الم اعهد الیکم یبنی ءادم أن لا تعبدوا الشیطان لکم عدوّ مبین
ای فرزندان آدم، آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید زیرا روشن است که او دشمن آشکار شماست…
ولقد أضلّ منکم جبلّا کثیرا أفلم تکونوا تعقلون
و بسیاری از شما را به گمراهی کشید، آیا هنوز هم فکر نمی کنید…
(سوره ی یس/آیه ۶۰ و ۶۲)
وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله و زیّن لهم الشیطن اعملهم فصدّهم عن السبیل.
دیدم که خود و مردمش به جای خدای یکتا آفتاب را سجده می کنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان بیاراسته است و از راه خدا منحرفشان کرده است، چنان که روی هدایت نخواهند دید.
(سوره نمل/آیه ۲۴)
«… و انّ الشیطین لیوحون الی اولیایهم لِیُجدلوکم و اِن أطلتوهم اِنّ کم لمشرِکون
و شیطان به دوستان خود القا می کنند که با شما مجادله کنند اگر از ایشان پیروی کنید از مشرکانید
(سوره انعام/آیه۱۲۱)
انّ الشیطن لکم عدوّ فاتخذوه عدوّا اِنّ ما یدعو جزَبه ولیکونو من اصحب
شیطان دشمن شماست او را دشمن گیرید او فرمانبران خویش را فرا می خواند تا همه از دوزخیان باشند.
(سوره فاطر/آیه۶)
مقدمه:
راهی برای اثبات وجود خدا، راهی است بسیار ساده و روشن که انسان با نهاد خدادادی خود آن را می پیماید و هیچگونه پیچ و خم ندارد، ولی بیشتر مردم به واسطه اشتغال مداوم که با مادیات دارند و استفرافی که در لذایذ محسوسه پیدا کرده اند رجوع به نهاد خدادادی و فطرت ساده و بی آلایشی برایشان بسیار سخت و سنگین می باشد.
درک و شعور انسان که با پیدایش او توأم است در نخستین گامی که بر می دارد هستی خدای جهان و جهانیان را بر وی روشن می سازد؛ زیرا به رغم آنان که در هستی خود و در همه چیز اشهار شک و تردید می کنند و جهان هستی را خیال و پنداری نامند، ما می دانیم یک فرد انسان در آغاز پیدایش خود که با درک و شعور توأم است خود و جهان را می یابد؛ یعنی شک ندارد که خدا هست و چیزهای دیگری جز خدا هست و تا انسان است این درک و علم در او هست و هیچگونه تردید بر نمی دارد و تغییر نمی پذیرد.
قرآن کریم خداشناسی را از راه های مختلف به عامه مردم تعلیم می دهد و بیشتر از همه افکارشان را به آفرینش جهان و نظامی که در جهان حکومت می کند معطوف می دارد به مطالعه آفاق و انفس دعوت می نماید؛ زیرا انسان در زندگی چند روزه خود هر راهی را پیش می گیرد و در هر حالی که مستفرق شود از جهان آفرینش و نظامی که در ان حکومت می کند بیرون نخواهد بود و شعور و ادراک وی از تماشای صحنه شگفت آور آسمان و زمین چشم نخواهد پوشید.
در کتاب خدا (قرآن کریم) به این برهان اشاره می کند که:
«قالت رسلم أفی الله شکّ فاطر السموات و الارض»
آیا می شود در خدا شک کرد خدایی که آسمان ها و زمین را به وجود آورده، عدم را شکافته و آسمان ها و زمین را پایدار ساخته است. (سوره ابراهیم، آیه۱۰)
ادیان
درباره کیفیت پیدایش ادیان مختلف آنچه براساس از مدارک اسلامی بدست می آید باید گفت: تاریخ پیدایش دین، همزمان با پیدایش انسان است و اولین انسان (حضرت آدم(ع)) پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی بوده و ادیان شرک آمیز همگی در اثر تحریفات و اعمال سلیقه و اغراض فردی و گروهی پدیده آمده است.
