کافه تلخ

۱۳۸۵ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

درباره زرتشت





یکی از مفاخر ایران وجهان، ابر مردیست که در باره ی او سخنان فراوانی گفته شده، این ابر مرد بزرگ کوروش مادی(هخامنشی) است . کوروش در سال 598 ق.م متولد شده ودر سال 559 ق.م پس از فوت پدرش شاه شد. این ابر مرد در قرنها پیش از میلاد توانست حکومتی را بر مبنای آزادی و آزادی عقیده وعدالت را پایه گذاری کند که وسعت آن از کوههای هندوکش و رود سیحون در یک طرف ودریای سیاه ودریای روم از طرف دیگر امتداد داشته و تا مصر رسیده بود.

زرتشت خويشتن را مبعوث اهورامزدا خواندو اعلام كرد كه خداي حقيقي جهان اهورامزدا است كه آفريدگار و پروردگار وكارساز وقادر متعال است، و ديگر هرچه خدا ناميده ميشود ديو و دشمن خدا است. او اعلام نمودكه اهورامزدا او را براي راهنمائي بشريت به سوي رستگاري برگزيده و به او مأموريت داده تا پيامهاي نجاتبخشش را به همهء مردم روي زمين برساند و راه هدايت را به همه نشان دهد، دشمنيها وجنگها و ويرانگريها و تجاوزها را ازجهان براندازد، و برادری وهمزيستي و صلح و امنيت وآرامش را در جامعه برقرار بدارد. او پيامهايش را بدين نحوبه گوش مردم ميرساند:
«اينك من ميخواهم سخن بگويم. شما كه نزديكيد و شما كهدوريد، اگر خواهان تعليم گرفتن هستيد گوش فرادهيد و نيك بشنويد. اينك همهء شمااينها را كه من ميگويم به خاطر بسپاريد. ازاين پس بدآموزان و دروغ پردازان هيچگاه بافسادكاريهاي گفتاري و عقيدتيشان حيات اخروي مردم را به شقاوت نتوانند كشيد.»


