هنگامی که مسیحیت در سرزمین های امپراتوری روم در حال قدرت یافتن بود،ادیان ابتدایی کهن ، با بت پرستی و خرافات و افسانه سازیهای خود سراسر اروپارا فرا گرفته بودند؛ همچنین ادیان فلسفی در شکل های مختلف : فلسفه رواقی ، فلسفه فیثاغورسی و افلاطونی با عقاید کهن در آمیخته ، تفسیر و تعبیری تازه بدان بخشید.
عقاید یونانی و شرقی نیز باهم در آمیخته بود و آیین های راز آلوده ای چون آیین دمتر(1)، ایزیس مادر بزرگ، و نیز اندکی دیرتر ، آیین مهر اندیشه های مردمی را فرو گرفته بود که به آیین های تشرف و آینده پس از مرگ دل خوش کرده بودند.
در چنین محیطی بود که گنوسی ها پدید آمدند.
گنوس در اصل از واژه یونانی gnosis به معنای «دانستن» است ،همچنین می توان به دانش حقیقی و عرفان ترجمه کرد .پیروان این آیین گمان داشتند که به حقیقت و کل حقیقت دست یافته اند.آنها باور داشتند که حقایق الهی تنها برآنها آشکار شده و این حقیقت الهی در اصل در زمان های گذشته به گونه ای اسرار آمیز بیان شده است و از طریق افرادی ویژه که به دانستن آن تشرف یافته بوده اند،نسل به نسل منتقل شده است.مثلا گنوسی های مسیحی برآن بودند که آگاهی خود را از یکی از حواریون عیسی مسیح یا مریم و از عیسی مسیح در حال صعود آموخته بودند و صورت وحی و الهام داشته است.
اما آیین گنوسی تنها وحی و الهام نبود، بلکه دین نجات و رهایی نیز بود. در این دین، روح انسان می آموخت که چگونه پس از آزادی باری دیگر به جهان روح که از آن به جهان مادی سقوط کرده بود ، بازگردد(2).این آگاهی به یاری آگاهی بر وحی الهی حاصل می شود و این آگاهی به یاری اجرای آیین ها و به کار بستن قواعدی که گاه جادوگرانه است، حاصل می شد.
هرکسی قادر نبود اهل راز باشد و هرکسی را به دین خود نمی پذیرفتند. این دانش فقط بدانها آموخته می شد که قادر بودند به آیین تشرف یابند. دینی را که آموزش می دادند، برپایه دوگانگی و تضاد ماده و روح قرار داشت و خداوند تعالی در نظر ایشان بسیار دور دست و دست نیافتنی بود.آفرینش جهان مادی کار این خدای دور دست نبود و کار خدایی که در مراحلی بس پایین تر از خدای تعالی قرار دارد، یا کار اهریمن ، بود و به گفته ای در پایین(به جای اهریمن) قوای روحانی ازلی قرار داشتند که از آن جمله است قوه خالق زمین که به اصطلاح یهود در کتاب تورات "یهوه"(خدای موسی)نامیده می شود و او روحی سفلی بود که عالم ماده را خلق کرد ،و در دین و آئین پیروان آن کتاب نفوذ پرستش یهوه تاثیری بسیار کرد.
در نظر ایشان ماری که در بهشت عدن آدم و حوا را به درخت معرفت یعنی «گنوس» رهبری کرد وجودی خیر و مفید بوده و نباید آنرا از عناصر خبیثه شریره به شمار آورد.
البته نظرهای مختلف و متفاوتی در این باره بیان شده از آن جمله که آن مار بدین دلیل بد نیست که پس از گناه آدم و حوا تلاش بسیار نمود تا آنها را از ظلمت ساخته یهوه نجات دهد
و همچنین اینکه عیسی آن موجود ازلی مشاهده نمود در زمین فساد و گمراهی به حد کمال رسیده برای نجات نقابی از جنس جسم و پیکر انسانی بر خود آراست در حالیکه گوشت و استخوان او حقیقی نبوده و انسان بودن او بکل مجازی و ظاهری بوده است.