از جمله تحریفهایی که در بعضی از ادیان آسمانی برای جلب جبّاران و ستمگران گرفته این است که دایره دین را محدود به رابطه انسان به خدا و احکام دین را منحصر به مراسم مذهبی خاص قلمداد کرده اند و مخصوصاً سیاست و تدبیر امور جامعه را قلمرو دین، معرفی نموده اند در صورتی که هر دین آسمانی، عهده دار بیان همه مطالبی است که مورد نیاز افراد جامعه برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخرویشان می باشد و عقل انسانهای عادی بر شناختن آنها کافی نیست.
«دین» در آیات قرآن کریم:
که «دین» به شکل های مختلف؛ ۱۰۱ بار در ۸۷ و ۴۰ سوره قرآن کریم آمده است که غالباً به معنای «اطاعت« شریعت، حکم، قانون، اسلام، قیامت است.
آقای زمخشری دین را به معنی «جزا» پاداش «روز قیامت» «سیاست» «رأی» «سیرت» «عادت» «حساب» «قهر» «غلبه» «قضا» «حکم» «طاعت» «تسلیم» توحید و تصدیق به قلب و انفیاد به جوارح و پای بندی به اصول وحی نامیده است؛ مکتبه التجاریه الکبری ۱۳۷۳ ق ج ۱ ص ۵۵۲
«قرآن کریم سوره آل عمران آیه ۸۵ خداوند می فرماید که:»
«و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یفجل منه و هو فی الاخره من الخسرین»
(وهرکس جزاسلام،دین دیگری جویدهرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیان کاران است.)
و در سوره اعراف آیه ۵۱ خداوند می فرماید که:
الذین اتخذ و دینهم لهوا و لعبا و غرّتهم الحیوه الدنیا فالیوم نفسهِم کما نسولِقاءیوم مهم هذا و ما کانوا بایتنایجحدون
همانا که دین خود را سرگرمی و بازی پنداشتند و زندگی دنیا مغرورشان کرد. پس همان گونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بروند و آیات ما را انکار می کردند ما هم امروز آنان را از یاد می بریم.
دین از نظر مسسیحیان و یهودیان
ژاک بوسوئه: روحانی متحهور کلیسای کاتولیک در قرن ۱۷ میلادی
«بوسوئه» (BOSSUE) (1704-1627) میلادی می گوید که اعتقاد عام دینی و لود فاسد هم شده باشد برای تأسیس اول ثابتی که از تزلزل در امان باشد کافی است. اهل دین بر این عقیده اند که هیئت درست اجتماعی و انتظام سیاسی بودن اتمام و کامل نمی شوند در این ادعای خود به تاریخ ملت ها استناد می کنند و به درستی نشان می دهند که در همه جا اساس متین برای تشکیل اول و اعم، این بوده است و بدین ترتیب ادیان را به سه قم تقسیم می کنند که عبارتند از:
۱) دین یهود که طرفداران آن در تمام گوشه های دنیا پراکنده شده اند که از جمله آنها فراماسونری
۲) دین مسیحی که اکثریت طرفداران آن در اروپاست.
۳) دین اسلام که اکثر طرفداران ان در شرق بوده.
امیل دورکم (۱۹۱۷-۱۸۵۸) از نظر امیل جامعه شناس فرانسوی «دین عبارت است از نظامی واحد و به هم پیوسته از عقاید و اعمال منتسب به امور مقدس، یعنی اموری که مجاز و ممنوع می سازند. این عقاید و اعمال هنگامی که در یک هیأت معنوی واحد به هم می پیوندند، تشکیلات دینی نامیده می شوند، از کتاب کیان ص ۲۲
هربرت اسپنسر (فیلسوف مشهور انگلیس «ذات دین، ایمان به این است که همه چیزها تجلیات قدرتی هستند که فراتر از حد معرفت ماست.