من درباره آن دوگوهر همزادي سخن ميگويم كه درآغاز آفرينش پيدا شدند. آن يك كه فضيلت بود به ديگري كه دشمنش بود چنين گفت: انديشه و عقيده و آموزش و گفتار و رفتار وانفس و ارواح من و تو هيچگاه با هم توافق نخواهند داشت. من از چيزي سخن ميگويم كه اهورامزدا در اين زندگي به من آموخته است. هركه از شما آنچه را كه من ميانديشم واعلام ميدارم به كار نبندد گرفتار درد و رنج خواهد شد. من ازچيزي سخن ميگويم كه براي زندگي بهترين چيز است … من ازچيزي سخن ميگويم كه آن ذات اقدس به من ياد داده است، و آن همانا سخني است كه سعادت جاويدان را براي انسانهاي ميرنده در بردارد. من درباره آن ذاتي سخن ميگويم كه برترين ذات است، و اورا ميستايم.»
اينك سخن ميگويم با كساني كه گوش شنوا دارند درباره آنچه كه انسان خردمند بايد به خاطربسپارد، و اهورا و وهومنه را بستايد؛ ميخواهم دربارهء رحمتي كه مشمول فروغ ايزدی است سخن بگويم- آن رحمتي كه شامل حال كساني ميشود كه خردمندانه بينديشند و راستی پيشه كنند.»
بشنويد با گوشهايتان بهترين چيزها را. به آنها با ديدگان روشن بين ذهنتان بنگريد تا پيش از آنكه «فرجام بزرگ فرا رسد هركدامتان بتوانيد درانتخاب ميان دوراه، تصميم درست را اتخاذ كنيد وآن راهي را برگزينيد كه سعادت و خوشبختي درآن نهفته است.»
«اينك آن دوگوهر نخستين كه همزاد بودند و در درون انسان پديدار شدند يكي بهترين و ديگري بد بود در پندار و گفتار و رفتار. و بين ايندو آنكس كه خردمنداست راستي را برميگزيند ولي آنكه نادان است چنين نميكند. و چون اين دوگوهر در آغازبه هم برآمدند، زندگي و مرگ را ايجاد كردند؛ سرانجام، بدترين حيات براي پيروان دروغ خواهد بود و بهترين منش براي پيروان راستي. از اين دوگوهر آن يك كه خواهان دروغ بودبدترين كردار را برگزيد؛ وآنكه بهترين گوهر بود و ازآسمانها جامهء نستوهي برتن داشت راستي را برگزيد- و چُنين اند همهء كساني كه با كردار شايسته خواهان خشنودی اهورامزدايند. درميان اين دوگوهر همزاد، ديوها (ديوان) راستي را برنگزيدند، زيراوقتي با هم شدند به هوس هوش رُبا مبتلا گشتند و بدترين پندار را برگزيدند، وخشمگينانه جمعيت آراستند تا جهان بشريت را به تباهي و فساد بكشانند.»
زرتشت رادرسروده هايش شخصيتي با يك مأموريت جهانشمول ميبينيم كه خود را نجاتبخش بشريت معرفی ميكند و به همه اقوام جهان نظر دارد ....
«پروردگارا! به ما بگو و با زبان خودت به ما بفهمان كه فرجام نيكوكاران چه خواهد بود، تا من بتوانم همه مردم روي زمين رابه راه تو درآورم.»
«من كه قلبم را ناظر بر روح خويش قرار دادهام، و بانيكانديشي يكي شدهام، و به خوبي ميدانم كه هركار نيكي را اهورامزدا پاداش خواهدداد، هرچه در توان دارم را در راه آموزش به انسانها براي پيروي از راستي به كارخواهم گرفت.»
«پروردگارا ! تو به نيكان گوهر فضيلت داده آنان را به نيروي تقوا وراستي آراسته ئي، ولي بدكاران را خوئي آتشين است و ايندو از يكديگر متمايزند. همهءكساني كه گوشي شنوا دارند، اين حقيقت را درك خواهند كرد و به راه تو در خواهندآمد.»
«پروردگارا ! آيا به زبان خودت و از عمق روح خودت به من ياد خواهي داد كه چگونه ميشود براي هميشه راه راست و نيك انديشي را در پيش گرفت؟.»
زرتشت را درخلال گاتا انساني مييابيم كه نه تنها به انسانها بلكه به همهء آفريدگان عشق ميورزد و نه تنها براي انسان بلكه براي همهء موجوداتِ روي زمين خواهان آسايش است. او انسان راموجودي خيرگرا و شرستيز ميداند و تصريح ميكند كه انسان ذاتا نيك انديش و عاشق راستی و عدالت است. زرئشت اساس تعاليمش را بر روي محبت به آفريدگان اهورامزدا قرار داد ومسئوليت اول وآخر انسان را همزيستي مسالمت آميز با هم و حمايت رودخانه وكشتزار ودرخت و جانوران اهلي اعلام كرد، و بنابرآن هرگونه تعدي به انسان و حيوان و محصولات و آباديها را شديدا نكوهيده آنها را اعمال كساني ناميد كه از ديوها فرمان ميبرندتا خوشبختي را از مردم بگيرند و جهان را تخريب كنند....
به گفتهء او آنچه مردم را از فطرت خويش بيگانه ميسازد نيروي ديومنشي است كه به درون انسانهاي كج انديش حلول ميكند و آنها را به ديوهاي خشم آور و تبهكار وآزمند و كينه ورز مبدل ميسازد. اين نيروي ديومنش كه «اَنگرَهمَنيو» (منش خبيث) نام دارد ازآغاز آفرينش با بشر زادهشده؛ همانگونه كه «سپَنتامَنيو» (منش مقدس) نيز با او زاده شده است. انگرهمنيوهمواره انسان را به سوي بدي و فساد سوق ميدهد، و سپنتامنيو اورا به طرف نيكي وعدالت رهنمائي ميكند. انسان خردمندي كه از سپنتامنيو پيروي كند و نيكوكاري پيشه سازد و با كار وكوشش خود جهان را آباد كند، خدا ازاو خشنود ميشود و در زندگي اخروی خوشبختي ابدي به او عطا خواهد كرد؛ ولي بی خردي كه تابع انگرهمنيو شود و با پيروي ازفرمان ديوها بدكرداري پيشه كند و امنيت وآرامش مردم را از بين ببرد، در آخرت به بدترين كيفرها و عذاب جاويدان گرفتار خواهد آمد....

