بر طبق قرآن و همچنین تمام کتب باستانی ملل مختلف انسان و جن برای دوره ای طولانی با هم همزیستی داشتند به این معنی که یکدیگر را می دیدند و در بسیاری موارد ازدواجهایی بین آنها صورت گرفت که منجر به تولید نسلهای عجیب با ویژگیهای خاص شد.آثار این نوع موجودات دورگه ی جن و انس در اسطوره ها و متون ژاپن – یونان – ایران – مصر – آمریکای لاتین – اسکاتلند و کشورهای اروپایی- چین به میزان خیلی زیاد و هندوستان فوق العاده زیاد وجود دارد.
سحر و جادو اولین بار از عالم غیب و توسط موجوداتی از عالم غیب به زمین راه یافت.اگر چه زمان دقیق آن معلوم نیست اما داستان هاروت و ماروت بسیار اطلاعات با ارزشی می دهد.
هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به دستور خداوند و برای دلایلی چون آزمایش انسانها به زمین آمدند و سحر و جادو به مردم آموختند.
اما مسئله این بود که پیش از آموختن هر سحری به آن انسان هشدار می دادند که آنچه ما یاد می دهیم جادو و خطرناک است و اگر آن را یاد بگیری گناه است و این جادو کاربرد خوب ندارد و به جهنم می روی.
بسیاری از انسانها با وجود این اخطارها سحر و جادو را یاد گرفتند…برخی از اسطوره ها می گویند که هاروت و ماروت هر کس را که جادو را می آموخت می کشتند و بر سر هویت هاروت و ماروت هم بحثهای زیادی است.
[گروهی از اهل کتاب کتاب خدا را پشت سر انداختند گویی از آن چیزی نمی دانند
و پیروی کردند سخنانی را که دیو و شیاطین در ملک سلیمان می خواندند و هرگز سلیمان به خدا کافر نگشت
لیکن همه ی دیوان کافر شدند و سحر به مردم می آموختند و آنچه را به دوفرشته ی هاروت و ماروت در بابل نازل شده یاد می دادند و آن دو فرشته به هیچ کس چیزی نمی آموختند مگر آنکه به او می گفتند که کار ما فتنه و امتحان است مبادا که کافر شوی ...] بقره ۱۰۲
هزاران سال بعد از آن همچنان اجنه آنچه را که هاروت و ماروت به زمین آورده بودند به انسانها یاد می دادند و از آن برای اذیت و آزار استفاده می کردند زیرا اجنه مثل ما عمر نمی کنند و عمر متوسطشان ۵۰۰۰ سال و یا بیشتر است و بنابراین در زمان هاروت و ماروت زنده بودند و جادو ها را حفظ کرده بودند. اما با این ال اجنه قدرت آزار بنده های خوب و صالح را نداشته و ندارند.
[... و دیوان به مردم چیزی که میان زن و شوهر جدائی افکند می آموختند و زیان نمی رساندندبه کسی مگر اینکه خدا بخواهد و چیزی می آموختند که به خلق زیان می رسانید و سود نمی بخشید.]بقره ۱۰۲
همزیستی انسان و جن با تولد حضرت محمد پایان پذیرفت به این شکل که اجنه و انسان بر هم مرئی نبودند و همچنین اجنه- بسیاری از قدرتهایشان را از دست دادند.
[و ما (جنیان) پیش از این در کمین شنیدن اسرار وحی می نشستیم اما اینک هر که اسرار الهی سخنی خواهد شنید تیر شهاب در کمین اوست.]۹
به این صورت ورود به بسیاری از بخشهای آسمانها و ورود و خروج به بارگاه فرشتگان بر آنها ممنوع شد.دیگر اجنه اجازه نداشتند به هر کجای آسمان که خواستند پرواز کنند(منظور آسمان آبی نیست.) و شنیدن سخنان فرشتگان و وحی بر آنها ممنوع شد.همواره لشکری از فرشتگان با سلاحهای آتشین و بی نظیر خود در حال نگهبانی از اسمانها هستند و هر جنی که وارد آن شود را با تیر و شهاب بیرون می رانند.
[ و جنیان گفتند پیش از این ما به آسمان بر می شدیم اما حالا آنجا پر از فرشته ی نگهبان با قدرت و تیر و شهاب آتشبار فراوان است.]۸
[خدا بر شما شراره های آتش و مس گداخته فرود آورد تا هیچ نصرت و نجاتی نیابید] الرحمن۳۵
دیوار بین انسانها و جنیان؛ در اصطلاح گفته می شود که تولد حضرت محمد سبب جدا شدن جن و انس از هم شد.
