سال ديگر در همين هنگام ، هما بازگشت و دو سه دانه براي شاه به تحفه آورد و بر زمين كاشت . تاكي از آن روييدر نوروزنامه خيام روايتي خواندني از چگونگي به وجود آمدن مي (شراب) آمده ، در اين روايت مي خوانيم كه در هرات پادشاهي بود كامگار از خويشان جمشيد .
روزي بر تخت نشسته بود كه همايي در برابر او ظاهر گشت ؛ ماري ديد به گردن او پيچيده و مي خواست وي را بگزد .
شاه شميران گفت كسي هست كه اين هما را از دست مار رهايي بخشد . پسرش ، بادان ، تيري بينداخت و مرغ را نجات داد.د خرم . بعد خوشه هاي انگور از آن رست و دانه از خوشه ها ريختن آغاز كرد .
آب انگور بگرفتند و در خمي نهادند . شيره در خم به جوش آمد . آن گاه از شيره انگور كه نمي دانستند زهر است يا پادزهر ، به مردي محكوم خوراندند و وي شاد گشت و باز طلب كرد ؛ پس گفت يك شربت ديگر بدهيد ، آنگاه هر چه مي خواهيد با من بكنيد . شربت سوم را كه نوشيد سرمست شد و بخفت و تا روز ديگر به هوش نيامد .
شاه شميران چون اين شادي و سر مستي وي بديد ، او را بخشيد و بزم آيين آورد و سرودها بساختند و نواها زدند . پس نهال انگور از هرات به ديگر شهر ها پراكنده شد.
بنا بر اين مي بينيم كه پيدايش انگور و مي را به هما يا سيمرغ نسبت داده اند . كه در كوه قاف زندگي مي كند و طبق نظر اوستا نماد فره ايزدي است و به جهان ايزدي متعلق است .