کافه تلخ

۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

تناسخ از دیدگاه اسلام


تناسخ چیست؟

تناسخ در لغت به معنای رحل و کوچ کردن و ازریشه نسخ است .و در معنای عام یعنی انتقال روح از یک بدن به بدن دیگر.

زادگاه اصلی عقیده تناسخ:

تناسخ از جمله مباحث بسیار کهن و ارمغان هند و چین و زیربنای آئینهایی چون بودایی و برهمایی است و هم اکنون این عقیده در میان بت پرستان هند رواج دارد و با زندگی انان چنان درآمیخته که تفکیک ان مشکل است.احترام خاصی که هندوها به حیوانات میگذارند ازهمین اعتقاد سرچشمه میگیرد.رواج گیاهخواری در هندوها و مخالفت با خوردن گوشت حیوانات با این عقیده درارتباط است.آنها عود روح را دربدن انسان و یا حیوان کارما مینامند.

دلایل گرایش:

به اعتقاد برخی محققان علت اصلی بروز خرافه هایی بنام تناسخ ابعاد روانی و اجتماعی است . ازیک سومحرومیتهای اقتصادی و اجتماعی و از سویی شکستهای روحی و روانی زمینه ساز چنین تفکری بوده است. یا پدرو مادر مقصرند و یا اجتماعی که در آنها زندگی میکنند به دلیل آنکه حداقل آموزش صحیح برای آنان فراهم نساخته است.

قبول تناسخ با درنظر داشتن موارد ذیل ناممکن است:

۱. از دیدگاه عقیده حشر: هر فرد براساس فراز و فرود زندگی اش به حساب و کتاب کشانیده میشود از اینرو، روحی که در هزاران جسد داخل و خارج شده است، با کدام شخصیتش حشر خواهد شد و نظر به کدام وضعیتش جزاء و مکافات خواهد دید؟
۲.برای رد تناسخ لازم است با دو اصطلاح فلسفی فعلیت و قوه آشنا شویم:
مثال: هسته ای که در دل خاک قرار دارد پس از مدتی سر از خاک بیرون می آورد و میتواند به درختی تنومند تبدیل شود. در اصطلاح این هسته به فعلیت رسیده است پس درخت بودن برای یک هسته ، قوه و استعداد است هرچند درخت هنوز بوجود نیامده باشد. حال انسانی را مشاهده کنیم که به شکل جنین در رحم مادر است چنین انسانی از هر نوع کمال و فعلیتی بی بهره است و تنها تولید و تکثیر میشود و زمانی میرسد که مسیر تکاملی را پیموده و با روح ترکیب شده و دیده بر دنیا میگشاید ولی در مرحله تولد چنین نیست که روح او تکمیل یافته باشد بلکه بسیار ضعیف است به عبارتی تکامل در انسان همه جانبه است و چنین نیست که روح تکامل یابد ولی جسم در حالت جنینی و یا کودکی بماند .هرمرحله ای از تکامل روح با مرحله خاصی از تکامل جسم متناسب و همراه است مثلا روح تکامل یافته انسانهای سی ساله با بدن جنین و کودک متناسب نیست و نمی تواند همراه یکدیگر باشد
حال با قبول عقیده تناسخ لازم میشود روح همه کمالات خود را ازدست بدهد تا تناسب لازم میان آن و کالبد جنین برقرار شود و به حکم عقل این حرکت به عقب بیهوده و دور از ساحت خداوند است.
۳. ازدیدگاه قرآن تکلیف روح پس از مرگ ان است که در قالبی مشابه قالب دنیا قرار میگید و این جریان در عالم برزخ روی میدهد و درقیامت با زنده شدن بدن اصلی روح از قالب بدن برزخی بیرون آمده و به بدن اصلی باز میگردد.
دلایل عقلی: در صورت پذیرش نظریه تناسخ روحی که به بدن دوم تعلق گرفته است باید حالات و زندگانی که در بدن اول داشته را به یاد میداشت چرا که تذکر و نسیان از حالات و کمالات روح است ولی هیچ یک از ما با مراجعه به درون خود چیزی از حالات و صفات بدن دیگر را به یاد ندارد
۵. روایات و احادیث اسلامی:
امام رضا(ع): من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنته و النار هرانکس که به تناسخ باور داشته باشد او به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است

از جمله آیات قران کریم:

آیه ۹۹-۱۰۰ مومنون: تا زمانی که مرگ یکی از انها فرا رسد و میگوید: پروردگارا مرا بازگردان باشد که در انچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم.۹۹
آیه ۵۱-۵۳ سوره یس: و در صور دمیده شود، ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوی پروردگارشان میروند.۵۱
آیه ۱۱سوره غافر: آنها میگویند: پروردگارا ما را دوبار می راندی و دوبار زنده کردی، اکنون به گناهان خود معترفیم ایا راهی برای خارج شدن از دوزخ وجود دارد. مراد از دو مرگ و دو زنده شدن مرگ در پایان عمر و مرگ در پایان برزخ و مراد از دوبار زنده شدن در برزخ و زنده شدن در قیامت است
آیه ۱۰۰ مومنون: پیش روی آنان از زمان مرگ تا روزی که مبعوث میشوند برزخی است.







تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟
اديان و فرق

سوال : تناسخ در آیین بودیسم به چه معناست و نظر اسلام در این باره چیست؟ اسماعیل روشن تن
جواب : در سرزمین پهناور هند برخى از کیش ها و مسلک هایى وجود دارد که بن مایه هاى آن خرافى و مجرد از خمیرمایه هاى الهى است که از جمله ى آنها آیین بوداست. این آیین یکى از شاخه هاى کیش هندوست.[1] در این کیش عقاید و قوانین مختلفى حاکم است; از جمله قانون کارما ـ کرمه[2] به معناى کردار، که از برجسته ترین قوانین هندوان است; بدین معنا که
آدمى نتیجه ى اعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در این جهان مى بیند; کسانى که کار نیک انجام داده اند در مرحله ى بعد، زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایى و بدبختى دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.[3]
نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا[4] به معناى تناسخ است.
هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونه ى تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایى انسان از گردونه ى تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا[5] است که مورد توجه بوداییان واقع شده است.[6] براى روشن تر شدن این بحث لازم است ابتدا معناى تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
معناو اقسام تناسخ
معناى «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمى به جسم دیگر منتقل مى شوند[7] و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنى «با مرگ یک فردِ آدمى، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».[8]
اقسام تناسخ
براى تناسخ اقسام مختلفى ذکر شده است و در یک تقسیم بندى کلى مى توان گفت تناسخ[9] مطلق یا مُلکى، اعم از نزولى و صعودى،[10] عبارت اند از:
نسخ (حلول روح شخص متوفى در انسان ها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفى در حیوان ها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفى در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفى در نباتات).[11]
تناسخ هاى باطل
تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.[12]
دلایل عقلى بطلان تناسخ
همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مرده اى به بدن انسان یا موجود دیگرى منتقل مى شود و این انتقال دایمى و ابدى است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر مى کنند.[13]عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ى آن انکار معاد است.
حکماى الهى در ابطال تناسخ فرموده اند:
1. وقتى بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلى به او افاضه مى شود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحى که از بدن مرده اى جدا شده به همین بدنى که آماده ى افاضه ى نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزى باطل است; زیرا هر انسانى با مراجعه به وجدان خویش درمى یابد که یک ذات بیشتر نیست.[14]
2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخى از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدن ها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبناى خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلى به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضى رساندن هر صاحب کمالى به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمى است (که به عقل مستفاد مى رسد)، یا عملى (آراستن به مکارم اخلاق و دورى از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهى غیر از این است.[15]
دلیل نقلى بر بطلان تناسخ
خداى متعال مى فرماید:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر مى شوید؟! در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او بازگردانده مى شوید.[16]
آیه ى فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفى مى کند و مى فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده و عود ارواح مى نامند، از نظر قرآن، باطل و بى اساس است.[17]
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ر. ک: حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، (انتشارات سمت، چ اول، 1379)، ص 45.
[2]. karmah
[3]. حسین توفیقى، همان، ص 40.
[4]. samsara.
[5]. nirvana.
[6]. حسین توفیقى، همان.
[7]. معجم الوسیط، قطع رحلى، ذیل ماده ى نسخ.
[8]. ترجمه ى المیزان، (انتشارات جامعه ى مدرسین)، ج 15، ص 43.
[9]. گرچه براى تناسخ اقسام دیگرى ذکر کرده و گفته اند تناسخ یا ملکى است یا ملکوتى; و تمام اقسام ذکر شده مربوط به تناسخ ملکى است و اصولاً تناسخ ملکوتى از سنخ تناسخ نیست. براى تفصیل بیشتر ر.ک: شرح منظومه، ج 5، پاورقى علامه حسن زاده ى آملى ذیل تقسیم تناسخ.
[10]. تناسخ ملکى یا عرضى، دنیوى، جسمى نزولى، صعودى به این معناست که نفس انسانى از مرتبه ى بالا به پایین نزول کند و بالعکس.
[11]. حاج ملا هادى سبزوارى، شرح منظومه، تعلیقه ى علامه حسن زاده، ج 5، ص 196.
[12]. ر. ک: محیى الدین مهدى الهى قمشه اى، حکمت الهى (عام و خاص)، (تهران :انتشارات اسلامى) ج 2 ـ 1، ص 314.
[13]. ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 5، ص 227.
[14]. شرح منظومه، با تعلیقه ى علامه حسن زاده آملى، ج 5، ص 191.
[15]. ر. ک: جعفر سبحانى، محاضرات فى الهیات، تلخیص استاد ربانى گلپایگانى، 607 ـ 608.
[16]. سوره ى بقره، آیه ى 28.
[17]. آیت الله ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 1، ص 164.