کافه تلخ

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

آدم - بخش دوم: نساء - علی طهماسبی




1- پيشينه‌ي نام «نساء» در تورات

در توضيح معناي واژه‌ي«نساء» در كتاب پيدايش تورات آمده است كه چون زن استخواني از استخوان‌ها و گوشتي از گوشت خود آدم بود به همين جهت آدم او را «نساء» ناميد زيرا كه برگرفته از انسان است. بنا بر اين در اين تعريف، واژه‌ي نساء از ريشه‌ي «نسي و نسيه» دانسته نمي‌شود بلكه از ريشه‌ي «انس» است. در اين تعريف خود واژه‌ي «انسان» به معناي كسي است كه با ديگري «انس» و الفت پيدا مي‌كند. اين واژه در برابر «وحش» يا وحشي، مي‌تواند طرح شود كه به معناي گريزپا و الفت ناپذير مي‌باشد. در تعبير تورات «نساء» را از آن جهت نساء ناميده‌اند كه سبب الفت و مهرباني مرد با وي مي‌شود چندان‌كه:

«مرد، پدر و مادر خويش را ترك كرده و با زن خويش خواهد پيوست و يك‌تن خواهند بود»[1]

در اين گزارش، واژه‌ي «نساء» علاوه بر اينكه براي نخستين زن در داستان آفرينش آمده همچنين براي نوع زن هم به‌كار رفته است اما جايي كه خود «آدم» به عنوان اولين انسان مطرح مي‌شود، نام زن او نيز به عنوان اولين زن در زمين، با نام «حوا» خوانده شده كه به معناي مادر جميع زندگان است.

بنا بر اين، طرح نام «آدم» و «حوا» در تورات به عنوان اولين نهاد خانواده در زمين است كه البته مقيد به زمان آغازين آفرينش نيز هست[2]

2 - نساء در لغت عرب:

«نساء» را در لغت عرب اسم جمع و مؤنث لفظي و حقيقي دانسته‌اند و به زنان اطلاق مي‌شود. بسياري مفسرين مفرد آن را با لفظ «امرأة» آورده‌اند كه برخلاف قياس و قاعده‌ي معمول صرف لغت مي‌باشد. اما در اغلب لغت‌نامه‌هاي معتبر واژه‌ي «نساء» را جزو مشتقات «نسي» دانسته‌اند[3] بي‌آنكه به وجه تسميه‌ي آن اشاره‌ي چنداني داشته باشند. «نَسي» به معناي فراموشي، به‌تاخير انداختن، بازپس افكندن،‌ فراموش كردن از روي بي‌اعتنايي و غفلت است. «نسيه» كه مشتق از نسي مي‌باشد يعني آنچه نقد نباشد و به زمانه‌ي بعد وعده‌ي اداي آن كرده باشند.

بنا براين می توان پذيرفت كه در دوره‌ی شکل گيری لغت نامه‌ها و نخستين تفسيرها در تمدن اسلامی، واژه‌ي نساء را مشتق از ريشه‌ي نسي مي‌دانستند و با توجه به جايگاه صرفي اين واژه شايد بتوان گفت كه واژه‌ي «نساء» براي زنان، در اين دوره، به مضموني «از ياد رفته» و يا «به‌تاخير افتاده» در زنان نيز مي‌تواند اشاره داشته باشد. اين معنا مي‌تواند در برابر واژه‌ي «مذّكر»( mozakkar ) قرار گيرد كه با توجه به جايگاه صرفي آن در اصل به معناي «به‌ياد آمده» يا «به‌ياد آورده شده» است. اشاره به‌اين نكته نيز ضروري مي‌نمايد كه واژه‌ي «مذّكر» ( mozakkar ) و مؤنث در قرآن نيامده است،[4] و به‌جاي مذكر و مؤنث، از «ذَكَر» و «انثي» استفاده شده است. بسی محتمل است که واژگان مؤنث و مذکر، در دوره های بعدی يعنی همان دوره‌ای که نحويون در کار سامان دادن به قواعد دستوری زبان عرب بوده‌اند پديد آمده باشد. همچنين در لغت‌نامه‌ها واژه‌ي «ذَكَر» پيش از آنكه اختصاص به نوع نر داشته باشد به نحوي با «ياد» «به ياد آمدن»، «در حافظه و در نظر بودن»، «سخت و استوار و مقاوم بودن»، نيز ارتباط دارد. همچنين واژه‌ي «انثي» از ريشه‌ي «اَنث» تقريبا داراي معاني مقابل آن را به‌خود گرفته است و به معنای سست بودن، ملايم و انعطاف پذير، نيز آمده است. اينکه اين واژگان در صدر اسلام و زمان نزول قرآن هم همين معنا را به ذهن مخاطب متبادر می‌کرده يانه، جای اما و اگر بسيار است.