اما واقعا چه اتفاقی افتاد ؟
در اصل دیواره ای بین دو دنیای جن و انس کشیده شد. به عبارت علمی تر انسانها در بعد متفاوتی از ماده قرار گرفتند.بعدی که اجنه اجازه ی داخل شدن ندارند .به این ترتیب دوره ی همزیستی هزاران ساله به پایان رسید که آنهم دلایل خاص خودش را دارد.
قدرت اجنه؛
اجنه دارای قدرتهای فراوانی هستند اما هر جن دارای قدرت خاصی است.مثلا برخی اجنه قدرتهایی مانند باد و رعد و برق را کنترل می کنند .به این معنی که می توانند از آن نیروها استفاده کنند . همه ی اجنه قدرت پرواز کردن ندارند و بیشتر انواع جن نوع بی آزار و ضعیف هستند.
اجنه هیچ وقت توانایی آزار رساندن به نوع انسان را نداشته اند زیرا این برخلاف عدالت الهی است و هیچ جنی قدرت آزار هیچ انسانی را ندارد مگر آنکه آن انسان بسیار ضعیف النفس بوده و خودش خواستار ارتباط با اجنه باشد..که در مورد آن در بحث جادو صحبت کردیم.
[ای گروه جن و انس اگر می توانید در اطراف زمین و آسمانها بر شوید و بیرون روید ولی هرگز خارج از ملک و سلطنت خدا نخواهید شد مگر به نافرمانی ( در برخی ترجمه ها آمده است ؛ مگر به پادشاهی؛ که کهنی آن هنوز قطعا مشخص نشده است.) ] الرحمن ۳۳
برخی انسانها برای به دست آوردن قدرتهای بیشتر و خارق العاده دست به دامن اجنه می شوند . اجنه ای که در این راه به انسان کمک می کنند همیشه اجنه ی کافر و گناهکار هستند.
این کاری بسیار بد و قبیح است اما انسانهای زیادی به آن دست می زنند که جایگاهشان در آتش دوزخ خواهد بود.
[ خداوند گوید شما هم در آن (جهنم) وارد شوید ای گروه جن و انس...]اعراف ۳۸
[کافران در میان طوایف بسیاری از جن و انس که پیش از این به کفر مردند هستند که وعده عذاب بر آنها حتمی است...]احقاف ۱۸
با احضار جن و انجام مراسم جادوگری و قربانی و اعمال کثیف جنهای بد به انسان کمک می کنند تا مثلا کسی را یا کسانی را طلسم کند و این کار انرژی منفی و کینه ی بسیاری احتیاج دارد.
[و همانا مردانی که از نوع بشر به مردانی از نوع جن پناه می برند بر غرور و جهل خود سخت می افزودند.] جن ۹
از دیگر قدرتهای اجنه از گذشته این بوده است که پیام وحی خدا را تغییر دهند! به این معنی که وقتی فرشته وحی را برای هر پیامبری می آورده است – شیاطین که نمی خواستند انسان هدایت شود-پیام را تغییراتی داده و به گوش پیامبران می رساندند.پیامبران اگر چه قدرتمند بوده اند اما قدرتشان فقط در شنیدن وحی خلاصه می شده است و علم غیب نداشته اند.
اما خداوند پیش از آنکه پیام به پیامبر برسد آن را دوباره به حالت اول بر می گردانده است و حیله ی شیاطین را خنثی می کرده است.
[ و ما پیش از تو هیچ پیغمبری نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی برای هدایت خلق تلاوت کرد - شیطان در آیات الهی القاء دسیسه کرده آنگاه خدا آنچه شیطان القاء کرده محو و نابود می سازد و آیات خود را محکم و استوار می گرداند...]حج ۵۲
اما شیاطین دست بردار نیستند و هر وقت که کسی آیات قرآن را می خواند شیاطین تلاش می کنند تا شک و تردید در دل خواننده ایجاد کنند …آنها معنی واژه های قرآن را به چشم انسانهای ضعیف و نا آگاه عوض می کنند و این آزمایشی است برای انسانها تا معلوم شود که چقدر ایمان دارند و چقدر عقل دارند.
