کافه تلخ

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

دروازه ستاره ای،مراسم و مناسک جادویی و آنانان که دعوت می شوند.


  مهملات و مزخرفات متافیزیکی یا ماشین فوق تکنولوژیک ساخته خدایان؟
قصد دارم در یک رشته مقالات دنباله دار درباره پدیده ای به نام دروازه ستاره ای Star Gate مطلب بگذارم.ابتدا کمی درباره اسطوره ها و سپس آنچه امروزه در پشت پرده و در مقابل دیدگان ما اتفاق می افتد و ما از آن غافلیم.

باور من این است که گروهی از انسانها طی انجام مراسم و آئین های خاصی توانسته اند از ابعاد دنیای فیزیکی و سه بعدی ما به ابعاد بالاتر تونل بزنند و موجودات هوشمندی که ساکن و در بند این ابعادند به زمین دعوت کنند. شاید این موجودات را با نامهای متفاوتی بشناسید.ارواح شر،اجنه و جدیدا بیگانه های فضایی Aliens.


  در سال1918
تصویر مربوط به پیکره ای از جن 4000 سال قبل از میلاد

از عهد باستان تا کنون رمال ها ،فالگیرها و جادوگران با آنها در تماس بوده اند و از آنها نیرو می گرفتند. و اگر تعجب نمی کنید باید بگویم در حال حاضر سیاستمداران و رهبران و سرمایه داران بزرگ دنیا که غالبا صهیونیست هستند در لژهای فراماسونری خود آنها را احضار می کنند و نقشه های شوم آنها را اجرا می کنند
باور من این است فاجعه یازده سپتامبر یک توطئه بزرگ شیطانی بود برای احضار شیطان.اگر فرصتی باقی بود ان شا الله در مطالب بعدی به تفصیل این ادعا را ثابت می کنم و این اتفاق را رمزگشایی می کنم.
باور من این است که جنگ عراق بخاطر حتی نفت نیست.آنها به دنبال دروازه هایی هستند که از زمان سومریان در آنجا مدفون شده اند.
به دوستان علاقه مند پیشنهاد می کنم فیلم مستند Arrival  را ببینند.دجال آخرالزمان نقشه های شومی دارد ولی تقدیر خداوند چیز دیگریست.آخرین ذخیره خداوند باقی است.

"یا معشر الجن و ا لانس،ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات و الارض فانفذوا،لا تنفذون الا بسلطان" سوره رحمن 34

در انجیل متی (16:18) عیسی مسیح می گوید که کلیسایش را خواهد ساخت و "دروازه های جهنم بر آن پیروز و مستولی نخواهند شد." استفاده از لفظ-جهنم-در این متن اهمیت خاصی دارد زیرا اصل لفظ یونانی a/&dhß  که در این متن وجود دارد به (هادس خدای دنیای زیرین یا پلوتون فرمانروای دنیای مروگان اشاره دارد.)

حال چرا عیسی باید نام یکی از خدایان و رب النوعان یونانی را ذکر کرده باشد؟

در اسطوره های یونانی و نسب نامه خدایان هسیود Hesiod از پهلوانانی خدایگونه (تایتان ها) ذکر شده است که قبل از خدایان المپی بوده اند و بر جهان حکومت می کردند.آنان فرزندان گایا (تجسم زمین) بودند که آنان را پس از آمیزش با اورانوس (تجسم آسمان) باردار شده بود.آنان دوازده نفر بودند.شش پسر و شش دختر که خود نیز با یکدیگر آمیزش کردند.هر کدام از آنها تجسم یکی از نیروهای طبیعت بشمار می آمد.نامهای آنان بود:کرونسcronus  و ریه Rhea ،یاپتوس Iapetus  و تمیس Themis ،اوشنوسOceanus  و تتیس Thethys، هیپریون  Hyperionو   تئیا Theia، کریوس Crius  و نی مازینی Mnemosyne ، کئوس Coeus و فیبی phoebe.

