واژۀ دیو،چندین مدلول دارد و یکی از آنها نژاد سیاه است که پیش از خروج نژاد آریایی از سیبری، در آسیا و اروپا میزیستند.نژاد آریایی به سبب اینکه پس از خروج از سیبری، سه شاخه شد و در کمربند هند و ایران و اروپا ساکن شد،آن را نژاد هندواروپایی هم مینامند و البته در قدم بعدی، شاخۀ اروپایی به امریکای شمالی و افریقای جنوبی و اقیانوسیه هم منتشر شد.
در تمام این نواحی از هند گرفته تا ایران و اروپا و سایر مساکن آریاییان، بومیان سیاهپوست،کشتار شدند و خاطرۀ کهن این کشتارها، به صورت نبردهای شاهان و ایزدان آریایی، در حماسهها و افسانهها و اساطیر هندواروپایی،به جا مانده، مثل نبردهای ایندرا با دیوان در هند و نبردهای پادشاهان پیشدادی در آسیای میانه و ایران امروزی و قفقاز علیه دیوان.در موج بعدی،مواجهۀ آریاییان، آرامتر شدو به جای کشتار سیاهپوستان،آنها را به بردگی میگرفتند و تا همین اواخر هم این وضع، پا بر جا بود.در اساطیر ایرانی هم میخوانیم که پادشاهان پیشدادی،از جمله جمشید و طهمورث، دیوان را به اعمال شاقه از قبیل استخراج معادن و شهرسازی و دیگر بیگاریها گماشتند و حتی واژۀ "دیوار" هم از همینجا به جا ماند و یادگار شهرسازی بردگان سیاهپوست است و البته چون بومیان سیاهپوست، زودتر از آریاییان گلهدار، شهرنشین شده بودند، به مراتب بالاتری از تمدن رسیده بودند و برای نمونه خط را به آریاییان آموختند و در اساطیر ایرانی هم میخوانیم که دیوان در نبردی، اسیر طهمورث پیشدادی شدند و این اسرا بودند که خط را به طهمورث آموختند و به همین سبب، واژههای دیوان،دبیر و دیگر واژههای پیوسته به خط و نگارش از واژۀ دیو مشتق شد.
شاحهای همین سیاهپوستان بودند که احتمالاً از جیرفت یا سیستان تحت فشار مهاجران و مهاجمان آریایی، به بینالنهرین رفتند و با عنوان قوم سومری مشهور شدند و تا این اواخر، مورخان و باستانشناسان بر آن بودند که سومریها مبدع خط اند، در حالی که امروزه میدانیم که پیش از تمدن سومر، در جیرفت و سیستان، خط رایج بوده و من شخصاً معتقدم که سومریها هم در اصل،متعلق به بینالنهرین نبودند و از بومیان سیاهپوست هندوایرانی بودند که تحت فشارهای آریاییان، به بینالنهرین گریختند.
من با همۀ این نسلکشیها و بردهسازیهای نژاد آریایی،کماکان به برتری بیچون و چرای نژاد آریایی معتقدم.میدانید چرا؟
کارنامۀ هیچ نژادی،سفید سفید نیست و همۀ نژادها در مقاطعی از تاریخ به نسلکشی نژادهای دیگر پرداختهاند،با این فرق که نژادهایی مثل عرب یا مغول و ترک،پس از تسلط بر نژادهای دیگر که در موج اول به صورت نسلکشی بودهاست،در موج دوم به بردهسازی پرداختهاند و در هر دو موج به تخریب تمدن و دستاوردهای نژاد مغلوب همت وافر گماشتهاند و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکردهاند.
اما نژاد آریایی عشقی عجیب به آموختن دارد و اگر هم در موج اول به نسلکشی پرداخته و در موج دوم به بردهسازی اقدام کرده،در موج سوم به آمیزش روی آورده، چنانکه پوست آریاییان جنوب ایران و هند و اروپا،تیره است و این نشان از امتزاج در مواجهۀ سوم میدهد و در هر سه مواجهه هم بنا به عشق عجیب آریاییان به آموختن، دستاوردهای نژاد مغلوب،آموخته شده و خود آریاییان به استکمال آن و انتشارش در جهان پرداختهاند،چنانکه هم در ایران و هم در هند و یونان و روم باستان،شاهد اعصار زرین و بیبدیل تمدن بشری هستیم.
حقیقتاً نمیدانم خداوند در این نژاد، چه چیزی تعبیه کرده که بدون خستگی در پی آموختنند و با آزادمنشی و تساهل و احترام به عقاید دیگران، به جای محو کردن دستاوردهای نژادهای مغلوب، به آموختن و حراست و استکمال این دستاوردها میپردازند.
گفتم تساهل و آزاداندیشی و احترام به عقاید دیگر ملل؛این شوخی و اغراق نیست.چگونه شاهنشاهی ایرانیان دست کم از زمان مادها تا آخر عهد ساسانبر 48 ملت ممکن میشودی- میگویم دست کم از زمان مادها چون از ماقبل آن هنوز تاریخی مدونی ننوشتهایم که مورد توافق همه باشد-و چگونه امپراطوری روم بر تمام اروپا و بخشهای بزرگی از آسیا و افریقا حاکمیتی طولانی و لبریز از سازندگی مییابد؟
بگذارید نگاهی دوباره بر تاریخ بیندازیم،نگاهی خالی از پیشفرضهای ایدئولوژیکی که امروزه در ایران رایج شده است،برای نمونه کورش را مثال میززنم که قهرمان ملی اغلب ملل آریایی آسیا و اروپاست و حتی نژادهای غیر آریایی جهان باستان از قبیل عبریان و بنیاسراییل،او را از پیامبران خود میدانستند،چرا؟
چون کوروش، هر کشوری را که فتح میکرد، بلافاصله بیانیهای مبنی بر ابقای مالکیتها و آزادی دین و عقیده در کشور مغلوب صادر میکرد و همین وضع در امپراطوری روم هم صادق بود، به گونهای که بسیاری از سناتورهای مجلس سنای روم،افریقایی یا عرب و عبری بودند و برخی از امپراطوران روم هم به امپراطور عرب مشهورند.
همان طور که پریا میگفت و من هم قویاً به آن باور دارم، تاریخ تمدن بشر، یک دو امدادی است که دوندگان آن،نژادهای متنوع بشری اند و هدف آنها رساندن مشعل تمدن به سرمنزل مقصود است،اما در این میان، برخی از دوندگان مثل نژاد مغول،نوبتشان که میشود،این مشعل را لگدمال میکنند و هرچه از دستشان برمیآید انجام میدهند که مشعل خاموش شود، و برخی هم مثل نژاد آریایی، مشعل را میگیرند، از تندباد خاموشی محافظت میکنند، نورانیتش را افزون میکنند و بعد به دست دوندۀ بعدی میسپارند
.دکتر واشقانی فراهانی