حركت زائران به سمت بقعه متبرکه حضرت النبي خالد
در کوه های شمالی قریه گوگجه در بخش مراوه تپه و در محدوده دهستان تمران (تمر قره قوزی) بر فراز ارتفاعات گوگجه داغ، آرامگاه خالد بن سنان (ع) قرار دارد. این زیارتگاه در شمال شرقی شهرستان کلاله در استان گلستان واقع می باشد. این زیارتگاه منسوب به حضرت خالد بن سنان علیه السلام معروف به خالدنبی (ع) است که یکی از اولیا بزرگ و انبیاء دوره فترت بوده و آخرین مبلغ دین مسیح می باشد که مردم را به دین و آیین مسیحیت دعوت می کرده است.
این مکان مقدس در دورترین و بلندترین نقطه منطقه جرجان (منطقه گنبد فعلی) در بالای قله کوهی قرار دارد که این کوه از طرف شرق به کوه های باباشملک و از جهت شمال، جنوب و غرب به هزار دره اطراف پیوسته است به طوری که وقتی از بلندای آرامگاه خالدنبی به دامنه شمالی نگاه کنیم، تپه ماهورها و چین خوردگی های طبیعی که به امواج فرو نشسته دریا شباهت دارد، کاملا محسوس است.
آرامگاه حضرت خالد بن سنان (ع)، جدای از مکان مقدس و زیارتگاه از لحاظ چشم انداز طبیعی می تواند بهترین تفریحگاه برای بهره مند شدن سالم از طبیعت زیبای این منطقه باشد. در کنار این طبیعت زیبا در طرف شرق و جنوب و جنوب شرقی آرامگاه در منطقه ای نسبتا وسیع سنگ هایی باستانی با قدمت تاریخی قبل از اسلام به صورت میله ای و استوانه ای و چلیپا قرار دارد که به وسیله انسان تراشیده شده و با توجه به آثار موجود در منطقه، این آثار حکایت از آن دارد که هزاره پیشین در این منطقه تمدنی بوده است، که این خود یکی دیگر از جاذبه ها و دیدنی های این منطقه محسوب می شود. ولی متاسفانه این مکان مقدس و باستانی، بعلت محرومیت و دورافتادگی مورد بی توجهی قرار گرفته و فاقد نعمت برق بوده و دارای جاده ای صعب العبور، مخصوصا از فاصله شش کیلومتری بقعه که در فصل زمستان بعلت بارندگی های سیل آسا خرابی جاده را دو چندان کرده و باعث قطع ارتباط می گردد و تردد و رفت و آمد را برای زوار محترم و گردشگران عزیز بسیار مشکل می نماید.
در مورد امکانات رفاهی برای زائرین و گردشگران باید گفت که در اطراف بقعه خالدنبی (ع) سی و دو اتاق برای ستراحت زائرین، یک موتور مولد برق، یک باب انبار، یک باب مسجد، یک باب مغازه و تعدادی توالت و سه آب انبار می باشد که آب شیروانی های بناها در این آب انبارها جمع می شود و آب این مکان به این طریق از آب باران تامین می شود و این اقدامات نیز مرهون خدمات و زحمات حاج مراد دردی قاضی نخستین بانی و هیئت امنای این زیارتگاه می باشد.
خالدنبی برگ مبهمی از تاریخ انبیاء
خالدنبی از پیامبران تبلیغی و بدون کتاب می باشد؛ همچنین آخرین پیامبر مبلغ دین مسیح بوده و وظیفه اش ایجاب می کرد که به عنوان مبلغ دین به همه جا سفر کند و مردم را به پذیرش دین مسیح دعوت کند. از طرف دیگر چون خالدنبی در کشوری می زیسته که حاکم و اکثریت مردم آن کشور مسیحی بوده اند، حضرت دیگر لزومی نمی بیند که در میان مردمی که دین مسیحیت، مذهب رسمی آنان بود، به تبلیغ دین مسیح بپردازد، و بدین ترتیب آن حضرت برای انجام فریضه خود به عنوان مبلغ دین مسیح عازم سفر شد.
در دنباله با مطالعه کتابهای تاریخ متوجه خواهیم شد که در آن زمان به جز کشور ایران که خسرو انوشیروان پادشاه آن بود در اکثر کشورهایی که با عربستان و یمن همسایه بودند، مسیحیت، به عنوان دین رسمی به شمار می رفته است و نیز پادشاهان آن کشورها مسیحی بوده اند و به دین خود تعصب خاصی می ورزیده اند. اما در این بین در کشور ایران، آئین زرتشت، مذهب رسمی اکثر ایرانیان بود و چون خسرو انوشیروان در مقایسه با سایر پادشاهان، «نسبت به ادیان پادشاهی سهل گیر بود» (1)، مسیحیت و سایر ادیان و مذاهب نیز در بین ایرانیان رایج بوده است.
با توجه به مطالب اشاره شده و موقعیت و شرایطی که مسیحیت در آن زمان داشته، خالدنبی می توانسته از طریق عبور ازخاک کشورهای همسایه یمن، بدون درگیری و مشکلات، وارد خاک ایران شود.
