چرا اینطوریه که بالای 500 قبیله در افریقا که من در 40 یا 50 سال اخیر ملاقات کردم، همگی موجودات یکسانی رو توصیف میکنند؟ گفته شده که این موجودات از ما انسانها تغذیه میکنند؛ که آنها زمانی خدا رو به جنگ طلبیدند، به این خاطر که آنها کنترل کامل بر دنیا رو میخواستند. 
وخدا جنگ وحشتناکی رو علیه آنها آغاز کرد و بر آنها غلبه کرد، آنها را مجروح کرد، و مجبورشان کرد در شهرهایی در زیر زمین زندگی کنند. آنها در اعماق زمین پنهان شدند، چون همیشه احساس سرما میکنند. در این مکانها، به ما گفته شده آتش های بزرگی وجود دارند که توسط اسیرها، انسان ها، اسیرهایی مانند زامبی، نگهداری میشوند.
و گفته شده که این زوسوازی ها (Zuswazi) یا ایمبولو ها، یا هر چیزی که اونها رو نام میبرید، قادر به خوردن غذاهای جامد نیستند. آنها یا خون انسان ها را میخورند یا قدرت اونها رو، انرژی که به هنگام جنگ انسانها و کشتار آنها، در مقیاس انبوهی ایجاد میشه. من با مردمی ملاقات کردم که سال ها پیش از ماساکی () اخیر در روآندا گریختند، و اونها از چیزی که در کشورشون داشت اتفاق می افتاد وحشت زده بودند. آنها میگفتند کشتاری که مردم هوتو و واتوسی علیه هم انجام میدادند در واقع دارد هیولاهای ایمانوجلا را تغذیه میکند. به این خاطر که ایمانوجلا دوست دارد انرژی که از ترسیدن بیش از حد یا کشتار انبوهی از مردم ایجاد شده را ببلعد. آیا شما هنوز با من هستید آقا؟
مارتین: بله، کاملاً.
موتوا: بگذارید به نکته جالبی اشاره کنم آقا . اگر شما زبان اقوام مختلف افریقا رو مطالعه کنید، کلمات مشترکی با آسیای جنوبی، شرق میانه و حتی بومی های امریکا پیدا میکنید.
وکلمه ایمانوجلا یعنی “اربابی که آمده است” (the lord who came) کلمه ای که هر کسی میتواند در روآندا ، در میان مردم هوتو و واتوسی اهل روآندا، پیدا کند که بسیار با کلمه امانوئل (Immanuel) به معنی “ارباب با ماست” (the lord is with us) شباهت دارد. و ایمانوجلا، ” افرادی که آمده اند، اربابانی که اینجا هستند” (the ones who came, the lords who are here). مردمان ما اعتقاد دارند آقا، که ما انسان های روی زمین صاحبان زندگی خود نیستیم، اگر چه به ما اجبار شده فکر کنیم هستیم. مردمان ما، مردمان سیاه از تمام قبایل ، تمام شامن های افریقا هر وقت که به شما اعتماد کنند وعمیق ترین راز هاشون رو با شما در میان بگذارند، میگویند که [همراه] ایمانوجلا ؛ ایمبولو وجود دارد.
و نام دیگه ای هم برای این مخلوقات هست “چیتااولی (Chitauli) “. کلمه چیتااولی یعنی ” دیکتاتور ها، کسانی که به ما قانون رو میگن ” به معنای دیگر ، ” کسانی که پنهانی به ما میگویند که چکار باید بکنیم “. و گفته شده که این چیتااولی ها وقتی به این سیاره آمدند کارهایی رو در مورد ما انجام دادند.
http://www.bibliotecapleyades.net/imagenes_sumeranu/reptiles13_06.jpg لطفاً من رو ببخشید ، ولی من باید این داستان رو به شما بگم.
این یکی از عجیب ترین داستان هایی که شما هر جایی از افریقا درجوامع سری شامنیک وسایر مکان هایی که در آنجا بقایای دانش ما هنوز وجود داره پیدا میکنید. 
و ماجرا اینه که زمین ، در ابتدا، با لایه ضخیمی از مه پوشیده شده بود و مردم اون زمان قادر نبودند خورشید رو ببینند.
مگر پرتو لرزانی از نور و ماه هم به خاطر مه سنگینی که وجود داشت به صورت هلال محوی از نور دیده میشد.
و باران خیلی ملایمی همیشه به طور دائمی می‌بارید. هیچ طوفان وتندری وجود نداشت.