کرونوس جوانترین آنها با مادرش که از زایمانهای متعدد خسته شده بود دسیسه ای چید و آلت نرینگی پدر خود (اورانوس) را با داس برید و به دریا انداخت.قطع عضو اورانوس باعث شد که زمین و آسمان از یکدیگر جدا شوند و این خدا پهلوانان رها شوند.زمانی که کرونوس آلت تناسلی اورانوس را به دریا افکند کفی از دریا برخاست و از آن کف آفرودیته (الهه عشق و زیبایی و سکس) بوجود آمد.

کرونوس به عنوان پادشاه جدید خدایان تاجگذاری کرده و با خواهر خویش ریه Rhea ازدواج کرد.با آمیزش این دو شش خدای جدید متولد شدند. زئوس،پوسیدون،هادس،هرا،دیمیتر،هستیا                               ( Hestia, Demeter, Hera, Hades, Poseidon, Zeus)

گایای مادر و اورانوس پدر به کرونوس هشدار دادند که یکی از فرزندانش او را سرنگون کرده و تاج و تخت او را تصاحب می کند.او به همین دلیل سه دختر و دو پسر اول خود را بلعید.اما ریه وقتی که زئوس را در شکم خود داشت به جزیره کرت گریخت و فرزند خود را در کوه آیدا به دنیا آورد.او فرزند خود را به پریان سپرد و نزد کرونوس باز گشت و سنگ بزرگی را که در قنداقی پیچیده بود به او عرضه کرد، و او نیز به گمان آنکه فرزند تازه تولد یافته است،بلا فاصله آن را بلعید.زئوس از شیر آمالته بز نوشید و زیر نظر پریان بزرگ شد.او پدرش را وادار کرد تا تمام خواهران و برادران بزرگترش را از معده خود بالا بیاورد.

از پی آن جنگ دهشتناکی به مدت ده سال روی داد.خدایان جدید و جوانتر(خدایان المپی) بر خداپهلوانان (تایتان ها) ی قدیمیتر پیروز شدند و آنان را دنیای پایین و اسفل تبعید کردند. تمام آنها بجز هکاته(الهه جادوی دنیای اسفل) در آنجا تا ابد به زنجیر کشیده شدند.او برادران خود را احضار کرد و حکم کرد که پس از آن دنیا بین آنان تقسیم شود.آسمان قلمرو زئوس شد.پوسیدون به عنوان حاکم دریاها انتخاب شد.فرمانروای جهان زیرین و دنیای مردگان به هادس واگذار شد.

سطح روی زمین نیز به عنوان منطقه بیطرف در نظر گرفته شد،جائیکه در آن آسمان و دریا و زیر زمین به هم می پیوندند.و جائیکه خدایان در هم می آمیزند.آسمان و دریا و زیر زمین محل سکنی خدایان شد و روی زمین مکانی که در آنجا جمع میشدند.در کتاب مقدس نیز مشابه این تقسیمات بین ارواح قدرتمند وجود دارد.بگذریم...



هادس و آئین های رمزآلود

آئین تسموفری Thesmophoria،از محبوبترین فستیوالهای باروری و حاصلخیزی است که در یونان قدیم انجام می شده است. این مراسم به افتخار دیمیتر(الهه زراعت و حاصلخیزی) برگزار می شد.اسرار دینی دیمیتر از مخفیترین و راز آلودترین مکاتب دینی مخفی است.مراسم مخصوص در خلوتگاه های درونی معبد دیمیتر(Telesterion) انجام می گرفت و شدیدا توسط نگهبانان و فدائیان معبد محافظت می شد.لذا از آنچه در آنجا اتفاق می افتاد اطلاعات کمی به ما رسیده است.فقط آن قسمت از مراسم که در خارج از معبد انجام می شد ،ثبت شده است که اطلاعات تاریخی پراکنده ای به ما می دهد.