خير و معروف- بنا برتعاليم زرتشت- عبارتست از: عشق به خدا و ستايش او؛ دوست داشتن همهء آفريدگاناهورامزدا به ويژه انسانها كه بندگان اويند، و حتي محبت حيوانات اهلي و كشتزار وباغستان و رودخانه؛ تلاش براي آبادكردن جهان با كشاورزي و دامداري و خانه سازي وتوليد مثل و آبادكردن شهرها و روستاها؛ همزيستي و صلح با همگان و خودداري ازخشم وجنگ و ستيز؛ راهنمائي وكمك به ديگران در انجام كارهاي نيك؛ تلاش خستگی ناپذير برای نشر راستي و براندازي كژيها؛ وكوشش براي خوشبخت كردن ديگران.....
زرتشت به اين حقيقت توجه دارد كه خيروشر در اين جهان درهم آميخته اند وانسان همواره در معرض كج آموزي نفسِ اَماره است و درموارد بسياري براي انسانهائي كه بسبب كج رويهائي ازفطرتشان بريده اند تشخيص خير ازشر دشوار بنظر ميرسد. لذا به انسان تعليم ميدهد كه قلبش را ناظر بر اعمالش بگمارد و همواره خشنودي اهورامزدا را در مد نظر قرار دهد وجميع رفتارها و گفتارهاي خود را با ميزان راستي بسنجد و آنكه با راستي هماهنگ است انتخاب كند، و ديگري كه با راستي ناسازگار است فرونهد، و بداند كه تنها راه رستگاری آنست كه انسان همواره در هر عملي نيت خير (انديشهء نيكو) داشته باشد....

دين در تعاليمِ زرتشت مجموعه ئي ازاعمال و رفتارِ انساني درارتباط با انسانها و با پيرامون است، به گونه ئي كه درجهت آبادسازي جهان وخوشبختي انسانها باشد. اين مجموعهء اعمال و رفتار را زرتشت در سه عبارت خلاصه كرده است: پندار نيك، گفتار نيك، كردار نيك (هرسه درجهت خوشبختي جامعهءبشري). كشاورزي و خانه سازي وآباد كردن جهان و اجراي عدالت درميان انسانها درتعالیم زرتشت ركن اصلي دين را تشكيل ميدهند. يعني دين عبارتست از مجموعهء كارهاي نيكو كه به خود و ديگران سود ميرساند و پرهيز از تمام كارها و گفتارهائي كه به خود و ديگران زيان ميرساند....
او... فضايل را به صورت ملكوتي مجسم ساخته است كه بارگاه اهورامزدا را احاطه كرده اند و ارادهء خدا را در جهان به اجرا در ميآورند. به اين فضايل- كه صفات ربوبی اند- انسان ميتواند دست يابد و به وسيلهء آنها به كمال برسد. زرتشت اين فضايل را به گونه ئي مطرح ساخته است كه گوئي ميخواهد مراحل طي طريق كمال را به انسان تعليم دهد. يعني تعليم ميدهد كه انسان اگر ميخواهد به رستگاري برسدبايد از صفاتي پيروي كند كه مخصوص خدا است، و بكوشد كه با پيروي از اين صفات، خودش را خداگونه سازد و در همهء امورش در پندار وگفتار و رفتار همچون خدا باشد. اينفضايل عبارتند از: وُهومنه ، اَشا ، خشَترَه ، آرمَئيتي ، هائوروَتات ، اَمِرتات ،و سراوشه .
1-وهومنه از «وهو» يعني خوب، و «منه» يعني منش تركيب يافته است؛وميتوانيم آنرا «حق»، «نيت خير» و «منشِ نيكو» معنا كنيم. اين صفت، كه بعدها درآئينمَزدايَسنا بصورت اصل «پندار و گفتار و رفتار نيك» تعليم داده شد، سرآمد همهء فضايلاست. وهومنه يعني انديشه و عمل نيكو، عشق به خالق و محبتِ مخلوق، مهرورزي و ايثار. اينها معناهائي است كه از مطالعهء گاتا قابل درك است. اگر بخواهيم معادل عربيِوهومنه را بنويسيم واژهء «رحمان» دقيقترين معادل وهومنه است. وهومنه جلوهء رحمتی است كه شامل نيكان ميشود و هديه ئي است كه اهورامزدا به نيكان عطا ميكند. كسيكه باجان و دل به وهومنه بگرود، هيچگاه ديوهاي رشك وخشم وآز و غرور و شهوت به او نزديك نخواهند شد. وهومنه سبب ميشود كه انسان انديشه وگفتار و رفتار وكردار نيكو پيشه كندو درهيچ شرائطي انديشهء بدي به ذهن خود راه ندهد. خلاصهء كلام آنكه هركس از وهومنه پيروي كند، هرچه بينديشد و انجام دهد حق است، و خودش نيز تجسم عيني حق خواهدبود.