فیلسوف و دین شناس آلمانی «شلایر مافر»
«دین، عبارت است از احساس وابستگی مطلق به چیزی دیگر»
ماتیو آرنولد شاعر انگلیسی ارابه داده است! «دین همانند اخلاق است که احساس و عاطفه به آن، تعالی، گرما و روشنی بخشیده است.
دین از نظر علمای انقلابی
«دین» از نظر علامه سید محمد طباطبایی در تفسیر المیزان ص۱۸۷ ج۲
«دین آن روش مخصوص است در زندگی که صلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دایمی حقیقی باشد تأمین می کند، پس در شریعت باید قوانین وجود داشته باشد که روش زندگانی را به اندازه احتیاج روشن سازد.
«محمد تقی مصباح یزدی» در کتاب آموزش عقاید:
«دین اصطلاحات به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید است.
دین در جهان هستی به چه صورت بوده هست!
۱) جماد پرستی:
از همان آغاز: یعنی هنگامی که آدمی در غارها به سر می برد و همه وسایل زندگی خود را از سنگ می ساخت بزرگترین و سودمندترین چیزی که به نظرش می رسید کوه بود و چون در دل کوه جای داشت آن را مادر آفرینش و خدای خود نامید و به ستایش پرداخت.
اگر انسان روزی هنگام خروج از غار با انسان دیگری رو به رو می شود که برای کشتنش سنگی به سو او پرتاب می کرد و آن سنگ جلوی غار به سنگ دیگری بر می خورد و انسان آن سنگ جلو غار را نجات دهنده خود می شمرد و هر روز قدری از غذای خود را به رسم هدیه، نثار آن سنگ نجات دهنده می کرد و آن سنگ را می ستود.
نکته: (که البته هنوز هم انسان دست از سنگ پرستی برنداشته و چه جان ما و مال ما که هر روز نثار سنگهای رنگینی به نام جواهرات می شود!)
۲) گیاه پرستی:
پس از آن، انسان هر درخت و گیاهی را که در محیط خود یافت و از آن روزی خود را به دست می آورد آن درخت یا گیاه را به دیده احترام نگریست و برایش گرامی و مقدس می شد.
۳) جانور پرستی:
سپس هر حیوانی که بهتر و بیشتر به آدمی خدمت می کرد واو از گوشت و پوست و پشم و ستیرش بهره می گرفت،آن حیوان را مقدس شمرده وآن را توئم خود وقبیله خویش قرار می داد. مثل گوساله پرستی
۴) قهرمان پرستی:
آنگاه نوبت به ژرستش قهرمانان رسید، یعنی کسانی که بهتر و بیشتر وسیله پیروزی قوم را در برابر حمله دشمن یا رویارویی با بلاها فراهم می ساختند. چنین کسانی گاه پس از مرگ هم مورد ستایش قرار می گرفتند و به مرتبه خدایی می رسیدند مثل (فرعون و نمرود)
۵) چند خدایی یا شرک
هنگامی که انسان به پژوهش درباره طبیعت پرداخت، برای هر یک از پدیده های زمینی یا آسمانی آفریننده و گرداننده ای تصور کرد و به این ترتیب قایل به شرک شد.
۶) تثلیث:
بعد قرن ها گذشت تا انسان همه آن خدایان را به سه خدای «آفریننده» «نگهدارنده» «میراننده» کاهش دادند. به عنوان مثال هندوییسم به سه خدا می گویند: برهما، ویشنو و شیوا به این ترتیب انسان سه گانه پرست شد.
۷) ثنویت:
بعد نوبت به دو خدایی رسید، خدای آفریننده همه چیزهای نیک و خدای آفریننده بدی ها مثل قوم قریش قبل از بعثت
۸) توحید یا یکتاپرستی:
آخرین مرحله یا سیر و تحولی که برای دین در تاریخ ادیان به چشم می خورد، مرحله اعتقاد به خدای واحد است که توسط پیامبر اسلام (حضرت محمد مصطفی(ص) به بشریت عرضه شد.
توجه: که مختصری از ادیان گذشته بوده است.