او به زمین آمده تا ارواح بنی آدم که با ماده آلوده و چرکین شده بودند تعلیم دهد تا بوسیله ریاضت و زهد بدن را مهار کرده و برای فکر و ضمیر، حکمت و خرد جاویدی حاصل کنند و از بند و زنجیر عالم ماده خود را رها سازند و از شر گوشت و استخوان رهایی یافته و موجودی علوی و مجرد گردیده بنعمت بقا و جاودانگی دست یابند.
همچنین گنوسی ها باور داشتند میان جهان مادی و خدای تعالی ،خداوندانی بینابینی قرار دارند و فرمان و خواست خداوند تعالی از طریق آنان به جهان مادی می رسد و هرچه این فرمان به جهان ماد نزدیکتر می شود، کیفیتی پست تر و تباه تر پیدا می کند، و روح نیز با طی همین مدارج بالا و برعکس است که خود را می تواند بالاتر برد، تا سرانجام ، به خدای تعالی برسد.
همین اصول فکری است که ادیان بسیاری را زیر تاثیر قرار می دهد.اصول عقاید گنوسی محققا قبل از عیسویت وجود داشت و سپس با عیسویت جنگید. در سده های نخستین مسیحی، آیین گنوسی سراسر جهان یونانی- رومی را در پیمود و دین یهود و مسیحیت را به خطر نداخت.
آیین گنوسی نخست در اسکندریه و در سامره (3) (ایالت مرکزی دولت کهن یهود) رشد کرد. در مصر آیین گنوسی با آیین ایزیس و اُزیریس در آمیخت. در آیین گنوسی دو اصل ضد و مستقل و از هم وجود دارد. یکی اصل خوبی و دیگر شر است . در این جهان ، وجود الهی به صورت اخگرهایی در درون ما است که در اصل فروزان بوده و در درون ماه به خاموشی گراییده و خفه شده است تا باز به اشکالی دیگر ظاهر شود و بدرخشد. این اخگر ها پاره های تن اُزیریس اند که در سراسر مصر پراکنده گشته و به خاک سپرده شده است و ایزیس در جستجوی آنهاست. این عقاید بعدها در اندیشه های گنوسی مسیحی بازلیدیس(3) و والنتین(4) دوباریه ظاهر می شود.در سامره آیین گنوسی همزمان با عیسویت رونق داشت و رهبری آن در دست شمعون مغ بود و مردم پیرو او بودند. حتی در متون مسیحی آمده است که او ادعا می کرد که خدای بزرگ است.
چنین مسیری را در آسیای غربی زیاد می توان دید که فردی نخست خود را واسطه میان خدای تعالی و مردمان می خواند و سپس خود را همانا خدا می شمارد. در سده دوم میلادی ، پیروان شمعون تثلیث مسیحی را ظاهرا پذیرفته بودند و بر آن بودند که شمعون چون فرزند خداوند- میان یهودان آمد و درسامره چون پدر و در میان دیگر اقوام چون روح القدس بود. پیروان شمعون در کنار خدای تعالی همسری به نام هلن نیز قرار دادند، آین آیین در "صور" به وجود آمد.
در آنجا پرستش خدای ماه رایج بود، شمعونی ها این ایزد بانو را با خرد یکی دانستند، مردم اسکندریه او را ایزیس می خواندند. نه تنها آیین شمعون که دیگر آیین های گنوسی نیز همه در دامن عیسویت رشد کردند، هرچند اصل و منشایی قبل از آن داشتند .همین مسئله به زودی نبردی سخت میان مسیحیان و این آیین ها شرک آلود را پدید آورد.
بنا به نوشته های مسیحی اصول عقاید گنوسی ها چنین است:
1- ماده دشمن روح است ، چنان که شر، دشمن خیر است.بنابراین تن قابل تحقیر است حتی صعود عیسی را به همراه تن انکار می کنند و غسل تعمید طرد می شود.در زمینه های اخلاقی گاه به سبب مادی بودن تن ،مرزهای اخلاقی برداشته می شود، زیرا هر پرهیزی مادی بودن تن را از بین نمیبرد.