2-اشا عدل و برابري ودرستي و راستي، و استواري درپيمان است. كسی كه نيك منش باشد، در پاداش اين نيكمنشي از فضيلت اشا برخوردار ميگردد و به نيروي اشا بربدي غالب ميآيد. اشا هميشه با وهومنه همراه است، و سبب ميشود كه انسانِ نيكمنش همهءاعمالش را با ميزان عدل بسنجد و جز راستي پيشه نكند. به همين خاطر انسان وظيفه داردخودش را با اين صفت مُتَحَلي سازد و همواره دادگر و عادل باشد و در همهء كارهايش توازن داشته باشد تا از انحراف و ستمگري مصون بماند و بتواند به بهترين وجهي به انسانها خدمت كند وجهان را آباد سازد. ازطرف ديگر كسيكه از اشا پيروي كند و دادگر ودرستكردار باشد خود به خود از وهومنه نيز برخوردار گشته نيكمنش خواهدشد.

3-خشتره عبارتست از ثبات و استواري درانجام كارهاي نيكو و رهبري ديگرانب سوي خير و كمالات انساني. اگر بخواهيم امروز عبارتي معادل خشتره را در فرهنگ خودمان بيابيم، اين واژه دقيقا معادل «ولايتِ الهي» است. خشتره هميشه با وهومنه واشا همراه است؛ يعني رهبري و حاكميت بايد مبتني بر خيرخواهي و انساندوستي و عدالتباشد. يكي از معناهاي خشتره سلطنت بمعناي سلطه برخويشتن و بر جهان است. همين صفتاست كه برخي ازكاويهاي درستكردار باستان بر خودشان اطلاق كرده بودهاند، و ما برخياز شاهان باستان را با همين صفت ميشناسيم. اين لفظ است كه بعدها درپي تحولاتي بهشكلهاي «خشتريته» و «خشايتيه» و «خسرو» و «اخشيد» و «افشين» درآمد، و عامترين تلفظيكه از آن شده است و تاكنون هم ميشود، «شاه» است؛ وچنانكه ميدانيم همهء اين واژههادر فرهنگ ايراني ايحاكنندهء تقدسي آسماني است. درگاتا آمده است كه به ياري خشتره ووهومنه انسان با دروغ ميجنگد و آنرا نابود ميسازد. يعني اين فضيلت باعث ميشود كهانسان درراه اجراي خواست خدا و آبادكردن جهان و خوشبخت كردن انسانها و مبارزه باديوان، ترديد به خود راه ندهد و سست نشود و از ناملايمات نهراسد، و با يقين بهدرستي راه خويش استوارانه پيش رود. كسيكه از صفت خشتره برخوردار گردد ميكوشد كه نيروي خويش را در راه اصلاح ديگران بهكار گيرد و با بدي بستيزد و زمينه هاي خوشبختی و آسايش و آرامش همگان را در جهان فراهم سازد. اينكه درفلسفهء سياسي ايران باست ان دين و دولت را دوهمزاد ميدانسته اند كه هيچكدام بدون ديگري نتوانست بود از همين اصلنشأت گرفته است. يعني خير و صلاح وآسايش وآرامش و برادري و صلح كه هدف كلي دين است زماني تحقق خواهد يافت كه يك حاكميت پارسا و خيرانديش و درستكردار و دادگر برسر كارباشد و مردم را از بدي بازدارد و به سوي نيكي سوق بدهد.

