کافه تلخ

۱۳۸۶ اسفند ۱۲, یکشنبه

ساختار اسطوره‌های ایرانی

اسطوره های ایرانی مثل یونانیان بکر و الهه وار نماندند دلایل بی شماری داره که همگی آنها، خود نشانه موقعیت شناسی ایرانیانه که بنا به خرد زمان خود، فرم باورهایشان را تغییر می دادند.
در حقیقت ایرانیان به عنوان یکی از قدیمی ترین ملل جهان، در پاسخ به چگونگی وچرایی آفرینش دست به ساختن افسانه هایی زدند که با گذشت زمان، تغییرش دادند.عقیده یکتاپرستی در ایران حدود دو هزار سال قبل از یونانیان ریشه دوانده بود.
وقتی زرتشت در اوایل هزارهء اول پیش از میلاد ظهور کرد، با هوش وسیاست خود دریافت که اگر خدایان قبلی مردم- مثل آناهیتا ومهر که سالها مظهر برکت، باروری، آب، خیر وخوشی بودند- را از آنها بگیرد به سختی مذهب او را باور می کنند.
این بود که اهورامزدا را در راس و خدایان قبلی را بعنوان فرشته های مشاور او در سطوحی پایین تر قرار داد.این در حالی است که یکتا پرستی خیلی دیر به یونان رسید، بنایراین اساطیر یونانی به صورت اسطوره باقی ماندند وبه دین وارد نشدند. ضمنا آنچه از اساطیر یونان باستان مانده در قرن هشتم پیش از میلاد توسط هومر مکتوب شد.
در اسکاندیناوی هم تا قرن دهم میلادی هنوز دین وارد نشده بود، بنابراین اسطوره هایشان دست نخورده باقی ماندند.
ایرانیان خیلی زود پی به غیر حقیقی بودن افسانه های اساطیریشان بردند و برای اینکه آنها را به روز کنند وارد حماسه کردند.تقدس را از آنها گرفتند وبعنوان نمونه ای از یک انسان حماسی وشجاع با مرام پهلوانی از آنها داستان ساختند. الهه های یونانی را نگاه کنید.
آنها مثل انسانها اشتباه می کنند، دعوا می کنند،یکدیگر را فریب می دهند واز پیروزی نسبی خود شاد می شوند. ایرانیها این را به فراست دریافتند و از مبدل کردن ایزدان به شهریاران حماسه ساختند. حماسه هایی که سالها بعد فردوسی به کمک آنها شاهنامه را سرود.

ایزد بهرام اسطوره ای در شاهنامه به رستم و اسفندیار به کاراکتر اژدها، ضد رستم(ضد خدا) تبدیل شد. همچنین افرسیاب وضحاک، ارجاسپ تورانی، پیران ویسه و... نمادهایی برای اهریمن هستند.در گذشته شر را یک نیروی واحد نمی دانستند. پس در حماسه های ایرانی هم یک مظهر واحد شر نداریم.تنها از زمانی که دین به صورت پیشرفته مطرح شد نیروهای شر همگی تحت عنوانی مثل اهریمن جمع شدند و از آنجایی که شاهنامه انعکاس دورهء اساطیر است نیروهای شر متعددی را نمایش می دهد.

این تغییر ماهیت اسطوره، به اعتقاد من، برای کنار نگذاشتن اسطوره های عهد باستان کاری است ضروری. همان طور که در حال حاضر هنرمندانی مثل بهرام بیضاوی وچیستا یثربی با کمک از حس شهودی خود، آنها را غبار روبی می کنند و مخلوطی از شخصیت و باورهای خود و اسطوره های عهد باستان را در نمایشنامه هایشان می گنجانند.

در این میان نباید بحث حملات مکرر را به مرزها وفرهنگ مملکتمان فراموش کنیم. به ایران باستان سه حمله بسیار مهم شد که اثرات فرهنگی شدیدی بر جای گذاشت.
اولین بار در زمان هخامنشیان حمله اسکندر را داشتیم که در این میان بسیاری از آداب ورسوم ودانسته های ایرانیان توسط اسکندر به یغما رفت و می بینیم که امروز به نام یونانیان از آنها سخن می رود.

در زمان پادشاهی ساسانیان حملهء اعراب (توسط عمر) به ایران را داشتیم که باز بسیاری از رسوم ومکتوبات مردم آن زمان نابود شد. خیلی ها دلیل اصلی شیعه شدن ایرانیان را(آن هم به این شکل متعصب) نفرت آنها نسبت به عمر می دانند. چه در واقعهء غدیر آنها در آنجا حضور نداشتند تا بر حقانیت یکی وباطل بودن آن دیگری رای دهند.

