اسطوره های ایرانی مثل یونانیان بکر و الهه وار نماندند دلایل بی شماری داره که همگی آنها، خود نشانه موقعیت شناسی ایرانیانه که بنا به خرد زمان خود، فرم باورهایشان را تغییر می دادند.
در حقیقت ایرانیان به عنوان یکی از قدیمی ترین ملل جهان، در پاسخ به چگونگی وچرایی آفرینش دست به ساختن افسانه هایی زدند که با گذشت زمان، تغییرش دادند.عقیده یکتاپرستی در ایران حدود دو هزار سال قبل از یونانیان ریشه دوانده بود.
وقتی زرتشت در اوایل هزارهء اول پیش از میلاد ظهور کرد، با هوش وسیاست خود دریافت که اگر خدایان قبلی مردم- مثل آناهیتا ومهر که سالها مظهر برکت، باروری، آب، خیر وخوشی بودند- را از آنها بگیرد به سختی مذهب او را باور می کنند.
این بود که اهورامزدا را در راس و خدایان قبلی را بعنوان فرشته های مشاور او در سطوحی پایین تر قرار داد.این در حالی است که یکتا پرستی خیلی دیر به یونان رسید، بنایراین اساطیر یونانی به صورت اسطوره باقی ماندند وبه دین وارد نشدند. ضمنا آنچه از اساطیر یونان باستان مانده در قرن هشتم پیش از میلاد توسط هومر مکتوب شد.
در اسکاندیناوی هم تا قرن دهم میلادی هنوز دین وارد نشده بود، بنابراین اسطوره هایشان دست نخورده باقی ماندند.
ایرانیان خیلی زود پی به غیر حقیقی بودن افسانه های اساطیریشان بردند و برای اینکه آنها را به روز کنند وارد حماسه کردند.تقدس را از آنها گرفتند وبعنوان نمونه ای از یک انسان حماسی وشجاع با مرام پهلوانی از آنها داستان ساختند. الهه های یونانی را نگاه کنید.
آنها مثل انسانها اشتباه می کنند، دعوا می کنند،یکدیگر را فریب می دهند واز پیروزی نسبی خود شاد می شوند. ایرانیها این را به فراست دریافتند و از مبدل کردن ایزدان به شهریاران حماسه ساختند. حماسه هایی که سالها بعد فردوسی به کمک آنها شاهنامه را سرود.
ایزد بهرام اسطوره ای در شاهنامه به رستم و اسفندیار به کاراکتر اژدها، ضد رستم(ضد خدا) تبدیل شد. همچنین افرسیاب وضحاک، ارجاسپ تورانی، پیران ویسه و... نمادهایی برای اهریمن هستند.در گذشته شر را یک نیروی واحد نمی دانستند. پس در حماسه های ایرانی هم یک مظهر واحد شر نداریم.تنها از زمانی که دین به صورت پیشرفته مطرح شد نیروهای شر همگی تحت عنوانی مثل اهریمن جمع شدند و از آنجایی که شاهنامه انعکاس دورهء اساطیر است نیروهای شر متعددی را نمایش می دهد.
این تغییر ماهیت اسطوره، به اعتقاد من، برای کنار نگذاشتن اسطوره های عهد باستان کاری است ضروری. همان طور که در حال حاضر هنرمندانی مثل بهرام بیضاوی وچیستا یثربی با کمک از حس شهودی خود، آنها را غبار روبی می کنند و مخلوطی از شخصیت و باورهای خود و اسطوره های عهد باستان را در نمایشنامه هایشان می گنجانند.
در این میان نباید بحث حملات مکرر را به مرزها وفرهنگ مملکتمان فراموش کنیم. به ایران باستان سه حمله بسیار مهم شد که اثرات فرهنگی شدیدی بر جای گذاشت.
اولین بار در زمان هخامنشیان حمله اسکندر را داشتیم که در این میان بسیاری از آداب ورسوم ودانسته های ایرانیان توسط اسکندر به یغما رفت و می بینیم که امروز به نام یونانیان از آنها سخن می رود.
در زمان پادشاهی ساسانیان حملهء اعراب (توسط عمر) به ایران را داشتیم که باز بسیاری از رسوم ومکتوبات مردم آن زمان نابود شد. خیلی ها دلیل اصلی شیعه شدن ایرانیان را(آن هم به این شکل متعصب) نفرت آنها نسبت به عمر می دانند. چه در واقعهء غدیر آنها در آنجا حضور نداشتند تا بر حقانیت یکی وباطل بودن آن دیگری رای دهند.
با ورود اسلام به ایران باز شکل اعتقادات و اسطوره های آنها تغییر کرد. دکتر فرهنگ مهر در این باره می گوید:"پس از اسلام ایرانیان با نبوغ خود برای پایداری جشن های ملی به آنها رنگ مذهبی، اسلامی وسامی دادند. از جمله اینکه گفتند در روز اول فروردین، جهان هستی یافت و آفرینش آغاز گردید.