4-آرمَئيتي خصلت فروتني و پارسائي، و رهائي ازتعلقات دنيوي است. كسيكه ازآرمئيتي پيروي كند و با اووحدت يابد، چون در راه خدا به كاميابي برسد، فريفتهء موفقيتهاي خود نگردد، و خودبينو خودپسند نشود، وهمهء توان خويش را ايثارگرانه درراه خدمت به خلق بهكار گيرد. يكياز معناهاي آرمئيتي، اطمينان خاطر و رضايت كامل است. اين اطمينان به معناي آرامش وجدان، قناعت مطلق، آزادي از تعلقات دنيائي، وآرميدگي- به مفهوم فروتني و افتادگي وخاكی نهاد بودن- است. همهء اين خصلتها را انسان از آرمئيتي به دست ميآورد. آرمئيتيبه انسان كمك ميكند كه در انتخاب راه درست از تزلزل و دودلي بيرون آيد و براي اتخاذراه درست تصميم درست را اتخاذ كند.

5-هائوروَتات سلامت رواني و جسمي است. انسان مؤمن بايد بكوشد تا ازآن برخوردار باشد تا بتواند با نيروي كافي با بدی بستيزد و نيكي را گسترش دهد؛ زيرا انسان ناسالم قادر نخواهد بود درست فكر كند ودرست عمل نمايد. اينكه عقل سالم در بدن سالم است به صورت يك مثل همه فهم و همه جائی در ميان همهء اقوام و ملل وجود دارد. تصميم درست اتخاذ كردن و درست عمل كردن تنهادر صورتي براي انسان ميسر است كه از سلامت جسمي و روحي برخوردار باشد. اين صفت راهائوروتات به انسان ميدهد. ازاين جنبهء تعليم زرتشت نتيجه ميشود كه انسان مؤمن بايدهمواره مواظب سلامت جان و تن خويش باشد تا بتواند با بديها مبارزه كند و در راهگسترش نيكيها و رضاي خدا حركت كند.

6-سراوشه به معناي الهام غيبي، ندای وجدان، دل آگاهي و روشني قلب است. اين عبارت امروز به صورت «سروش» تلفظ ميشود. كسيكهاز فضايل بالا پيروي كند و با آنها يكي شود دلش به نور حق روشن ميگردد و حقايق رابه درستي درك ميكند و از الهام غيبي حق برخوردار ميگردد و بندگان خدا را به بهتريننحوي به سوي سعادت راهنمائي ميكند. با اين تعبير، سراوشه فضيلتي است كه سبب عصمتانسان در برابر بدي ميشود؛ و به تعبير ديگر، نوري است كه همواره روشنگر راه انسان درراه رسيدن به نيكيها است؛ و وجدان بيدار وآگاه انسان نيكانديش است كه هموارهراهنماي او درراه نشر نيكيها و مبارزه با بديها است، و به او كمك ميكند كه درهرلحظه بدي و نيكي را به درستي تشخيص بدهد و به اشتباه نيفتد و وظيفه اش را به درستی انجام دهد.