حضرت خالد بن سنان (ع) در عدن که منطقه ایست مشرف به دریا، زندگی می کرده است، پس این احتمال نیز می تواند وجود داشته باشد که از این طریق خلیج عدن و از راه آبی مسیر خود را تا ایران طی نماید. با توجه به منابع و اطلاعات به دست آمده در اینکه حضرت خالد بن سنان معروف به خالدنبی، آخرین پیامبر مبلغ دین مسیح وارد ایران شد و آرامگاه وی در منطقه جرجان قرار دارد، هیچ شکی نیست. ولی اینکه آن حضرت چطور و از چه مسیری و راهی و به چه طریقی و در چه سالی وارد ایران شده، تا به حال هیچگونه منابع و اطلاعاتی که بیانگر این مطلب باشد به دست نیامده است.
آنچه به نظر نگارنده مسلم می باشد این است که حضرت خالدبن سنان علیه السلام در زمان پادشاهی خسرو انوشیروان برای تبلیغ دین مسیح به کشور ایران آمده، به منطقه جرجان می روند. این نکته نیز قابل بیان است که امکان اینکه خالدنبی از دست قوم و یا اقوامی فرار کرده و این ناحیه آمده، سپس به بلندترین نقطه آن ناحیه درفته اند، وجود دارد. حکایت های مختلفی در این باره گفته می شود که در آنها اشاره شده که خالدنبی و یارانش از دست قومی آتش پرست که قصد جان آنان را داشتند، گریخته و به بالاترین نقطه جرجان، که همان کوههای گوگجه داغ امروزی می باشد رفته اند.
در این حکایتها با اشاره به سنگ های موجود در اطراف مزار حضرت خالد بن سنان (ع) می گویند که بعد از صعود به بلندیهای کوه، خالدنبی و یارانش مشاهده می کنند که قوم مهاجمی که از دستشان فرار کرده اند نیز به تعقیب آنها به طرف کوه یورش برده اند. خالدنبی دست به دعا بر می دارد و از درگاه ایزد منان می خواهد که آنها را از دست این قوم برهاند. در این قسمت، حکایت به دو روایت آمده است، عده ای می گویند به اذن خدای تعالی آن قوم مهاجم، همه به سنگ تبدیل می شوند و عده ای نیز بر این قولند که «خالدنبی و یارانش برای رهایی از دست این قوم آتش پرست به خواست خداوند به سنگ تبدیل شده اند.» (2)
در بررسی این حکایت، به دو مورد بر می خوریم که صحت این مطالب را زیر سوال بده، مورد شک و تردید قرار می دهد. مورد اول اینکه اگر در منطقه جرجان، قومی آتش پرست زندگی می کرد، باید آثاری از آتشکده و پرستشگاه های این قوم در این منطقه و نواحی اطراف آن به دست می آمد و همچنین در هیچ جای تاریخ اشاره ای به اینکه در منطقه جرجان آتشکده ای وجود داشته و یا قومی خورشید پرست یا آتش پرست در این منطقه سکنی گزیده اند نشده است.
مورد دوم اینکه، سنگ هایی که در این حکایات گفته می شود انسان هایی هستند که به سنگ تبدیل شده اند، اولا باید گفت که شکل این سنگ ها هیچ شباهتی با آناتومی بدن انسان ندارد و فقط میله های سنگی می باشند، در گذشته در پای این میله های سنگی دو کرده سنگی به اندازه هندوانه وجود داشته است.
ثانیا مطالعات انجام شده نشان داده است که این سنگ ها از کوه های بلند این منطقه تهیه شده و جنس و نوع این میله های سنگی با جنس و نوع سنگ های کوه یکی می باشد. و اگر با دقت و ظرافت به بیرون و داخل شکستگی های برخی از این سنگها نگاه کنیم متوجه وجود سنگواره هایی به شکل صدف در این سنگها خواهیم شد. در دنباله حکایات در یکی دیگر از این حکایت ها گفته می شود که خالدنبی و یارانش به بالای کوه فرار می کنند، قوم مهاجم در پایین کوه و دامنه کوه های اطراف مستقر می شوند به طوریکه به بلندیهای کوه که خالدنبی و یارانش بر روی آن قرار دارند، دید کامل دارند. خالدنبی و یارانش در بالای کوه در دید دشمنان قرار داشتند باید از آنجا فرار می کردند به طوریکه دشمن متوجه غیبت و فرار آنان از بالای کوه نشود، پس خالدنبی و یارانش برای فریب دشمن و مطلع نساختن آنها از فرار خود از بالای کوه، شروع به تراشیدن میله های سنگی کرده اند که از فاصله های دور با سیاهی یک انسان اشتباه گرفته می شد. خالدنبی و یارانش این میله های سنگی را در زمین فرو بردند و دشمن با دیدن این میله های سنگی از فاصله دور، تصور کردند که خالدنبی و یارانش هنوز بالای کوه می باشند و در دید آنان قرار دارند. خالدنبی و یارانش با این کار خود تواستند از دست آن قوم فرار کنند. دشمن فریب خورده، بعد از چند مدت که خالدنبی و یارانش فرار کرده بودند، به بالای کوه رسیده با میله های سنگی روبرو شدند.
در بررسی این مطلب باید گفت که تراشیدن این همه سنگ، با تعدادی بیش از چند صد میله سنگی، در این مدت کم و با امکانات آن زمان، که در محاصره دشمن قرار داشتند کاری است غیر ممکن و در ثانی، روایت دیگری است که در آن بیان می شود که قوم مهاجم به بالای کوه یورش می برد. جنگ سختی بین خالدنبی و یارانش با قوم مهاجم در می گیرد. در این جنگ عده زیادی از هر دو طرف کشته می شوند و سنگ های مورد بحث ما در این منطقه، مربوط به سنگ قبرهای کشته های این جنگ می باشد. سنگهایی به شکل چلیپا یا صلیب مربوط به مسیحیان و سنگ های مربوط به قوم مهاجم می باشد و عده ای نیز گفته اند که سنگ قبرهای به شکل استوانه ای و چلیپا، نشان دهنده و قبور زن یا مرد می باشد.