آنچه می دانیم این است که مراسم تسموفری  Thesmophoria بر پایه اسطوره ربودن و تجاوز به پرسفونه (دختر دیمیتر) و جستجوی مادرش دیمیتر برای آزاد ساختن او می باشد. پرسفونه در مرغزاری خرم گل می چیند.از تمام گلها زیباتر یک گل نرگس است.هنگامی که پرسفونه به قصد چیدن این گل وسوسه انگیز به آن نزدیک شد،زمین زیرپایش خالی شد و گردونه هادس،پادشاه جهان زیرین،برادر زئوس و دایی پرسفونه از درون شکاف بیرون جست.هادس او را ربوده به جهان زیرین برده تا به همسری او درآید.فقط الهه هکاته فریادهای او را می شنود و فقط خدای خورشید،هلیوس،شاهد این تجاوز بود.اما به محض آنکه پرسفونه وارد جهان تاریکی شد،کوه ها و صخره ها بازتاب فریادهایش را به گوش مادر،دیمیتر، رساندند.

نهایتا دیمیتر با همکاری هلیوس و هکاته حقیقت را فهمید.او با خشم از هادس می خواهد تا دخترش را آزاد کند.وقتی هادس امتناع می کند،دیمیتر قحطسالی هولناک و خوف انگیزی بر زمین پدید می آورد.بر زمین هیچ بذری نروئید زیرا دیمیتر گل آذین و خوب بذرها را پنهان کرده بود.گیاهان خشک شده و دیگر نروئیدند و دیگر قربانی به خدایان تقدیم نمی شد.

سر انجام زئوس،پادشاه خدایان، این مسئله را مورد توجه قرار داد و دیمیتر را به حضور فراخواند.اما او از رویاندن مجدد غلات امتناع کرد مگر آنکه دوباره دخترش را ببیند.پس زئوس قاصد خود هرمس را روانه کرد تا پرسفونه را به خانه بازگرداند.هادس نیرنگ باز، فرمان برادر خویش را برای بازگرداندن پرسفونه به جهان بالا پذیرفت،اما پیش از آنکه به او اجازه عزیمت دهد،او را وادار کرد از دانه های یک انار بخورد،و این عمل پرسفونه را ناگزیر می کرد نزد او بازگردد.بنابراین پرسفونه فقط موقتا به دیمیتر پیوست و زئوس مقرر کرد که دو سوم از سال را روی زمین با مادرش زندگی کند، و یک سوم دیگر را به عنوان همسر هادس در آن تاریکی مه آلود بگذراند.از آن پس پرسفونه در جهان بالا الهه جوانی و شادمانی شد و در عالم زیرین ملکه مرگ شد.این ایفای نقش دوگانه به او شخصیتی خوب و شر داد.بر روی زمین او الهه جوانی و دوست پریانی بود که در زمان شکوفه دادن گلها در بهار ظاهر می شدند(نمادی از بازگشت سالانه او از نزد هادس) و در عالم زیرین ملکه مرگ و تاریکی که  تقدیر و سرنوشت انسانهای مرده را کنترل می کند.

باز سازی و بازنمایش این اسطوره(ربایش و تجاوز به پرسفونه) در مراسم و فستیوال تسموفری Thesmophoria محور و مرکز این مراسم  بوده است و همچنین کلیدی برای امروز ما که خرده اطلاعاتی را از آن زمان باقی مانده تفسیر کنیم.
مراسم Thesmophoria  را رازهای الوسیسان نیز می نامند.زیرا دیمیتری پس از با خبر شدن از اتفاقی که برای دخترش افتاده بود خشمگین کوه المپ و سایر خدایان را ترک کرد و در هیاتی ناشناس و به شکل انسانی آواره شد تا آنکه به الوسیس رسید.وقتی اهالی الوسیس از هویت واقعی و خدایگونه او آگاه شدند برای او معبدی بنا کردند.

دیمیتر پس از بازگشت از جهان زیرین و از نزد هادس به الوسیس بازگشت.او به مردم الوسیس درباره مراسمی که باید به افتخار او و پرسفونه برگزار شود توضیح داد.و تاکید کرد که این مراسم باید جز رازهای الوسیسان باشد و به کلی سری باقی بماند.