ادیان زنده جهان:
۱) هندوییسم (Hinduism)
هندوییسم را از تمام ادیان جهان کهن تر دانسته و که امروزه مورد پرستش از فرقه ها گرفته شده است.
۲) بودیسم (Bodhism)
دین بودایی همانند دین(جین) یکی از شاخه های هندوییسم است.
۳) جین یا جینیم (gainim)
۴) دین زرتشت:
دین زرتشت یکی از کهن ترین ادیان جهان تلقی می شود که حدود ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح قید شده است و تأثیر بسیاری در ادیان بعد از خود داشته است از جمله آتش پرستی.
۵) دین یهود:
که توسط حضرت موسی به قوم بنی اسرائیل عرضه شد که سه ستون اصلی دارد که عبارتند از:
۱) یهوه (خدا) ۲) میثاق ( ) ۳) تورات (قانون) که یمود فرقه فراماسونری را به وجود آورده است.
۶) دین مسیحیت:
که توسط حضرت عیسی به قوم بنی اسرائیل که جمعیت قابل توجهی از مردم جهان به خصوص غرب از این دین همایت می کنند.
۷) دین اسلام:
که توسط حضرت محمد مصطفی(ص) به مردم جهان عرضه شد.
«این مطلب مقدمه بود برای شیطان و شیطان پرستی»
شیطان:
شیطان که راه برای خدا فروشی بازتر از تصور خویش دید و جهل و نادانی بنی آدم را وسیله خوبی برای بهره برداری خویش یافت، پیش خود گفت: این بنی آدم که به راحتی سر تعظیم در برابر خدایانی هم چون سنگ، چوب، خورشید، ماه، ستارگان، گوساله و آلت تناسلی فرود می آورند چگونه می شود که خدایی مرا نپذیرند!!
عده ای از انسان ها به پرستش شیطان که دشمن بارز و آشکار خدا و انسان است روی آوردند و مکتبی را راه انداختند و اعلان جنگ با خداوند یکتا نمودند. اگر خدا منبع روشنایی و خیر است، تمام تاریکی ها و شرور در خانه ی دشمن خدا یعنی شیطان جمع گردیده اگر خداوند انسان ها را دعوت به رسیدن به عزّت آرامش می کند شیطان انسان ها را دعوت به ذلّت و سرکشی می نماید.
سخن به مطلب تنفیق:
شعر:
اول آن کس کاین قیاسک ها نمود پیش انوار خدا ابلیس بود
گفت نار از خاک بی شک بهتر است من ز نار و او از خاک اکدر است
پس قیاس فر بی اصلش کنیم او ز ظلمت ما زنور شنیم
آیه: قال یا بلیس ما منهک أن تسجدَ لما خلقت بیدی أستکبرت أم کنت من العالمین(۷۵) قا انا خیرمنه خلقنی من نار و خلقنه و من طین(۷۶) قال قا فرج منها فانّک رجیم(۷۷) و انّ علیک هنتی الی یوم الدین(۷۸)
خدا فرمود ای ابلیس مانع تو از سجده کردن به آن چه من با قدرت خود آفریدم چه بود؟ آیا تکبر ورزیدی یا تو از موجودات با عظمت بودی؟ گفت: مرا از آتش و آدم را از گِل آفریده ای. خداوند فرمود از این نظان عالی بیرون شو تو مطرودی تا روز رستاخیز لعنت من بر تو باد. (سوره(ص) ۷۵-۷۸
فاذا نفغ فی الصّور فلا أنساب بینهم یومَئذِ و لا یتساءَلون (مومنین/آیه۱۱)
هنگامی که درصوردمیده شود،هیچ گونه نسبی درآن روزمطرح نیست وآنان از نسب سؤال نخواهد شد.
