کافه تلخ

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

اداب و سنن، لباس‌ها و تقسیم بندی‌های، ایل بختیاری



 
تشكيلات سازماني ايل بختياري
يكي ازمواردي كه كوچ نشينان را از ساير بخشهاي ايلي اسكان يافته متمايز مي‌كند نظام سياسي ـ اجتماعي آنان است. همبستگي و روابط ميان گروهي كوچ‌نشينان در چارچوب علايق مشترك جاي مي گيرد.

بختياري‌ها نيز داراي نظام تشكيلاتي منسجمي بوده‌اند كه بقاي جامعه ايلي را تضمين مي كرد. ويژگيهاي زندگي
كوچ‌نشيني، براي برقراري نظم و امنيت جاني و مالي گروهها و نيز اعمال سياست، برقراري نوعي از نظام تشكيلاتي و اداري را در تطبيق با محيط جغرافيايي ايجاب مي‌كرد. بنابراين، نظام تشكيلاتي ايل، به وجود آمده است.

اين نظام، همچون نظام تشكيلاتي جوامع يكجانشين داراي شعباتي بوده است. نظام انشعابي اين امكان را مي‌داد كه در سلسله مراتب تشكيلاتي كار اداره جامعه نظم خاصي داشته باشد كه بتوان آن را كنترل كرد.


ايل بختياري از نظر تشكيلات، داراي دو شاخه ايلي به نامهاي «هفت لنگ» و «چهار لنگ» است. »ظاهراً تسميه اين دو بلوك براساس مقررات مالياتي دوران صفوي است.سرداراسعد در تاريخ بختياري آورده است: «سبب تسميه هفت لنگ و چهار لنگ درست معلوم نيست

اما آنچه از روي حدس به دست آمده و در محضري كه ريش سفيدان قوم حضور داشتند و در اين باب مذاكرات زياد شد، آرا براين قرار گرفت از آنجا كه بنيچه ماليات ايليات از حيوانات است مثل بختياري از ماديان، قشقايي از گوسفند، شاهسون از شتر بنيچه بسته شده در يك عهدي كه ماليات بختياري مي‌بستند، بنيچه سه ماديان به بختياري بسته شد كه هفت پا قسمت هفت لنگ و چهار پا قسمت چهار لنگ و يك پا تخفيف داده شده يا جمع تفرقه شده، مقصود از تفرقه ايلياتي است كه از خارج پناه به ايلي مي برند و در ميان آن ايل زندگي و معاش مي‌نمايند»
پس از گذشت سالها، هنوز هم تقسيمات شاخه‌هاي هفت لنگ و چهار لنگ در بين كوچ نشينان بختياري و نيز افرادي كه از اين شاخه‌ها زندگي يكجانشيني اختيار كرده‌اند، در انتساب و معرفي خود، به كار برده مي‌شود.

اين دوشاخه هريك داراي قلمرو جداگانه‌اي بوده وشامل تعدادي «بزرگ طايفه» و «طايفه» است. اصولاً، طايفه مهمترين و اساسي‌ترين ركن تشكيلات سازمان ايلي است. اعضاي طايفه با قرابتهاي خوني به يكديگر وابسته هستند. «طايفه هانمايانگر اهميت سياسي و معيارهاي اجتماعي تشكيلات عشاير هستند.



تمام افراد يك طايفه (حداقل از نظر فكري) گذشته‌اي مشترك دارند. كوچ نشينان هر طايفه، داراي چراگاههاي تابستاني و زمستاني و مسير كوچ مشتركي هستند.» ژان پير ديگار، مردم شناس فرانسوي، تعبير جالبي از طايفه دارد:


«…طايفه سياست را بر هر امري مقدم مي‌شمارد و در صورت بروز ستيزي سخت و استثنايي به منزله يك گروه واحد قد علم مي‌كند. اعضاي طايفه، به طور بنيادي يكديگر را از طريق بعضي منافع مشترك، كه مهمترين آن قلمرو و سرزمين است، مي‌شناسند.»

نتيجه اينكه، در ايل بختياري طايفه واحد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بوده است. در حال حاضر در بين خانوارهاي كوچنده ايل، با وجود فروپاشي تشكيلات سازماني ايل، طايفه عنصري پاينده به نظر مي‌رسد.

هر چند كه در راس آن كلانتر وجود ندارد و اعضاي آن از نظر سلسله مراتب از هيچ مقامي تبعيت نمي‌كنند.

در حقيقت مي‌توان گفت كه اعضاي طايفه، بيشتر خود را از نظر همخوني و خويشاوندي با طايفه مرتبط مي‌دانند.
سلسله مراتب ايلي
در راس ايل، ايلخان يا ايل بيگ قرار داشته كه پيوسته از طرف حكومت مركزي انتخاب مي‌شد. اما در مواردي نيز خانهاي طايفه‌ها در اثر لياقت و يا با كمك‌هاي دريافتي از خارج از قلمرو ايل به ايلخاني مي‌رسيدند. بعد از ايل خان يا ايل بيگ، «كلانتر» قرارداشت.

پيشتر گفتيم كه طايفه ركن اين دو شاخه اساسي و عمده تشكيلات ايلي بوده است. روند تاريخي پيدايش نظام انشعابي ايلي بختياري هر چه كه باشد، كاركرد اين نظام است. بنابراين اگرچه در تقسيمات ايلي، ايل بختياري به دو شعبه و هر شعبه به چند بزرگ طايفه تقسيم مي‌شود، ليكن رده‌هاي قبل از طايفه تا ايل، بيشتر به صورت كنفدارسيون است كه فاقد مناصب و عنوان بوده است.
كلانتران مسئول اداره امور طايفه بوده‌اند، جمع‌آوري ماليات، تامين سپاه در مواقع لزوم، رفع اختلافات بين اعضاي طايفه با يكديگر يا اعضاء ساير طوايف ايل از طريق كدخدامنشي، سازماندهي كوچ و استقرار و نيز ساير امور مربوط به اداره طايفه بر عهده كلانتر بوده است.كلانتران از طرف ايلخان منصوب مي شدند.پس از كلانتر، كدخدا قرار مي‌گرفت كه از طرف كلانتر و به تاييد ايلخان انتخاب مي‌شد و يا بطور مستقيم از طرف ايلخان منصوب مي‌شد.