با ورود اسلام به ایران باز شکل اعتقادات و اسطوره های آنها تغییر کرد. دکتر فرهنگ مهر در این باره می گوید:"پس از اسلام ایرانیان با نبوغ خود برای پایداری جشن های ملی به آنها رنگ مذهبی، اسلامی وسامی دادند. از جمله اینکه گفتند در روز اول فروردین، جهان هستی یافت و آفرینش آغاز گردید.
روایت است که امام جعفر صادق فرموده که آدم در آغاز فروردین آفریده شده و آن روز فرخنده ای است برای طلب حاجات و برآورده شدن آرزوها و زناشویی ومسافرت.

این آمیزش اساطیر یونانی و سامی محاسن ومعایبی داشت. از محاسن اینکه سنن ایرانی وملی حفظ شدند واز معایب این که امروزه افتراق سنن ایرانی وسامی مشکل است. برای نمونه در سه سده بلافاصله بعد از تسلط اعراب، برای حفظ آرامگاه کوروش آن را قبر ام النساء با مقبرهء مادر سلیمان خواندند و یا آتشکدهء آذرگشسب و تخت جمشید را تخت سلیمان نامیدند.

یکی کردن جمشید وسلیمان بعد از حملهء اعراب بی علت نبوده و حاوی نکات ظریفی است. جمشید و سلیمان، هر دو شاه وپیغمبر بودند. هر دو تخت جواهر نشان ساختند.هر دو کارهای خارق العاده کردند.هر دو به آسمان رفتند(تخت جمشید را دیوان به دوش کشیدند وقالیچه حضرت سلیمان را باد). هر دو از قدرتی که منشاء خدایی داشت بهره مند بودند.هر دو مغضوب خدا شدند، یکی به سبب غرور وخودن گوشت، ودیگری به دلیل ازدواج با دختری غیر سامی و بی عدالتی. تمام این نکات موید هوش سرشار ایرانی در حفظ آثار باستانی بود."

چیزی که برای من جالب است یکسان بودن چهار چوب باورهای مردم در همه جای دنیا وتمام ادیانه.همهء آنها نیروی خیر و شری را حاکم بر جهان می دانند، که البته نیروی خیر در راس است. حال می خواهد اسم این نیروها بنا به باور زرتشتیان اهورا مزدا واهریمن باشد.
یا به گفته یونانیان زئوس و پرومته یا آنطور که مسلمانان می گویند خدا وشیطان. نسل بشر از دو انسان ابتدایی بر روی زمین زیاد می شوند. این دو انسان می توانند مشی ومشیانه ایرانی باشند یا آدم وحوای سامی یا ایزاناگی وایزانامی ژاپنی و... نیروهای خیر وشر مدام با هم در جنگ هستند تا اینکه به یاری انسان وبه رهبری یک منجی که می تواند سوشیانت(سوشیانس) زرتشتی باشد یا امام زمان(ع)، عاقبت نیروی خیر بر شر به پیروزی نهایی می رسد. همانطور که خداوند در تمام کتب مقدسش وعدهء این پیروزی را به نوع بشر داده است...