[تا خدا به آن القائات شیطانی کسانی را که دلهایشان مبتلا مبتلا به مرض کفر و قساوت قلب است بیازماید...ّ]حج ۵۳
روایتی دیگر:
ازدواج انسان با جن
داستانی از ازدواج انسان با جن به روایت آیت الله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطا نجفی:
شخصی خدمت او آمد گفت:
من مردی هستم که ۲زن دارم ، روزی از روز ها به صحرا رفتم دختری زیبا را مشاهده کردم و هراسان از او سوال کردم تو کیستی و در اینجا چه میکنی؟ او در جوابم گفت:
من از طایفه ی جنیان هستم و عاشق تو شده ام ، از تو تقاضا دارم وقتی به خانه رفتی یک منزل جداگانه برایم تهیه کن و از زنان خود دوری کن و با آنان هم بستر نشو. و این راز را به کسی نگو اگر کسی از این ماجرا آگاه شود تو را خواهم کشت. آن شخص به حرف آن دختر جنی گوش کرد و به آنان عمل کرد. و بخاطر نزدیکی با آن دختر جنی ضعف و سستی سختی بر شخص عارض شد.
آن مرد از آیت الله الظمی... در خواست کمک کرد و ایشان ۲ نامه نوشتند و به آن مرد گفتند یکی از این نامه ها را روی اموالی که دختر جنی خریده است بگذارد و دیگری را در دست بگید، زمانی که دختر وارد منزل شد آن مرد نامه هارا به او نشان داد و دیگر هرگز دختر جنی را ندید!
روایتی دیگر
ویژگیهاى جن از نظر قرآن
یکى از موجودات غیرمحسوس این عالم جن است که در آیات قرآن به وجود برخى از ویژگیهاى آن اشاره شده است. از موجودات غیرمحسوس دیگر عالم، بجز فرشتگان، که قرآن نام مى برد و براى ما در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست، یکى نیز جن است: جن که در اصل معنا، گویا مفهوم «پوشیدگى» دارد، به همین مناسبت که از چشم انسان پوشیده است، گاهى جان هم نامیده مى شود. در قرآن هر دو بکار رفته و شواهدى وجود دارد که مقصود از هر دو کلمه در قرآن، یکى است. از جمله ى این شواهد آنکه:
گاهى در مقابل انسان جن و گاهى جان بکار مى رود:
«یا معشر الجن و الانس»؛ اى گروه جن و انسان... (الرحمن/33) و «فیؤمئذ لایسئل عن ذنبه انس و لا جان»؛ پس آنروز، گناه انسان و جن پرسیده نشود... (الرحمن/39). به علاوه در قرآن داریم که جان از آتش آفریده شده است و شیطان نیز ـ که از جن است ـ
اعتراف مى کند که از آتش آفریده شده است و این نیز تأییدى دیگر است. به هر حال، درباره ى این موجود، در قرآن بحث هایى شده است از جمله اینکه ماده خلقت اینان، «نار» است اما آیا منظور همین آتشى است که در اثر ترکیب اجسام قابل احتراق با اکسیژن به وجود مى آید یا چیزى شبیه به آن، همان طور که در مورد «ماء» گفتیم که اصل خلقت موجودات زنده از آنست، یا همین ترکیب اکسیژن و ئیدروژن مراد است و یا چیزى شبیه آن، چنانکه درباره ى نطفه هم در قرآن، ماء اطلاق مى شود. خداوند می فرماید: «و الجان خلقناه من قبل من نار السموم»؛ جان را از پیش از آتش زهرآگین، آفریدیم (حجر/27).
این آیه دلالت دارد بر اینکه «جان» از آتش آفریده شده و نیز خلق آن پیش از انسان بوده است. و «و خلق الجان من مارج من نار»؛ و جن را از آمیخته ى از آتش آفرید (الرحمن/ 15).
به جز نکته هاى آیات مذکور در فوق، از آیه اى در سوره ى انعام نکته ى سومى نیز در مى یابیم و آن اینکه تعدادى از جن می توانند انسان هایى را تابع خویش بکنند. خداوند می فرماید: «یا معشر الجن قد استکثرتم من الانس»؛ اى گروه جن، غلبه کرده اید بر آدمیان (انعام/ 128). استدلال به این آیه براى کثرت تعداد جنیان نسبت به انسان، تمام نیست بلکه این آیه ظاهراً به همان معناست که در متن گفتیم؛ یعنى بسیارى از انسان ها را تابع خود کردید. به قول زمخشرى معنى این آیه، از باب «قد استکثر الامیر من الجنود» است یعنى امیر، بسیارى از سپاه را زیر فرمان خود آورد. نکته ى مهم دیگرى که از آیات در مى یابیم، اینستکه جن نیز مانند انسان، «مکلف» است، موجودى است مختار و انتخابگر و بر سر دو راهى قرار مى گیرد و باید یکى را انتخاب کند. اگر حق را پذیرفت به پاداش نیک مى رسد و اگر باطل را، به عذاب: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»؛ ما جن و انس را نیافریدیم مگر براى آنکه (خدا را) عبادت کنند. (ذاریات/56) دلالت دارد بر اینکه جن و انس در تکلیف به عبادت، شریک هستند.