با آنكه در نوشته‌هاي محققان خارجي بعد از طايفه تقسيماتي چون «تيره» آمده است، ليكن عنواني براي رئيس تيره ذكر نكرده بيشتر به عنوان كدخدا اشاره كرده‌اند. همچنين تقسيمات بعد از تيره را «تش» گفته‌اند و براي رئيس تش نيز عنوان «كدخدا» ذكر شده است.
طي تحقيقاتي كه در در اكثر طايفه‌هاي ايل بختياري به عمل آمده، واژه «تيره» در بختياري‌ها چندان كاربرد ندارد و هميشه بعد از طايفه، عنوان «تش» به كار برده مي‌شود. به نظرميرسداگر بعد از «طايفه»، «تيره» و بعداز تيره «تش» قرار داشت، هريك ناگزير به داشتن عنواني براي رئيس خود بوده‌اند در حالي كه چنين نيست و نمي‌تواند در يك سلسله مراتب، يك عنوان به دو رده اطلاق شود.
تيره، واژه‌اي تركي است كه در بين عشاير ترك زبان به كار برده مي‌شود. در عشاير بختياري مترادف واژه تيره، «تش»به كار مي‌رود. تيره مجموعه‌اي كوچك از مردم است كه از تقسيم طايفه يا قومي معين به وجود آمده باشد. گاهي اوقات تيره به معني نسل نيز بكار برده مي‌شود.
هرگاه از يك بختياري در قلمرو ايلي خود خواسته شود كه خود را معرفي كند، اين فرد ابتدا خود را به طايفه‌اي منتسب مي‌كند. سپس بلافاصله نام «تش» منسوب به خود و بعد از آن «اولادي» را كه به آن وابسته است ذكر كرده و در پايان نام مالي كه در آن زندگي و كوچ مي‌كند،را نام مي‌برد.
در راس «تش» كدخدا قرار دارد.كدخدا از طرف كلانتر منصوب مي‌شد و بعد از كدخدا «ريش سفيد» بود كه در راس اولاد قرار داشت.

ريش سفيد عنواني افتخاري بوده از نظر سلسله مراتب ايلي، منصب وي چندان اهميتي نداشته و بيشتر براي اداره امور جزيي «اولاد» گمارده و يا از طرف اعضاي اولاد انتخاب مي‌شد كه معمولاً از ميان مسن‌ترين افراد بود.

عنوان بعد
از ريش سفيد، مربوط به «سرمال» يا «گپ مال» بود. گپ مال توسط اعضاي خانوارهاي عضو مال و معمولاً از بين مسن‌ترين مردان انتخاب مي‌شد.


تقسيمات ايلي
همانطور كه يادآور شديم، ايل بختياري به دو شاخه هفت لنگ و چهار لنگ تقسيم مي‌شود. شاخه هفت لنگ خود از چند بزرگ طايفه (باب) و هر بزرگ طايفه از چند طايفه تشكيل مي‌شود. هر طايفه از چند «تش» و هر تش از چند «اولاد» و هر اولاد از چند «مال» تشكيل مي‌شود.
مال نيز به نوبه خود از عضويت تعدادي خانوار
به وجود مي‌آيد. در شاخه چهار لنگ، بر خلاف هفت لنگ، باب وجود ندارد.

تقسيمات آن بعد از بزرگ طايفه، تقريباً شبيه تقسيمات هفت لنگ است.


تقسيمات ايلي بر مبناي سلسله مراتب ايلي استوار بوده است.

چون سلسله مراتب ايلي و تشكيلات سازماني ايلي در حال حاضر وجود ندارد، بنابراين تقسيات ايلي نيز عينيت خارجي ندارد و بيشتر
يك ذهنيت دروني است. به همين منظور خانوارهاي بختياري كوچنده هنوز هم كدخدا را به تقسيمات ايلي وابسته مي‌دانند. به بياني ديگر مي‌توان گفت كه تقسيمات ايلي تقريباً همان «شجره‏‏‎ْ النسب» بختياريهاست.

در حالي كه از نظر اداري و رعايت قوانين و قراردادهاي اجتماعي و اقتصادي درون ايلي، كمتر از اين تشكيلات تبعيت مي‌كنند كه خود سبب بروز مسائل و مشكلات بسياري در زندگي ايلي مي‌شود.




مذهب در میان بختیاریهاایل بختیاری قبل از آنکه تشیع در مملکت ایران رواج داشته باشد،شیعی مذهب بودند ودر مذهب خود،کمال تعصب را به خرج می دادند وسرایت این مذهب از شهر شوشتر به آنجا شده.درکتاب "مقامات المومنین"مسطور است که در عهد خلافت بنی امیه و بنی عباس اهالی خوزستان معتزلی مذهب بودندتا اینکه"امیرنجم الدین آملی"که از سادات بود به شوشتر آمدو دختر عزالدوله را که بزرگ سادات آن مناطق بود تزویج نمود و در رواج مذهب تشیع کوشید.برخی قبول کردند و عده ای نپذیرفتند تا در اوایل سلطنت صفویه،"نورا..مرعشی" سایرین،از جمله بختیاریهارا با تشیع آشنا نمود
نقل از کتاب "تاریخ بختیاری"تالیف:علیقلی خان سردار اسعدوعبدالحسین لسان السلطنه سپهر



لچک (کلچه)


زنان بختياري كلاهي بر سر دارند كه آن را لچك مي گويند( در برخي گويش ها مانند گويش ميوندي آن كلچه ناميده مي شود ) . روي لچك منجوق دوزي شده است و دو بند از كنار گوش ها وجود دارد كه براي ثابت نگه داشتن لچك روي سر كاربرد دارد . در قديم زناني كه از خانواده هاي غني تر بودند جلوي كلچه را سكه دوزي مي كردند كه جلوه زيبايي به لچك مي داد و اين نوع ، به لچك ريالي معروف بود.

روي لچك مينا انداخته مي شود كه روي شانه ها و سرتاسر پشت را مي پوشاند و دو گوشه آن زير گلو سنجاق مي شود . البته قسمتي از لچك كه منجوق دوزي شده از زير مينا مشخص است . مينا غالبا از جنس توري است و حدود سه تا چهار متر مي باشد.معمولا در هنگام كار و يا عزا دستمالي چهار گوش تيره رنگ به نام كلوت روي مينا مي بندند. نحوه بستن كلوت به اين نحو است كه دو گوشه آن را تا مي كنند تا به صورت نواري پهن در آيد . قسمت پهن نوار را روي پيشاني مي بندند و دو گوشه آن را در پشت سر گره مي زنند و آويزان مي كنند.

آرايش موها در زير لچك و بستن مينا به نحوي خاص صورت مي گيرد . براي اين كار ابتدا موها را از وسط فرق باز مي كنند و يك فرق ديگر نيز از روي يك گوش تا گوش ديگر يعني موهاي سر عملا چهار قسمت مي شود . دو قسمت پشت سر را جدا گانه مي بافند و تبديل به دو گيسو مي كنند . بعضي از زنها به ابتكار خود در انها اين گيسوها را به هم وصل مي كنند.

