کافه تلخ

۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

تخت جمشيد يا تخت سليمان؟


محمدتقی عطایی برای رساله ی دکتری خود موضوعی را انتخاب کرد که به گفته ی خودش، یک موضوع بغرنج در باستان شناسی ایران در ارتباط با تشکیل شاهنشاهی هخامنشی است. به این ترتیب که تا کنون مشخص نبود مردمی که شاهنشاهی هخامنشی را ساختند، ابتدا در چه زمانی، از چه مسیری و چگونه به فارس وارد شدند. در واقع، در حال حاضر از نظر باستان شناختی مدرکی ملموس از دوره ی شکل گیری شاهنشاهی هخامنشیان در فارس موجود نیست، زیرا از سال های حدود 900 پیش از میلاد تا 550 پیش از میلاد، یک خلأ 300 ساله وجود دارد. 
2. علی موسوی در دانشگاه استنفورد مقاله ای نوشته با این iموضوع که چرا داریوش پرسپولیس را ساخت؟ و در انجا اشاره می کند به اینکه با وجود اینکه تخت جمشید حداقل 100 سال  قدیمی تر از هرودوت است اما هرودوت از انجا اطلاعی نداشته است! تا دویست سال کسی اطلاعی از این مکان نداشته است.


پیامبری با زبان عبری بر بلخ آمد و زردشت و جاماسب با برگرداندن آن از عبری به فارسی کلام او را به پهلوی ترجمه کردند و بر 12000 کتیبه نوشتند و در هیکل اصطخر (تخت جمشید) گذاشتند , عامه را از یادگیری آن منع کردند. و همه می دانیم که در تخت جمشید هزاران لوح گلی یافت شده که اکنون در دانشگاه شیکاگو است و یهودیان ارژانتین با متهم کردن ایران در حادثه انفجار فرودگاه اینها را به عنوان خسارت برداشتند. و می گویند این کتیبه ها حساب و کتاب ساخت تخت جمشید است!http://en.wikipedia.org/wiki/University_of_Chicago_Persian_antiquities_crisis
http://www.payvand.com/news/08/jan/1006.html


4. در متن بالایی اشاره به این دارد که هیکل سلیمان حاوی تابوت عهد است که دور و برش هم قیر اندود شده تا الواح موسی آسیب نبینند.البته طبق قرآن این بناها را شیاطین و جنیان برای سلیمان ساختند. و برای او محاریب و تماثیل و حوضچه های اب می ساختند.
نظرم اینست که طبق شاهنامه جمشید همان سلیمان است و پس از  چند سال دوره ضحاکِ شیطان پرست، فریدون نامی با محبوس کردن او در دماوند کوه به قدرت می رسد و سپس پسرانش به تخت می نشینند. همانطور که نوشتم اینها همان هخامنشیان هستند که طبق شاهنامه در بناهای دیوساز جمشید بر تخت نشتند. پدر جمشید طهمورث دیو بند است و با توجه به اینکه زرتشت هم لقب دیو بند دارد احتمالا زرتشت همان طهمورث یعنی اولین پادشاه الهی بابل  است. که طبق قران او کسی نیست جز داوود نبی (ع).
5. جالب اینجاست که نسب بهمن یا شاید کورش از طرف مادرش با چهار پدر به طالوت می رسد.
6. زمانی که خشایارشاه خود را پادشاه ایران اعلام کرد، مصمم به استفاده از تاج و تخت تصرفی حضرت سلیمان شد. چرا که عظیم‌ترین تاج و تختی بود که تا آن زمان پادشاهی بر آن جلوس کرده بود.
جزییات تخت سلیمان:
  • پله‌ی اول این تخت در یک سمت مجسمه‌ی یک شیر و سمت مقابل آن یک گاو بود.
  • پله‌ی دوم، در یک سمت مجسمه‌ی یک روباه و سمت مقابل آن یک گوسفند بود.
  • پله‌ی سوم در یک سمت مجسمه‌ی یک ببر و سمت مقابل آن یک شتر بود.
  • در پله‌ی چهارم مجسمه‌ی یک عقاب و سمت مقابل آن یک طاووس بود.