در بررسی تاریخی موجود در این محل، هدف از نوشته حاضر، بررسی روایات و گفت ها و بحث های مربوط به این سنگ می باشد، در این روایات مبنا بر این گفته شده که وجود این سنگ ها با شخصیت حضرت خالدنبی (ع) ارتباط و تقارن تاریخی و زمانی دارند و به همین جهت در این مقاله، مبنای روایات موجود در مورد ارتباط سنگها با حضرت خالدنبی (ع) مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و نگارنده این احتمال را نیز می دهد که وجود این سنگها بر فراز گوگجه داغ هیچگونه ارتباطی با شخصت و مزار حضرت خالدنبی (ع) نداشته باشد. به هر حال تایید یا رد این مطالب، بعد از حفاری و کاوش های علمی منطقه به دست باستان شناسان مقدور خواهد بود.
قصه خالد بن سنان (ع)
حضرت خالد (ع) در بلاد عدن در قوم خود ساکن بود.(3) در این زمان اتفاق عجیبی رخ داد، از سنگستان (4) آن دیار آتش عظیمی بیرون آمد. (5) دود ناشی از آتش، هوا را به گونه ای پر کرده بود که در روز روشن، هوا تاریک بود (6) و این آتش شب هنگام به گونه ای شعله ور می گشت و زبانه می کشید که مردم عرب به روشنایی این آتش، تا مسافت راه سه روزه، شتران خود را می چرانیدند. (7)
این آتش به نابودی کشتزارها و حیوانات روی آورد،(8) و هر کس که از نزدیک این آتش می گذشت او را می سوزاند.(9) چه بسا آتش با این عظمت، همه چیز را نابود می کرد.(10) بعضی از اعراب آن آتش را به خدائی (11) می پرستیدند (12) و خالد بن سنان العبسی که در آن بلاد دعوت دین عیسی علی نبیینا و علیه التحیه می نمود. (13) آن فرقه (14) را منع فرمود و از عذاب خدای تعالی ترسانید. (15) مردم به حضرت خالد علیه السلام گفتند که اگر ما را بدین و کیش خویش میخواهی این آتش را خاموش کن،(16) تا نشانه ای برای اثبات نبوت و پیامبریت باشد تا ما را در حق تو لغزشی پیش نیاید.(17) آن حضرت مسئول ایشان را به اجابت مقرون داشت (18) و خالد با ده رفیق شفیق (19) متوجه آن آتش شد (20) و آتش آهنگ ایشان کرد. (21) حضرت خالد عصای (22) خویش را به دست گرفته و به طرف آتش رفت و همچنان با عصایش بر آتش می زد (23) و با عصای خویش آن نار عظیم را خاموش گردانید.(24)
حضرت خالد به رفیقان گفت که تا با کفش هایشان بر آتش بزنند (25) و رفقا همین کار را کردند. (26) سرانجام آن آتش پیش ایشان گریخته و به چاهی فرو رفت.(28) آنگاه خالد بن سنان فرزندان (29) خویش (30) را طلب (31) کرد (32) و گفت: (33) من به داخل این چاه می روم (34) تا این آتش (35) را خاموش کنم (36) و هم اکنون شما را آگاه می کنم (37) که سه روز (38) بر لب این چاه صبر (39) کنید (40) و بعد از اینکه سه روز گذشت من را صدا کنید و بخوانید. (41) من به سلامت از چاه بیرون خواهم آمد (42) و شرط است که در این سه روز مرا صدا نکنید (43) که اگر این سه روز تمام نشده مرا صدا کنید (44) من از چاه بیرون می آیم (45) ولی با این کار خود موجب مرگ من خواهید شد و مرگ من در خواهد رسید.(46) ایشان این پیمان را استوار کردند (47) و آن حضرت برسر چاه آمد،(48) و فرمود: «بدی بدی کل هدی مود،(49) الی الله العلی،(50) لادخلنها و هی تلظی (51) و لا خرجن منها و ثیابی تندی»(52)
«هویدا شوید جمیع هدایتها که به خدا منتهی می شود، خداوند اعلی، داخل می شوم در آتش در حال زبانه کشیدن و بیرون می آیم از آن، در حالی که جامه های من نمناک باشد.»(53)
این را گفت (54) و حضرت خالد از پشت سر آتش به داخل چاه رفت (55) (فرو شد) (56) و آن آتش را خاموش کرد.(57) چون دو روز (58) از غیبت او گذشت فرزندان او دیگر تاب نیاوردند (59) و با خود اندیشیدند که مبادا پدر ما وداع جهان کرده باشد.(60) لاجرم گول شیطان (61) را خورده، بر سر چاه آمده،(62) بانگ برداشتند، (63) که ای پدر اگر زنده ای ما را از حیرت برآور، (64) چون فریاد و صدای فرزندان خالد بلند شد، خالد (ع) (65) از چاه بیرون آمد.(66)
عرق بسیاری کرده بود (67) و لباسهایش از عرق، تر شده بود، اما هیچ جایش نسوخته بود.(68) ولی آن حضرت در نتیجه فریاد و بانگ فرزندان خود، سردرد شدیدی داشت.(69) آن حضرت رو به آنان کرد و گفت: مرا ضایع ساختید و به وصیت من نپرداختید (70) و بدان عمل نکردید و همانطور که گفته بودم مرگ من فرا خواهد رسید و من از این جهان بیرون می شوم. (71) و خبر از مرگ خویش داد. (72)