پس از بافت گيسوهاي لچك را روي سر مي گذارند و دو بند آن را زير گلو گره مي زنند. دو قسمتي از موها كه در جلوي سر قار مي گيرد از زير لچگ بيرون مي آيد به اين موها ترنه مي گويند ، هر كدام از ترنه ها را به تنهايي مي تابند و نوك آن را زير بند لچك قرار مي دهند بعد از اين كار نوبت به بستن مينا مي رسد.

يك گوشه مينا را درست روي لچك ، بالاي گوش راست قرار مي دهند و سنجاق مي كنند. ادامه مينا را يك دور و نيم دور گردي صورت مي چرخانند يعني از روي سر رد كرده و زير چانه و باز رد مي كنند تا به گوش چپ برسد و بالاي گوش چپ سنجاق مي كنند. دو مرتبه آن را در جهت عكس چرخانده و رها مي كنند. قسمت الاس نماي لچك از زير مينا بيرون مي ماند. پس از بستن مينا دو قسمتاز گيسوي ترنه در دو طرف صورت روي گونه هاي نمايان است .

معمولا يكي از زيورآلتي كه به لچك و مينا افزوده مي شود سيزن بن مي باشد سيزن بن زنجيري نقره اي است كه به آن سكه هايي وصل كرده اند و جلوه اي زيبا دارد . دو سر سيزن بن را به بالاي دو گوش روي مينا و لچك نصب مي كنند و از پشت سر مي آويزند .



در عكس زير سيزن بن هايي را كه دو فرد كناري دخترك پشت ميناي خود آويزان كرده اند به خوبي مشاهده مي شود ( البته سيزن بني نيز به مينا دخترك آويزان است كه اشتباها در جلوي مينا قرار گرفته است )





هم چنين در اين عكس ترنه هاي تابيده شده و نحوه قرار گرفتن آنها در زير مينا و لچك مشاهده مي شود.



شلوار دبيت
مردان بختياري معمولا شلواري مشكي رنگ به پا دارند كه به شلوار دبيت معروف است . خصوصيت بارز و متمايز كننده اين شلوار دمپاي بسيار گشاد آن است به طوريكه جلوه ويژه اي به اين لباس مي دهد ؛ عرض دمپاي اين شلوار معمولا بالاي پنجاه سانتي متر مي باشد .

پوشيدن شلوار دبيت با كت نيز مرسوم است . معمولا اگر شلوار دبيت را با كت بپوشند ، يك دوال ( كمر بند ) چرمي كه پهناي بالاي هفت سانتي متر و چفت رزه اي (سگكي) ساده دار ، را محكم به كمر شلوار مي بندند و اگر شلوار دبيت را همراه چوقا به تن كنند . دوالي چرمي با پهناي كم بر روي كمر شلوار آويزان مي كنند. بختياري ها در انتخاب دوال حساسيت خاصي دارند، از دوالي چرمي معروف به چرم بلغار بسيار تعريف مي كنند و اين چرم را بسيار مي پسندند.

آنگونه كه مشخص است به دليل دست و پا گير بودن شلوار دبيت ، اين شلوار نمي توانسته شلواري مناسب براي كوهستان هاي بختياري باشد و به احتمال زياد در قديم همانگونه كه امروزه مرسوم است ، مردان بختياري در هنگام كار از شلواري مناسب تر استفاده مي كردند ؛ البته برخي از مردان هنگام كار و يا كوهپيمايي دو طرف شلوار را بالا مي آورند و در زير كش كمر قرار مي دهند ؛ كه با اين كار دمپاي شلوار از زير دست و پا جمع مي شود .

براي دوخت شلوار دبيت دسته كم نياز به دو و نيم متر پارچه مشكي اعلا مي باشد .بهترين و مرغوب ترين پارچه دبيت به دبيت حاجي علي اكبري شهرت دارد ؛ مرغوبيت اين پارچه به خاطر رنگ ثابت و نرمي آن مي باشد . اما در سالهاي اخير نوع بدل اين پارچه وارد بازار شده كه مارك همان پارچه اصلي را دارد اما پس از چند بار شستن ، رنگ آن به زردي مي گرايد .

دوخت اين شلوار آنچنان مشكل نمي باشد . معمولا كمر شلوار را با سه كش مي دورند تا جلوه اي بهتر داشته باشد ، اما طريقه ديگري براي دوخت كمر شلوار دبيت وجود دارد كه به كمر چين معروف است . در اين طرز دوخت ، خياط با مهارت خاصي كمر شلوار را دوخت مي زند به طوري كه ديگر نيازي به كش كمر نيست و كمر شلوار با چفت باز و بسته مي شود . شلوار دبيت يك جيب بيشتر ندارد . اين جيب در سمت راست قرار مي گيرد و با يك زيپ و يا چند چفت بسته مي شود .

لباس بختیاری
چوقا
چوقا بالاپوشي است سفيد رنگ ، با خطوط راه راه سياه ، بدون آستين و جلو باز كه مردان بختياري بر تن مي كنند. قد آن تا بالاي زانو مي رسد و معمولا در زير آن پيراهن آستين دار مي پوشند. در مورد خطوط چوقا گفته مي شود كه از روي مقبر كورش تقليد شده است . خطوط چوقا به طوري است كه خط هاي سفيد نماد سپنتا مينو ( فرشته نيك ) از پايين به بالا مي آيند و خطوط سياه نماد انگره مينو ( اهريمن ) از بالا به پايين مي آيند و بيانگر پيروزي هاي نهايي خوبي ها بر بدي هاست.

در شمال شرقي دزفول دهي به نام ليوس وجود دارد كه سابقا در آنجا چوقايي بافته مي شد كه به چوقاي ليوسي معروف بود و نمونه پنبه اي آن را برزگرها و كارگرهاي بختياري بر تن مي كردند. در حدود هشتاد سال پيش يك نمونه خوب و ريز بافت پشمي از چوقا را زني از اهالي ليوس براي سالار شجاع كه ايلخان چهارلنگ و از خوانين محمد صالح و پسر عموي عليمردان خان بوده است مي بافد و هديه مي فرستد كه از آن پس به چوقاي سالاري شهرت يافت و ساير خوانين و اعيان بختياري نيز بر تن كردند . در حال حاضر نيز چوقاي كيارثي بفت ( بافت طايفه كيان ارثي ) به دليل زيبايي ، كيفيت بالا و وزن بسيار سبك ( وزن آن كمتر از يك و نيم كياو گرم مي باشد ) مقبوليت خوبي دارد و در بين بختياري ها معروف است.

ريسيدن پشمي كه مي خواهند از آن چوقا درست كنند بسيار مشكل است. از بين كلي پشم اعلاء ترين ، نرم ترين و لطيف ترين الياف آن را انتخاب مي كنند و به دقت با صابون مي شويند . زناني كه قصد ريسيدن الياف چوقا را دارند ، ناخن شصت دست چپشان را مدتي بلند مي كذارند . سوراخ كوچكي در ناخن بلند شده ايجاد كرده و پشم را از آن عبور مي دهند و به شكاف يك دوك كوچك متصل مي كنند . پشم در حد سوراخ ناخن از آن عبور كرده و با حركت دوراني دوك تبديل به نخ نازك و يكنواختي مي گردد. براي پود چوقا هميشه از اين نوع خامه استفاده مي كنند. و در بعضي موارد تار آن را از پنبه مي گيرند.