واژه‌ی نساء در قرآن:

در قرآن، آنجا كه از منظر جنسيت و نر و ماده بودن از آدم‌ها ياد شده، بيشتر از واژگان «ذَكرzakar» و «انثيonsa» استفاده شده است، مانند:

« اي مردم، ما شما را از نر و ماده‌اي پديد‌ آورديم و...»[5]

و آنجا كه به مسائل عاطفي و همچنين رعايت حقوق زنان پرداخته مي‌شود بيشتر از واژه‌ي «نساء» سود مي‌جويد. همچنين در برابر، يا به همراه واژه‌ي «نساء» واژه‌ي «رجال» آمده است. رجال اگر چه به مردان گفته مي‌شود اما در لغت به معناي كساني است كه روي پاي خود راه مي‌روند، يا توان راه رفتن روي پاي خود را دارند. قرار گرفتن اين واژه در مقابل «نساء» تلويحا به اين معنا است كه زنان به دلايلي توان سرپرستي و اداره‌ي امور زندگي مشترك را نداشته‌اند. آيه‌ي مشهور «الرجال قوامون علي‌النساء..»[6] اشاره به همين مضمون است. اما توجه به اين نكته نيز ضروري مي‌نمايد كه «قوّامون» به معناي «برپاي دارنده» است و نه به معناي «مسلطون».

در آيه‌اي ديگر از قرآن آمده است كه: «نسائكم حرث لكم...»[7] واژه‌ي «حرث» در اصل مصدر و به معناي «كشت» است و معمولا به عنوان كشتزار، يا محل كشت از آن ياد مي‌شود. تصويري كه در اين آيه از زن و مرد ارائه شده چنان است كه مردان همچون «بذر» مي‌مانند و زنان هم زمين كشت و مرد با كاشتن بذر خويش در اين زمين، خود را تكثير مي‌كند، فرزند هر كسي به نحوي ادامه و تداوم آن فرد در آينده هم هست. اين تصوير تمثيلي، هنگامي اهميت خود را بيشتر مي‌نماياند كه:

1- آدم (هرآدمي) در مواجهه‌ي با مرگ، و براي دورباش گفتن به مرگ،‌ ناگزير مي‌شود خود را در قالب‌هاي تازه‌تري كه همان فرزندان باشند باز آفريني كند تا در اين جهان تداوم بيابد.[8]

2- در روزگاري كه شايد تمامي جمعيت كره‌ي زمين بسيار محدود و اندك بود و هجوم بيماري‌هايي همچون وبا، طاعون، و امثالهم، قبيله‌ها و ملت‌ها را تا لبه‌ي پرتگاه نيستي مي‌كشانيد، طبيعي است كه برترين دغدغه‌ي آدم‌ها، قبيله‌ها، و ملت‌ها، كثير شدن باشد تا از خطر انهدام كامل در امان بمانند[9]

در ادامه‌ي آيه‌اي كه زنان به عنوان «حرث» مطرح شده‌اند آمده است كه:

«...پس به كشتزار خود درآييد، هركجا خواهيد[10]، و پيش فرستيد براي خود، و تقوا گيريد از خدا و بدانيد كه شما با او ديدار مي‌كنيد، و بشارت ده ايمان آورندگان را»

مفاهيم «كشت» يا كشتزار، «پيش فرستادن يا مقدم داشتن براي خود»، و «ملاقات با خدا»، از زاويه‌هايي متفاوت مي‌تواند مورد تامل قرار گيرد. اما با توجه به آيات قبلي به‌نظر مي‌رسد در اين آيه و از سه شخصيت درهم تنيده ياد شده است. مرد، زن، و فرزند يا فرزنداني كه از اين دو پديد خواهند آمد. به تعبير ديگر، در اين آيات، از آداب، حدود و مقرراتي ياد شده است كه در طبيعي‌ترين و اساسي‌ترين نهاد اجتماعي (خانواده) بايد رعايت شود تا فرايندي و فرجامي مطلوب در حد ملاقات با خداوند پيدا كند.