نوروز در شاهنامه

گروه ادبیات فارسی مرکز تربیت معلم شهید خورشیدی مشهد مقدس
نوروز در شاهنامه

زهرا كميلي


نوروزاز بزرگترین جشن هايي‌ است كه‌ درشاهنامه‌ ی فردوسي ‌از آن‌ سخن بسیار رفته است. جشن نوروزی یک آیین کهن و ملی و مربوط به نو شدن و جوان شدن طبیعت است. در اقوام مختلف جهان و بومیان ایران ، پیش از آمدن آریایی ها به ایران ، نوروز از مهم ترین اعیاد بوده است. جشن‌نوروز ازمهمترين‌ مراسمي‌است‌كه ‌ازسالياني‌دور دربين ‌ايرانيان قدیم رايج‌بوده است‌.
امروزه همه اقوام ایرانی نوروز را بر تمامی جشنها برتری می دهند .
گستره ی جشن نوروز امروزه در بسیاری از سرزمینهای ایران قدیم برقرار است . شادي‌ و سرور در اين‌زمان‌، چندان ‌دوراز ذهن‌نيست ‌زيرا جهان ‌رنگي‌ ديگر به‌ خود مي‌گيرد و زمان‌، زمان‌ زايش‌ زمين‌است‌ و تولد گياه.‌
حال‌از چه‌دوره‌اي‌اين‌عيد به‌ صورت ‌رسمي‌درآمده‌ بهتر آن‌است‌ كه‌ بدانيم‌از چه‌ زماني‌ گاه‌شماري‌ وجود داشته‌؛ زيرا اگر اين ‌آیين‌ به‌صورت‌ يك‌جشن‌ درفصل ‌بهار انجام‌ مي‌شده‌است‌بايد درسال‌زمان‌معيني‌داشته‌باشد
در گاه‌ شماري ‌مي‌خوانيم‌ كه‌سال ‌ايراني ‌زماني ‌به‌ دو قسمت‌ تابستان و زمستان تقسيم‌ مي‌شده‌ است. اما در نوعی دیگر از تقسیم بندی که از قدیم ترین زمان تا حال مرسوم بوده، سال به چهار فصل سه ماهه تقسیم می شده كه‌اسامي‌پهلوي‌آنها چنين‌است‌:وهار ـ هامين‌ ـ پاتيژ ـ زمستان.‌
آرياييان‌ قديم‌ در هريك‌از دو فصل‌ گرما و سرما جشني‌برپا مي‌نمودند و به‌ پايكوبي‌ مي‌پرداختند و قرائني‌ در دست ‌است‌ كه‌ مي‌رساند اين‌جشن‌ درعهد قديم‌ يعني‌ هنگام‌تدوين ‌بخش ‌كهن‌اوستا نيزدرآغازبرج ‌حمل[1] ‌يعني‌اول ‌بهار برپا مي‌شده‌ وشايد به نحوي‌ كه‌ برما معلوم‌نيست، آن را در اول برج مزبور ثابت نگه می داشتند.
پس ‌اساس‌ به‌ وجود آمدن‌ اين‌جشن‌ آغاز بهار ،و در واقع‌ شادي‌ طبيعي‌ از پايان‌فصل‌ سخت‌ سرماست‌.
در اين‌فصل‌، تمامي‌ناخوشي‌هاي‌مربوط ‌به‌سرما از بين‌رفته‌ و جاي‌آن‌را سبزي‌و طراوتي‌وصف‌ نشدني‌ فرا مي‌گيرد. زمين‌لباس ‌تازه‌ در برمي‌كند و زميني‌ ديگرمي‌شود و شايد ،آدميان‌ همين‌ديد را نسبت‌به‌خود نيز داشته‌اند. اين‌عقيده‌در اشعار شاهنامه‌ هم‌ ديده‌مي‌شود. هنگامي كه‌ گيو، بيژن‌ را نمي‌يابد ، به‌چاره‌جویي‌نزد كيخسرو رفته ‌و از او مي‌خواهد كه‌او را در يافتن ‌گمشده‌اش‌ ياري‌ نمايد.
كيخسرو بدين گونه‌ پاسخ‌مي‌دهد كه‌

«بمان تا بیاید مـه فـرودین کـه بفروزد انـدرجهان هـوردیـن

بگويـم‌ تـو را هـركجـا بيژنست‌ به جام ‌اندرون‌ اين‌مرا روشنست»

تا زماني‌كه‌نوروز فرا نرسيده‌كيخسرو نمي‌تواند به‌جام‌جم ‌نگاه‌بيندازد و اسرار ببيند .چرا؟

زیرا تنها در بهار است‌كه‌تغييراتي ‌كاملاً محسوس‌جهان‌را فرا گرفته‌،زندگي‌بارديگر آغاز می گردد.البته زندگی گیاهی که شاید به همان اسطوره(مشی ومشیانه)و( یم و یمگ)برگردد که اولین جفت انسانی اند.پس انسان نیز تولدی دوباره می یابد و از تمامی بدیها جدا گشته،مانند موجودی تازه به دنیا آمده،بدون گناه می‌گردد.

فردوسی آغاز شهریاری کیومرث(اولین انسان)وبر تخت نشستن وی را در اول برج حمل می داند:

«چو آمد به برج حمل آفتاب
جهان گشت با فرّ و آیین آب
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای»
ونیز در زمان پادشاهی جمشید ،هنگام برپایی نوروز در روز هرمزد از ماه فروردین است.