چوقا نوعي ساده بفت است و براي بافت آن از دار خوابيده استفاده مي كنند . تكنيك بافت آن نيز همان تكنيك گليم بافي است منتها خيلي ريز بافت است و تار و پود نازك دارد.

نقش زنان عشاير در اقتصاد خانواده
در هر خانواده ايي ، مسكن ، خوراك و پوشاك سه عامل اصلي اقتصاد است . اگر اين سه عامل فراهم نشود زندگي و حياط هر خانواده با خطر جدي مواجه مي شود . حال به ايفاي نقش زنان عشاير در اين سه مقوله مي پردازيم .
1- مسكن : مسكن عشاير را سياه چادرهايي تشكيل مي دهند كه از موي بز ساخته شده اند . زن عشايري موي بز را با دوك خود بارها و بارها مي تابد تا محكم و آماده شود . سپس روزهاي متمادي ، شايد چند ماه ، موها را به هم مي تند . و قسمت هاي اصلي سياه چادر را كه لت ناميده مي شود مي بافد . و با دسته ايي از نخ خاي مويين به هم مي دوزد . جهت اين نياز مهم ، هزينه ايي پرداخت نمي گردد و به خودي خود باري از دوش مردان برداشته مي شود .
2- خوراك : كل غذاهاي لبني و پروتئيني توسط زنان فراهم مي گردد . زنان شير را مي دوشند و با آن ماست يا پنير درست مي كنند . ماست را مي زنند و دوغ وكره درست مي كنند . از دوغ كشك درست مي كنند . آنها مي پزند . و پا پرورش مرغ از خريد تخم مرغ هم بي نياز مي شوند .


3- پوشاك : زنان عشاير در قسمتي ديگر از كارهاي خود با تابيدن و ريسيدن پشم و موي گوسفندان و رنگ كردنشان به بافتن قالي و قاليچه ، گليم و جاجيم هاي رنگارنگ مي پردازند ، تا هم هنر زن ايراني را به نمايش بگذارد و هم با فروش آنها خانواده ي خود را ياري كند . گليم ، قالي و قاليچه زير اندازهاي بسيار خوب و محكمي هستند و به قيمت بسيار بالايي در بازارهاي كشور و در سطح جهان به فروش مي رسند .




زنان عشاير در آوردن هيزم و آب و تربيت فرزندان مشغول به كارند . با توجه به مسائل بالا و فعاليت هاي زنان در زندگي خانوادگي مزدي دريافت نمي كنند و تصميم گيري جهت زندگي به عهده ي مردان است .


رقص بختیاریمردمان بختیاری در مواقع برگزاري جشن‌ها و سرورها رقص‌هاي متنوعي دارند كه از معروفترين آنها رقص‌عروسي، رقص‌دستمال، رقص‌آرام، رقص‌تند و رقص مجسمه است.

رقص‌عروسيدر مراسم عروسي زن ومرد بطور گروهي باهم مي‌رقصند و با اينكه قيد و بند حجاب كاملاً در اين منطقه وجود دارد ر(البته‌براي‌غريبه‌ها)، در مراسم شادماني شركت آنها در رقص‌هاي گروهي مجاز است و مي‌توانند دست در دست ديگر رقصندگان با آهنگ ساز و دهل برقصند.

رقص دستمالرقص محلي زنان در اين هنگام تماشايي است، زيرا زنان با لباسها ي رنگارنگ و زيور آلات مخصوص، در رقص دستمال شركت مي‌كنند. دو عدد دستمال در دو دست خود ميگيرند و با تكان دادن دست و پا و جلو و عقب رفتن، در محيط دايره فرضي مي‌رقصند، در حالي كه تماشاگران آنها را در بر گرفته‌اند هركه قدرت تحمل رقص بيشتري را داشته باشد مورد تشويق تماشاچيان قرار مي‌گيرد.

رقص آرامدر اين نوع رقص، رقصندگان سه قدم به طور ضربي به جلو بر مي‌دارند و دو قدم به عقب بر مي‌گردند و اين رفتار طوري تنظيم شده است كه از دايره منظم رقص خارج نمي‌شوند، ريتم اين نوع رقص به نسبت رقص‌هاي ديگر بختياري آرام است.

رقص تـنددر اين نوع رقص نيز حركات پاها مثل رقص آرام است با اين تفاوت كه رقص ريتم تندي دارد. اجرا كنندگان رقص دستمال‌ها را تندتند به دور سر مي‌چرخانند و روي شانه‌ها مي‌اندازند. گام‌ها نيز به صورت تند به طرف جلو برداشته مي‌شوند ولي رقصندگان به عقب بر نمي‌گردند.

رقص مجسمهاين رقص با آهنگ ساز اجرا مي‌شود. هر وقت كه نواي ساز قطع مي‌شود، رقص كننده نيز در همان حال به آن حالتي كه آخرين لحظه آهنگ بوده، در جاي خود مي‌ايستد و تا آهنگ بعدي نواخته نشده حق ندارد از خود حركتي ظاهر نمايد. مهارت رقصنده در حالتي مشخص مي‌شود كه بتواند به موقع توقف كند و به موقع حركت نمايد.

يکي از مهمترين آداب و رسوم در ميان ايلات و عشاير ايران رقص يا حرکات موزون و ريتميک مي باشد . هرچند رقص درکنارموسيقي به عنوان يک سرگرمي و عاملي روحيه بخش ، نشاط آور و شادي آفرين مطرح است که به زندگي سخت و دشوارايلياتي سخت کوش، رنگ و جلايي خاص مي بخشد ، لکن رقص از جنبه هاي ديگري نيز قابل بررسي است .

رقص به عنوان يک هنر در کنار موسيقي و شعر بيان کننده حالات روحي و وسيله اي براي بيان احساسات و عواطف فردِايلياتي بوده و نيزابزاري جهت ايجاد ارتباطِ نمادين مي باشد .

رقص درهمراهي با قصه گويي ونقالي نوعي نمايش گونه ي پرشور براي جذاب کردن کار قصه گوست و از اين جهت قابل مقايسه با پانتوميم يا نمايش صامت در تئاتر مي باشد که در آن فارغ از صحنه آراييهاي مرسوم ، تنها با حرکات صورت ، دستها و بدن ، معنايي خاص را به بيننده القا مي کنند .