روایت است که امام جعفر صادق فرموده که آدم در آغاز فروردین آفریده شده و آن روز فرخنده ای است برای طلب حاجات و برآورده شدن آرزوها و زناشویی ومسافرت.
این آمیزش اساطیر یونانی و سامی محاسن ومعایبی داشت. از محاسن اینکه سنن ایرانی وملی حفظ شدند واز معایب این که امروزه افتراق سنن ایرانی وسامی مشکل است. برای نمونه در سه سده بلافاصله بعد از تسلط اعراب، برای حفظ آرامگاه کوروش آن را قبر ام النساء با مقبرهء مادر سلیمان خواندند و یا آتشکدهء آذرگشسب و تخت جمشید را تخت سلیمان نامیدند.
یکی کردن جمشید وسلیمان بعد از حملهء اعراب بی علت نبوده و حاوی نکات ظریفی است. جمشید و سلیمان، هر دو شاه وپیغمبر بودند. هر دو تخت جواهر نشان ساختند.هر دو کارهای خارق العاده کردند.هر دو به آسمان رفتند(تخت جمشید را دیوان به دوش کشیدند وقالیچه حضرت سلیمان را باد). هر دو از قدرتی که منشاء خدایی داشت بهره مند بودند.هر دو مغضوب خدا شدند، یکی به سبب غرور وخودن گوشت، ودیگری به دلیل ازدواج با دختری غیر سامی و بی عدالتی. تمام این نکات موید هوش سرشار ایرانی در حفظ آثار باستانی بود."
چیزی که برای من جالب است یکسان بودن چهار چوب باورهای مردم در همه جای دنیا وتمام ادیانه.همهء آنها نیروی خیر و شری را حاکم بر جهان می دانند، که البته نیروی خیر در راس است. حال می خواهد اسم این نیروها بنا به باور زرتشتیان اهورا مزدا واهریمن باشد.
یا به گفته یونانیان زئوس و پرومته یا آنطور که مسلمانان می گویند خدا وشیطان. نسل بشر از دو انسان ابتدایی بر روی زمین زیاد می شوند. این دو انسان می توانند مشی ومشیانه ایرانی باشند یا آدم وحوای سامی یا ایزاناگی وایزانامی ژاپنی و... نیروهای خیر وشر مدام با هم در جنگ هستند تا اینکه به یاری انسان وبه رهبری یک منجی که می تواند سوشیانت(سوشیانس) زرتشتی باشد یا امام زمان(ع)، عاقبت نیروی خیر بر شر به پیروزی نهایی می رسد. همانطور که خداوند در تمام کتب مقدسش وعدهء این پیروزی را به نوع بشر داده است...
در حقیقت ایرانیان به عنوان یکی از قدیمی ترین ملل جهان، در پاسخ به چگونگی وچرایی آفرینش دست به ساختن افسانه هایی زدند که با گذشت زمان، تغییرش دادند.عقیده یکتاپرستی در ایران حدود دو هزار سال قبل از یونانیان ریشه دوانده بود.
وقتی زرتشت در اوایل هزارهء اول پیش از میلاد ظهور کرد، با هوش وسیاست خود دریافت که اگر خدایان قبلی مردم- مثل آناهیتا ومهر که سالها مظهر برکت، باروری، آب، خیر وخوشی بودند- را از آنها بگیرد به سختی مذهب او را باور می کنند.
این بود که اهورامزدا را در راس و خدایان قبلی را بعنوان فرشته های مشاور او در سطوحی پایین تر قرار داد.این در حالی است که یکتا پرستی خیلی دیر به یونان رسید، بنایراین اساطیر یونانی به صورت اسطوره باقی ماندند وبه دین وارد نشدند. ضمنا آنچه از اساطیر یونان باستان مانده در قرن هشتم پیش از میلاد توسط هومر مکتوب شد.
در اسکاندیناوی هم تا قرن دهم میلادی هنوز دین وارد نشده بود، بنابراین اسطوره هایشان دست نخورده باقی ماندند.
ایرانیان خیلی زود پی به غیر حقیقی بودن افسانه های اساطیریشان بردند و برای اینکه آنها را به روز کنند وارد حماسه کردند.تقدس را از آنها گرفتند وبعنوان نمونه ای از یک انسان حماسی وشجاع با مرام پهلوانی از آنها داستان ساختند. الهه های یونانی را نگاه کنید.
آنها مثل انسانها اشتباه می کنند، دعوا می کنند،یکدیگر را فریب می دهند واز پیروزی نسبی خود شاد می شوند. ایرانیها این را به فراست دریافتند و از مبدل کردن ایزدان به شهریاران حماسه ساختند. حماسه هایی که سالها بعد فردوسی به کمک آنها شاهنامه را سرود.