«سر سال ‌نو هرمز فرودين‌
بر آسوده‌ از رنج‌ روي ‌زمين
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام ورامشگران خواستند»

در شاهنامه ‌مي‌خوانيم‌ كه‌ پس‌ از طهمورث‌،جمشيد پسر وي ‌به‌ تخت‌ پادشاهي‌ نشست‌و همه ‌مرغان ‌و ديوان‌ و پريان ‌به‌ فرمان‌ او درآمدند .وي‌ به ‌ساختن‌ آلات‌جنگي‌ پرداخت‌، رشتن ‌و تافتن‌ وبافتن‌ به‌ مردم‌ آموخت‌. وسپس‌ازسنگ‌، گوهر بيرون‌آورد ‌وبعد از تمامي‌اين‌كارها ،تختي ساخت‌كه‌هرگاه‌اراده‌مي‌كرد ديوان‌آن ‌را برداشته ‌وبه‌آسمان‌مي‌بردند و درروزهرمزد فروردين‌ براين‌تخت‌ برآسمان‌رفت ‌و جهانيان‌اين ‌روز را
"روز نو" خواندند. .

«به فركياني ‌يكي‌ تخت‌ ساخت
چه‌ مايه‌ بدو گوهر اندر نساخت
به جمشيد بر گوهر افشاندند مران ‌روز را روز نو خواندند»
اغلب‌كتب‌قديمي‌ "جمشيد" را پايه‌ گذار نوروز دانسته‌اند.البته بعد از اسلام،ایرانیان روایات متعددی درباره ی علل پیدایش نوروز ساخته اند تا آیین نوروز با روحیه ی اعراب خوشا یند باشدواین جشن در اوایل اسلام منع نگردد. ازجمله‌:«گويند خداي‌تعالي‌در اين‌روزعالم‌را آفريد. و هر هفت‌كوكب‌در اوج‌تدوير بودند واوجات‌همه‌در نقطه‌اول‌حمل‌بود .در اين‌روز حكم‌شد كه‌به سير و دور درآيند وآدم(ع)‌را نيزدرين‌روزخلق‌كرد ، پس‌بنابراين‌اين‌روز را نوروز گويند».

دليل‌انتساب‌ اين‌ جشن‌ به‌ جمشيد به درستي‌بر ما معلوم‌ نيست ‌‌اما با اطلاع‌ به ‌اين كه‌ فردوسي‌ شاهنامه‌ را براساس ‌روايت هاي‌ قديمي‌ وكتاب‌ خداينامه ‌به‌ نظم‌ درآورده‌است‌، درمي‌يابيم‌ كه‌نسبت‌ دادن‌ اين‌ جشن‌ به جمشيد از دوران‌ بسيار قديم‌ معمول‌ بوده‌ است.

در هر حال ‌نوروز در ايران‌ چنان‌اهميتي ‌داشته ‌است‌كه ‌با روي ‌كارآمدن ‌دين ‌زرتشت‌ به‌ عنوان‌ يك‌ دين‌ حكومتي‌ در زمان‌ساسانيان‌، نه‌ تنها از بين‌نرفت ‌بلكه‌جايگاه‌ خاصي‌ نيز پيدا نمود دراين‌ عهد نوروزرا درميان‌ ملت‌ايران‌و نيز در دربار ، مراسم‌ مخصوص ‌و شريفات ‌فراوان ‌در كاربوده ‌است ‌و به تحقيق‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ درهيچ ‌زمان‌ نوروزرا با اين‌همه‌ تكلفات ‌به جان می‌‌آوردند.

در قسمت ‌تاريخي ‌شاهنامه ‌در زمان ‌ساسانيان‌ هنگامي كه‌ نامي ‌ازآتشكده‌ برده‌ مي‌شود ،مكاني‌نيز به‌ نوروزاختصاص‌ دارد. از جمله در زمان پادشاهی بهرام گور،درزمان پادشاهی شیرویه و زمان اردشیر.

و درآخراينكه‌، نوروز درشاهنامه‌، ازآغازكتاب‌ تا سرانجام‌آن‌(يعني ‌تا زمان‌حمله ‌اعراب‌ به‌ ايران‌) به‌ صورت ‌يك‌ جشن‌ ملي ‌و دردوره‌ ساسانيان‌ به شكل‌ يك‌ آیين‌ مذهبي‌، براي‌ ايرانيان‌ گرامي ‌بوده‌ و جشن‌ گرفته‌ مي‌ شده‌ است ‌و با اين كه‌ بعد از حمله‌ اعراب ‌به‌ ايران‌ مدتي‌ برگزارنمي‌گرديده‌ اما به‌ دلايلي‌ ازجمله‌ اشتياق‌ ايرانيان ‌به‌ اجراي‌ اين‌مراسم‌، باقي‌و براي ‌ما به‌يادگار مانده‌است.

[1] - اسامي‌برجهاي‌فلكي‌كه‌بترتيب ‌ازاولين‌ماه‌ بهارآغاز مي‌گردد، عبارتست‌از :حمل‌، ثور ، جوزا، سرطان‌، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت

منابع:

ـ برهان‌ قاطع ، با حواشي ‌دكتر معين ‌، ذيل‌لغت‌نوروز.

