3
دارای ذهن شدیم.
مدام یا در گذشته و یا در آیندهایم .
تنها حقیقت موجود لحظهی اکنون و بهشت در اینک است. تو تنها در این لحظه حقیقتی. نه در خاطرات پشت سر و نه در تصورات پیش رو.
خداوند هم تنها در حالا حقیقت است.
دیروز و فردا تنها در حیطهی ذهن حضور دارد.
هکر بزرگ ابلیس یک به یک را هک کرده. ویروسی بهنام ذهن که میگرده و اطلاعات مورد علاقهاش را در مغز جستجو دست چین و دم دستی نگهمیداره.
اجازه نمیده لحظهای وارد سکوت درونی بشوی. اجازه نداری ساختار انرژیمند هستی را ببینی چون کسی برای ما این مناظر را تعریف نکرده.
در اطلاعات موجود نیست.
با ایگنور ازش رد میشه.
تا بهحال تارهای انرژی که از زمین به بالا و در جهت عکس جاذبه شتاب دارد را دیدی؟
کسی را که در سکوت عمیق درونی حضور دارد را دیدی؟
رشتههای انرژی که از وجودت به بیرون شتاب دارد را دیدی؟ همانها که به سوی مرکز شتابان است دیدی؟
رشتههای اراده چی ؟ دیدی با نماز یا قصدی خلاف عادت ها چطور قدرتمند میشوند؟
این همه صرفا بخشی از دیدنیهاییست که ما نمیبینیم چون ذهن میخواد. مگر در هنگام خواب. وقتی که ذهن میخوابه و بدن انرژی اجازهی خروج پیدا میکنه.
اگر حتا کمی ذهن بیدار باشه، با توجه به خروج بدن انرژی میترسه و بیدار میشه و با حس سقوط میپریم. چون بدن انرژی به ناگاه به جسم کشیده شده.
اما درگیری ما و ساکنین ابعادی که ما رو هک کردند.
جن ها آرزو دارند دیده شوند. وتو این انرژی را داری که با نیروی تجسمت به آنها تصویری کرایه بدی. اونها مستاجرت میشن. چون دوست دارند تو آنها مرتب ببینی.
چیزی که ساختاری قابل دیده شدن نداره. مگر به انرژی تو.
هر چه تجسمت ترسناکتر، انرژی بیشتری تخلیه خواهی کرد. هدر رفتن انرژی از ترس، تصوراتی که تو برای ترسهایت و یا جنی ، نادیدنی ، بیبدنی فرض داشتی
این آغاز راهیست که انسان را در بند آرزوهای کذبی کشید که او، وعدهی اجابت میداد.
اسیر ویروس بیگانهای شدیم که دائم با تو حرف میزند و تو نامش را گفتگوی درونی نهادهای.
تو، با خودت حرف نمیزنی.
تفکر امری اختیاری و به ارادهی ما برای طراحی زندگی است. عقل، منطق، علم، تصمیم، شعور، درایت......اما نه خلاقیت، خلاقیت تنها وظیفهی ذهن و سوی دیگر مغز که فعلا هک شده و به تصرف ویروس بیگانه درآمده.
گفتگوی درونی صدای بیگانهایست که با نگرانی تو را به یاد رنجهای پشت سر
هراسهای آینده تو را حلیل میبرد. باید در اینک به جای دلهره و نگرانی، طوری زندگی کنی که فردا را هم ساخته باشی .
این صدای درونی، صدای گفتگوی تو نیست.
بلکه صدای بیگانهایست که از هنگام نصب همخانهی تو شده.
جن یعنی آنچه که هست ولی قابل دیدن نیست.
با تلقینات ذهنی، اندوهگین و ناامیدمان میکنند،
تا با ایجاد انرژی تلخ در ما، از ما تغذیه کنند.
ناخواسته ابزار خوراک رسانی به جهان غیر نمایی شدیم.
انسان را ناامید و اندوهگین میخواهند.
انسان مایوس.
دور افتاده از عشق و امید به
فرداهای بسیار
زیباییهایی که هنوز تصورش را هم بلد نشدیم
باید ذهن را دوباره طراحی کنیم
وگرنه زود به هزاران درد و بیماری خواهیم مرد.
انسان شاد و آزاد
قابل کنترل نیست.
مسخ نمیشود، فریب نمیخورد و هیچ قدرتی قادر به هیپنوتیزم او یا کنترل انرژیهای او نیست.
شهرزاد کاریابی