رقص همچنين کارکردهاي ديگري مانند برانگيختن حس تعاون و دوستي از يکسو و پرورش احساس رقابت سازنده ميان افراد ايل دارد و سبب آمادگي جسماني و رواني براي انجام کارهاي سخت زندگي کوچ نشيني مي شود . بايد توجه داشت که در اکثر ايلها و عشاير ايران همچنانکه بخش عظيم ، مهم و سختي از کارها بر دوش زنان است و زنان نيز دوش بدوش مردان و گاهي حتي بسيار فراتر از آنها به کار مي پردازند و در تقسيم کار اجتماعي واجد نقشها و جايگاههاي مهم و قابل توجهي هستند، درآيينها و رسوم نيز همه ي افراد ايل اعم از مردان و زنان همراهند و اصولا" در رقصها خصوصا" آنها که بازگوکننده ي مفاهيم خاصي هستند، هم زنان و هم مردان داراي نقش برابر مي باشند و در رقصهاي آييني همه با هم مي رقصند . اين همراهي زنان با مردان در رقص ، در گذشته و تاريخ تمامي عشاير به چشم مي خورد، لکن در معدودي از عشاير اکنون زنان و مردان در دستجات جداگانه اي مي رقصند .
در بررسي رقصهاي مختلف در ميان ايلات و عشاير ايراني با توحه به خصلتهاي مشترک بايد رقص و آداب آن را از جنبه هاي زير مورد توجه قرارداده و به اين نکات توجه کرد :
1) جنبه هاي نمادين و مفهومي رقص : رقصها داراي بار مفهومي و نمادين مي باشند بنابراين در بررسي رقصها بايد به جنبه هاي نمادين رقصها که در حرکات دستها ، پاها و کل بدن قابل استخراج است توجه گردد. معاني مختلفي دررقصها نهفته است. گاه شکر گزاري به درگاه خداوند گاه ترتيب خاص يکي از کارهاي زندگي عشايري مانند پشم چيني گوسفندان يا کارهاي کشاورزي ، سوارکاري ، جنگ با مهاجمان فرضي و تهديد آنان در قالب حرکات رقصنده بيان مي گردند .
2) جنبه ي تاريخي رقص : رقص مانند ديگر عناصر فرهنگي هر قوم ، ريشه در گذشته ي تاريخي آن قوم دارد و با گذشت زمان مفاهيم و آداب آن به دلايل مختلف تغيير کرده يا تثبيت شده است .رقصهاي ايلات و عشاير نيز از اين قاعده مستثنا نبوده است وريشه در تاريخ ايل دارد جنگها و تهاجم بيگانگان به ايل از مهمترين عوامل تاريخي است که در رقص ها نمود يافته است. از سوي ديگر با تحميل يکجانشيني يا تخته قاپو به ايلات از خشونت حرکات و سرعت ريتم موسيقي و رقص کاسته شده است . از سوي ديگر با تسلط اقوام ديگر يا نفوذهاي فرهنگي که در پي مغلوب شدن و تحت سلطه در آمدن ايلها در طول تاريخ به وقوع پيوسته است ، تغييراتي پيش آمده و رقصهاي کنوني بيشتر آميزه اي از رقصهاي اصيل و عناصر تازه تر مي باشند . مثلا" با تسلط اعراب بر ايران يا در طي سلطه ي مغولها تاثيراتي را مي توان در رقص ايلات مشاهده کرد . مثلا"جنبه هاي آماده سازي بدني وتمرينات دفاعي و جنبه هاي اسطوده اي تقويت شده است.
3) جنبه ي تعاون و همراهي و هماهنگ کنندگي رقص : رقصها نوعي هماهنگي و روحيه ي تعاون و همکاري را در شخص ايجاد مي کنند . نزديکي گروه رقصنده با يکديگر و حرکات يکنواخت و هماهنگ گروه با توجه به تلاشي که هرشخص در طي آن سعي مي کند خود را با ديگران هماهنگ کند نوعي روحيه ي برادري و تعاون در ميان افراد ايل پرورش مي دهد .
4) جنبه هاي عرفاني رقص : يکي ديگر از جنبه هاي قابل تامل در رقص ايلات و عشاير وجود عناصر عرفاني ، رازورزي و گنوسيسم است همچنانکه در سماع سعي بر آن است که با برداشتن پرده ي عناصر مادي مانند زبان و جسم ، بيواسطه و مستقيم به انوار حق واصل شد، گاه عناصر عرفاني و نزديک به سماع يا رقص عارفانه در رقصها ديده مي شود و گاه مانند رقص و آهنگ مرغ حق در عشاير شرق و جنوب خراسان رقص به تمامي در خدمت عرفان و خداجويي بيواسطه است . از سوي ديگر گاه رقص حالت نوعي رياضت و تزکيه ي نفس به خود ميگيرد .
5) جنبه هاي اسطوره اي رقص ايلياتي : اين نيزاز مهمترين عناصر رقص ايلي است توجه به اسطوره ها و سعي در نمايش داستانها ي اساطيري و حماسي از عواملي است که بايد مورد توجه قرار بگيرد .