ایزد بهرام اسطوره ای در شاهنامه به رستم و اسفندیار به کاراکتر اژدها، ضد رستم(ضد خدا) تبدیل شد. همچنین افرسیاب وضحاک، ارجاسپ تورانی، پیران ویسه و... نمادهایی برای اهریمن هستند.در گذشته شر را یک نیروی واحد نمی دانستند. پس در حماسه های ایرانی هم یک مظهر واحد شر نداریم.تنها از زمانی که دین به صورت پیشرفته مطرح شد نیروهای شر همگی تحت عنوانی مثل اهریمن جمع شدند و از آنجایی که شاهنامه انعکاس دورهء اساطیر است نیروهای شر متعددی را نمایش می دهد.
این تغییر ماهیت اسطوره، به اعتقاد من، برای کنار نگذاشتن اسطوره های عهد باستان کاری است ضروری. همان طور که در حال حاضر هنرمندانی مثل بهرام بیضاوی وچیستا یثربی با کمک از حس شهودی خود، آنها را غبار روبی می کنند و مخلوطی از شخصیت و باورهای خود و اسطوره های عهد باستان را در نمایشنامه هایشان می گنجانند.
در این میان نباید بحث حملات مکرر را به مرزها وفرهنگ مملکتمان فراموش کنیم. به ایران باستان سه حمله بسیار مهم شد که اثرات فرهنگی شدیدی بر جای گذاشت.
اولین بار در زمان هخامنشیان حمله اسکندر را داشتیم که در این میان بسیاری از آداب ورسوم ودانسته های ایرانیان توسط اسکندر به یغما رفت و می بینیم که امروز به نام یونانیان از آنها سخن می رود.
در زمان پادشاهی ساسانیان حملهء اعراب (توسط عمر) به ایران را داشتیم که باز بسیاری از رسوم ومکتوبات مردم آن زمان نابود شد. خیلی ها دلیل اصلی شیعه شدن ایرانیان را(آن هم به این شکل متعصب) نفرت آنها نسبت به عمر می دانند. چه در واقعهء غدیر آنها در آنجا حضور نداشتند تا بر حقانیت یکی وباطل بودن آن دیگری رای دهند.
با ورود اسلام به ایران باز شکل اعتقادات و اسطوره های آنها تغییر کرد. دکتر فرهنگ مهر در این باره می گوید:"پس از اسلام ایرانیان با نبوغ خود برای پایداری جشن های ملی به آنها رنگ مذهبی، اسلامی وسامی دادند. از جمله اینکه گفتند در روز اول فروردین، جهان هستی یافت و آفرینش آغاز گردید.
روایت است که امام جعفر صادق فرموده که آدم در آغاز فروردین آفریده شده و آن روز فرخنده ای است برای طلب حاجات و برآورده شدن آرزوها و زناشویی ومسافرت.
این آمیزش اساطیر یونانی و سامی محاسن ومعایبی داشت. از محاسن اینکه سنن ایرانی وملی حفظ شدند واز معایب این که امروزه افتراق سنن ایرانی وسامی مشکل است. برای نمونه در سه سده بلافاصله بعد از تسلط اعراب، برای حفظ آرامگاه کوروش آن را قبر ام النساء با مقبرهء مادر سلیمان خواندند و یا آتشکدهء آذرگشسب و تخت جمشید را تخت سلیمان نامیدند.
یکی کردن جمشید وسلیمان بعد از حملهء اعراب بی علت نبوده و حاوی نکات ظریفی است. جمشید و سلیمان، هر دو شاه وپیغمبر بودند. هر دو تخت جواهر نشان ساختند.هر دو کارهای خارق العاده کردند.هر دو به آسمان رفتند(تخت جمشید را دیوان به دوش کشیدند وقالیچه حضرت سلیمان را باد). هر دو از قدرتی که منشاء خدایی داشت بهره مند بودند.هر دو مغضوب خدا شدند، یکی به سبب غرور وخودن گوشت، ودیگری به دلیل ازدواج با دختری غیر سامی و بی عدالتی. تمام این نکات موید هوش سرشار ایرانی در حفظ آثار باستانی بود."
چیزی که برای من جالب است یکسان بودن چهار چوب باورهای مردم در همه جای دنیا وتمام ادیانه.همهء آنها نیروی خیر و شری را حاکم بر جهان می دانند، که البته نیروی خیر در راس است. حال می خواهد اسم این نیروها بنا به باور زرتشتیان اهورا مزدا واهریمن باشد.
یا به گفته یونانیان زئوس و پرومته یا آنطور که مسلمانان می گویند خدا وشیطان. نسل بشر از دو انسان ابتدایی بر روی زمین زیاد می شوند. این دو انسان می توانند مشی ومشیانه ایرانی باشند یا آدم وحوای سامی یا ایزاناگی وایزانامی ژاپنی و... نیروهای خیر وشر مدام با هم در جنگ هستند تا اینکه به یاری انسان وبه رهبری یک منجی که می تواند سوشیانت(سوشیانس) زرتشتی باشد یا امام زمان(ع)، عاقبت نیروی خیر بر شر به پیروزی نهایی می رسد. همانطور که خداوند در تمام کتب مقدسش وعدهء این پیروزی را به نوع بشر داده است...