حضرت خالد بن سنان رو به قوم خود کرده و به آنان گفت که اکنون شما را وصیتی کنم که من چون وداع جهان گویم (73) مرا در قبر نهید (74) و شما بر سر قبر من چهل روز اقامت کنید.(75) بعد از اینکه چهل روز گذشت یک گله گوسفند (77) پیدا خواهد شد (78) و حمار دم بریده (79) پیش روی آن گوسفندان خواهد بود (80) و آنگاه که در برابر قبر من رسیدند (81) آن حمار خواهد ایستاد،(82) وقتی این صحنه را دید آن حمار را بگیرید و بکشید و شکمش را شکافته و آن را بر قبر من بزنید، (83) و آنگاه، قبر مرا نبش کنید (84) تا من زنده از گور برخیزم (85) و شما را از احوال برزخ و قبر از روی یقین و مشاهده خبر دهم. (86) این را بگفت و بمرد. (87) پس فرزندان او جسد مبارکش را به خاک سپردند (88) و به موجب وصیتش، چهل روز بر سر قبر او اقامت کردند.(89) آنگاه دیدند (90) که طبق همان صفت که نشان داده بود، (91) اتفاق افتاد.
گله ای از گوسفندان و خری دم بریده که پیش روی گله حرکت می کرد و آن حمار در برابر قبر آن حضرت ایستاد. (92) مومنان قوم او (93) قصد کردند که بر حسب فرموده خالد (ع)، (94) قبر او را بگوشایند (95) و جسدش را بر آورند.(96) خویشاوندان آن حضرت گفتند که ما بدین کار رضا نمی دهیم تا مبادا از قبر بیرون نیاید و زنده نشود تا این سخن ها در دهان افتد.(97) و نیز، اولاد آن حضرت و عبدالله بن خالد بن سنان (98) از خوف عار، (99) گفتند: اینکار موجب سرزنش ما خواهد شد و برای ما نیکو باشد، زیرا که از این پس مردم عرب ما را اولادالمنبوش خواهند گفت و این عاری عظیم است. (100)
لاجرم، بواسطه حمیت جاهلیت وصیت او را بجای نیاوردند، (101) و نگذاشتند که کسی آن قبر را بشکافد و وصیت آن حضرت را ضایع گذاشتند. (102)
خالد بن سنان (ع) کیست؟
خالد بن سنان معروف به خالدنبی، در زمان فترت (فترت در اصل به دو معنی سکون و آرامش است و به فاصله میان دو جنبش و حرکت یا دو کوشش و نهضت و انقلاب نیز گفته می شود.) یعنی زمانی که میان رفع عیسی (ع) و بعثت محمد (ص) بود مبعوث گشته و در زمان فترت چهار پیغمبر آمده که سه پیامبر از بنی اسرائیل و چهارمین پیامبر از عرب بوده که او خالد بن سنان (ع) می باشد. (103)
خالد بن سنان از قبیله «بنی عبس بن بغیض» (104) که بر حسب نبوی پیامبری بود که قومش حق وی را نشناختند. (105)
چون مرگ خالد فرا رسید، قوم خود را به نزدیکی بعثت رسول اکرم خبر داد. (106) دختر خالد (ع) در سالخوردگی خدمت رسول الله رسید. (107) پیغمبر (ص) او را بزرگوار داشت و ردای مبارک را گسترده او را بر ردای خویش نشاند (108) و فرمود: «مرحبا بابنه نبی اضاعوه قومه» (مرحبا بر دختر پیغمبری که طایفه اش او را ضایع کردند و وصیت او را نکردند.) (109)
از قضا چنان اتفاق افتاد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله سوره اخلاص را تلاوت کردند و فرمودند: «قل هو الله احد الله الصمد» (110) دختر خالد به او گفت: پدر من در حیات خویش این سوره را تلاوت می کرد. (111) و در حدیث آمده است که پیغمبر به او گفت: «مرحبا بابنه اخی». (112)
خالد در قوم خویش مقصد و ملجأ بود که در سواغ احوال و مصالح اعمال التجاء به درگاه او می کردند و مقاصد و حاجات خویش به عرض او می رسانیدند و ظفر بر نهج مطالب می یافتند و او مظهر اسم صمد بود و ذاکر رب خویش به اسم احد و صمد، لاجرم حکمت صمدیه به کلمه او اختصاص یافت. (113)
درباره خالد نوشته اند که: « فرشته خدای بر او ظاهر می گشت و جنابش را از حدیث بهشت و دوزخ و میزان و حساب و ثواب و عقاب روز جزا آگاه می ساخت. (114) و آن حضرت مردم را به شریعت عیسی (ع) دعوت می فرمود. (115)
آن حضرت بعد از مبعوث گشتن با قوم خود گفت که فرشته نزد من می آید که خازن نار است و با من از جنت و جهیم و بعثت و میزان و سایر احوالات آخرت حدیث می کند. (116) پس غرض خالد (ع) ایمان آوردن همه عالم بود به آنچه رسل کرام (ع) از احوال قبر و مواطن و مقامات برزخیه به عالمیان رسانیده اند تا رحمت باشد جمیع اهل عالم را (117)، چه او شرف قرب نبوت به نبوت محمد (ع) یافته بود، و می دانست که حضرت الهی به فیض فضل نامتناهی محمد را رحمت عالمیان ساخته است و به رسالت تامه اش نواخته. و خالد رسول نبود: (118) لاجرم خواست که از رحمتی که در رسالت محمدیه است حظی وافر حاصل کند. (119)
خالد بن سنان اظهار کرد به دعوی خویش اخبار و انباء را از برخی که بعد الموت است، و اظهار نبوت خویش در دنیا نکرد، و لهذا نبی ما (ص) فرمود:«انی اولی الناس بعیسی بن میم فانه لیس بینی و بینه نبی.»(120) یعنی: اول خلایق به عیسی بن مریم منم که در میان من و او پیغامبری که داعی خلق باشد بسوی حق و مشرع باشد نیست. و مراد از برزخ موطنی است در میان دنیا و آخرت، و آن غیر برزخی است که در میان عالم ارواح مثالی است و میان این نشأت عنصریه.