  • پله‌ی پنجم در یک سمت مجسمه یک گربه و سمت مقابل آن یک خروس نقش بسته بود.
  • پله‌ی ششم در یک سمت مجسمه‌ی یک شاهین و سمت مقابل آن یک کبوتر بود.
http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_34_poorim.htm
جزئیات تخت جمشید:
http://www.cais-soas.com/CAIS/virtual_museum/achaemenid/Sites/persepolis.htm
قبلا هم راجع به شباهت های جمشید و سلیمان نوشته بودم. که شاهنامه توصیفاتش از جمشید همان توصیفات قرآن از سلیمان است. احتمال بسیار زیاد تخت جمشید اخرین هیکل سلیمان است که طبق قرآن همانجا می میرد و جز جنیان از مرگ او آگاه نشدند. "فلما خر تبینت الجن" و بنابراین با مرگ او قسمت هایی از تخت سلیمان ناقص مانده اند و دلیل اینکه هرودوت و بقیه از این بنا چند صد سال بی اطلاع بودن همانست که سلیمان در آن منطقه ای که انسانی هم نبوده (به دلیل همان مطلب بالا که اقای عطایی تز دکترایش را تعریف کرد!) با تسخیر جنیان برای خود کاخ می ساخته است. و دلیلنیمه کاره بودن تخت جمشید این است و بنابراین ادعاهای پور پیرار بی اساس است. و متاسفانه بعضی از مذهبی ها به خاطر مبارزه با ملی گرایی و بدلیل مخالفت با احمدی نژاد چنین مطالبی در سایت های خود می زنند. مثل خبرگزاری فارس و تابناک و غیره. 
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9003022445
در واقع هخامنشیان (فریدون و پسران و نوادگانش) بزرگترین حکومت تاریخ نبوده اند بلکه آنها با از میان برداشتن ضحاک دروغگو بر قسمتی از ملک جمشید (سلیمان) که طبق قرآن بزرگترین حکومت تاریخ را داشته حاکم شدند. اگر ذی القرنین هم همان سلیمان بوده باشد -بدلیل شباهت هایش با سلیمان- (قدرت فوق العاده و نرم کردن آهن و مس و تسخیر باد و سخن گفتن با تمام زبان ها) او بر کل زمین حاکم بوده حتی آمریکای 3000 سال پیش و از انجا هم گذشته همینطور دیوار چین را او شروع  کرده است.
http://phyphi.blogfa.com/cat-3.aspx
حال این داستان های قدیمی و اینکه جمشید همان سلیمان است یا نه چه چیز برای ما دارد؟
نکته اینجاست که طبق شاهنامه و متون کهن فارسی  فریدون ضحاک را در کوه دماوند حبس کرده است و او در آخر الزمان از بندش رها می شود و به تباهی جهان اقدام می ورزد. که این داستان برای ما مهم است. در واقع شاید کلمه ی مازندرن بصورت "مازن در آن" بوده باشد یعنی شیطانی آنجاست. طبق احادیث دجال ( شاید همان دهاک یا ضحاک) در آخر الزمان خروج می کند و مسیحیان به او آنتی کرایست گویند و  طبق قران هم "و اخرجنا لهم دابه من الارض" جنبنده ای را از زمین بر مردم خارج می کنیم. چرا که مردم به ایات ما ایمان نمی اورند. پس می بینیم که در طول 3000 سال خروج ضحاک یا دجال وعده داده شده که نشانه ی قیامت است. و جالب اینجاست که نماد فرا ماسونر ها (شیطان پرست ها یا تابعان بنایان ازاد از بند سلیمان) هرم ناقص و تک چشم است که هرم ناقص احتمالا کوه اتشفشانی چون دماوند است و تک چشم هم همان دهاک یا دجال است. جالب آرم شبکه های استانی است که حاوی کوه و چشمی زیر آن هستند!!؟
با این تفاسیر داستان ارباب حلقه ها  هم روشن می شود در واقع اینها می خواهند  ضحاک را پیدا کنند و با رساندن حلقه به او او را ازاد سازند. اگر یادتان باشد در فیلم حلقه را به کوه اتش فشانی نزدیکی تک چشم می برند و در آنجا می اندازند. طبق فیلم این پایان کار تک چشم است اما من می گویم این تازه لحظه خروج ضحاک یا دجال و شروع آرماگدون است. نشان این آخر الزمان بودن خروج  یاجوج و ماجوج قبل از خروج دابه از زمین است که در فیلم یاجوج و ماجوج همان ارواحی بودند که بین دو کوه پشت سدی معلق بودند که گروه یاران حلقه به نزد آنها رفته و آنها را همراه خود بردند. طبق قرآن "حتی اذا فتحت یاجوج و ماجوج و هم من کل حدب ینسلون" این نشانه ی قیامت است. که در فیلم قبل از رساندن حلقه به کوه آتشفشان یعنی خروج دابه (دجال) اتفاق افتاد. متاسفانه غربی ها خیلی بهتر از ما قران و شاهنامه بلدند.