ـ كاظم زاده ،حسين ،مقاله‌اساس‌نوروز جمشيدي‌، ايرانشهر ، جلد اول ،‌ص 10

برومند سعيد، جواد ، «نوروز جمشيد» ،چاپ اول،انتشارات توس ،تهران ،1377.

بلوك‌باشي، علي، «نوروز»، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي، تهران ،1380.

فره فروشي ، بهرام، «جهان فروري» ،چاپ دوم،انتشارات كاريان ،تهران ،1364




ایزد مهر

ایزدمهردراوستابعنوان داورومجری عدالت وموکل عهدوپیمان مردم معرفی شده

است در(وداها)که از نوشته های کهن هندواست بعنوان رفیق وهمدم و یاری کننده است0

(مهریشت) دهمین یشت اوستا است که دارای146 بندو35 کرده یافصل است درکرده یکم ازهمین یشت اهوره مزدا به زرتشت می‌فرماید:
مهرآفریده من است ودرستایش مقامی بلندوهمپایه من دارد ونیز می فرماید:وکسانی که دروغ می‌گویند وبنام میترا(مهر) پیمان وعهد دروغ می بندند کیفرمیدهد چه پیوندبا مزداپرست باشد چه با دیوپرست ودر عوض کسانی که پیمان وعهد نگه دارند مورد عنایت ومحبت میترا قرار می گیرندودرجایی مه ر را نگهبان ممالک آریایی وعامل آرامش این ملک میدان مطبق روایتی انگیزه جشن مهرگان راپیروزی فریدون بر ضحاک می دانند

(مشی ومشیانه)(نخستین مردوزن جهان)

گیومرت:دراوستا(گیه مرتن)ودرپهلوی(گیومرد)به معنی(زنده میرا)یا (جان نیستی پذیر)ودرفارسی به تحریف (کیومرث)ودرواقع(کیومرت)

نام نخستین بشرآفریده اهوره مزداست.اوششمین آفریده استومند افریدگاراست که افرینش اوهفتادروز به درازامی کشید ودرواپسین گهنبار(ششمین مرحله افرینش)انجام می پذیرد.

گیومرت نخستین کسی است که اندیشیدوآموزشومنش اهوره مزدارا دریافت واز این رو باصفت (نخست اندیش)ازوی یاد شده است.اهورمزدامردمان جهان راازتباراوپدیدآورد.(مشی ومشیانه)(نخستین مردوزن جهان)ازتخمه بازمانده گیومرت به شکل دوشاخه(ریواس) از زمین سربراورد وسپس پیکرادمی پذیرفتند.

درتحلیل اسطوره گیومرت میتوان گفت که اوبیشتربه تخمه بزرگ مردمان درجهان می ماند تابه انسانی واقعی .

دراوستاهنگام درود فرستادن به فروشی های مردمان همواره گفته می شود :

(ازگیومرت تا سوشیانت-واپسین موعودمزداپرستان واخرین آفریده اهوره مزدا-)

دربندهش (بخش3 بندهای23-19وبخش15)امده است:(گیومرت نخستین بشررا اهوره مزدا بیافرید.اودرمدت سی سال تنها درکوهساران بسربرد ودرهنگام مرگ از صلب اونطفه ای خارج شده بواسطه اشعه خورشید تصفیه گردید ودرجوف خاک محفوظ بماند .پس از چهل سال ازآن نطفه گیاهی به شکل دو شاخه ریواس به هم پیچیده درمهرماه ومهرروز(هنگام جشن مهرگان) اززمین بروییدند. پس از آن ازشکل نباتی به صورت دوانسان تبدیل شدند که درقامت وچهره شبیه به همدیگربودندیکی نرموسوم به مشیه ودیگری موسوم به مشیانه.

پنجاه سال آن دوباهم ازدواج نمودند وبعدازنه ماه ازانان یک جفت نروماده پا به عرصه وجود نهادند.ازاین جفت هفت جفت پسرودخترمتولدشد.یکی ازان هفت جفت موسوم بوده به سیامک وزنش موسوم نساک(وساک)ازانهایک جفت متولد شدوموسوم به فرواک وفراواکین.ازآنها پانزده جفت به وجودآمدکه کلیه زاده های مختلف هفت کشور ازپشت آنها است .
یکی ازپنجاه جفت هوشنگ وزنش گوزک نام داشتند وایرانیان ازپشت انان می باشند)



منابع:اوستا(( استاد جلیل دوستخواه))

((استاد پورداود