سیر تحول تاریخی فضا
فضا مفهو می است که از دیر باز توسط بسیا ری از دا نشمندان مورد توجه قرار گرفته و در دوره های مختلف تا ریخی بر اساس رویکرد های اجتما عی و فرهنگی را یج ،به شیوه های گو نا گون تعریف شده است . مصریها و هندیها با اینکه نظرات متفا وتی در مو رد فضا داشتند ، اما در این اعتقاد اشتراک دا شتند که هیچ مرز مشخصی بین فضا ی درو نی تصور ( وا قعیت ذهنی ) با فضا ی بیرونی ( وا قعیت عینی ) وچود ندارد . در وا قع فضا ی درو نی ذهنی رو یا ها ، اسا طیر و افسا نه ها با دنیا ی وا قعی روزمره ترکیب شده بود .
آنچه بیش از هر چیز در فضا ی اسا طیری توجه را به خود معطوف می کند ، جنبه سا ختنی و نظا م یا فته فضا ست ، ولی این فضا ی نظام یا فته مربو ط به نو عی صورت اسا طیری است که بر خا سته از تخیل آفریننده میبا شد . در زبان یو نا نیان با ستان ، واژه ای برای فضا وجود ندا شت . آنها بجا ی فضا از لفظ ما بین استفاده می کردند . فیلسو فان یونان فضا را شی با زتاب می خواندند.
· افلا طون مسئله را بیشتر از دید گاه تیما ئوس [1] بررسی کرد و از هندسه به عنوان علم الفضا برداشت نمود ، ولی آن را به ارسطو وا گذا شت تا تئو ری فضا (تو پو ز ) را کا مل کند.
· از نظر ارسطو فضا مجمو عه ای از مکان هاست . او فضا را به عنوان ظرف تمام اشیا تو صیف مینما ید .ارسطو فضا را با ظرف قیا س می کند و آن را جا یی خا لی می داند که با یستی پیرا مو ن آن بسته با شد تا بتواند وجود داشته با شد و در نتیجه برای آن نها یتی وجود دارد . در حقیقت برای ارسطو فضا محتوای یک ظرف بود .
· لو کریتوس[2] نیز با اتکا به نظریا ت ارسطو ، از قضا با عنوان خلا یاد نمود . او می گوید : همه ی کا ئنات بر دو چیز مبتنی است : اجرام خلا ، که اجرام در خلا مکانی مخصوص به خود را دارا بوده و در آن در حرکت اند . در یو نان و به طور کلی در عهد با ستان دو نوع تعریف برای فضا مبتنی بر دو گرا یش فکری قا بل بررسی است :
تعریف افلا طون که فضا را بصورت یک هستی ثا بت و از بین نرفتنی می بیند که هر چه بو جود آید ، دا خل این فضا جای دارد . تعریف ارسطو یی که فضا را به عنوان topos یا مکان بیا ن می کند و آن را جز ئی از فضا ی کلی تری می داند که محدوده آن با محدوده حجمی که آن را در خود جای داده است ، تطا بق دارد . تعریف افلا طون موفقیت بیشتری از تعریف ارسطو در طول تا ریخ پیدا کرد و در دوره ی رنسا نس با تعا ریف نیو تن تکمیل شد و به مفهو م فضا ی سه بعدی و مطلق و متشکل از زمان و کا لبد ها یی که آن را پر میکنند ، در آمد.
· جیور دانو برو نو [3] در قرن 16 با استنا د به نظریه کپرنیک ، نظریه هایی در مقا بل نظریه ی ارسطو عنوان کرد . به عقیده او فضا از طریق آنچه در آن قرار دارد (جداره ها) ، درک می شود و به فضا ی پیرا مو ن یا فضا ی ما بین تبدیل می گردد . فضا مجمو عه ای است از روا بط میان اشیا و آنگونه که ارسطو بیا ن دا شته است ، حتماً نمی با یست که از همه سمت محصور و همواره نها یتی دا شته با شد .
در اوا خر قرون وسطی و رنسانس ، مجدداً مفهوم فضا بر اساس اصول اقلیدسی شکل گرفت . در عا لم هنر، جیو تو نقش مهمی را در تحول مفهوم فضا ایفا کرد ، بطوری که او با کار برد پرسپکتیو بر مبنا ی فضا ی اقلیدسی ، شیوه جدیدی برای سازمان دهی و ارا ئه فضا ایجاد کرد.
دوره ی رنسانس
با ظهور دوره ی رنسا نس ، فضا ی سه بعدی به عنوان تا بعی از پرسپکتیو خطی معرفی گردید که با عث تقویت برخی از مفا هیم فضا یی قرون وسطی و حذف برخی دیگر شد . پیروزی این شکل جدید از بیا ن فضا با عث توجه به وجود اختلا ف بین جهان بصری و میدان بصری و بدین ترتیب تما یز بین آنچه بشر از وجود آن آگاه است و آنچه می بیند، شد.
