کافه تلخ

۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

رویا بینی



"درون گوي ادراک ما، نيرويي وجود دارد که مجزا از چيزي است که «خود» مي‌ناميم که از طريق روياديدن قابل آشکارسازي است. آن نيرو مي‌تواند از خودش آگاه شود، اصول شخصيت‌مان را جذب  کند، و بدون وابستگي عمل کند. احساسي که با آن سروکار دارد چيزي را در ما بوجود مي‌آورد که غيرقابل توصيف است، زيرا آن يک موجود غير ارگانيک است.
"غيرارگانيک؟
"البته! ما دقت روزمره‌مان را ارگانيک مي‌ناميم زيرا که وابسته به جسمي است که از سازمانهايي متشکل شده است، درست؟
موافقت کردم.
"بنابراين بدني را که با آن رويا مي‌بيني و عمل مي‌کني چه مي‌نامي؟
با احتياط پاسخ دادم که: "آن يک شبح است.
"موافقم! آن يک موجود غيرارگانيک است، اين موجود ظاهري دارد، اما جرمي ندارد. براي تو تنها يک فرافکني است. اما از ديدگاه وجودي آن، بدن فيزيکي‌مان است که در يک دنياي تصوري زندگي  مي‌کند. اگر انرژي کافي و تمرکز لازم را براي آگاه بودن از ديگري خودت را داشته باشي، واز آن موجود بپرسي که نظرش درمورد دنياي روزمره ما چيست، پاسخ خواهد داد که به‌نظرش کاملاً غيرواقعي  است، تقريباً يک افسانه است. و تو چه مي داني؟ شايد که درست باشد!
"کالبد روياي ما استفاده‌هاي فراواني دارد. مي‌تواند بدون گرفتن هيچ زماني به هرکجا بخواهد برود. مي‌تواند در چشم به‌هم زدني به هر کجا که مي‌خواهد برود و به اکتشاف بپردازد. مي‌تواند صورت خارجي  به‌خود بگيرد و يک دوگانه تصويري را ايجاد کندچيزي که ديگران مي‌توانند ببينند چه بيدار باشند و يا نباشند. اما تنها يک تصوير است هيچ سازواره کالبدي ندارد. يک موجود زنده ان را بصورت يک  شخص مي‌بيند، اما يک حيوان آن را به‌گونه‌اي ديگر مي‌بيند.
حرفش را قطع کردم:
"چطور همه اينها را مي‌داني؟
"خيلي راحت است! من هميشه آن را تحقيق کرده‌ام، زيرا ديگري رويابينم تمام دقتم را جلب مي‌کند. هنگامي که مي خواهم چيزي را در مورد آن بدانم  ويا درمورد دنيا، حرکت مي‌کند و از او مي پرسم او  به من مي‌گويد. مي‌تواني آن را انجام دهي، اينقدرها هم سخت نيست. مي‌تواني امشب با انرژي‌ات تماس بگيري، به محض اينکه خواستي بخوابي.
"چگونه؟
"راههاي زيادي وجود دارد. براي مثال، در روياهايت به‌دنبال يک پنجره بگرد، روبرويش قرار بگير وبه چشمهايت نگاه کن، خواهي ديد که چه چيز متعجب کننده‌اي منتظرت است!
قبلاً چيزي درمورد دوگانه خوانده بودم، اما پيش‌داوري‌هايم از درک روشن آن موضوع جلوگيري کردند و در ذهنم سردرگمي بزرگي در مورد مفاهيم مانند تخم‌مرغ درخشان يا ميدان مغناطيسي که در  اطراف موجودات زنده هست، «کالبد انرژي»، و «ديگري رويابين» وجود داشت. پرسيدم که ايا چيز همانندي درمورد آنها وجود دارد و يا اينکه تفاوتهايي ميان آنها وجود دارد.
از پرسشم متعجب شد.
"آيا تا الان چيزي را فهميده‌اي؟ ما درمورد آگاهي صحبت مي‌کنيم، نه در مورد اشياء فيزيکي. اين موجودات حتي آنهايي که واحدهاي ادراکي مانند «بدن فيزيکي» دارند، توصيفي همانند هستند، زيرا دو تا  تو وجود ندارد. تو تو هستي! تو بدن انرژي نداري، تو انرژي هستي، تو پيوندگاهي هستي که انوار را جمع مي‌کند،و تنها يکي هستي! مي‌تواني روياهاي متفاوتي داشته باشي با ظواهر مختلفي در هر يک، انسان،  حيوان، غيرارگانيک، و ياحتي مي‌تواني ببيني که همزمان چند نفر هستي، اما نمي‌تواني آگاهي از بودنت را تکه تکه کني.
گفت که توصيفات گيج‌کننده‌اي که ناشي از حاملان مختلف آگاهي است که داريم، معمولي است بويژه براي افرادي که گفت‌وگوي دروني روشنفکرانه و سنگيني دارند.
"زماني خواستم يک معلم شرقي را ببينم و مکالمه ما به رويابيني ختم شد. او خودش را در رويابيني ماهر مي‌دانست، به من نشان داد که: "من هفت بدن براي رويا ديدن دارم! که با اين فاش‌سازي سخت در  انديشه فرو رفته بود، نمي‌دانستم که چه بگويم. گفتم که: «دون خوان تنها يکي به من نشان داد».