7-امرتات كمال وجاودانگي و بيمرگي و ابديت است. كسيكه نيك انديش ونيكمنش و خدادوست و مردم دوست و دادگر و راستكردار و نستوه و استوار و پارسا و فروتنو مهرورز و ايثارگر باشد دلش از نور خدا مالامال است، و ذات كاملي است كه سزاواربرترين مقامها در سراي آخرت و همنشيني با اهورامزدا است. انساني كه پندار وگفتاروكردارش نيك باشد، زماني به بيمرگي و جاودانگي ميرسد كه از اين زندان خاكي برهد وبه عالم ملكوت رهسپار گردد. انسانهائي كه از صفات ملكوتي برخوردار باشند پس از اين زندگي در جوار اهورامزدا در سعات جاويدان خواهند زيست و هيچ مرگي نخواهند داشت. چون فرجام همه مرگ است، انسان بايد بكوشد كه با برخورداري از همهء صفات عالي ربوبي،خودش را خداگونه سازد تا شايستگي جاويدان شدن و همنشيني با اهورامزدا در سراي آخرترا پيدا كند. در گاتا تصريح شده است كه زندگي جاويد و بهترين پاداشها از آن كسي استكه از وهومنه، اشا، خشتره، و آرمئيتي پيروي كند.

درميان فضايل ملكوتي،وهومنه سرآمد همه و «اُم الفَضائل» است. اهميت اين فضيلت بقدري است كه در مواردبسياري در گاتا همراه با اهورا ذكر شده است، و اين بدان مفهوم است كه همانگونه كهاهورامزدا خير محض است، وهومنه نيز خير محض است. اين صفت درعربي معادل «رحمان» استكه يكي از نامهاي خدا است، وهمانگونه كه «رحمان» از الله جدا نيست، وهومنه نيز نزدزرتشت از اهورامزدا جدا نيست. در برابر وهومنه، دروج (دروغ/ بدخواهي) قرار دارد كهسرآمد همهء رذيلتها و «اُم الر َذائل» و شر محض است و همهء بديها از آن سرچشمه ميگيرد. دروغ در گاتا با ديوا مترادف آمده است، و زرتشت ميخواهد تعليم بدهد كه دروغ یك ديو پليد است كه باعث همهء بدبخيتهاي بشري است. چونكه استقامت جامعه منوط به استقامت رهبري است، وقتي رهبري نيكمنش نباشد و پيرو دروغ باشد، جامعه را به فساد وتباهي ميكشاند و براي مردم بدبختي و درد و رنج ميآورد؛ زيرا كارهائي را كه انجام ميدهد با دروغ و فريب، براي عوام نادان زيبا جلوه ميدهد و با ادعاي اينكه هدفش خوشبختي مردم است، مردم را به اطاعت از خود ميكشاند، ولي او درواقع خواستار متاعدنيا و جمع ثروت است، و در اين راه از انجام هر جنايتي دست برنميدارد، و هموارهمردم را در رنج ميدارد....

زرتشت در سالهاي فعاليتش مريدان و شاگردان وياران مخلصي را پرورده بود ... اين شاگردان پس از او سرودههاي آسمانيش را كلمه به كلمه و حرف به حرف ازبر كردند و مجموع آنها را گاتا نام دادند....
گروههای انساني اسكان يافته دردرون فلات ايران كه به تعاليم زرتشت ميگرويدند، بسياري ازباورهاي ديني كهن خود را حفظ كردند و با تعاليم زرتشت درآميختند و به آنها نام دينزرتشت دادند. تا حوالي قرن ششم قم در ايران يك دين همگاني شكل گرفت كه نام زرتشت رادر سرلوحهء خويش داشت، و دين مَزدايَسنا (مزداپرستي) نام گرفت. اين دين كه مايه های اصليش را از تعاليم زرتشت گرفته بود، شاخ و بالش را عناصر عقيدتي اديان كهن ايرانی تشكيل ميداد. رهبران ديني ايران (مغان)، به مرور زمان آموزشهاي تازه ئي برتعاليم زرتشت افزودند و به مَزدايَسنا غنا بخشيدند.
آموزشهاي مغان كه به زرتشت منسوبميشد و تعاليم آسماني تلقي ميگرديد، به تدريج به گاتاي زرتشت افزوده شد، و يكمجموعهء واحدي را به وجودآورد كه اَپَستاك (اصول مقدس) ناميده شد. اپستاك كه بعد به صورت
لفظهاي ابستا و اويستا و اَوِستا درآمد، اساس دين ايراني را تشكيل دادوكتاب مقدس ايرانيان درطول تاريخ شد