و ما منّا الّا مقام معلوم(۱۶۴) و انّا لنحن الصافّون(۱۶۵) و انّا لنحن المسبحون
کسی که از ما نیست مگر این که مقام معینی دارد ما در پرستش خداوند صف کشیده گانیم. ما هستیم که خدا را تسبیح می کنیم. سوره صافات/آیه ۱۶۴-۱۶۶
بس قیاس فرع بر اصلش کنیم ارز ظلمت ما ز نور روشنیم
نباید اصل و آغاز وجود یک موجود را منفور کنیم بلکه بایستی در راه تکامل به کجا می رسد.
آقای علامه جعفری می فرماید که:
آن چه در این مورد اهمیّت دارد این است که باید بدانیم که جریان تکامل موجودات تمام ارزش خود را از کاری که در استوار حرکت انجام می دهد دریافت می کند.
اگر یک دانه گندم بتواند آگاهی داشته باشد و بگوید: من که دانه گندم به طور مطلق موجود با ارزش هستم من می توانم با افزایش طبیعی زمین پهناوری را پر از محصول گندم کنم، این گفتار گندم به نظر به اصل با ارزشی که دارد نمی تواند ملاک تمام موجودیت او در امتداد حرکتش بوده باشد زیرا اگر گندم کاشته شود ولی به موانع طبیعی برخورد کند مثلاً آب به او نرسد یا خاک دارای مواد سمی بوده باشد نمی تواند به جریان روییدن ادامه داده و سنبل های بی شماری را به وجود بیاورد پس فرض کنیم که آتشی که «اصل شیطان بود» با ارزش تر از خاک باشد که اصل آدم بوده است ولی پاکی این گوهر هیچ گونه دلیل بر عظمت موجود شیطانی در راه تکامل نمی شود، زیرا، آتش را که عظمت تر از خاک می داند بایستی این را هم بداند که تمام ارزش ها رو اقضیات در دست و قدرت نداده و وصول به عظمت و ارزش را خداوند در تمام حرکت به نهایت موجودیت مقرر فرموده است.
از همین اصل یک نتیجه بسیار اجتماعی و اخلاقی که می توان گرفت که می گوید: انسان تحرک در جاده تکامل نبایستی بنشیند و با خود بگوید: چون فرزند فلان شخصیت هستم و نسب من خیلی اصل دارد پس من می توانم به دیگران برتری داشته باشم.
نکته: متأسفانه با تمام پیش رفت هایی که به جهان بشریت نصیب شده است هنوز نسب پرستی با شدیدترین وجه در جوامع زیادی حکم فرما است.
دریقا که فرد انسانی با توجه به این که تنها کار و تکیه بکار مقدس است و همین کار است که گوهر گران بهای بشری را در حرکت به سوی ابدیت بارور خواهد ساخت، با این حال تکیه به امور خرافی و واهی کرده می گویند:
دیگران بکوشند و من دارای فضیلت باشم زیرا که: نیکان من چنین و چنان بوده اند.
پرستش نسب و اصل نه تنها کسی را که نه نیاکان خود می بالد از شخصیت ساقط کرده و عضو فلج اجتماع می کند، بلکه بت پرستی را به شکل یک سنت اصیل درآورده و این اصل را که تنها ارزش انسانی با و تقوی به باد فنا می دهد.
لیک با خورشید و کعبه پیش رو این قیاس و این تحری را مجو
قیاسات و کاوش های عقلانی به وجود مشاهدات عینی می موده گمراه کننده است.
اگر این مسئوله برای فرزندان آدم حل و فصل گردد که نهایت همه شناسایی ها و عالی ترین آن ها عبارت از دیدن و لمس کردن است دشوارترین مسئله کردان گیر تواریخ بشری گشته است از کابوس فلسفه ها رخت بر می بندد که برای توضیح این مسئله می گوئیم که:
آن نزاع قدیمی همان فلاسفه و متفکرین در ارزیابی عقل و حس یک مشاجره و کاملاً بی ثمر است که نمی تواند در قلمرو شناسایی ها دردی را دوا کند.