هنگامي که کارلوس اين را گفت سرش را روي شانه‌هايش انداخت، به اين معني که خيلي خجالتي است، اما خنده‌اي مظنوني را پنهان کرد.
پرسيدم:
"بنابراين هنگامي که تو در مورد ديگري رويابين و بدن انرژي صحبت مي‌کني در مورد يک چيز صحبت مي‌کني؟
"به لحاظ عمل، اولي از طريق رويابيني به‌دست مي‌آيد، بدن انرژي ديگري رويابين است که کنترل ارادي بر بخش‌هاي رويابين دارد؛ اما هر دو يکي هستند. تفاوت در شيوه رسيدن به آنهاست.
"ساحران باستان با قدرت اراده‌شان رويابينشان را ذوب کردند، تلاش کردند که بدن فيزيکي را به کوچکترين مقدار برسانند. ...... اين ايده به لحاظ عقلاني عملي به‌نظر رسيد، زيرا ‌که ما عادت داريم خودمان  را به يک شيوه ببينيم و تنها به آن شيوه. در شروع خيلي راحت است که رويابين خودش را به شکل بدن فيزيکي تشخيص دهد. اما بينندگان جديد مي‌گويند که داشتن چنين قصدي دور، آشغال بي‌ارزشي  است، زيرا که ما را مجبور مي‌کند که مقدار زيادي دقت به جزيياتي که به لحاظ عملي بي‌ارزش هستند بدهيم. آنها ياد گرفته‌اند که خودشان رابه شکل واقعي که هستند ببينند، حبابهاي نوراني.
پرسيدم که آيا توانايي ساحران پيش از دوره اسپانيا که تبديل به حيوان مي‌شدند به‌خاطر اصرار آنها بر ديدن خودشان به شکل حيوان بوده است.
به من نگاه کرد و گفت که: «تقريباً(Elementry)».
"رويابيني استفاده عمدي از انرژي است. 
انرژي پلاستيک گونه است و اگر فشار ثابتي را به آن وارد کنيد، سرانجام شکلي را که شما مي‌خواهيد خواهد گرفت.  
دوگانه ناوال است، ديگري، مهر ناواليسم.  هنگامي که آن را کنترل کنيد شما در جاده‌اي هستيد که مي‌توانيد هر آنچه که بخواهيد باشيد، از يک ذره گرفته تا يک موجود آزاد.
"البته، براي رسيدن به چيزي اين چنين ويژه، شکل يک حيوان، چندان ساده نيست، راههايي وجود دارد. 
ديگري از طريق ثبوت پيوندگاه در مکان جديد کنترل مي‌شود. چنين ثبوتي طبيعتي وسواسي دارد، و  مي‌بايست که به روش ساحران فراخوانده شود. براي مثال، اگرآرزو داري که عقاب باشي و در اين آرزو بصورت انعطاف ناپذيرانه‌اي مصر باشي، عاقبت خواهي شد! هر يک از ما به چيزي که مي‌خواهيم  مي‌رسيم. اين حيله ساحران است، اداره کردن وسواس‌هاي روحي.
"اما، مي‌تواني مردمي را بشناسي که بر روي مقاصدي غير از آزادي و هشياري تمرکز دارند، نمي توانند ادامه دهند،  که مي‌تواند آنها را به جنون بکشاند، و يا انسانهاي معمولي زمخت. دقيقا اين چيزي  است که ما انجام مي‌دهيم: ما بر مي‌گزينيم که انسان باشيم، و ما هستيم! هر وسواسي که به‌درستي اداره نشود بردگي خواهد بود.
"مشکل خيلي از ناوالهاي مکزيک نوين اين است که آنها امکانات تجريد را فراموش کردند. ساحراني هستند که ترجيح مي‌دهند بوقلمون باشند، و از آن حالت بيرون نيايند. ساحراني هستند که ترجيح  مي‌دهند بوقلمون باشند، و از آن حالت بيرون نيامدند. ديگر اينکه، خيلي‌ها هيچ ايده‌اي در مورد اينکه چه کار ديگري مي‌توانند با بدن انرژي‌شان انجام دهند ندارند غير از به‌دنبال احساسات قوي رفتن و  ترساندن ديگران.
"اين انحطاط آموزشها چيزي بود که بينندگان مربوط به دون خوان را به جستجوي آزادي به غيرشخصي‌ترين شيوه‌ها سوق داد، متوقف ساختن تمام موقعيت‌هاي هوسبازانه پيوندگاه که از اجدادشان به ارث  برده بودند. هدف آزادي کاملاً پاک است و بقيه موارد را از بين مي‌برد. با تلاش براي رسيدن به آن بينندگان جديد خلوص ناواليسم را بازيابي کردند.
از او در مورد تلاش سنگيني که مورد نياز است براي آماده کردن يک دوگانه در محيط رويابيني، پرسيدم.
پاسخ داد که:
"براي بيشتر بينندگان، موضوع آن تلاش مورد ديگري است، دروازه‌اي به قلمرو ديگري از آگاهي، آگاهي‌اي که در يک لحظه خاص به آنها اجازه مي‌دهد تا گام نهايي براي ورود به دقت سوم را قصد کنند.  با حفظ استقلال و هدف دوگانه، آنها آماده مي‌شوند تا پس از مرگ آگاه بمانند. هنگامي که آن بدن کامل شد و آن لحظه رسيد آگاهي آنها پوسته انساني را رها مي‌کند، بدن فيزيکي مي‌پوسد و مي‌ميرد، اما  احساس بودن ادامه مي‌يابد.