بنابراین فرقی میان پرهیزگاری و فساد اخلاقی وجود ندارد. در برخی گروهها ،برعکس، چنان تقوا و پرهیزی وجود دارد که هرگونه تماسی می تواند وجود را آلوده تر کند و زن ، گوشت و می از زندگی طرد می شود(5).
2- تخیلات و تصورات خارق العاده در میان پیروان این آیینها عمومیت داشت.رویاها، نظریه های شگفت آور درباره فرشتگان ، نسبت شناسی و قصه های برساخته سخت رایج بود.
3- آنان عیسی مسیح را بعد از فرشتگان قرار می دادندو گاه وجود او را انکار می کردند.بسیاری تن او را منکر بودند و معتقد بودند او با تن خویش به این جهان نیامده بود.
4- این کافران بیشتر از میان یهودیان پدید می آمدند و خود را استاد قانون(آسمانی) می دانستند.
در قرن دوم مسیحی وضع مسیحیت سخت تر شد و گنوسی ها جدی تر و با قدرت بیشتری به مسیحیت تاختند.از این گنوسیان یکی بازیلیدس است که در اسکندریه زندگی می کرد. مهمترین مسئله مورد توجه او این است شر از کجا امده ، البته همانگونه که در پیش گفته شد برخی از گنوسی ها شر را از اهریمن یعنی منشا بدی می دانستند که دور نرفته ایم اگر بگوییم این باور وام گرفته از آیین زرتشت نیز بوده است.به هر روی وی معتقد بود که خداوند دارای مشیتی است که بر آزردن گناهکاران استوار است. او باور داشت که آزاری را که شهید می بیند لامحاله به علت گناهی است که خود یا در اشکال پیشین خود مرتکب شده است
(6).او می گفت شهادت عیسی به علت گناهی است که مرتکب شده است و در واقع به واژه عصمت که در اسلام با آن آشنا هستیم باوری نداشت .
بازیلیدس در واقع نسل بشر را محکوم می دید و معتقد بود تنها پیروان او از این محکومیت رهایی می یابند و تنها آنانند که قادرند به حقیقت راه یابند.این حقیقت را نمیتوان آموزش داد باید شهود دست دهد و باید طبیعتی دیگر داشت تا قادر به دریافت این شهود شد.
والنتین باور داشت که شهود تنها به موجودی کامل دست می دهد، در حالی کهدر نظر بازیلیدس ایمان مطلق به ححصول شهود می انجامد.بعدها گنوسی ها بر آن شدند که حصول شهودی نیازی به ایمان ندارد و اینگونه میتوان برداشتنمود که از اصول دگماتیک(لایتغیر) برخوردار نبودند.
بازیلیدس معتقد بود که شهود از راه تجلی که در طی مراحل دست می دهد حاصل خواهد شد. به قول بازیلیدس ، در اصل خدایی وجود دارد که زاییده نشده است.آنگاه آگاهی پدید می آید ، آنگاه سخن سپس اندیشه، خرد قدرت ،داد و سرانجام آرامش.اینها همه فواصلی میان خدای تعالی و جهان مادی است که این دو را به هم می پیوندد.
والنتین نیز در قرندوم مسیحی می زیست و بزرگترین مبلغ گنوسی بود.ظاهر آموزشهای او مسیحی بود. دو موضوع میان تعلیمات او و بازیلیدس تفاوت ایجاد می کرد .نخستین آن را پیشتر گفتیم.دیگر این که زندگیالهی و تداوم آن نه از راه تجلی بلکه از طریق جفتهای اِاُن ها(7) است که روی نخستین گروه آ« هست جفت اند. سپس گروهی است متشکل از ده اِاُن گروه سوم شامل دوازده اِاُن است، که روی هم سی جفت اِاُن وجود دارد که خود عددی مقدس است.
خدای بزرگ یکروز تصمیم به خلق گرفت و نخستین جفت را پدید آورد که آگاهی و حقیقت است.درواقع به نظر والنتین زیر تاثیر شهوت بود که خدایان طبقات متفاوت پدید آمدند.