حال می رویم سراغ سیزده بدر: (نقل از استاد اللهی قمشه ای)
می گویند روز سیزده فروردین روزی است که مردم از خانه بیرون شدند و دیو نشسته بر تخت سلیمان را کنار زدند. چندی بود که خاتم سلیمان به دست دیوی افتاده بود و بر تخت او نشسته بود
 که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو
بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شدوجمله دل از او بگردانیدند و درکمین فرصت بودند تا او را ازتخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی رابه جای اونشانند که به گفته ی حافظ :
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود
و
بجز شکر دهنی ، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی
و به زبان مولانا :
خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست
پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند . و اینروز ، بر خلاف تصور عامه ، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است . و نحس برای کسی است که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهربیرون نیاید.
اگر این سیزده بدر هم اینگونه بوده باشد باز هم نوروز و سیزده بدر برهانی برای این هستند که جمشید و سلیمان یکی هستند



جمشید کافر شد و بنابراین تخت و تاج از دستش برفت. و مردم رفتن و ضحاک را به عنوان شاه خود انتخاب کردند. اینجا برام سوال بود که اگر جمشید همان سلیمان باشد پس این حرفا چیه که فردوسی می زنه؟ یاد این آیه از قرآن افتادم: آیه 102 سوره بقره
بعضی از مردم از آنچه شياطين در ملک سليمان بر مردم مي‏خواندند پيروي مي‏كردند، سليمان هرگز كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند،  به هيچ كس چيزي ياد نمي‏دادند مگر اينكه قبلا به او مي‏گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد (و از اين تعليمات سوء استفاده نكنيد) ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را مي‏آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائي بيفكنند (نه اينكه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچگاه بدون فرمان خدا نمي‏توانند به انساني ضرر برسانند.
بنابراین طبق این آیه بعضی ازمردم پیرو شیاطین و کافرشدند ولی به غلط می گفتند سلیمان کافر شده است! طبق قرآن مردم و آن شیاطین کافر بودند و نه سلیمان.
در شاهنامه هم آمده که جمشید دچار غرور شد و فر کیانی از او گشت و صد سالی ناپدید شد و مردم سوی ضحاک (بیوراسپ) رفته و او را شاه خواندند ولی بیوراسپ از شیطان فریب خورد و به مردم گفت من جمشید را در دریا با اره به دو نیم کردم و بدین سان بر مردم حکومت کرد و کشور را ویران کرد. جالب اینجاست که مردم ایران از سرنوشت جمشید خبر نداشتند و ضحاک به آنها گفت که من او را کشته ام. که تو قرآن هم گفته وقتی سلیمان مرد آدمیان از مرگ او مطلع نشدند و تنها موریانه با خوردن عصای او و انداختن او به زمین شیاطین را از مرگ او آگاه کرد: در سوره ی سبا آیات 12 تا 13 آمده است:" و باد را براى سليمان مسخر کردیم كه رفتن آن بامداد يك ماه و آمدنش شبانگاه يك ماه [راه] بود و معدن مس را براى او ذوب [و روان] گردانيديم و برخى از جن به فرمان پروردگارشان پيش او كار می‏كردند و هر كس از آنها از دستور ما سر برمی‏تافت از عذاب سوزان به او می ‏چشانيديم. براى او هر چه مى‏خواست از نمازخانه‏ ها و مجسمه ‏ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه‏ ها و ديگ هاى چسبيده به زمين می‏ساختند اى خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكى سپاس گزارند. پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم جز جنبنده‏اى خاكى [=موريانه] كه عصاى او را [به تدريج] می ‏خورد [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيدیم پس چون [سليمان] فرو افتاد براى جنيان روشن گرديد كه اگر غيب میدانستند در آن عذاب خفت ‏آور [باقى] نمی ‏ماندند "