و از این آیه سوره ى انعام نیز بر مى آید که بر جن نیز پیامبرانى مبعوث بوده و پیام الهى را به آنان رسانده اند:
«یا معشر الجن و الانس، الم یائکم رسل منکم یقصون علیکم ایاتى؟»؛ اى گروه جن و آدم، آیا پیامبرانى از میان شما بر نخاسته اند که آیات مرا بر شما حکایت نمایند؟ (انعام/130) قرآن، از قول خود جن، نقل مى فرماید که آنان دو دسته اند و خوب و بد دارند: «و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا»؛ و اینکه از ما (گروهى) شایستگانند و گروهى جز آن، ما دسته هاى گوناگونیم (جن/11). و «و انا منا المسلمون و منا القاسطون، فمن اسلم فاؤلئک تحروا رشدا* و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا»؛ و اینکه برخى از ما مسلمان و برخى «قاسط» هستند، پس آنانکه مسلمانند، رستگارى را پى جستند و اما «قاسط» ها هیزم دوزخند (جن/15ـ 14).
از این دو آیه، نیز معلوم مى گردد که اینان هم مکلفند و هم اگر کسانى از ایشان کافر شوند به همان عذاب دوزخى که انسانها دچار مى شوند، دچار مى گردند و حتى تعبیر هیزم دوزخ که براى آنان در این آیات بکار رفته در جاى دیگر، براى انسان نیز، بکار برده شده است:
«وقودها الناس و الحجارة»؛ سوخت آن (دوزخ) آدمى و سنگ است (بقره/24، تحریم/6). چند آیه صریح نیز داریم که برخى از جن، به دوزخ مى روند، از جمله این آیه: «قال ادخلوا فى امم قد خلت من قبلکم من الجن و الانس فى النار»؛ گفت (به مجرمان):
شما نیز در زمره ى کسانى که پیش از شما وارد آتش، شدند از جن و انس، به دوزخ بروید! (اعراف/38).
بنابراین کلمه "جن" به معناى نوعى از مخلوقات خداست که از حواس ما مستورند، و قرآن کریم وجود چنین موجوداتى را تصدیق کرده، و در آن باره مطالبى بیان کرده:
اول اینکه: این نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند. دوم اینکه:
این نوع مخلوق از جنس آتش خلق شده اند، همچنان که نوع بشر از جنس خاک خلق شده اند، و در این باب فرموده:
«و الجان خلقناهم من قبل من نار السموم»؛ جان را ما قبلاً از آتشى سموم آفریده بودیم (سوره حجر، آیه 27). سوم اینکه:
این نوع از مخلوقات مانند انسان زندگى و مرگ و قیامت دارند، و در این باب فرموده: «اولئک الذین حق علیهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس»؛ اینان کسانیند که همان عذابهایى که امت هاى گذشته جنى و انسى را منقرض کرده بود، برایشان حتمى شده (سوره احقاف، آیه 18). و چهارم اینکه: این نوع از جانداران مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد و تکاثر دارند، و در این باره فرموده: «و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن»؛ و اینکه مردانى از انس بودند که به مردانى از جن پناه مى بردند (سوره جن، آیه 6). پنجم اینکه:
این نوع مانند نوع بشر داراى شعور و اراده است، و علاوه بر این، کارهایى سریع و اعمالى شاقه را مى توانند انجام دهند، که از نوع بشر ساخته نیست، همچنان که در آیات مربوطه به قصص سلیمان (ع) و اینکه جن مسخر آن جناب بودند، و نیز در قصه شهر سبا آمده است. ششم اینکه:
جن هم مانند انس مؤمن و کافر دارند، بعضى صالح و بعضى دیگر فاسقند، و در این باره آیات زیر را مى خوانیم: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»؛ من جن و انس را خلق نکردم مگر براى اینکه مرا عبادت کنند (سوره ذاریات، آیه 56)، «انا سمعنا قرءانا عجبا* یهدى الى الرشد فامنا به»؛ بگو: به من وحى شده است که جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند:
«ما قرآن عجیبى شنیده ایم ... (سوره جن، آیه 1 و 2)، «و انا منا المسلمون و منا القاسطون»؛ و اینکه گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده است (سوره جن، آیه 14)، «و انا منا الصالحون»؛ و اینکه در میان ما، افرادى صالح و افرادى غیرصالحند و ما گروه هاى متفاوتى هستیم (سوره جن، آیه 11)، و «قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بین یدیه»؛ گفتند:
«اى قوم ما! ما کتابى را شنیدیم که بعد از موسى نازل شده، هماهنگ با نشانه هاى کتابهاى پیش از آن، که به سوى حق و راه راست هدایت مى کند. (احقاف/ 30)
یکی بودن راه راست
قرآن این حرفی را که در میان جن ها بازگو شده است نقل می کند که گفت: و انا منا الصالحون؛ بعضی از ما صالحان هستیم و منا دون ذلک؛ بعضی از ما غیر این هستیم یعنی صالح نیستیم، ولی آنهایی هم که غیر این هستیم یک گروه نیستیم، گروهایی متعدد «هستیم.» کنا طرائق قددا؛ ما طریقه ها و راههای مختلف هستیم و قسمت قسمت، متفرق، متشتت. (جن/ 11)
تمثیل پیغمبر اکرم
نکته ای که در اینجا هست این است که راه راست یکی است، راه کج متعدد. اهل حق همیشه در عالم یک گروهند و مشابه یکدیگر ولی اهل باطل گروهها هستند و غیر مشابه با یکدیگر. چه مثل خوبی پیغمبر اکرم ذکر کرده است! یک وقت اصحاب در جلسه ای نشسته بودند، دیدند پیغمبر روی زمین همین طور خط می کشد. اول نقطه ای را در نظر گرفت. بعد، از آنجا که نشسته بود یک خط مستقیم به سوی آن نقطه کشید.