اِاُن ها جفت جفت به هم نزدیک می شوند و اِاُن های جدید را به وجود میآورنداین همان نظری است که در مانویت به وسیله دیوها انجام میپذیرد.آخرین اِاُن به نام سوفیا در جهان مادی می افتد و این منشا گناه است.
گاهی سوفیا نمی افتد ولی آلوده می شود و باید او را نجات داد.مسیح و روح القدس برای نجات او به این دنیا میآیند.مسیح گنوسی و مسیح عیسوی یکی است. او نتیجه سی اِاُن است که از جهان الهی بر زمین میآید.او خود را با سوفیا یکی میکند و او را از شهوتی که بدان گرفتار شده نجات می دهد.این آگاهی را نباید در اختیار همه گذاشت بلکه افتخاری است که به معدودی ارواح دارای استعداد تعلق میگیرد.مذهب والنتین به زودی به شعب بسیاری بخش گردید که عمده ترین آنها مکتبهای غربی و شرقی است.
---------------
1- Demeter : در اساطیر یونان ، ایزد بانوی کشاورزی،باروری، ازدواج. اورا با سرسCeres ایزد بانوی رومی یکسان می دانند.
2- این اندیشه ریشه در باور یهودیان مبنی بر اخراج آدم و حوا دارد که مسیح وام دار آنست.
3- رهبر ککتبی گنوسی در اسکندریه عصر امپراتورلنهادریان و آنتونیوس پیوس.
4- یکی از بنیان گذاران آیین گنوسی اسکندریهدر حدود سال 100م.
5- این باور تا حدودی نزدیک به باورهای اسلامی است البته باید توجه داشت طرد زن و گوشت و می ، نوعی روزه داری نیز محسوب می شود.
6- تقریبا نوعی اعتقاد به تناسخ که میتوان ریشه آنرا در آیین مانی و بودا جستجو کرد.
7- نیروهای ازلی یا ذرات نور ازلی و بهشتی، گاه به قلمرو ایزدان اطلاق می شود.
کتابنامه
1- دانشنامه مزدیسنا/ دکتر جهانگیر اوشیدری
2- تاریخ جامع ادیان/ جان ناس
3- ادیان آسیایی/ مهرداد بهار
4- آیین گنوسی و مانوی/میرچا الیاده
5- عهد عتیق(تورات)
6- در مورد مسیحیت تاریخ کلیسای قدیم می تواند یاری گر خوانندگان باشد.
عقاید یونانی و شرقی نیز باهم در آمیخته بود و آیین های راز آلوده ای چون آیین دمتر(1)، ایزیس مادر بزرگ، و نیز اندکی دیرتر ، آیین مهر اندیشه های مردمی را فرو گرفته بود که به آیین های تشرف و آینده پس از مرگ دل خوش کرده بودند.
در چنین محیطی بود که گنوسی ها پدید آمدند.
گنوس در اصل از واژه یونانی gnosis به معنای «دانستن» است ،همچنین می توان به دانش حقیقی و عرفان ترجمه کرد .پیروان این آیین گمان داشتند که به حقیقت و کل حقیقت دست یافته اند.آنها باور داشتند که حقایق الهی تنها برآنها آشکار شده و این حقیقت الهی در اصل در زمان های گذشته به گونه ای اسرار آمیز بیان شده است و از طریق افرادی ویژه که به دانستن آن تشرف یافته بوده اند،نسل به نسل منتقل شده است.مثلا گنوسی های مسیحی برآن بودند که آگاهی خود را از یکی از حواریون عیسی مسیح یا مریم و از عیسی مسیح در حال صعود آموخته بودند و صورت وحی و الهام داشته است.
اما آیین گنوسی تنها وحی و الهام نبود، بلکه دین نجات و رهایی نیز بود. در این دین، روح انسان می آموخت که چگونه پس از آزادی باری دیگر به جهان روح که از آن به جهان مادی سقوط کرده بود ، بازگردد(2).این آگاهی به یاری آگاهی بر وحی الهی حاصل می شود و این آگاهی به یاری اجرای آیین ها و به کار بستن قواعدی که گاه جادوگرانه است، حاصل می شد.