پس او دعوی نکرد اخبار را از آنچه در برزخ است مگر بعد از موت، پس امر کرد که نبش قبر او کنند و از او بپرسند تا اخبار کند که حکم در برزخ بر صورت حیات دنیا است تا بدین اخبار صدق همه رسل در آن اخبار که در حیات دنیا اخبار کردند ظاهر شوند. (121) پش قوم او وصیت او را ضایع کردند و رسول (ع) قومش را به ضایع شدن وصف نکرد، بلکه وصف کرد که به اضاعت وصیت نبی خویش را به مرادش نرسانیدند. (122) در قولی گویند که زندگی خالد، سیصد سال بعد از مسیح بوده و صحت این قول را فالوفده تایید کرده است، اگر اینچنین باشد، پیامبر اسلام از نوه های خالد بن سنان می باشد. (123)
معجزات حضرت خالد بن سنان (ع)
هر پیامبری برای اثبات پیامبری و نبوت خود، معجزه ای داشت، حضرت خالد بن سنان (ع) نیز از این قاعده مستثنی نبوده و دارای معجزاتی می باشد. در مقاله حاضر معجزات آن حضرت با توجه به استناد به منابع به دست آمده نوشته شده است.
مسعودی در کتاب مروج الذهب از طریق سعید بن کثیر بن عضیر المصری از پدرش از پدربزرگش از عکرمه از ابن عباس گفت که، رسول الله (ع) فرمود که خداوند، در زمان های قدیم، پرنده ای را خلق کرد که نام این پرنده را العنقا (سیمرغ) می گفتند.
نسل این پرنده در منطقه حجاز (عربستان کنونی) بسیار زیاد شد به طوریکه این پزنده ها، بچه های کوچک را می ربودند و به جاهای نامعلومی می بردند. مردم حجاز از دست این پرنده ها به حضرت خالد بن سنان (ع) که او پیامبری بعد از عیسی از قوم بنی عبس بود، شکایت کردند. آن حضرت دست به دعا برداشت و دعا کردند که نسل این چنین پرندگانی قطع شود. بعد از آن در این سرزمین فقط شکل چنین پرندگانی باقی ماند. (124)
یکی دیگر از معجزات حضرت خالد بن سنان (ع) آنست که آتش را که عرب به روشنایی آن راه سه روزه را می رود، (125) به ضرب عصایش، (126) به داخل چاهی فرو برد (127) و خود از عقب آتش وارد چاه شد (128) و آن را خاموش کرد و دیگر کس آن آتش ندید و حضرت خالدنبی بدون اینکه جایی از بدنش سوخته باشد از چاه بیرون آمد و فقط جامه هایش از عرق تر شده بود. (129)
از دیگر معجزات خالدنبی این می باشد که هر وقت خواستی باران بارد، سر به جیب فرو بردی و باران باریدن گرفتی تا بر سر نیاوردی باز نایستادی. (130)
و در دنباله با خواندن قصه خالد بن سنان (ع) که پیشتر گفته شد متوجه خواهیم شد بعد از اینکه خالدنبی به قوم خود گفت که مرا ضایع ساختید و به وصیت من نپرداختید، (131) آن حضرت خبر مرگ خویش داد و قوم خود را گفت که بعد از مرگش وی را دفن کنند و بعد از چهل روز یک گله گوسفند پیدا خواهد شد که یک حمار دم بریده پیش روی آن گوسفندان خواهد بود و آنگاه که در برابر قبر من رسیدند آن حمار خواهد ایستاد.
