کافه تلخ

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

رقص دراويش چيست؟



عرفان



دراويش‌ قادري‌ از قديمي‌ترين‌ سلسله‌هاي‌ طريقت‌ به‌ شمار مي‌روند موسس‌ اين‌ طريقت‌ «شيخ‌عبدالقادر گيلاني‌» (470ـ561 هـ . ق‌) ملقب‌ به‌ «قطب‌ اعظم‌»، «غوث‌ اعظم‌» و مشهور به‌ «غوث‌ گيلاني‌» از مشايخ‌ بزرگ‌ است‌.
پيروان‌ اين‌ طريقت‌ درك‌ حقيقت‌ و روشني‌ روح‌ و وصول‌ به‌ حق‌ را در قيل‌ و قال‌ و سماع‌ مي‌دانند و معتقدند كه‌ لذت‌ جسم‌ موجب‌ شادماني‌ روح‌ مي‌شود. آنهادر مجالس‌ ذكر خود با حضور مرشد دف‌ مي‌زنند و به‌ روش‌ خاص‌ سر و گردن‌ خود را ابتدا آهسته‌ و به‌ تدريج‌ سريع‌تر حركت‌ مي‌دهند و تا آخرين‌ قدرت‌ وتوانايي‌ خود، اين‌ كار را ادامه‌ مي‌دهند، به‌ عالم‌ جذبه‌ مي‌روند و آن‌قدر به‌ ذكر ادامه‌ مي‌دهند تا به‌ خلسه‌ برسند و از خود بي‌ خود شوند.
در اين‌ حالت‌ آنها دست‌ به‌ اعمالي‌ مي‌زنند كه‌ هر بيننده‌اي‌ راشگفت‌زده‌ مي‌نمايد. آتش‌ مي‌خورند، بر آتش‌ راه‌ مي‌روند، ساج‌ سرخ‌ شده‌ بر سينه‌ مي‌زنند، سيخ‌ و خنجر در زبان‌ و گونه‌، گلو و شكم‌ و كتف‌ خود فرو مي‌كنند، شيشه‌ و لامپ‌ روشن‌ مي‌جوند، اشياي‌ بزرگ‌ را مي‌بلعند و با اتصال‌ شيشه‌ و لامپ‌ به‌ بدن‌ خود آن‌ را روشن‌ مي‌كنند.


ذكر دراويش‌ قادري‌ بر دو نوع‌، يكي‌ ذكر نشسته‌ و نام‌ «تهليل‌» و ديگري‌ ذكر ايستاده‌ به‌ نام‌ «هره‌» است‌. در ذكر نخست‌، حلقه‌وار مي‌نشينند و شيخ‌ يا خليفه‌ رهبري‌ ذكر را بر عهده‌ مي‌گيرد. او در حلقه‌ مريدان‌ قرار مي‌گيرد و در حالي‌ كه‌ تسبيحي‌ در دست‌ دارد به‌ رهبري‌ ذكر دراويش‌ مي‌پردازد. براي‌ ذكر ايستاده‌ «هره‌» دراويش‌ به‌ طور ايستاه‌ حلقه‌اي‌ تشكيل‌ مي‌ دهند و خليفه‌ در وسط‌ ايستاده‌ و رهبري‌ ذكر را به‌ عهده‌ مي‌گيرد. اين‌ ذكر با آهنگ‌ طبل‌ ، دف‌ و شمشال‌ همراه‌ است‌. دراويش‌ اين‌ فرقه‌ هر شب‌ سه‌ شنبه‌ و يا شب‌ جمعه‌ به‌ گرد «پير» جمع‌ شده‌ و مراسمي‌ در برابر او برگزار مي‌كنند.