6 ) جنبه ي آماده سازي بدني و ورزش براي کسب توانايي انجام کارهاي سخت : رقصها خود نوعي ورزش سخت و آماده کننده ي بدن براي انجام کارهاي سخت هستند و در طي آن همانند نوعي ورزش بدن پرورده مي شود و به آمادگي لازم جهت انجام امور و کارها مي رسد . در رقص چوب بازي که علاوه بر خراسان در بسياري ايلهاي ديگر مثل بختياري ها و قشقايي ها انجام مي شود ريشه و بنياد رقص به زمان تسلط مغولها به ايران مي رسد که افراد ايل در طي رقص با چوب توانايي دفاع و حمله را مي آموزند و در آن تبحّر مي يابند .
7) جنبه ي رقابت رقص : در رقصها ي عشايري نوعي حس رقابت برانگيخته ميشود که سازنده است و بهشخص انگيزه مي دهد تا با جديت کوشش و تمرين بيشتر مهارت خود را ارتقاء بخشيده خود را به موقعيت مرتبه ي اول و بهترين رقصنده نزديک کند . رشد روحيه ي رقابت از رقص به کارهاي ديگر کشيده مي شود و به افراد انگيزه بري تلاش بيشتر و انجام بهتر کارهاي ايل مي دهد .
8 ) جنبه شادي ، سرگرمي و آييني در مراسم هاي خاص از آنجا که زندگي کوچ نشيني زندگي سخت همراه با انجام کارهاي طاقت فرساست اين نوع زندگي نيازمند کسب روحيه و استفاده از عناصر شادي بخش و سرگرم کننده است در زندگي ايلي هر لحظه مي تواند حوادث سخت و جانفرسايي در بر داشته باشد از سوي ديگر در کنار روزهاي سخت و پر کار زمانهايي نيز فرا مي رسد که در ييلاق يا قشلاق ايل کار چنداني براي انجام ندارد اين درست فرصتي است که در عروسيها مراسم ختنه سوران و ديگر آيينهاي سرور و شادماني و سرگرميها فرصت بروز مي يابند مهمترين سرگرميهاي ايلي را مي توان در رقصها و بازيها ديد . عناصر مشترک بسياري مابين رقصها و بازيها وجود دارد در ميان عشاير فارسي زبان خراسان به رقص ، واژه ي بازي اطلاق مي شود در عين اينکه بازي يا رقص بسيار جدي گرفته مي شود و گاهي حتي نوعي عبادت ، دعا يا طلب حاجتي از آفريدگار به حساب مي آيد .
9 ) جنبه ي موسيقايي و ريتميک : همراهي سازهاي خاص در هر ايل که نشان از روحيات خاص با رقص و هماهنگي سازها و فراز و فرود آن در هماهنگي با موسيقي و سازهاي خاص هر ايل
10 ) جنبه ي منعکس کننده ي روحيات خاص هر ايل که علاوه بر رقص در اشعار خاص هر ايل نيز قابل دستيابي است
11 ) جنبه هاي ديني رقص : رقصهاي ايلي گاه حالت عبادت يا طلب حاجتي به خود مي گيرد مانند رقص طلب باران در عشاير جنوب خراسان . در برابر چنين رقصهايي معمولا" نه تنها رقصنده بلکه ديگر افراد حاضردر صحنه نوعي حالت احترام و اعتقاد قابل رويت است . اين رقصها بسيار جدي گرفته مي شود و همگان در انجان آن که نوعي عبادت به حساب مي آيد همکاري مي کنند .
12 ) جنبه ي بخاطر سپاري کارها يا آيينهاي خاص : دررقصهايي که اين جنبه در آن ديده ميشود نوعي کار ، فنّ يا مراسم خاص با دقت و وسواس کامل به اجرا در مي آيند اين رقصها همچنين نوعي کارکرد آموزشي براي جوانترها دارند و شخص را براي انجام يک کار يا آيين خاص آماده مي سازند مثل رقص شاليکاري در مازندران و يا رقص قاسم آبادي در گيلان يا رقص خوشه چيني در فارس يا رقص گندمکاران در عشاير خراسان . در رقص قاسم آبادي مراحل کامل نشا کردن برنج و مراحل ديگر برنج کاري به ترتيب و بطور کامل اجرا مي گردد .


رقص در ايل بختياري :رقص در ايل نشاني از هم بستگي ، اتحاد و عاطفه است ، همه مي رقصند دست در دست و دوشادوش يکديگر . اگر رقص فردي هم باشد به منظور زورآزمايي است همانند چوب بازي که نوعي نشان قدرت واعتماد است ، آن هم همراه با موسيقي پرتحرکي که يادآور جنگ و ستيز است.
از رقصهاي رايج و پرتحرک بختياري رقص « سه پا » را بايد نام برد ، در اين رقص زن و مرد با نواي توشمالان مي رقصند ، سه قدم برمي دارند بعد يک پا را جلو مي گذارند و يک دست را پايين و دست ديگر را بالا نگه مي دارند ، اين حرکت با نظم و ترتيب خاص تکرار مي شود .
از ديگر رقصهاي مرسوم ومعروف در ايل بختياري رقص گروهي «جيران ، جيران» است که گروهي است و مردان و زنان باهم در آن شرکت مي کنند و مي رقصند .
ازديگررقصهاي گروهي بختياري ها که درآن حرکات دست و پا بسيارسريع بوده و نيازمند قدرت وانعطاف بدني بسيار است رقص « هي دته » مي باشد که همراه آهنگي ريتميک اجرا مي شود .
از جمله رقصهاي ديدني بختياري ها که کم وبيش با اشکال مشابه و اندک تفاوتي در اکثر عشايرايران موجود است رقصي است با نام رقص آهنگ مجسمه - مشابه اين رقص در نواحي لرستان با نام « خُوس » يا « خَسَه » و در خراسان و ايلات کرمانج که طايفه اي کرد هستند در شکلي مشابه انجام مي گردد . در طي اين رقص که با نواي سازهاي نوازندگان ( توشمالان در ميان بختياري ها ) و همراه فراز و فرودهاي موسيقي به تناوب اوج مي گيرد وفروکش مي کند زنان و مردان همراه هم ، مي رقصند . توشمالان در حين اجراي آهنگ به ناگاه نواي موسيقي را قطع مي کنند و در اين حال رقصندگان بايد مانند مجسمه بايستند و تکان نخورند .
در اين حال عده اي با دادن انعام و شيريني از توشمالها مي خواهند تا مجددا" بنوازند به اين ترتيب نواي موسيقي با رديگروبه ناگاه آغاز شده واين فرازوفرودها ادامه مي يابد.لازم به توضيح است که نوازندگان و خوانندگان که حافظان فرهنگ موسيقايي و اشعار محلي هستند و سينه به سينه اين فرهنگ شفاهي را حفظ مي کنند در هر ايل با اصطلاحي خاص خوانده مي شوند و در ايل بختياري به طور کلي به آنها توشمال مي گويند .
هفت لنگان به آنها « توشمال » يا « ميشکال » و چهارلنگان به آنها « خطير » مي گويند . در ايل بختياري هر طايفه و تيره اي توشمال و خواننده ي خاص خود را دارد تا همواره همراهشان باشند و در مراسم سوگواري و شادي کوچ نشينان را همراهي کنند .

توشمالان در ايل بختياري ، زنان و مرداني عاشق پيشه و شاعر مسلک هستند که بيشتر اوقات زندگي شان صرف ساختن ابيات ، لطيفه ها ، متلها و ضرب المثلها مي شود و در واقع يکي از مهمترين اقشار پديدآورنده و نگاهدارنده ي آثار و ادبيات عاميانه و فولکلور اين سرزمينند .