هرکسی قادر نبود اهل راز باشد و هرکسی را به دین خود نمی پذیرفتند. این دانش فقط بدانها آموخته می شد که قادر بودند به آیین تشرف یابند. دینی را که آموزش می دادند، برپایه دوگانگی و تضاد ماده و روح قرار داشت و خداوند تعالی در نظر ایشان بسیار دور دست و دست نیافتنی بود.آفرینش جهان مادی کار این خدای دور دست نبود و کار خدایی که در مراحلی بس پایین تر از خدای تعالی قرار دارد، یا کار اهریمن ، بود و به گفته ای در پایین(به جای اهریمن) قوای روحانی ازلی قرار داشتند که از آن جمله است قوه خالق زمین که به اصطلاح یهود در کتاب تورات "یهوه"(خدای موسی)نامیده می شود و او روحی سفلی بود که عالم ماده را خلق کرد ،و در دین و آئین پیروان آن کتاب نفوذ پرستش یهوه تاثیری بسیار کرد.
در نظر ایشان ماری که در بهشت عدن آدم و حوا را به درخت معرفت یعنی «گنوس» رهبری کرد وجودی خیر و مفید بوده و نباید آنرا از عناصر خبیثه شریره به شمار آورد.
البته نظرهای مختلف و متفاوتی در این باره بیان شده از آن جمله که آن مار بدین دلیل بد نیست که پس از گناه آدم و حوا تلاش بسیار نمود تا آنها را از ظلمت ساخته یهوه نجات دهد
و همچنین اینکه عیسی آن موجود ازلی مشاهده نمود در زمین فساد و گمراهی به حد کمال رسیده برای نجات نقابی از جنس جسم و پیکر انسانی بر خود آراست در حالیکه گوشت و استخوان او حقیقی نبوده و انسان بودن او بکل مجازی و ظاهری بوده است.
او به زمین آمده تا ارواح بنی آدم که با ماده آلوده و چرکین شده بودند تعلیم دهد تا بوسیله ریاضت و زهد بدن را مهار کرده و برای فکر و ضمیر، حکمت و خرد جاویدی حاصل کنند و از بند و زنجیر عالم ماده خود را رها سازند و از شر گوشت و استخوان رهایی یافته و موجودی علوی و مجرد گردیده بنعمت بقا و جاودانگی دست یابند.
همچنین گنوسی ها باور داشتند میان جهان مادی و خدای تعالی ،خداوندانی بینابینی قرار دارند و فرمان و خواست خداوند تعالی از طریق آنان به جهان مادی می رسد و هرچه این فرمان به جهان ماد نزدیکتر می شود، کیفیتی پست تر و تباه تر پیدا می کند، و روح نیز با طی همین مدارج بالا و برعکس است که خود را می تواند بالاتر برد، تا سرانجام ، به خدای تعالی برسد.
همین اصول فکری است که ادیان بسیاری را زیر تاثیر قرار می دهد.اصول عقاید گنوسی محققا قبل از عیسویت وجود داشت و سپس با عیسویت جنگید. در سده های نخستین مسیحی، آیین گنوسی سراسر جهان یونانی- رومی را در پیمود و دین یهود و مسیحیت را به خطر نداخت.
آیین گنوسی نخست در اسکندریه و در سامره (3) (ایالت مرکزی دولت کهن یهود) رشد کرد. در مصر آیین گنوسی با آیین ایزیس و اُزیریس در آمیخت. در آیین گنوسی دو اصل ضد و مستقل و از هم وجود دارد. یکی اصل خوبی و دیگر شر است . در این جهان ، وجود الهی به صورت اخگرهایی در درون ما است که در اصل فروزان بوده و در درون ماه به خاموشی گراییده و خفه شده است تا باز به اشکالی دیگر ظاهر شود و بدرخشد. این اخگر ها پاره های تن اُزیریس اند که در سراسر مصر پراکنده گشته و به خاک سپرده شده است و ایزیس در جستجوی آنهاست. این عقاید بعدها در اندیشه های گنوسی مسیحی بازلیدیس(3) و والنتین(4) دوباریه ظاهر می شود.در سامره آیین گنوسی همزمان با عیسویت رونق داشت و رهبری آن در دست شمعون مغ بود و مردم پیرو او بودند. حتی در متون مسیحی آمده است که او ادعا می کرد که خدای بزرگ است.