ما بایستی این حقیقت را بپذیریم که احساس مستقیم اشیاء است که می تواند حقیقت دانش را در ما ایجاد کند، اگر به جهت بازیگری حواس مجبوریم همواره از کله نسبیت بهره برداری کنیم، زیرا شناسایی یک حقیقت به طونسی خیلی کامل تر و قاطعانه تر از شناسایی عقلانی تجربه یدی است که در عین حال نمی تواند خود را بازیگری حواس نجات بدهد در انواعی از اختلاطها و اشتباهات را هم در درون پهناور و عمیق انسان بر بازیگری حواس اضافه می کنند. پس از روشن شدن این اصل می گوییم تماس ما با اشیاء به وسیله حواسی نه از آن جهت شایسته تر و قاطعانه تر است که ما می توانیم به جهان هستی مشرف شده اطلاع کامل بدست بیاوریم، بلکه از این جهت است که دیدن یا لمس کردن یا چشیدن در حقیقت آنچه را که در شرایط معین در اختیار ما قرار گرفته است به ما قابل درک می سازد.
پس درک مستقیم طبیعی تر و اطمینان بخشی تر از بازی گرهای عقل نظری است که همواره انسان ها را به خود مشخول می دارد و اغلب جز ورزش ذهنی نتیجه ای نصیب آدمیان نمی سازد. اگر چند قرن به عقب برگردیم این مسئله را در قرن وسطی کاملاً خواهیم دید که افکار بسیار بزرگی در آن دوره ها به جهت کم کردن راه شناسایی اصیل علم و تمدن نوع بشری را قرن ها به عقب انداخته با دل خوشی به بازی الفاظ زیبا و لغات فریبای فلسفی تجریدی حتی گاهی هم در راه اعتلای بشری از راه شناسایی بر نداشته اند.
خلاصه مطلب:
دفاع فلسفی از شناسایی حسی تنها برای این است که آدم درک کننده را به طور مستقیم با اشیاء در تماس می گذارد، البته مقصود از مستقیم این نیست که برای انسان، همه جانبه مطرح می شود بلکه مقصود این است که آن چه را که بشر برای شناسایی در اختیار دارد به عنوان وسیله منحصر و نزدیک به واقع مورد بهره برداری قرار می دهد. در صورتی که شناسایی های عقلانی و قیاسات فنی از درک ما را بی نصیب می کند.
بر بدی ها بدان رحمت کنید بر منی و خویش بینی کم نشید
مبادا به خودپرستی تکیه کرده و اشخاصی را که بد شده اند یا بدنما، هستند ملامت کنید، بلکه به آن ها رحم داشته باشید.
انسان بر بدن خود گوشت و پوست و رگ و استخوان و خونی دارد و بایستی به آن ها هم بپردازد. بدن مادی شما مطابق طبیعت خود احتیاج به رسیدگی دارد. به لذایذ و خوشی های آن در حدودی که شخصیت شما را نیست و نابود نکند بپردازید، اما متوجه باشید که همه موجودیت شما آن نیست که تن پروری کنید.
هر چه که طبیعت حیوانی شما تقاضا کرد اطاعت کنید و بدانید که اگر تنها به طبیعت حیوانی خود پرداختید بدون تردید شما را از خود بیگانه شده، رو به سقوط خواهید رفت.
اما این مطلب را هم بیاد داشته باشید که هر سقوطی نابودی حقیقی نیست، بلکه به قول ویکتور هوگو یا یک آگاهی مختصر خواهید دید که با سقوط بزانو به سجده نزدیک شده اید، از این رو هرگز مصیبت شما را دچار نا امیدی نباید بسازد، به همین دلیل عصیان و زشتی دیگران را هم سقوط نهایی تلقی نکنید، زیرا چه بسا که آن سقوط بزانو آن ها به سجده خواهد کشانید.