طبق فرموده های آن حضرت، چهل روز بعد، همانطور که ایشان فرموده بودند یک گله گوسفند که یک حمار دم بریده پیش روی آنان بود در برابر قبر آن حضرت رسیدند و آن حمار ایستاد. (132) با توجه به اینکه حضرت خالدنبی اتفاقی را که چهل روز بعد از مرگش روی داد را به قوم خود گفت و در ادامه فرمود که این اتفاق، نشانه ای خواهد بود تا در آن موقع نبش قبر او کنند و از او بپرسند تا اخبار کند که حکم در برزخ بر صورت حیات دنیاست تا بدین اخبار صدق همه رسل در آن اخبار که در حیات دنیا اخبار کنند ظاهر شوند.(133)
خالدنبی پیامبری بود که «فرشته خدای بر او ظاهر می گشت و جنابش را از حدیث بهشت و دوزخ و میزان و حساب و ثواب و عقاب روز جزا آگاه می ساخت.»(134)
اصل و نسب حضرت خالدنبی (ع)
خالد بن سنان العبسی (135) مشهور به خالدنبی از قبیله «بنی عبس بغیض» (136) می باشد و نسبت او به اسمعیل ذبیح (ع) می پیوندد. (137) در کتاب ناسخ التواریخ نسبت آن حضرت را اینطور نوشته اند که «خالد بن سنان بن غیث بن عیسی (ع)» (138) از جمله پیغمبران بزرگ است، و در کتاب ارجاء و جماجم، خالد بن سنان را از فرزندان مخزوم بن مالک عبسی دانسته اند، و در ادامه نوشته اند که در بنی اسماعیل پیامبری غیر از او قبل از حضرت محمد (ص) نمی باشد.(139)
ابن الکلبی (140) در مورد نسب آن حضرت این را گفت: «خالد بن سنان بن غیث بن مریطه بن مخزوم بن مالک بن غالب بن قطعه به عبس العبسی» (141)
سال ظهور خالدنبی (ع)
ولادت با سعادت محمد مصطفی (ص) در سال عام الفیل می باشد که طبق گفته تاریخ نویسان برابر با سال 570 میلادی است.
در کتاب ناسخ التواریخ، تاریخ ولادت حضرت محمد مصطفی را، 6163 سال بعد از هبوط آدم (ع) نوشته اند، در این کتاب تاریخ ظهور حضرت خالد بن سنان (ع) را 6123 سال بعد از هبوط آدم (ع) دانسته اند، یعنی فاصله زمانی بین ظهور خالد نبی و ولادت خاتم الانبیاء چهل سال می باشد. به عبارت دیگر حضرت خالد بن سنان (ع)، چهل سال قبل از ولادت خاتم الانبیاء به ظهور می رسد به طوریکه دختر خالد بن سنان در دوران پیری به خدمت رسول الله (ص) می رسد (142) و در حضور مبارک پیامبر، ایمان می آورد. (143) پس با توجه به توضیحات داده شده، حضرت خالد بن سنان (ع)، در سال 530 میلادی به ظهور می رسد.
محل دفن و مزار خالد بن سنان (ع)
« در کتاب الأصابه روایت شده است که حاکم به ابوحاتم الزاری گفته که شنیدم از پدر عبدالملک بن نصر و غره می گویند، در بین قیروان در وسط کوهی بلند، دریای مشاهده کردند و از راهی که از دریا تا کوه می رفت در بلندترین نقطه کوه غاری مشاهده کردند که در داخل غار مردی را دیدند به حالت خوابیده، پیچیده به لباس پشمی سفید که در قسمت سر، کاسه ای نیز وجود داشته، که هیچ تغییری نکرده بود و گروهی از جماعت آن منطقه گواهی دادند که این خالد بن سنان است. گفتم گواهی مردم آن منطقه دروغ است برای اینکه محل زندگی بنی عبس با توجه به منطقه ای که مشخصات آن را ذکر کردند، در کشور مغرب است. این حدیث را بزار و طبرانی از طریق قیس بن ربیع از سالم ذکر کرده است.» (144)
معتبرترین اطلاعات در مورد محل دفن و مزار حضرت خالدنبی از فرموده های حضرت محمد (ص) می باشد که در حدیثی می فرماید: « و یقال ان قبره بناحیه جرجان علی قله جبل یقال له خدا و قد قال فیه الرسول علیه السلام لبعض من بناته جاءته (یا بنت نبی ضیعه قومه) کذا فی الأسئله المقحمه.» (145)
بر طبق فرموده رسول اکرم «قبر حضرت خالد بن سنان در ناحیه جرجان بر روی قله کوهی که به آن خدا (146) می گویند قرار دارد و ...»
در مورد تاریخ فوت حضرت خالد بن سنان، تا به حال منابعی که در آن به تاریخ فوت آن حضرت اشاره ای شده باشد به دست نیامده است.
زیرنویس ها:
1- تاریخ ایران، از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، گردآورنده احسان یارشاطر، ترجمه حسن انوشه، دانشگاه کمبریج، چاپ 1373 شمسی، جلد سوم، قسمت اول، صفحه 239.
2- گلی، امین الله، سیری در تاریخ سیاسی اجتماعی ترکمن ها، صفحه 274.
3- خوارزمی، تاج الدین حسین به حسن، شرح فصوص الحکم، چاپ فارابی، 1368، چاپ دوم، جلد دوم، به اهتمام نجیب مایل هروی، ص 773- 770 ؛ میرزا محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، چاپ اسلامیه، 1352 ش، ج 2، ص 336- 334.
4- (این مکان در زمین بنی عطفان می باشد)، مستوفی، حمداله، تاریخ گزیده، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوائی، ص 61 ؛ جامع مفیدی، مستوفی بافقی، محمد مفید، به کوشش ایرج اعتبار، تهران 1340، فصل رابع، ص 856 ؛ لغت نامه، دهخدا، علی اکبر، ص 101 ؛ و در کتاب روضه الصفا، ج 1، این سنگستان را در دیار غیس دانسته اند.
5- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334.