این مراسم بین سه تا ده روز بطول می انجامید.نقطه عطف این مراسم راه پیمایی دست جمعی از آتن تا الوسیس بود که به رهبری نوجوانانی معروف به افیبی Ephebi انجام می شد.افیبی در حمل اشیاء مقدس در این راه پیمایی کمک می کردند و مجسمه ای از دیونیسیس (خدای شراب و میگساری) در هیئت یک پسر بچه (Lacchos) را به دنبال می کشیدند و وظیفه انجام تشریفات تطهیر و شستشوی تازه واردان به این طریقت مخفی را با آب دریا به عهده داشتند.

به محض ورود در اولین روز مراسم (Anodos) به الوسیس زنان وظیفه برپایی اقامتگاه ها و پناهگاه های موقت را به عهده می گرفتند و رهبر اردوگاه را انتخاب می کردند.در روز دوم (Nesteia) مراسمهای اسرارآمیز بزرگتر را شروع می کردند ،درخواست جادویی برای خرمن بارور و پر محصول.این مراسم شامل اجرای نمایشی شعرگونه از ربودن و تجاوز به پرسفونه است.پس از آن برخی از مریدان زن بروی زمین نشسته و شیون وگریه می کنند(در نقش دیمیتر برای دخترش) و پس از آن به نیت بازگشت پرسفونه(بازگشت بهار) روزه می گرفتند.بر زمین نشستن و روزه گرفتن به نیت انتقال انرژی زن به زمین و بذرهای کاشته شده نیز بود.در پنجمین روز فستیوال شرکت کنندگان شراب مخصوصی از جو به نام Kykeon (سمبلی از پرسفونه) را می نوشیدند ،به این تلاش که روح این الهه را در بدن خود جذب کنند.هدف این مراسم افزایش باروری در محصولات و فرزندان بود.

در همین زمان عده ای از زنان معروف به Antleriai در دریا تطهیر شده و به درون شکاف ها و خندق های دامنه کوه فرستاده می شدند.این زنان به پایین می رفتند تا بچه خوکهای قربانی شده و سایر اشیاء مقدسی را که چند روز پیش درون این شکاف ها ریخته شده بودند را جمع آوری کنند.این اشیاء شامل مجسمه های ساخته شده از خمیر به شکل مار و آلت تناسلی نرینه بود.پس از جمع آوری این اشیاء آنها را از شکافها بالا آورده و طی مراسمی به همراه مخلوطی از دانه های جو و بچه خوکهای قربانی شده سوزانده شده و به دیمیتر تقدیم میشدند.

درمورد دلیل پرت کردن بچه خوکها به درون شکافها بسیار بحث شده است ولی تا کنون دلیلی برای این کار استنباط نشده است.بطور استعاری و از نمادشناسی می توان گفت که بطور وضوح مجسمه های خمیری از مار و آلت نرینگی نماد باروری هستند.خون خوک برای خدایان نیز مقدس است. لذا بچه خوکها کلید فهم این مراسم و آئین هستند.

یونانیان خوکها را به خاطر توانایی عجیب آنها در یافتن اشیاء مدفون شده در زیر زمین (ریشه ها و ...) تکریم می کردند.لذا برخی از پژوهشگران استنباط کرده اند آئین پرت کردن بچه خوکها به درون شکافهای زمین تقیدی جادوئی از اسطوره پرسفونه و هادس است. پرت کردن بچه خوکها و بالا آوردن مجدد آنها نمایشی از هبوط پرسفونه با دنیای زیرین و صعود مجدد او به سطح زمین است.

تفسیر دیگر این است که بچه خوکهای درون شکاف به این دلیل رها می شوند تا پرسفونه کالبد و جسم آنها را تسخیر کند و پس از آنان زنانی که اجساد را جمع کرده و بالا می آورند او را در فرار سالانه اش از دنیای زیرین یاری کنند.پس از آن در شب این اجساد سوزانده می شوند.شاید دلیل اینکار طبق آئین های مذهبی باستانی،که باور داشتند آتش روح را از مکانی به مکان دیگر منتقل می کند،عروج و رهاسازی روح پرسفونه با عالم بالا بوده است.(مشابه کودکانی که برای بعلBaal  قربانی می شدند و از طریق آتش از دنیای فیزیکی به عالم روحانی عبور می کردند.)