به‌نظر مي‌رسد كه در اينجا، واژه‌ي «حرث» بار معنايي تازه‌اي يافته است و صرفا به معناي زمين كشت معمولي نيست. اگر خواسته باشيم معادلي براي اين بار معنايي تازه در زبان‌ فارسي پيدا كنيم با اندكي تسامح شايد بتوان گفت كه واژه‌ي «فرهنگ» تا حدودي مي‌تواند معادل واژه‌ي حرث در اين آيه قرار گيرد. فرهنگ در زبان پارسي، هم به معناي آداب و رسوم و سنن و عقايد است و قنات آبي كه از آب آن براي كشت و آشاميدن استفاده مي شود. به همين سبب مظهر قنات را «دهنه‌ي فرهنگ» هم مي‌گفتند. همچنين شاخه‌اي را كه زير خاك مي‌خواباندند تا از جاي ديگر سر برآورد و به درختي ديگر تبديل شود فرهنگ مي‌گفتند.[11]

به تعبير ديگر، در قرآن هيچ نشانه‌اي در دست نيست كه كودكان را چگونه بايد تربيت كرد اما تاكيدهاي فراوان شده است بر سالم سازي و پاكيزگي نهاد خانواده، به نظر مي‌رسد اين تاكيدها براي فراهم آوردن فضايي مناسب تا فرزنداني به لحاظ رواني سالم به سامان پديد آيند.

در عين‌حال، واژه‌ي نساء، به لحاظ ترتيب اهميت، هميشه بعد از رجال مطرح شده است.

3- تفاوت گزارش تورات با قرآن:

در قرآن هيچ نامي از «حوا» ديده نمي‌شود. همچنين واژه‌ي «نساء» نيز در برابر آدم، يا برگرفته از آدم، طرح نشده است. به تعبير ديگر، هرجا كه به داستان آدم و هبوط اشاره شده، تنها با آوردن واژه‌ي «زوج» از همسر آدم نيز ياد شده است. نكته‌ي قابل تامل در اين يادآوري آن است كه حتي واژه‌ي «زوج» به صورت مؤنث هم نيامده است در حالي مي‌توانست به جاي «زوج» از واژه‌ي «زوجه» استفاده كند. مثلا در قرآن آمده است كه:

«يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه»[12]

ممكن است در اين گونه آيات واژه‌ي «زوج» كه به صورت مذكر آمده است، صرفا اشاره به «زن» نباشد، بلكه خطاب خداوند به «آدم» خطابي است كه هم براي مرد است و هم براي زن. يعني هم «زن» آدم است و هم «مرد» آدم است. آنجا كه «زن» و هر زني خود را مخاطب قرآن قرار دهد، زوج او مرد است و آنجا كه «مرد» يا هر مردي خود را مخاطب قرار دهد زوج او زن است. در زبان عرب نيز اين ويژگي هست كه هنگامي كه دو جنس مرد و زن به همراه هم مورد خطاب قرار مي‌گيرند از ضماير مذكر استفاده مي‌شود.

به تعبير ديگر، در قرآن هيچ نشانه‌اي نيست كه زن پس از مرد پديد آمده باشد و يا از پهلوي مرد گرفته شده باشد. حتي در آيه‌اي از قرآن چنين نشان داده شده است كه منشاء نخستين همه‌ي زنان و مردان، عنصري مؤنث بوده است كه از او نه به نام «آدم» و نه حوا و نساء، بلكه به نام «نفس واحده» ياد شده است. در اين آيه، داستان آفرينش نخستين از برخي جهات دقيقا برعكس روايت تورات است:

«هوالذي خلقكم من نفسٍ واحدة و جعل منها زوجها، ليسكن اليها...»(اعراف آيه‌ي 189)

در اين آيه «نفس واحده» كه اولين مخلوق است به صورت مؤنث ياد شده است و «زوج» كه از آن نفس واحده پديد آمده «مذكر» است. ضمير «ها» در تركيب «منها» ضمير مؤنث است كه به «نفس واحده» باز مي‌گردد يعني آن زوج را خداوند از آن نفس واحده پديد آورد، «يسكن» فعل مضارع براي مذكر يعني براي «زوج» است، «اليها» يعني به سوي آن جنس مؤنث. با دقت بر اسن ضماير ترجمه‌ي كل آيه چنين مي‌شود:

او همان كسي است كه آفريد شما را از نفس يگانه‌اي، و قرار داد از او (از آن نفس واحده كه مونث است)جفت او را تا او(آن جفت كه با صيغه مذكر از او نام برده شده است) آرام گيرد به سوي او(به‌سوي آن نفس واحده‌ي مونث)