6- العسقلانی، شهاب الدین، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 1، 1328، ص 469- 466 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، 336- 334.
7- میر خواند، محمد، روضه الصفا، 1338، ج 1، ص 491 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334.
8- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770.
9- تاریخ گزیده، ص 62- 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101، حرف خ، شماره 1
10- الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 469- 466
11- الوهیت: جامع مفیدی، ص 856
12- تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101، حرف خ، شماره 1
13- جامع مفیدی، ص 856؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
14- فرقه: تاریخ گزیده، ص 61
15- جامع مفیدی، ص 856
16- روضه الصفا، ج 1، ص 491 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334 ؛ جامع مفیدی، ص 856 ؛ تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
17- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334
18- همان منبع
19- جامع مفیدی، ص 856 ؛ تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
20- همان منبع و شرح فصوص الحکم، ص 771.
21- تارخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
22- خودی در دست گرفته بر آن می زد: جامع مفیدی، ص 856 ؛ خالد ذره داشت بر آتش می زد: تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
23- الرزکلی، خیرالدین، کتاب الاعلام، قاموس تراجم، بیروت 1984 م، المجلد الثانی، ص 296 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، الجزء السادس، ص 374 ؛ ابن الاثیر، کتاب الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376 ؛ روضه الصفا، ج 1، ص 491 ؛ شرح فصوص الحکم، ص 771 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
24- روضه الصفا، ج 1، ص 491 ؛ تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101؛ جامع مفیدی، ص 856.
27- به همان مغازه که از آنجا بیرون آمده بود در آمد.:شرح فصوص الحکم، ص 771 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334 ؛ تفسیر روح البیان، الجزء السادس، ص 374 ؛ جامی، عبدالرحمن بن احمد، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370، ص 273- 272.
28- جامع مفیدی، ص 856؛ تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
29- آن قوم را گفت: روضه الصفا، ج 1، ص 491.
30- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273- 272.
31- وصیت: شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771.
32- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 272 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
33- همان منبع و تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
34- همان منبع و شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771.
35- من به کشتن این آتش به این مغازه می درآیم: شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771.
36- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273.
37- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
38- همان منبع و شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
39- اقامت: ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
40- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
41- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
42- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
43- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
44- همان منبع و نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771.
45- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
46- همان منبع و نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273.
47- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
48- همان منبع.
49- بدّا بدّا، کل هدیِ مؤدی: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376، کتاب الاعلام، قاموس تراجم، ج 2، ص 296.
50- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
51- همان منبع و الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376 ؛ کتاب الاعلام، قاموس تراجم، ج 2، ص 296.
52- همان منبع.
53- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 334.
54- همان منبع.
55- جامع مفیدی، ص 856 ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 466.
56- لغت نامه دهخدا، ص 101 ؛ تاریخ گزیده، ص 61.
57- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
58- همان منبع و نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771.
59- بی طاقت شدند: شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771.
60- همان منبع و ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
61- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
62- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
63- فریادی کردند: شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 771.
64- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
65- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772.
66- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772 ؛ جامع مفیدی، ص 856 ؛ تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
67- جامع مفیدی، ص 856.
68- همان منبع و تاریخ گزیده، ص 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
69- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
70- « صیعتمونی و أضعتم و وصیتی» : همان منبع.
71- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
72- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772.
73- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
74- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772.
75- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
76- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
77- همان منبع.
78- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
79- حماری ابتر: شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 466.
80- همان منبع و ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
81- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
82- همان منبع و شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 772 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 466.
83- الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
84- همان منبع و علامه الدمیری، حیاه الحیوان الکبری، ص 145 ؛ ابن عربی، فصوص الحکم، به قلم ابوالعلا عفیفی، بیروت، دارالکتاب العربی، ص 213، شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 770 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 466.
85- همان منبع.
86- همان منبع و روضه الصفا، ج 1، ص 491.
87- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
88- همان منبع.
89- همان منبع و شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 770 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273.
90- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
91- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 770 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273.
92- همان منبع و ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
93- قوم عبس: ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
94- همان منبع.
95- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 770 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
96- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
97- همان منبع و روضه الصفا، ج 1، ص 491.
98- الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 469- 466.
99- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 770 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
100- همان منبع و ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
101- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 770 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
102- همان منبع و ناسخ التواریخ، ج 2، ص 335.
103- کاشانی، ملا فتح اله: تفسیر خلاصه منهج الصادقین، 1363، ج 1، سوره مائده، جزء 6، ص 382 ؛ مکارم شیرازی، ناصر: تفسیر نمونه، تهران 1361، ج 4، جزء 6، ص 332 ؛ روضه الصفا، ج 1، ص 491 ؛ امام فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 11، ص 194، تفسیر روح المعانی، ج 6، ص 103 ؛ الواعظ الکاشفی، ملا حسین: تفسیر حسینی، لاهور کراچی، 1373، سوره مائده، ص 235 ؛ الصاوی علی الجلالین، سوره مائده، ج 1، ص 275 ؛ الزمخشری، جاراله: کتاب الشکاف، 1397 ه ، 1977 م، الجزء الاول، ص 619 ؛ تفسیر روح البیان، ج سابع، الجزء الثانی و العشرون، سوره یاسین، ص 368 ؛ تفسیر روحالبیان، سوره مائده، الجزء السادس، ص 374، الفتوحات الالهیه (تفسیر جمل)، سوره مائده، ص 503 ؛ تفسیر جلالین، حاشیه کلام، ص 97 ؛ لباب التأویل فی المعانی التنزیل، ج 1، ص 443 ؛ شیخ زاده، محی الدین، تفسیر القاضی البیضاوی، ص 104، حاشیه کلام ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 469- 466.