چنین مسیری را در آسیای غربی زیاد می توان دید که فردی نخست خود را واسطه میان خدای تعالی و مردمان می خواند و سپس خود را همانا خدا می شمارد. در سده دوم میلادی ، پیروان شمعون تثلیث مسیحی را ظاهرا پذیرفته بودند و بر آن بودند که شمعون چون فرزند خداوند- میان یهودان آمد و درسامره چون پدر و در میان دیگر اقوام چون روح القدس بود. پیروان شمعون در کنار خدای تعالی همسری به نام هلن نیز قرار دادند، آین آیین در "صور" به وجود آمد.
در آنجا پرستش خدای ماه رایج بود، شمعونی ها این ایزد بانو را با خرد یکی دانستند، مردم اسکندریه او را ایزیس می خواندند. نه تنها آیین شمعون که دیگر آیین های گنوسی نیز همه در دامن عیسویت رشد کردند، هرچند اصل و منشایی قبل از آن داشتند .همین مسئله به زودی نبردی سخت میان مسیحیان و این آیین ها شرک آلود را پدید آورد.
بنا به نوشته های مسیحی اصول عقاید گنوسی ها چنین است:
1- ماده دشمن روح است ، چنان که شر، دشمن خیر است.بنابراین تن قابل تحقیر است حتی صعود عیسی را به همراه تن انکار می کنند و غسل تعمید طرد می شود.در زمینه های اخلاقی گاه به سبب مادی بودن تن ،مرزهای اخلاقی برداشته می شود، زیرا هر پرهیزی مادی بودن تن را از بین نمیبرد.
بنابراین فرقی میان پرهیزگاری و فساد اخلاقی وجود ندارد. در برخی گروهها ،برعکس، چنان تقوا و پرهیزی وجود دارد که هرگونه تماسی می تواند وجود را آلوده تر کند و زن ، گوشت و می از زندگی طرد می شود(5).
2- تخیلات و تصورات خارق العاده در میان پیروان این آیینها عمومیت داشت.رویاها، نظریه های شگفت آور درباره فرشتگان ، نسبت شناسی و قصه های برساخته سخت رایج بود.
3- آنان عیسی مسیح را بعد از فرشتگان قرار می دادندو گاه وجود او را انکار می کردند.بسیاری تن او را منکر بودند و معتقد بودند او با تن خویش به این جهان نیامده بود.
4- این کافران بیشتر از میان یهودیان پدید می آمدند و خود را استاد قانون(آسمانی) می دانستند.
در قرن دوم مسیحی وضع مسیحیت سخت تر شد و گنوسی ها جدی تر و با قدرت بیشتری به مسیحیت تاختند.از این گنوسیان یکی بازیلیدس است که در اسکندریه زندگی می کرد. مهمترین مسئله مورد توجه او این است شر از کجا امده ، البته همانگونه که در پیش گفته شد برخی از گنوسی ها شر را از اهریمن یعنی منشا بدی می دانستند که دور نرفته ایم اگر بگوییم این باور وام گرفته از آیین زرتشت نیز بوده است.به هر روی وی معتقد بود که خداوند دارای مشیتی است که بر آزردن گناهکاران استوار است. او باور داشت که آزاری را که شهید می بیند لامحاله به علت گناهی است که خود یا در اشکال پیشین خود مرتکب شده است
(6).او می گفت شهادت عیسی به علت گناهی است که مرتکب شده است و در واقع به واژه عصمت که در اسلام با آن آشنا هستیم باوری نداشت .
بازیلیدس در واقع نسل بشر را محکوم می دید و معتقد بود تنها پیروان او از این محکومیت رهایی می یابند و تنها آنانند که قادرند به حقیقت راه یابند.این حقیقت را نمیتوان آموزش داد باید شهود دست دهد و باید طبیعتی دیگر داشت تا قادر به دریافت این شهود شد.