آنگاه خطهایی منحنی - یا اگر مستقیم هم بود غیر موازی با آن خط - کشید، یک عده از این طرف کشید یک عده از آن طرف. بعد آن خط وسط را که خط مستقیم بود نشان داد و فرمود:
راه ما یعنی همین و یکی هم بیشتر نیست و اما راههایی که به این مقصد منتهی نمی شود و راه ما نیست متعدد است، از این طرف بخواهی بروی صدها راه است، از آن طرف هم بخواهی بروی صدها راه است. این است که اینجا نگفت که صالحین هم طرائق هستند، صالحون یک طریقه بیشتر نیستند. «آن گروه جن» بعضی مان غیرصالحند. غیر صالح هم یک گروه نیستند، گروههای مختلف هستند.
و انا ظننا ان لن نعجز الله فی الارض و لن نعجزه هربا؛ و ما یقین داریم که هرگز نمی توانیم خدا را در زمین عاجز کنیم و هرگز نمی توانیم با گریختن او را عاجز کنیم. (جن/ 12) «ظن» در زبان عربی به معنی گمان به کار برده می شود و به معنی یقین هم به کار برده می شود. در قرآن به هر دو معنا به کار برده شده، اینجا به معنی یقین به کار برده شده است. و انا ظننا ما حالا چنین فکر می کنیم، دیگر رسیده ایم به این حقیقت که راه حق لابد منه است، یعنی انسان نمی تواند خود را به ساحل نجات برساند بدون آنکه راه حق را پیش بگیرد که در واقع خدا را مجبور و عاجز کند.
ما فهمیدیم لامفر منک الا الیک؛ مفری از خدا جز به سوی خدا نیست، به این یقین رسیدیم ان لن نعجز الله فی الارض؛ ما نمی توانیم خدا را در زمین عاجز و بیچاره کنیم. مقصود این است که ما نمی توانیم راه او را نرویم و در عین حال به هدف و مقصد خودمان برسیم، یعنی علی رغم راهی که خدا معین کرده است راه دیگری برویم و در عین حال به نتیجه برسیم. این معنایش لغو کردن راه خدا و غلبه کردن بر خداست. فهمیدیم اینها همه خیال است.
این امر نظیر آن چیزی است که در میان ما انسانها همه رخ می دهد که وقتی می بینیم راه خدا دشواری دارد می آییم به خیال خودمان یک راه دیگری خلق می کنیم، بعد اگر آن راه را به خودمان نسبت بدهیم کسی از ما قبول نمیکند، میگوییم که راه خدا یک راه سختی است ولی راه امام حسین از راه خدا آسانتر است، ما به جای اینکه راه خدا را برویم راه امام حسین را می رویم، به جای اینکه تکلیفهای خدا را انجام بدهیم یک سینه سه ضربه می زنیم همه کارها را درست می کنیم، غافل از اینکه امام حسین که راهی غیر از راه خدا ندارد.
اگر چنین حرفی راست باشد نعجزالله است یعنی خدا را بیچاره و ناتوان کرده ایم. این راههای فرار شرعی، راههای حیله شرعی که ما در مسائل به کار می بریم، به خیال خودمان اگر اینها درست باشد ما خدا را بیچاره کرده ایم. ولی خدا که بیچاره نمی شود. پس اینهایی که ما خیال می کنیم غلط است.