اگر درست تحلیل کنیم خواهیم دید که ممکن است باعث سقوط او خود ما بوده ایم و به قول ابوالمتامیه:
لن یصلح الناس وانت فاسد هیهات ما ابهدماتکابد
(چون تو در فساد غوطه وری هرگز مردم اصلاح نخواهند شد، اگر چنین گمان کنی که با این که تو در فساد غوطه وری مردم دیگر اصلاح شوند، یک کوشش کاملاً ممکن است اگر بدی آن بیهوده و دور از مقصدی را در پیش گرفته ای ممکن است اگر بدی آن فرد را مورد دقت قرار بدی، بر تو روشن شود که علل اجباری و اضطراری در کار بوده و او ما اختیار خویش به تباهی سقوط نکرده است.
چنان که احتمال می رود که تو تنها صورتی را می بینی، آن فرد با توجه واقعیات بیشتر مرتکب فعل بد نما شده است.
اگر فرض کنیم که واقعاً شخصی کار زشتی انجام داده است آیا به مجرد دیدن کار زشت بایستی آن فرار از انسانیت ساقط کنیم؟ یا بگوییم که: این شخص هم مانند ما در حال صعود به قله مرتفع تکامل است و او که سزاوار داشتن نیرو برای صعود به قله انسانیت بوده است زیرا خداوند او را آفریده پس سزاوار این است که من در این صعود او را که در این راه و دشوار فلج بهبودی به خشم و از بار سنگین او بردارم تا بار خودم نیز سبک شود.
** تفسیر ابیات **
اولین شخص که از این قیاسات سست و بی پایه نمود شیطان بود که در مقابل خداوند اظهار فضل کرده و گفت: اکنون که ما در اصل با یکدیگر مختلف هستیم و من به آدم برتری دارم پس حالت فعل را که به منزله فرع آن دو اصل است به همان اصل مقایسه می کنیم در نتیجه من نبایستی به آدم سجده کنم مگر خاک ظلت و آتش نور نیست! خداوند می فرماید: آن چه که باعث کمال یک موجود است آن نیست که اصل او به کجا منتهی می شود. بلکه موجودیت فعلی را بایستی منظور کرد که چگونه تحصیل شده و در این موجودیت چه می خواهی؟ و چه می کند؟ تو گمان می کنی که مسئله فضیلت و کمال از متوله میراث های این جهان فانی است که بایستی با محاسبه نسب تقسیم شود؟ فضیلت و تقوی میراث پیامبران الهی است که وارثین آن، را دردان با تقوا می باشند.
اگر درک کنی که پسر ابوجمل با داشتن چنان نسب ثپه کار و فرومایه به چه مقامی از اسلام و تقوا رسید اگر درک کنی که فرزند نوح از گمراهان تاریخ است آن موقع مسئله نسب را مطرح نخواهی کرد.
همین انسان که از خاک تولیده شده است به جهت کردار نیک که با تحریک عقل و وجدان انجام می دهد با این که اصلش از خاک تیره است مانند ماه تابان روشن می شود ولی تو ای رو سیاه با این که از آتش به وجود آمده ای در ظلیات خود پرستی غوطه ور شده ای.
انسان آگاه قیاسات و کاوش های عقل نظری را تنها هنگامی که حوادث و رویدادها از حیط حواس او بر کنار شده است به کار می بندد، اما در آن حال که آفتاب را می بیند و در آن هنگام که در رو به روی کعبه قرار گرفته است، چه نیازی به قیاس و کاوش های عقل معمولی نظری خواهد داشت؟ با قیاسات بی مستند کعبه قابل مشاهده را نادیده می انگارد مانند این که از مرغ حق بانگی بشنوی و همان بانگ ظاهرش را یاد گرفته برای خود مبنای قیاسات قراردادی، آن گاه حالات زودگذر را مانند پدیده های ذاتی برای انسان یا جهان گمان کنی «اولیاالله» برای خود اصطلاحات مخصوصی دارند و بی خبران را اطلاعی از آن ها نیست. مانند آن کسی که تنها از صدا به گمان خود منطق الطیر آموخته است، صدها قیاسات و گمان های بی پایه را برای خویشتن می اندازد، هم چنان که آن بیمار چه جور از عیادت کننده خویش رنجید بود تو هزران دل ما را با پندارهای مستانه هود خسته و رنجور مکن
مبادا شما هم با یک گمان یا یک صوت خود را از مقاسات اعلای روحانیت ساقط کنید. گیرم که شما مانند دو فرشته هاروت و ماروت هستید در عالی ترین جهان، جهان ملکوتی صف کشیده و در تسیح و تحلیل خداوندی زندگی می کنید باز آگاه باشد و با پرستش خویشتن از خود بیگانه نشوید.