موسس‌ اين‌ طريقه‌ خواجه‌ بزرگ‌ «مولانان‌ بهاءالدين‌ محمد نقشبند بخارايي‌» است‌ كه‌ در محرم‌ 717 هـ . ق‌ در ديه‌ «قصر عارفان‌ يا قصر مندوان‌» در يك‌ فرسنگي‌ بخارا به‌ دنيا آمد. برخي‌ از منابع‌ او را از سادات‌ حسيني‌ شمرده‌اند. در وجه‌ تسميه‌ نقشبند و معني‌ نقشبند ـ لقب‌ خواجه‌ بهاءالدين‌ ـ نظرات‌ مختلفي‌ وجود دارد، گروهي‌ نقشبند را در معناي‌ مجازي‌ گرفته‌اند و برخي‌ در معني‌ حقيقي‌. آنان‌ كه‌ معني‌ مجازي‌ را در نظر داند چنين‌ نوشته‌اند كه‌ بهاءالدين‌ از كثرت‌ ذكر به‌ درجه‌اي‌ رسيد كه‌ لفظ‌ جلاله‌ در درونش‌ نقش‌ بسته‌ است‌. اي‌ برادر در طريق‌ نقشبند ذكر حق‌ را در دل‌ خود نقش‌ بند

اما معني‌ حقيقي‌ كلمه‌ نقشبند صفت‌ مركب‌ فاعلي‌ است‌ از مصدر نقش‌ بستن‌ به‌ معني‌ تصوير كردن‌، نقاشي‌ كردن‌، صورت‌گري‌ و نقشبند به‌ معني‌ نقاشي‌ و مصور صورت‌گر است‌. نقاشان‌ برجسته‌اي‌ در اين‌ زمينه‌ در قرون‌ هشتم‌ تا دهم‌ وجود داشتند‌ و احتمال‌ نزديك‌ به‌ يقين‌ بهاءالدين‌ قبل‌ از ورود به‌ طريق‌ خواجگان‌، نقشبند بود. شايد اين‌ حرفه‌ پدرانش‌ هم‌ بوده‌ است‌. مروج‌ اين‌ طريقت‌ در كردستان‌ «مولانا خالد نقشبندي‌» است‌ كه‌ منسوب‌ به‌ تيره‌ ميكاييلي‌ از طايفه‌ «جاف‌» شهر زور است‌.
مولانا خالد در اواخر قرن‌ دوازدهم‌ هـ . ق‌ در قراداغ‌ در ناحيه‌ شهر زور متولد‌ شد، پس‌ از تعليمات‌ نزد پدر و استاداني‌ چون‌ «سيدعبدالكريم‌ برزنجي‌» و… به‌ سنندج‌ رفت‌ و نزد رييس‌العلماي‌ آنجا «شيخ‌ محمد قسيم‌» مشغول‌ تحصيل‌ شد. بعد به‌ سليمانيه‌ بازگشت‌ و در آنجا به‌ تدريس‌ اشتغال‌ ورزيد. فرقه ها و جمعيت های دراويش که همگی ريشه خود را به شکلی به مولانا جلال الدين منسوب ميدانند در سراسر منطقه همجوار و نزديک به ايران از جمله در ترکيه، سوريه، افغانستان، پاکستان و هندوستان پراکنده هستند.
سماع و نوعی از آواز و رقص صوفيان در اين کشورها در طول زمان شکل های مختلفی به خود گرفته است. در غرب موسيقی صوفيان را عمدتا از طريق گروههای دراويش معروف به " چرخ زن" ترک و سوری ميشناسند.ا ينان لباسهای بلندی می پوشند که قسمت پايين ان چين دار و پهن است. با شروع موسيقی و آواز به دور خود ميچرخند و موقع چرخيدن قسمت پايين لباس بالا ميرود و بسته به سرعت چرخيدن دامنه ان کم و زياد ميشود. اثر اين چرخش که بصورت دستجمعی انجام ميشود در حرکتی موزون و طولانی بيننده را نيز با خود مبيرد، سر او را به دوران مياورد و بتدريج از خود بيخود می کند و در حالت خلسه و آرامش فرو ميبرد. موسيقی که اين رقص را همراهی ميکند در هماهنگی کامل برای ايجاد اين احساس است. حمزه شکور يکی از برجسته ترين نمايندگان سنت آوازی دراويش سوريه است که رقص "چرخ" ان را همراهی می کند. حمزه شکور که علاوه بر آواز، قاری قرآن نيز هست در سال 1947 در دمشق متولد شد. برخلاف ترکها که سنت سماع را بيشتر نوسازی کرده و جنبه رمزآلود آن را کنار گذاشته اند حمزه شکور و جريان دراويش سوریه برعکس می کوشند در تداوم سنتهای سماع عمل کنند. در اين موسيقی از ني، قانون، رباب، عود و تنبور استفاده ميشود و اشعار عربی شاگردان و پيروان مولانا در کنار آيات و آوازهای قرانی خوانده ميشود.