 جمشید در شاهنامه
منی کرد آن شاه یزدان شناس         ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
چنین گفت با سالخورده مهان         که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید         چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم         چنانست گیتی کجا خواستم
چو این گفته شد فر یزدان از وی         بگشت و جهان شد پر از گفتوگوی
منی چون بپیوست با کردگار         شکست اندر آورد و برگشت کار
چه گفت آن سخنگوی با فر و هوش         چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس         به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیرهگون گشت روز         همی کاست آن فر گیتیفروز
جهانجوی را نام ضحاک بود               دلیر و سبکسار و ناپاک بود
کجا بیور اسپش همی خواندند                        چنین نام بر پهلوی راندند
چنان بد که ابلیس روزی پگاه                        بیامد بسان یکی نیکخواه
دل مهتر از راه نیکی ببرد                  جوان گوش گفتار او را سپرد
بدو گفت پیمانت خواهم نخست          پس آنگه سخن برگشایم درست
جوان نیکدل گشت فرمانش کرد         چنان چون بفرمود سوگند خورد
که راز تو با کس نگویم ز بن              ز تو بشنوم هر چه گویی سخن
پس ضحاک با شیطان پیمان بست و حاکم شد و سپس شیطان به شکل آشپزی به کاخ او آمد و برای او آشی پخت و بر دوش او بوسه زد و بر دوش او مار پدیدار شد و بعد دوباره شیطان به شکل طبیبی آمد و گفت دوای تو خوردن مغز جوانان است و
 از آن پس برآمد ز ایران خروش           پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش
سیه گشت رخشنده روز سپید            گسستند پیوند از جمشید
برو تیره شد فرهٔ ایزدی                   به کژی گرایید و نابخردی
پدید آمد از هر سویی خسروی            یکی نامجویی ز هر پهلوی
سپه کرده و جنگ را ساخته               دل از مهر جمشید پرداخته
یکایک ز ایران برآمد سپاه                 سوی تازیان برگفتند راه
شنودند کانجا یکی مهترست              پر از هول شاه اژدها پیکرست
سواران ایران همه شاهجوی                نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی برو آفرین خواندند               ورا شاه ایران زمین خواندند
کی اژدهافش بیامد چو باد                 به ایران زمین تاج بر سر نهاد
از ایران و از تازیان لشکری                   گزین کرد گرد از همه کشوری
سوی تخت جمشید بنهاد روی            چو انگشتری کرد گیتی بروی
چو جمشید را بخت شد کندرو           به تنگ اندر آمد جهاندار نو
برفت و بدو داد تخت و کلاه   بزرگی و دیهیم و گنج و سپاه
چو صدسالش اندر جهان کس ندید      برو نام شاهی و او ناپدید
صدم سال روزی به دریای چین          پدید آمد آن شاه ناپاک دین
نهان گشته بود از بد اژدها                 نیامد به فرجام هم زو رها
چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ          یکایک ندادش زمانی درنگ
به ارش سراسر به دو نیم کرد             جهان را ازو پاک بی‌بیم کرد
شد آن تخت شاهی و آن دستگاه         زمانه ربودش چو بیجاده کاه
ازو بیش بر تخت شاهی که بود           بران رنج بردن چه آمدش سود
گذشته برو سالیان هفتصد                پدید آوریده همه نیک و بد
چه باید همه زندگانی دراز                چو گیتی نخواهد گشادنت راز
همی پروراندت با شهد و نوش                        جز آواز نرمت نیاید به گوش
یکایک چو گیتی که گسترد مهر         نخواهد نمودن به بد نیز چهر
بدو شاد باشی و نازی بدوی               همان راز دل را گشایی بدوی
یکی نغز بازی برون آورد                   به دلت اندرون درد و خون آورد
دلم سیر شد زین سرای سپنج                        خدایا مرا زود برهان ز رنج