آن دو فرشته می گفتند خداوند اتمام فرمان ها از آن توست اگر کسی را امان ندهی از کجا امان خواهد یافت. این مطالب را می گفتند و دل های آنان در درونشان می تپید و می گفتند: ما هرگز بدکار نمی شویم و بندگان نیکوی خداوند هستیم آنان در دل خود به فرزندان خاکی این زمین می گفتند ای زائیده شدگان عناصر شما از قدسی و پاکیزگی عالم روحانی که ما جز آن هستیم بی خبرید این ماییم که بر تارک این گردون بسیار بلند پرده ای می زنیم و بر می گردیم و در زمین که جایگاه شما است سرا پرده های دیگری نصب می کنیم.
آن دو فرشته با یک دیگر می گفتند: بر ما یا کی نیست، زیرا سرشت و خمیره ما مانند این زادگان عناصر از آب و خاک نیست.
این ماییم عدالت می ورزیم و عبادت حق تعالی را به جا می آوریم و باز شبانگاه به سوی ملکوت خداوندی پرواز می کنیم. این است که ما اعجوبه (شگفت انگیزترین موجودات زمان) هستیم.
نکته: این دو فرشته در میان زمین و آسمان می گردند از روی بی توجهی بود و نمی دانستند که این آسمان رفتن غیر از آسمان رفتن انسانهای زمینی است.
کوشیدن و از زین بلند شدن و به آسمان رسیدن تفاوت زیادی با آن آسمان رفتن دارد که اختیاری و کوششی را نیازمند نمی باشد.
مثنوی معنوی
تفسیر علامه محمد تقی جعفری
جلد۲ ص ۵۷۶ الی ۵۸۵
در قرآن گاه که شیطان مترادف با ابلیس آمده است (بقره/۳۶ و اعراف/۲۰ و طه/۱۲۰) و ابلیس نام خاص است برای موجودی که از فرمان خدا سرپیچی نمود و از درگاه ربوبی رانده شد و نیز اسم هام ات برای شیاطین
ابلیس (شیطان) موجودی است از آفریده های پروردگار که مانند انسان دارای اراده و شعور بشر را دعوت به شر نموده و به سوی گناهان سوق می دهد این موجود قبل از این که انسانی به وجود آید با ملائکه می زیسته و هیچ امتیازی از آنان نداشته پس از این که آدم(ع) پا به عرصه وجود گذاشت وی از صف فرشتگان خارج شده بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد و سرانجام کارش به این جا رسید که تمامی انحرافها و شقاوت ها و گمراهی ها و با مللی که در بشر به وقوع می پیوندد کمال و مقام قروب پروردگار راه یافته و می یابد هدایتش به یک حساب هستند به آن ماست. تفسیر المیزان/ج۸ ص ۵۸
نکته: ابلیس چند بار در قرآن به کلمه ابلیس یاده بار و نُه بار به آفرینش آدم است.
در سوره های (بقره/۳۴) و (حجرا/۳و۳۲) و (اعصرا/۹۱) (کهف/۵۰) (طه/۱۱۶) (ص۷۴ و ۷۵) که دو مورد به غیر از آفرینش آدم ندارد شعراء/۹۵ و سباء/۲۰
(دایره المعارف بزرگ اسلامی/ص۵۹۲)
در قرآن مجید در ۶۹ مورد کلمه شیطان با لفظ مفرد و ۱۸ مورد شیاطین با لفظ جمع آمده است.
ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (مرحوم محمدتقی جعفری (ج۲۴/ص۸۸)
نگارنده : امیرآدمی