کافه تلخ

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

وقايع زمان خرابي بِت هميقداش دوم

نگاهي اجمالي بر وقايع زمان خرابي بِت هميقداش دوم

آيا مي دانيد پيش از ويراني بِت هميقداش دوم، چه رخ داد؟

چهل سال پيش از خرابي بِت هميقداش دوم، ديگر آن حال و هواي معنوي در آن مکان وجود نداشت. تقديم قرباني ها مورد قبول حد.اوند قرار نمي گرفت، افراد شايسته اي به کهانت انتخاب نمي شدند، دربهاي محراب خود به خود بسته نمي شدند، و شمع غربي منورا که تا آن زمان، همواره روشن مي ماند، ديگر خاموش مي شد. تا اينکه ربان يوحانان بن زکاي فرياد برآورد و گفت: اي محراب مقدس! چه چيز را مي خواهي بيان کني؟ من مي دانم که بالاخره خراب خواهي شد، و نبوت زِخَريا هَناوي نيز پابرجا خواهد شد.

"نرون"، قيصر روم، به يروشالييم لشکر کشيد. با کمان خود، تيرهايي به جهات مختلف پرتاب کرد، اما همه آنها به طرف يروشالييم برمي گشت! کودکي يهودي را گرفت و گفت: جمله اي بگو؛ و او گفت: توسط قوم اِدوم، بني اسراييل را مجازات خواهم کرد (يحزقل فصل25).

نرون با خود گفت: حد.اوند مي خواهد مرا وسيله خراب کردن خانه اش قرار دهد؛ پس از آنجا فرار کرد، بعدها نوادگان او حد.اپرست شدند، و از نسل او، ربي مئير به وجود آمد.

بعد از او "وسپاسيان (اِسپَسيانوس)" حمله کرده، سه سال شهر را محاصره کرد. در يروشالييم سه فرد بسيار ثروتمند وجود داشتند، که مي توانستند آذوقه و مايحتاج مردم را براي بيست و يک سال تامين کنند! اما باز هم افرادي پيدا شدند که اختلاف و دودستگي را در جامعه دامن زدند. حخاميم مي گفتند: برويم و با روميان صلح کنيم، تا افراد بيگناه کشته نشوند. اما مخالفان، جنگ را بهترين راه دانستند؛ پس تمام انبارها را به آتش کشاندند، تا مردم را راضي به جنگ کنند.

قحطي در شهر بالا گرفت.

هيچ چيز براي خوردن يافت نمي شد، حتي جو! ربي يوحانان، مردم را مي ديد که کاه مي جوشانند و آب آن را مي نوشند. با خود گفت: اينها مي خواهند با رومي ها بجنگند؟! بهتر است از شهر خارج شوم و با رومي ها صحبت کنم.

در آن زمان، به دليل محاصره، روميان تنها اجازه مي دادند افراد مرده را براي دفن به خارج از يروشالييم ببرند، و شخص ديگري اجازه خروج نداشت. ربي يوحانان فکري کرد.

همه جا اعلام کردند که ربي مريض است! بعد از مدتي، خبر فوت او را پخش کردند. سپس دو نفر از شاگردانش تابوت او را بلند کردند و در شهر چرخانيدند. خواستند از شهر خارجش کنند که نگهبانان مانع شدند و گفتند: بايد جسد او را ببينيم! شاگردان نهيب زدند و گفتند: آيا با راو و بزرگ شهر اين چنين رفتار مي کنند؟ پس اجازه خروج آنها را دادند. به معجزه شبيه بود. نه! واقعاً معجزه بود.

ربي يوحانان نزد وسپاسيان رفت و دو مرتبه به او گفت: سلام بر تو اي پادشاه!

سردار رومي گفت: اينک تو دو گناه مرتکب شدي! يکي اينکه به دروغ مرا پادشاه صدا زدي، و ديگر اينکه اگر من پادشاه هستم، پس چرا الان و با اين همه تاخير به ملاقات من آمده اي؟

در همين بين، فرستاده اي از روم رسيد و خبر داد: برخيز! قيصر روم مرده است و اعضاي سنا، تو را به عنوان پادشاه انتخاب کرده اند! وسپاسيان که بسيار متعجب گرديده بود، مي خواست کفشهايش را برپا کند، ولي نتوانست! ربي يوحانان: گفت ناراحت نشو! خبر خوش باعث شده تا وجودت بزرگ شود. بگو فردي که تو از او خوشت نمي آيد از جلويت عبور کند تا به حالت اوليه بازگردي. همانطور انجام دادند، پس مشکل برطرف شد.