در کتاب عهدجدید از اینگونه مراسم های کفرآمیز به عنوان شیطان پرستی ذکر شده است.در نامه پولس به قرنتیان (10:20) گفته شده:"...کسانی که برای این بتها قربانی می آوردند،خود را همراه با قربانی هاشان به شیطان تقدیم می کنند..."
آیا ممکن است ارتباطی بین آئین پرت کردن بچه خوکها و داستان شفا دادن دیوانه در انجیل لوقا وجود دارد؟

در فصل هشت انجیل لوقا داریم:

"...به آنسوی دریاچه،به سرزمین جدری ها رسیدند.وقتی عیسی از قایق پیاده شد،مردی که مدتها دیوانه بود از شهر به سوی او آمد.او نه لباس می پوشید و نه در خانه می ماند بلکه در قبرستانها زندگی می کرد.به محض اینکه عیسی را دید،نعره ای زد و پیش پای او به زمین افتاد و با صدای بلند گفت: ای عیسی فرزند خدای متعال با من چکار داری؟التماس می کنم من را عذاب ندهی! . زیرا عیسی به روح پلید دستور می داد از وجود آن مرد بیرون بیاید.این روح پلید بارها به آن مرد حمله کرده بود و حتی موقعی که دست و پای او را با زنجیر می بستند آنها را می گسیخت و سر به بیابان می گذاشت.او اسیر ارواح پلید بود.

عیسی از او پرسید:نام تو چیست؟گفت:

"قشون"(Legion) زیرا هزاران روح در وجود آن مرد داخل شده بود.سپس ارواح پلید از عیسی خواهش کردند که آنها را به اعماق جهنم نفرستد.در این هنگام،یک گله بزرگ خوک،روی بپه ای آن حوالی می چرید.ارواح به عیسی التماس کردند که اجازه دهد داخل خوکها گردند.عیسی اجازه داد.آنگاه ارواح پلید از وجود آن مرد بیرون آمده و داخل خوکها شدند.بلافاصله تمام آن گله از تپه سرازیر شده،از پرتگاه به داخل دریاچه پریدند و غرق شدند....."

در متن لاتین از لغت "عمیق" Abussos  یعنی مغاک و گودال عمیق استفاده شده است که اشاره به گودال بی انتهای دنیای زیرین دارد.از آنجا که این مطلب در این روایت محور اصلی داستان می باشد و علاده بر آن در آن زمان آیین تسموفری در آسیای میانه شناخته شده بوده و عبرانیان آن را یک مراسم شیطانی می دانسته اند می توان گفت که عیسی با این عمل خویش این آیین کافرانه را به ریشخند گرفته و دست آن را برای پیروانش رو کرده است که برپایی اینگونه مراسمات همنشینی و شراکت با شیطان است. البته ممکن است اینگونه تعبیر کردن یک داستان انجیل اغراق آمیز باشد ولی شباهت ها و نزدیکی های انکار ناپذیری وجود دارد ،مخصوصا آنجا که شیاطین درخواست می کنند تا به درون خوکها بروند.

چرا آن شیاطین باید چنین تقاضایی داشته باشند؟در ارتباط این روایت با تسموفری می توان دو احتمال را حدس زد.

 یک-شیاطین باور داشتند که با ورود به کالبد خوک ها قادر خواهند بود تا دوباره از اعماق دنیای زیرین فرار کنند.(همانگونه که در مراسم جادویی فرار پرسفونه در بالا توضیح داده شد.)

دو- عیسی با برآورده کردن تقاضای شیاطین نشان می داد که فرستادن بچه خوکهابه اعماق زمین یک مراسم شیطانی است.

البته تفاسیر دیگری از این روایت نیز می تواند وجود داشته باشد.اما از آنجایی که این تنها باری است که عیسی خواسته شیاطین را اجرا می کند ،به نظر می رسد که ممکن است عیسی برای مردم و پیروان یک مراسم کفرآمیز شیطانی را نمایش داده و تفسیر می کرده است.





گنگ خوابدیده