والنتین باور داشت که شهود تنها به موجودی کامل دست می دهد، در حالی کهدر نظر بازیلیدس ایمان مطلق به ححصول شهود می انجامد.بعدها گنوسی ها بر آن شدند که حصول شهودی نیازی به ایمان ندارد و اینگونه میتوان برداشتنمود که از اصول دگماتیک(لایتغیر) برخوردار نبودند.
بازیلیدس معتقد بود که شهود از راه تجلی که در طی مراحل دست می دهد حاصل خواهد شد. به قول بازیلیدس ، در اصل خدایی وجود دارد که زاییده نشده است.آنگاه آگاهی پدید می آید ، آنگاه سخن سپس اندیشه، خرد قدرت ،داد و سرانجام آرامش.اینها همه فواصلی میان خدای تعالی و جهان مادی است که این دو را به هم می پیوندد.
والنتین نیز در قرندوم مسیحی می زیست و بزرگترین مبلغ گنوسی بود.ظاهر آموزشهای او مسیحی بود. دو موضوع میان تعلیمات او و بازیلیدس تفاوت ایجاد می کرد .نخستین آن را پیشتر گفتیم.دیگر این که زندگیالهی و تداوم آن نه از راه تجلی بلکه از طریق جفتهای اِاُن ها(7) است که روی نخستین گروه آ« هست جفت اند. سپس گروهی است متشکل از ده اِاُن گروه سوم شامل دوازده اِاُن است، که روی هم سی جفت اِاُن وجود دارد که خود عددی مقدس است.
خدای بزرگ یکروز تصمیم به خلق گرفت و نخستین جفت را پدید آورد که آگاهی و حقیقت است.درواقع به نظر والنتین زیر تاثیر شهوت بود که خدایان طبقات متفاوت پدید آمدند.
اِاُن ها جفت جفت به هم نزدیک می شوند و اِاُن های جدید را به وجود میآورنداین همان نظری است که در مانویت به وسیله دیوها انجام میپذیرد.آخرین اِاُن به نام سوفیا در جهان مادی می افتد و این منشا گناه است.
گاهی سوفیا نمی افتد ولی آلوده می شود و باید او را نجات داد.مسیح و روح القدس برای نجات او به این دنیا میآیند.مسیح گنوسی و مسیح عیسوی یکی است. او نتیجه سی اِاُن است که از جهان الهی بر زمین میآید.او خود را با سوفیا یکی میکند و او را از شهوتی که بدان گرفتار شده نجات می دهد.این آگاهی را نباید در اختیار همه گذاشت بلکه افتخاری است که به معدودی ارواح دارای استعداد تعلق میگیرد.مذهب والنتین به زودی به شعب بسیاری بخش گردید که عمده ترین آنها مکتبهای غربی و شرقی است.
---------------
1- Demeter : در اساطیر یونان ، ایزد بانوی کشاورزی،باروری، ازدواج. اورا با سرسCeres ایزد بانوی رومی یکسان می دانند.
2- این اندیشه ریشه در باور یهودیان مبنی بر اخراج آدم و حوا دارد که مسیح وام دار آنست.
3- رهبر ککتبی گنوسی در اسکندریه عصر امپراتورلنهادریان و آنتونیوس پیوس.
4- یکی از بنیان گذاران آیین گنوسی اسکندریهدر حدود سال 100م.
5- این باور تا حدودی نزدیک به باورهای اسلامی است البته باید توجه داشت طرد زن و گوشت و می ، نوعی روزه داری نیز محسوب می شود.
6- تقریبا نوعی اعتقاد به تناسخ که میتوان ریشه آنرا در آیین مانی و بودا جستجو کرد.
7- نیروهای ازلی یا ذرات نور ازلی و بهشتی، گاه به قلمرو ایزدان اطلاق می شود.
کتابنامه
1- دانشنامه مزدیسنا/ دکتر جهانگیر اوشیدری
2- تاریخ جامع ادیان/ جان ناس
3- ادیان آسیایی/ مهرداد بهار
4- آیین گنوسی و مانوی/میرچا الیاده
5- عهد عتیق(تورات)
6- در مورد مسیحیت تاریخ کلیسای قدیم می تواند یاری گر خوانندگان باشد.