اندي كرشاو يکي ازخبرنگاران معروف گزارشي از طريقه دراويش تهيه ودر نشريه تلگراف بچاپ رسانده باهم ميخوانيم : درباره دراويش بسيار شنيده بودم، به ويژه از صوفيان سنندج در كردستان ايران. اينكه بتوانم با آنان از نزديك آشنا شوم، آرزويي دراز مدت بود كه سرانجام به واقعيت پيوست.
دراويش سنندج بسيار كم مي خورند، بعضي از آنان خرمايي در روز، با اين حساب وقت زيادي دارند كه به انجام مراسم مذهبي و آئين هاي ويژه خود بپردازند. اكنون ما در ميان آنان بوديم و نگاهشان مي كرديم كه چگونه در اتاقي خالي از همه ترئينات، به نيايش مشغول بودند. مردان چهار زانو مقابل ما نشسته بودند، دف مي زدند و ذكر امام علي پيشواي شيعيان را به آهنگي خوش تكرار مي كردند.
راهنماي ما مرد مسلط و با اخلا قي است و از من مي خواهد از او در گزارش خود نام نبرم؛ در ميان درويشان شهرت طلبي گناه محسوب مي شود و انسان هرچه مي كند بايد براي خدا و بدون خودنمايي باشد. او سپس براي ما درباره چگونگي پيوستنش به سلك درويشان شرح داد: اينها درويشاني هستند كه وقتي در حالت وجد و سماع در مي آيند، حركاتي بس شگرف از ايشان ديده مي شود. عكس هايي روي ديوار است كه درويشان را در حالي كه شمشيري در پهلو، خنجري در سر يا سيخ بلندي در گردنشان فرو رفته نشان مي دهد. هيچ خوني به دليل برخي مهارت ها ديده نمي شود و حالت سماع و وجد به وجود مي آيد.
آنان مي گويند در حالت سماع چنان از خود بي خود مي شوند كه چون شيخ خنجر يا شمشير را در بدنشان فرو مي سازد، هيچ دردي حس نمي كنند و مدتي هم با وجود آن شيء در بدن به سماع ادامه مي دهند. آخر كار شيخ (يا مرشد) آن را از بدنشان بيرون مي كشد و زخم به سرعت خوب مي شود و جز اثر نامحسوسي از آن باقي نمي ماند. البته اين اعمال هميشه انجام نمي شود و گاه در شرايطي خاص يا براي ايجاد باور در يك تازه وارد صورت مي گيرد. عبدالرحمان يكي از دراويش، در برابر چشمان من ميخي بر بدن خود فرو مي كند:
هيچ دردي حس نمي كنم. ما وقتي مبادرت به چنين كارهايي مي كنيم، كاملا غرق در عالم وجد و بي خويشي هستيم و هيچ چيز حس نمي كنيم. ديدار از دراويش كردستان يكي از عجيب ترين و جذاب ترين تجربه هاي من در طول زندگي خبرنگاري ام بوده است؛ اينكه انسان داراي چه قدرت هاي خارق العاده اي است و چگونه مي تواند اين قدرت ها را در نزديك ساختن و پيوند خويش با درون خويش به كار گيرد، از همه دنيا و آنچه در او هست بگذرد و وارد جهاني سراسر عشق و شور و جذبه شود.( پي نوشته : عرفان ومعرفت ، انديشه هاي مولاناي روم وماندگار