زمین با پوشش ضخیمی از جنگل ها پوشیده شده بود و مردم در صلح زندگی میکردند. مردم در آن زمان خوشحال بودند، و گفته شده که انسان در آن زمان قدرت سخن گفتن نداشت.
ما فقط مانند میمون ها و بابون های خوشحال صداهایی از خودمان در می آوردیم، اما مانند امروز قدرت تکلم نداشتیم.
در آن قرون مردم در ذهنشون با یکدیگر حرف میزدنند. 
یک مرد میتوانست با فکر کردن به همسرش و تجسم کردن او، او را صدا کند. 
و یک شکارچی، به میان بوته ها میرفت و حیوانات رو صدا میکرد و آنها هم از بین خودشون پیرترین رو انتخاب میکردند و اون حیوون خودش به سمت شکارچی میرفت و شکارچی اون رو میکشت واز گوشتش استفاده میکرد. 
هیچ خشونتی علیه حیوانات وجود نداشت.
در اون زمان هیچ خشونتی علیه طبیعت توسط انسان وجود نداشت. 
انسان غذایش را از طبیعت درخواست میکرد.
او پیش یک درخت میرفت و به میوه اون فکر میکرد، و درخت تعدادی از میوه هاش رو برای اون به زمین می انداخت.
و بعد گفته شده که هنگامی که چیتااولی به زمین اومد، آنها با سفینه های وحشتناک خود به زمین آمدند، سفینه هایی که شبیه بشقاب های بزرگ بود و صداهای وحشتناکی درست میکرد و آتش وحشتناکی در آسمان به وجود می آورد. 
و چیتااولی مردم را با زور توسط اصابت های آذرخش جمع کرد وبه اونها گفت که آنها خدایان بزرگ از آسمانها هستند و مردم از این لحظه به بعد هدایای بزرگی از خدا دریافت میکنند. این خدایان، که شبیه انسان بودند، ولی خیلی قد بلند، با دمی دراز، و چشم های آتشین وحشتناک، و برخی از آنها با دو چشم زرد رنگ، بعضی سه چشم، چشم های گرد وقرمز بعضی ها در وسط پیشانیشان قرار داشت. 
بعد از آن این موجودات قدرت های بزرگی که انسان ها داشتند از آنها گرفتند:
قدرت سخن گفتن در ذهن، قدرت حرکت دادن اشیاء توسط ذهن، قدرت دیدن گذشته و آینده خود، و قدرت سفر کردن توسط روحشان در دنیاهای مختلف. 
چیتااولی این قدرت ها را از انسان گرفتند و به آنها قدرت جدیدی دادند، قدرت تکلم. ولی انسان ها با وحشت دریافتند که قدرت تکلم به جای متحد کردن آنها، آنها رآ از هم جدا میکند، به این خاطر که چیتااولی با نیرنگ زبان های مختلفی ایجاد کرده بود و این باعث درگیری بزرگی میان انسان ها شد. 
همچنین چیتااولی کاری کرد که تا قبل از اون هرگز انجام نشده بود:
آنها به انسان مردمانی دادند تا بر آنها حکمرانی کنند، و به آنها گفتند،”اینها اربابان شما هستند، اینها سران شما هستند. خون ما در رگ های آنها جاری ست. 
آنها فرزندان ما هستند، و شما باید از آنها اطاعت کنید چون از جانب ما حرف میزنند.
اگر سرپیچی کنید، ما به سختی شما را تنبیه خواهیم کرد.” قبل از آمدن چیتااولی، قبل از آمدن ایمبولو، انسان ها روح واحدی داشتند.
اما با آمدن آنها انسان ها روحاً از یکدیگر جدا شدند همینطور توسط زبانشون. و بعد چیتااولی احساسات جدیدی رو به انسان ها وارد کرد.
انسان ها شروع به احساس نا امنی کردند، و در نتیجه شروع به ساختن دهکده هایی با حصارهای سخت چوبی به دور خودشون کردند. 
انسان ها شروع به ایجاد کشورها کردند. به عبارتی دیگر آنها شروع به ایجاد قبیله ها کردند با زمین های اختصاصی و مرزها تا از ورود هر دشمن احتمالی جلو گیری کنند.
انسان ها به خست و زیاده خواهی دچار شدند و می خواستند به روش حیوانات طماع رفاه به دست بیاورند.
با تشكر فراوان از خانم انصاري