اما در تفسيرهاي مشهور و قابل استنادي كه در ميان اهل سنت و شيعه وجود دارد تفسير اين آيه ظاهرا با پيش زمينه‌ي ذهني مفسر از داستان آفرينشي كه در تورات آمده صورت گرفته است. مثلا در تفسير ابولفتوح رازي ذيل اين آيه چنين آمده:

«او آن خداست كه بيافريد شما را از يك نفس، يعني آدم عليه‌السلام كه پدر ماست و هم از آدم كرد جفت او را كه خواست. چنانكه در اخبار آمد كه حوا را از پهلوي چپ آدم آفريد...»[13]



موضوع: فرهنگ واژگان ***


[1] - باب دوم پيدايش آيه‌ي 23 و24 همچنين دقت در اين نكته شايد لازم باشد كه در تعبير تورات، مرد به عنوان انسان و زن به عنوان نساء است يعني نساء از انسان گرفته شده است.



[2] - باب سوم آفرينش، آيه 20



[3] - نگاه كنيد به لغت‌نامه‌هايي چون: مفردات راغب اصفهاني، مجمع‌البحرين، و لسان‌العرب

[4] - در قرآن به پيامبر «مذكِر mozakker » هم گفته شده است مذكر اسم فاعل و به معناي «به ياد آورنده» كسي كه چيزي را به ديگران ياد آوري مي‌كند.

[5] - سوره‌ي چهل و نهم(حجرات) آيه‌ي 13

[6] - سوره‌ي چهارم(نساء) آيه‌ي 34 همچنين به پي نوشت شماره 8 نگاه كنيد

[7] - سوره‌ي دوم(بقره) آيه‌ي 223

[8] - از نگاه برخي متفكرين مسلمان، علت وجودي زنان و ارتباط مرد با آنان همين توليد مثل است مثلا خواجه نظام‌المك مي‌نويسد: «غرض از زنان، گوهر نسل است...» نگاه كنيد به سياستنامه، فصل چهارم، اندر معني اهل ستر و سراي حرم.

[9] - احتمالا بنا بر همين ضروت، زنان و دختران در طليعه‌ي بلوغ جنسي و بي آنكه به بلوغ فكري رسيده باشند مورد بهره برداري قرار مي‌گرفتند (بگذريم از سوء استفاده‌هاي جنسي كه در اين رابطه پديد مي‌آمد) چندانكه هر زن از آغاز بلوغ جنسي و باروري تا هنگام يايسگي، به طور متوسط بيش از ده بار زايمان مي‌كردتصور اين صحنه براي ما كه امروز از انواع خدمات بهداشتي و صنعتي برخورداريم شايد دشوار باشد اما اگر مثلا برق و ديگر امكانات صنعتي جديد را از صحنه‌ي زندگي حذف كنيم و يك زن معمولي و از طبقه‌ي رعيت را با چندين فرزند پي درپي در آن شرايط تصور كنيم شايد شرايط زنان را در آن روزگار و همچنين اين آيه‌ي الرجال قوامون علي‌النساء را بهتر درك كنيم.

[10] - در مورد«اني شئتم = هركجا خواهيد» و توضيح آن نگاه كنيد به ترجمه‌ي تفسير الميزان جلد دوم از صفحات 312 به بعد

[11] - نگاه كنيد به لغت نامه‌ي دهخدا تحت عنوان فرهنگ و نگاه كنيد به واژه‌ي «فرهنگ» در بخش فرهنگ واژگان.

[12] - سوره‌ي دوم(بقره) آيه 35 ، سوره‌ي هفتم(اعراف) آيه‌ي 19، سوره‌ي بيستم(طه) آيه‌ي 117. اگر به جاي ضمير مذكر «انتَ» كه براي خطاب به آدم آمده، از ضمير مونث «انتِ» استفاده شده بود، شايد قابل توجيه مي‌شد كه در اينجا منظور از «آدم» همان «نفس واحده»‌اي است كه مطابق آيات قرآن همه‌ي زنان و مردان از او پديد آمده‌اند. در مورد «نفس واحده» در ادامه توضيح خواهم داد

[13] - نگاه كنيد به تفسير ابولفتوح رازي تحت آيه‌ي 189 از سوره‌ي اعراف. مشابه همين تفسير در باره‌ي همين آيه در كشف‌الاسرار و عدة‌الابرار ميبدي نيز آمده است.