در مجالس رقص بختياري ؛ زنانِ توشمال با صداي گرم و گيراي خود اشعار و ترانه هايي را در متن آهنگ نوازندگان ، مي خوانند و مردان نيز با ابيات دلپذير و شورانگيزي به آنها پاسخ مي دهندو بسته به نوع مراسم در حاضران شور و حال پديد مي آورند .
در بررسي اجمالي رقص و مراسم آن و رفتارشناسي متقابل نوازندگان ايلي و ساير اعضاي ايل و ريشه هاي تاريخي رقص در ايل بختياري به اختصار مي توان اين نکات را مطرح کرد :
رقص نمادي از وابستگي هاي عاطفي اعضاي ايل ،اتحاد ،همدلي و هماهنگي اعضاي طايفه وايل است .رقص دسته جمعي اعضاي ايل در کنار يکديگرنشانگر آن است که تمامي اعضا در برابر هر عامل خارجي متحد و يکپارچه اند و در حفظ داشته هاي فرهنگي يکدل و مصمم .
حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا ، کارکرد زنان در انجام امور ايل و احترام متقابل مردان ايل به آنان را مي رساند .مردان ايل در همراهي زنان در رقصهاي نمادين نشان مي دهند که از نقش موثر زنان در فعاليتهاي اجتماعي و فني ايل آگاهند و براي آن ارزش قائلند .
حضور زنان اين مطلب را مي رساند که مردان و در مجموع تمامي آحاد عضو ايل ، ضمن برخورداري از زحمات زنان ، آن را براي هر بيننده ي خارجي مطرح مي کنند و تمايل دارند تا اين موضوع به خوبي روشن شود که زن و مرد ايلياتي در کنار هم امورايل را به انجام مي رسانند و به يک اندازه در آينده ي ايل موثرند . حضور زنان در جمع توشمالها يا خوانندگان ايل نشان از اجازه ي ابراز وجود و بيان احساسات ، عواطف و عقايد زنان در ايل دارد .
آداب خواستگاری و عروسی در فرهنگ بختياری
عناصري كه پيوسته در اين ايل مورد عنايت خاص بوده به قرار زير هستند :
1- تفنگ
2- اسب
3- زن خوب كه داراي (جمال ، كمال ، قابليت ، شعور اجتماعي و اصالت خانوادگي و ...) باشد كه بخشي از فرهنگ ماندگار و ديرپاي ايل را در ازمنه تاريخ به خود اختصاص داده است.


علاوه بر ازدواجهاي همتراز يعني طايفه ها و خانواده هايي كه از جهت شؤون اجتماعي از موقعيت تقريباً مساوي و هم شأن برخوردار مي باشند. ازدواج هاي ديگري نيز به شرح زير صورت مي گرفت.

1- ازدواج ناف برون
در ميان ايل بختياري رسم بر اين بوده كه هرگاه دختر و پسري در زماني نزديك به هم متولد گردند ، اولياء اين اطفال از همان بدو تولد تصميم مي گيرند تا بند ناف نوزاد دختر را به نام پسري كه تازه ديده به جهان گشوده و ياكمي از وي بزرگتر است مي بريدند، به اين نيت كه به هنگام بلوغ اين دو كودك با هم ازدواج نمايند.
2- ازدواج خون بس
بختياري ها با تكيه بر باور و خلق و خوي خويش در غيرتمندي كمتر ظلم و فشار را تحمل مي نمايند ، و چنانچه اجحافي در حق آنان روا مي گرديد ، در صدد انتقام برمي آمدند و با بروز هرگونه تنشي ممكن بود نزاعي بين دو طايفه يا دو خانواده بوجود آيد كه در نتيجه يك نفر از آنها كشته مي شد ، طايفه و خانواده شخص فوت شده پيوسته در صدد انتقام بر مي آمدند و اگر ميانجي گري اشخاص خير و بزرگان ايل نبود اين كشت و كشتار همچنان تداوم مييافت ، اما دخالت بزرگان طايفه هاي ديگر باعث مي شدتا جلو هرگونه خون ريزي ديگري نيز گرفته شود و براي اين كه بتوانند ضمن پيشگيري از هرگونه اقدام انتقام جويانه زمينه تفاهم نسبي را نيز فراهم آورند ، نخست با بزرگان دوطايفه وارد مذاكره شده و آنگاه با فروكش كردن موضوع نزاع براي اينكه بتوانند دو خانواده را بيشتر به هم نزديك كنند ، دختر يكي از بستگان نزديك قاتل را به عقد پسر يا شخصي از خانواده مقتول درمي آوردند ، تا بدين وسيله از هرگونه تنش بعدي جلوگيري شود.

3- ازدواج گا به گا
اين نوع ازدواج در ميان ايل وندان بختياري برخي مواقع وجود داشته است ، هرگاه در ميان دو خانواده دختر و پسر مجرد يا مرد جواني وجود داشت بنا به تمايل طرفين هريك از دو برادر كه از دو خانواده نيز بودند ، خواهر خود را به ازدواج طرف مقابل در مي آورد . چنين ازدواجي مشكلات كمتري در پي داشت ، زيرا ضمانت تأمين سلامت هر يك در سلامت پيوند مقابل گره مي خورد .




4- ازدواج فاميلي

يكي از ريشه دارترين و پرجمعيت ترين ازدواجها در ايل بختياري بشمار مي رود. گستردگي اين نوع ازدواج زبانزد خاص و عام است . شدت ازدواج هاي فاميلي به حدي بوده كه هرگاه در خانواده اي زمان ازدواج پسر جواني فرا مي رسيدو يكي از دختران عمو ، دايي و يا ديگر افراد فاميل نزديك وي مجرد بود حق نداشت به خواستگاري دختر بيگانه اي
برود ، زيرا عمل او توهين به خانواده هاي دختردار آن فاميل محسوب مي گرديد و چنين عملي را سنت شكني مي دانستند.




مرحله اول : زون گشون (بله گفتن) كه با هديه دادن به پدر دختر توسط اقوام داماد همراه مي باشد . اين هديه به معني آن است كه پدر دختر قبول كرده تا پيرامون خواستگاري دخترش صحبت نمايد. چنين هديه اي معمولاً يك رأس قاطر و يا چيزي مشابه مي باشد كه سرانجام پس از عروسي به عروس بخشيده مي شود ، پس از بله گفتن پارچه لباسي را به عنوان هديه به دختر مي دهند كه به آن «بلكه بندون» مي گويند.

مرحله دوم : دست بوسون (شيريني خورون) مي باشد ، پس از آنكه خانواده داماد اجازه صحبت كردن از سوي خانواده دختر را يافتند ، با هماهنگي قبلي روز و ساعت نيكي را برمي گزينند تا با آمادگي كامل و به همراه افراد فاميل و طايفه و عده اي از بزرگان سوار و پياده با نواختن ساز و دهل و به همراه داشتن چندين رأس گوسفند و ساير لوازم پذيرايي كه كاملاً به عهده داماد مي باشد به سوي خانه پدر دختر رهسپار مي شدند.
در طول راه خانواده داماد و همراهان با سواربازي و شليك تيرهاي هوائي و شادي كنان و در حال خواندن آوازي بنام «دوالالي» كه نوعي سرود و آهنگ شادي است به سمت خانه عروس مي رفتن.
سپس خانواده عروس از آنان استقبال به عمل آورده بعد از تعارفاتي چند پدر عروس و پدر داماد وارد مذاكره شده و هريك با نزديكان خود به شور مي نشستند و پس از تبادل نظر راجع به مسائل مادي از قبيل حق شير(شيربهاء) و پشت قباله (مهريه) مباحثي مطرح و سرانجام با وساطت بزرگان و ريش سفيدان طايفه طبق سنت حسنه اسلام به توافق مي رسيدند .