104- آیتی، ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر و اضافات دکتر ابولقاسم گرجی، تهران، 1369، چاپ پنجم، ص 17.
105- حیاه الحیوان الکبری، ص 145؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ مروج الذهب، ج 1، ص 67؛ الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376 ؛ تفسیر روح البیان، سوره یاسین، ص 368 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ تفسیر جلالین، حاشیه کلام، ص 97 ؛ لباب التأویل فی المعانی التنزیل، ج 1، ص 443؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 469- 466 و 154 ؛ الاعلام، ج 2، ص 284 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101؛ شرح فصوص، ج 2، ص 773- 770؛ نقد النصوص، ص 273- 272.
106- معارف ابن قتیبه، ص 29- 28؛ مروج الذهب، ج 1، ص 68؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 466.
107- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ روضه الصفا، ج 1، ص 491؛ الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ الاعلام، ج 2، ص 296 ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 466.
108- همان منبع.
109- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 273- 272 ؛ لباب التأویل فی المعانی التنزیل، ج 1، ص 443؛ تفسیر جلالین، حاشیه کلام، ص 97 ؛ تفسیر روح البیان، سوره یاسین، ص 368 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ مروج الذهب، ج 1، ص 67 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ص 466 و 154؛ الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374؛ الاعلام، ج 2، ص 284.
110- روضه الصفا، ج 1، ص 491 ؛ حیاه الحیوان الکبری، ص 145 ؛ مروج الذهب، ج 1، ص 68 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ معارف ابن قتیبه، ص 29- 28.
111- همان منبع و الاصابه، ص 466.
112- تاریخ الخمیس، ج 1، ص 199 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 131 ؛ الاصابه، ص 466.
113- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ الصمد: نقل از شرح کاشانی، ص 324 ؛ نقد النصوص، ص 273- 272.
114- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334.
115- همان منبع و جامع مفیدی، ص 856.
116- روضه الصفا، ج 1، ص 491.
117- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770.
118- همان منبع.
119- همان منبع.
120- این روایت با اختلاف جزئی در احمد بن حنبل، ج 2، ص 437 آمده است. روایات شبیه به این مضمون نیز فراوان است، ولی معمولا با اضافه مطالب دیگری مانند «أنا أولی الناس بابن مریم، و الانبیاء أولاد علات، لیس یینی و یینه نبی.» ؛ بخاری، انبیاء، 48 (ج 4، ص 203)- رک: المعجم المفهرس، ج 6، ص 333، س 19- 18.
121- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ فصوص الحکم بقلم ابولعلا عفیفی، ص 213.
122- همان منبع.
123- الاعلام، ج 2، ص 296.
124- الاصابه، ص 466.
125- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334.
126- الاعلام، ج 2، ص 296 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 376 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ روضه الصفا، ج 1، ص 491 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374.
127- جامع مفیدی، ص 856 ؛ تاریخ گزیده، ص 62- 61 ؛ نقد النصوص، ص 273- 272 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
128- جامع مفیدی، ص 856 ؛ تاریخ گزیده، ص 62- 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
129- همان منبع.
130- تاریخ گزیده، ص 62- 61 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101.
131- نقد النصوص، ص 273- 272 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334.
132- همان منبع.
133- فصوص الحکم، ص 213 ؛ شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770.
134- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ روضه الصفا، ج 1، ص 491.
135- الکشاف، جزء 1، ص 619 ؛ جامع مفیدی، ص 856 ؛ الاعلام، ج 2، ص 296 ؛ تفسیر بیضاوی، ص 104 (حاشیه کلام) ؛ الاصابه، ص 469- 466 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374 ؛ حیاه الحیوان الکبری، ص 145؛ التفسیر الکبیر، ج 11، ص 194؛ الکامل، ج 1، ص 376.
136- تاریخ پیامبر اسلام، ص 17.
137- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ روضه الصفا، ج 1، ص 491.
138- ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334.
139- الاعلام، ج 2، ص 296 ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101 ؛ الاصابه، ص 469- 466.
140- ابن الکبی: هشام ابن محمد معروف به ابن الکبی (وفات 204 ق/ 819 م یا 206 ق/ 821 م) مورخی که درباره تاریخ باستان می نوشت. رک: کتاب تاریخ ایران، ج 3، قسمت اول، ص 710.
141- الاصابه، ص 469- 466.
142- شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 773- 770 ؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 336- 334 ؛ روضه الصفا، ج 1، ص 491؛ الکامل، ج 1، ص 376 ؛ تفسیر روح البیان، سوره مائده، ص 374؛ الاعلام، ج 2، ص 296 ؛ الاصابه، ص 469- 466؛ نقد النصوص، ص 273- 272 ؛ ؛ لغت نامه دهخدا، ص 101؛ حیاه الحیوان، ص 145 ؛ روح المعانی، ج 6، ص 103؛ تاریخ گزیده، ص 62- 61.
143- الکامل، ج 1، ص 376.
144- الاصابه، ص 469- 466.
145- تفسیر روح البیان، سوره یاسین، ص 368.
محمود پایدار