سردار رومي گفت: شما که اين قدر دانشمند و فهميده هستيد، پس چرا اين قدر دير به سراغ من آمديد؟ من به روم مي روم و فرد ديگري جاي مرا خواهد گرفت. اما يک درخواست از من بخواه تا انجام دهم.

ربي يوحانان گفت: شهر "يونه" و حخاميم آن، نسل ربان گمليئل، و پزشکي براي مداواي ربي صادوق به من بده. قيصر نيز قول داد تا به ايشان آسيبي وارد نگردد.

پس از او، تيتوس ظالم و شرير آمد. با قتل و کشتار، مقاومت مردم را در هم شکسته، يروشالييم را تسخير کرد. سپس فرياد زد: کجاست آن حد.ايي که بر او اتکا داشتيد؟ زني خلافکار را با خود به داخل مقدس ترين مکان بِت هميقداش برد، سفر تورايي را بر زمين پهن کرد و با او خطا کرد. سپس با شمشيرش پرده محراب را پاره کرد. تمام وسايل خانه مقدس را در آن گذاشت و با خود به داخل کشتي برد تا به رم برگشته و به آنها افتخار کند.

ولي دريا طوفاني شد. نزديک بود تيتوس غرق شود که فرياد برآورد: آيا حد.اي يهود فقط قدرتش در آب است؟ چون تمام دشمنان خود مانند فرعون و سيسرا را با آب از بين برد! اگر مي تواني در خشکي با من جنگ کن! ندايي آمد که: اي نسل اندر نسل ظالم! آفريده اي کوچک دارم که نامش پشه است، به خشکي بيا تا با تو بجنگد!

تيتوس پا به خشکي نهاد، ولي پشه اي از راه بيني وارد مغز او شد. پشه هفت سال او را آزار مي داد. وقتي که از بين رفت، مغز او را باز کردند و پشه اي بزرگ را در آن ديدند. تيتوس احمق، قبل از مرگ وصيت کرده بود که بدن او را بسوزانند و بر آبهاي هفت دريا پخش کنند تا دست حد.اي يهود بر او نرسد!

ولي چرا؟

ولي به راستي چرا اين همه مصيبت بر سر ما آمده است؟

بِت هميقداش اول، به خاطر سه گناه بت پرستي، قتل، و زنا خراب شد. اما در زمان بِت هميقداش دوم که تورا و ميصواهاي آن انجام مي شد، چه گناهي باعث خرابي آن شد؟

دشمني با يکديگر، بي احترامي، و بي اعتنايي به يکديگر، باعث چنين مجازاتي بود. پس مي توان نتيجه گرفت که سختي و بدي گناه «دشمن داشتن يکديگر»، برابر با سه گناه زمان بِت هميقداش اول مي باشد.

اما چرا مدت گالوت بابل از قبل مشخص شده بود، ولي بعد از خرابي بِت هميقداش دوم، مدت زمان خاصي براي طول گالوت تعيين نشد؟

چنين مي فرمايند که چون گناه افراد دوره بِت هميقداش دوم، در وجود آنها، يعني قلبشان مي باشد (گناه دشمني با يکديگر)، پس اصلاح و توبه کردن از آن، به راحتي امکان ندارد، و هر کسي به سختي به گناه خود پي مي برد. بنابراين زمان پايان گالوت مشخص نشده است. اما در زمان بِت هميقداش اول، چون گناهان آشکار بود (بت پرستي، قتل، و زنا) و مردم از آن اطلاع داشتند، پس راحت تر مي توانستند توبه کرده و آن راه اشتباه را ترک کنند. به همين خاطر، حد.اوند، مژده آبادي بِت هميقداش دوم را به آنها داده بود.

واقعه شهر بتار

بعد از گذشت پنجاه و دو سال از خرابي بِت هميقداش دوم، باز هم در نهم آو، شهر بِتار که مرکز حخاميم و ترويج علم تورا بود، و افراد کثيري در آن زندگي مي کردند، به تصرف روميان در آمد. همه جا را ويران و همه را کشتند.

متاسفانه اين ايام، هميشه يادآور تلخي ها و سختيهاي فراوان بوده است. حکم اخراج يهوديان از اسپانيا که منجر به آوارگي و مرگ افراد بسياري گرديد نيز مصادف با اين زمان بوده است.

کافي نيست؟! بياييم با بخشش گناهان اطرافيانمان، ديدار ماشيح را به جلو بياندازيم. آمن.

تحريريه آتيش