کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه

کیومرث پیشدادی

کیومرث پیشدادی هستم...
ابعاد مختلف شخصیتهای اساطیری

اسطوره های ایرانی:کیومرث پیشدادی هستم.



به من؛ کیومرث/کیومرد/شیومرث/ گیومرث هم گفته اند وچند ترکیب ازاین دست وهمه بدان سبب است که هرکس با نگاشته های خود سعی بر شناسائی من که اولین آدمیان باشم ،داشته است.وبه احترام نخستین انسان بودن نیز، پارسیان لقب نخستین پادشاه را هم به من داده اند/گل شاه:پادشاه بزرگ.گل شاه:زیرا که از گل آفریده شده/ .من نخستین زنده ی گویای مرگ پذیرم. یعنی انسان ومخلوق برترم.

نگاشته هایی از پیشینان است که مرا فرزند آدم و دومین انسانها یاد می کند.سیامک اولین فرزندم رادر جنگ با دیوان از دست دادم واز پس او مرا فرزند با ادب و با هوش وافر بود که هوشنگ نامش نهادم وبعضی نگاشته اند که او فرزند سیامک فرزند من بود. خداوند مرا اول انسان وگاو را اول حیوان آفرید.خداوند چون در کار اهریمن حیران شد پیشانی اش عرق کرد و عرق پیشانی اش را مسح کرد وبه کناری ریخت ومن از عرق جبین خداوندم.تیر وکمان را ساختم.اسب را زین کردم وبه کار گرفتم.وامنیت همه سرزمین خویش را به دست گرفتم وبه هزار سال عمر،سی سال پادشاهی کردم.و اولینم در گفتار به زبان پارسی وقلم به اول بار برای نوشتن دردست گرفتم وتمدن آوردم.وسال به دوازده بخش کردم/فرودین.اردیبهشت.خرداد.تیر.امرداد.شهریور.مهر.آبان.آذر.دی بهمن.اسفندارمذ/نوروز را روز نخست نامیدم .در روز آیین سده چون زادگان من به سد تن شدند یکی را از خود برگزیدم برای پادشاهی وآیین پادشاهی وتخت وتاج به تمامی رساندم.آیین سوگواری آوردم به مرگ فرزندم سیامک وبه یک سال بر پا کردم .لشکر به زاری وگریستن بر آمدند و با مرغان وددان وجانوران به کوه شدند تا سروش بر آمد به پیغامی که ازاین بیش مخروشید .کیومرث سپاه برکش وکین فرزند از دیو بدکنش باز خواه واین بود نخستین کین خواهی از سر ظلم وبیداد.

بنای شهر وقلعه ها نخست من کردم به دوشهر آباد که دباوند(دماوند) واصطخر و آخری بلخ(بل اخ لی)بود.و هوشنگ بابل و سوس بنا همی کرد.

ازپشت من که بر خاک افتاد و به وقت مردنم که رسید قطره ای بر زمین فرو شد و دو بوته ریباس رویید و در آخر ماه نهم اعضایی بر آن دو شاخه رویید وبا هم انس گرفتند و مشی ومشیانه بر زمین شدند که فرزندان منند واز آن دو که خواهر وبرادرند چون زوج شدند، سیامک برآمد.وقتی او تن برهنه با دیوان در آمیخت جهان تا پیش از آن جور وستم از بدکنشان به خود ندیده بود. سیامک خوبروی نامجو به دست خروزان دیو اهریمن خوی به خاک افتاد و زیر پای همان جهانی که به کام او بود و از ظلم وبیداد به دور لگد مال شد.

مشی ومشیانه.ماری وماریانه.بشنک.سیامک.هوشنگ.هرمس.بیوراسب

وهکرت.زک و زای از نوادگان و نبیرگان منند.

من به نگاشت ومبنای کتاب آبستا«اوستا»4182 سال و10 ماه و 19روز تا

پادشاهی یزدگرد ساسانی، پیشتر آمده ام.

مرگ من معادله غریبی است بین اورمزد واهریمن.چون بدکنشی پسر اهریمن که خروزه نامی است با منش که کیومرثم بالا گرفت و او در همه حال در اندیشه کشتن من بود پس من اورا بکشتمی تا جهان از این دیو سیاه خلاصی یابد.ولی اهریمن به کین وخون خواهی پسر نزد اورمزد شکایت آورد وطالب حفظ واجرای عهدش با اورمزد بود.پس اورمزد از من مرگ همی خواستی وفرجام همه هستی وگیتی به من نشان دادی ومن که کیومرثم چون امور گیتی اینش بدیدم به خواسته دادار دانا مرگ را به اشتیاق پذیرفتمی واهریمن همچون شعله برافروخت که من نزد اورمزد نیک جایگاه بیافتمی وفروزندگی وجاودانگی از من شد وچون اهریمن این بدید رشک بسیار برد.

من، کیومرث اولینم به اندیشه ی انسان نخستین که اینش پندار است. گفته ها به زبان اسطوره می گوید و لوح اساطیر برای شما بازکردم که نیک خود از منید.

منابع:فرهنگ اساطیری وحماسی ایران ج1دکتر مهین دخت صدیقیان

جوامع الحکایات محمد عوفی تصحیح دکتر جعفر شعار

دست نوشته های محمد شبانپور