پس از نوشتن صورت مجلس و رد و بدل شدن وجوه مورد توافق ، صورت مجلس و شناسنامه دختر را پيش يك نفر كه از سوي طرفين بعنوان معتمد انتخاب مي شد مي گذاشتند تا هنگام عروسي .
سپس با حضور افراد ذينفع و در موعد مقرر تحويل داده مي شدند. در طول نامزدي هرگاه داماد جهت سركشي به خانه پدر عروس عزيمت مي كرد هدايائي از قبيل سكه طلا و نقره و پارچه و يا روسري به همراه مي برد ، اگر پيش از عروسي مصادف با عيد نوروز مي شد ، مادر و خواهر داماد جهت عرض تبريك ، علاوه بر هديه اي كه از سوي داماد براي عروس فرستاده مي شد ، مقداري مواد غذايي از قبيل برنج ، روغن و گوشت و... تحت عنوان آش عيدي به خانه پدر عروس مي بردند.

پس از آمادگي داماد و تبادل نظر لازم و هماهنگي با خانواده عروس و تدارك نسبتاً وسيع داماد و برادر او در بين طايفه هايي كه به نوعي با آنها وابستگي و تعاون دارند مي رود و به جمع آوري «اوزي» (نوعي نوعي تعاون و همكاري در ميان ايل كه پيش از عروسي ، هدايايي از قبيل گوسفند يا بز جهت تدارك عروسي جمع آوري مي كردند ، اين رسم هم اكنون منسوخ شده و كادو جايگزين آن گرديده است) مي پردازند. از اين رو گوسفندان براي عروسي گاهاً بيشتر از مقدار مورد نياز فراهم مي گرديد ، اين رسم باعث مي شد كه در آغاز زندگي مشترك با فشار مالي مواجه نگردند و اين يكي از سنتهاي حسنه و كم نظيري است كه در اين ايل پايدار مانده و جزئي از اصالتهاي فرهنگي و اجتماعي آنان محسوب مي گردد.

در اين هنگام با جمع شدن افراد فاميل و طايفه هاي وابسته سوار و پياده زن و مرد ، همراه با ساز و دهل در حالي كه گوسفندان (باراوزي) و ساير بار و بنه اي كه تهيه گرديده توسط چند نفر جوان پيشاپيش راهي خانه عروس مي كنند ، بعد از صرف غذا و ساير مراحل و در هنگام بازگشت يك كله قند يا شاخه نبات به رسم شيريني زندگي توسط برادر عروس به كمر اوبسته مي شود آنگاه وي را بر مادياني اصيل سوار مي كنند و در حالي كه چادري سفيد بر سر دارد و روسري از جنس حرير يا ابريشم بر روي سرش مي اندازند كه آن را سرانداز يا ري برقه مي نامند تا صورت او را هم بپوشانند . آن گاه پسربچه اي خردسال را بر ترك او سوار مي كنند به نيت اين كه ثمره اول اين ازدواج و فرزند اولش پسر شود
.


نقش پسر و عموماً مرد در اقتصاد و فرهنگ پدرتباري جامعه ايلي ، تأثير بسزايي دارد و در تمام سطوح مختلف محسوس مي باشد. در ميان راه و به هنگام مراجعت به خانه داماد ، در حالي كه از سوي سواران فاميل عروس بدرقه مي شوند پس از طي مسافتي هم سو با نواختن ساز و دهل و خواندن آواز توسط زنان و كل و گاله و شليك تيرهاي هوايي ، سواركاران به سواربازي و هنرنمائي مي پردازند و داماد در حالي كه بر اسبي تيزرو و چابك سوار مي باشد با يك حركت چست و چالاك «ري برقه» (سرانداز) عروس را ربوده و با جست و خيز چشم گيري فرار مي كند و بقيه سواران همراه وي او را تعقيب مي كنند تا شايد بتوانند سرانداز را از وي بگيرند و چنانچه فردي موفق شود سرانداز را از داماد بگيرد مجدداً همگي فرد گيرنده را دنبال را دنبال مي كنند و اين وضع به همين منوال ادامه پيدا مي كند تا به منزلگاه برسند.





در بين راه چوپاناني كه در مسير حركت عروس و همراهان قرار دارند ، با آوردن قوچ گله جلو عروس را مي گيرند ، به اين منظور كه فرزند اول او پسر شود در اين رهگذر داماد يا يكي از بستگان او هديه اي كه غالباً وجه نقد مي باشد به آورنده قوچ مي دهند و اگر مسافت طولاني باشد ممكن است اين عمل چندين بار تكرار گردد و هربار آورنده قوچ گله و يا گاو نر هديه اي از سوي داماد و يا همراهان نزديك او دريافت مي دارد.

به هنگام رسيدن به خانه داماد عروس وارد نمي شود ، زيرا مرحله «گرزنون» فرارسيده و بدون دريافت هديه از سوي داماد يا پدر او وارد خانه وي نمي شود ، سپس مرحله قرباني كردن گوسفند فرا مي رسد ، از اين رو يك رأُس گوسفند را كه قلاً به منظور قرباني كردن در پيش پاي عروس آماده كرده اند سر مي برند و كفش عروس را به خون آغشته مي نمايند . پس از صرف شام و يا ناهار و پذيرايي از مدعوين وقت «روگشون» فرا مي رسد و اكثريت دعوت شدگان بنا به سنت و توانايي خويش مبلغي را به عنوان هديه به عروس مي دهند، در عوض اگر هديه دهنده مرد باشد از سوي عروس متقابلاً يك عدد دستمال مردانه و يك جفت جوراب به وي هديه داده مي شود و اما اگر هديه دهنده زن يا دختر باشد جوراب و روسري زنانه به وي داده مي شود.

پس از شب زفاف از سوي خانواده عروس غذايي تدارك ديده مي شود تا به خانه داماد ببرند و در آنجا صرف شود كه به آن آش دم پردگوني مي گويند.

مراسم پاگشون : چند روز پس از مراسم عروسي ، فاميل و نزديكان عروس و داماد ، آنها را به صرف نهار يا شام دعوت و هديه اي نيز به فراخور توانايي به آنها داده مي شد.

جهيزيه : علاوه بر مقداري وسايل زنانه و ساير لوازم ، از سوي پدر دختر معمولاً يك رأس قاطر ماده و يا ماديان اصيل جهت سواري دختر به وي داده مي شود ، همچنين يك رأس ماده گاو به منظور استفاده از شير آن و يك عدد باديه مسي كه حدود يك چهارم يك من آبگيري داشته باشد جهت حمام كردن به عروس داده مي شد. اين رسم متأسفانه به كهنگي گرائيده و مي رود تا براي هميشه از ذهن ها محو شود.


کوچ بهاری ایل بختیاری