در قرون هفدهم و هجدهم ، تجربه گرا یی با روک و رنسانس، مفهوم پو یا تری از فضا را بوجود آورد که بسیا ر پیچیده تر و سا زماندهی آن مشکلتر بود . بعد از رنسا نس به تدریج مفا هیم متا فیزیکی فضا از مفا هیم مکا نی و فیزیکی آن جدا و بیشتر به جنبه های متا فیزیکی آن توجه شد، ولی بر عکس در زمینه های علمی ، مفهوم مکا نی فضا پر رنگ تر گشت.
نظریه دکارت
دکارت از تاثیر گذارترین اندیشمندان قرن 17 ، در حد فا صل بین دوران شکو فا یی کلیسا از یک سو و اعتلا ی فلسفه ارو پا از سویی دیگر ، می با شد . در نظریا ت او بر خصو صیت متا فیزیکی فضا تا کید شده است ، ولی در عین حا ل او با تا کید بر فیزیک و مکا نیک ، اصل سیستم مختصات را ست گوشه (دکارتی) را برای قا بل شنا سا یی کردن فا صله ها بکار برد که نمو دی از فر ضیه ی مهم اقلیدس دربا ره فضا بود . در روش دکا رتی همه سطوح از ارزش یکسا نی بر خوردارند و اشکا ل به عنوان قسمتهایی از فضا ی نا متنا هی مطرح می شوند . تا پیش از دکارت ، فضا تنها اهمیت و بعد کیفی داشت و مکان اجسا م به کمک اعداد بیا ن نمی شد . نقش عمده او دادن بعد کمی به فضا و مکان بود.
نظریا ت لا یب نیتز و نیو تن
لایب نیتز از طرفداران نظریه فضا ی نسبی بود و اعتقاد داشت ، فضا صرفاً نو عی سیستم است که از روا بط میا ن چیزهای بدمن حجم و ذهنی تشکیل می شود. او فضا را به عنوان نظا م اشیا ی همزیست یا نظا م وجود برای تمام اشیا یی که همزمان هستند ، می دید. بر خلا ف لا یب نیتز ، نیو تن به فضا یی متشکل از نقا ط و زما نی متشکل از لحظا ت با ور داشت که وجود این فضا و زمان مستقل از اجسام و حوا دثی بود که در آنها قرار می گرفتند.
در اصل ، او قا ئل به مطلق بودن فضا و زمان (نظریه فضا ی مطلق ) بود. به عقیده نیو تن فضا و زمان اشیا یی وا قعی و ظرف هایی به گسترش نا متنا هی هستند . درون آنها کل توالی رویداد های طبیعی در جهان ، جا یگاهی تعریف شده می یا بند . بدین ترتیب حرکت یا سکون اشیا در وا قع به وقو ع می پیوندد و به را بطه آنها با تغییرات دیگر اجسام مربوط نمی شود.
نظریه کا نت
1800 سال بعد از ارسطو ، کانت فضا را بعنوان جنبه ای از درک انسا نی و متما یز و مستقل از ماده ، مورد توجه قرار داد. او جنبه های مطلق فضا و زمان در نظریه ی نیوتن را از مرحله ی دنیا ی خا رجی تا ذهن انسان گسترش داد و نظریا ت فلسفه ی خود را بر اساس آنها پا یه گذاری کرد. به عقیده ی کانت فضا و زمان مسا ئل مفهو می و شهو دی هستند که دقیقاً در ذهن انسان و در سا ختار فکری او جا ی دارند و از ارگان های ادراک محسوب می شوند و نمی توانند قا ئم به ذا ت با شند .
فضا مفهو می تجربی و حا صل تجا رب به دست آمده در دنیا ی بیرونی نیست . می توانیم صرفاً فضا را از دید گاه انسان تعریف کنیم . فرا ی وضعیت ذهنی ما ، با زنمود های فضا به هر شکلی که با شد ، معنا یی ندارد ، چون که نه نشانگر هیچ یک از ویژگی ها و مقا دیر فضا ست و نه نشانی از آنها در را بطه شان با یکدیگر.بدین ترتیب و با این دید گاه آنچه ما اشیا ی خا رجی می نا میم ، هیچ چیز دیگری جز نمود های صرف احساس های ما نیستند که شکل شان فضا ست.
دید گاه هگل
هگل به حقیقت فضا و زمان معتقد نبود . در نظر او زمان صرفاً توهمی است که نا شی از عدم توا نا یی ما در دیدن کل است . در فلسفه برگسون نیز فضا بعنوان مشخصه ماده از قطع جریا نی بر می خیزد که حقیقت است.
برعکس زمان خصو صیت اساسی زندگی با ذهن است . به عقیده ی او زمان ، زمان ریا ضی نیست بلکه تجمع همگن لحظا ت است و زمان ریا ضی در وا قع شکلی از فضا ست .
[1] timaeus
[2] lucretius
[3] Giordano Bruno
فضا مفهو می است که از دیر باز توسط بسیا ری از دا نشمندان مورد توجه قرار گرفته و در دوره های مختلف تا ریخی بر اساس رویکرد های اجتما عی و فرهنگی را یج ،به شیوه های گو نا گون تعریف شده است . مصریها و هندیها با اینکه نظرات متفا وتی در مو رد فضا داشتند ، اما در این اعتقاد اشتراک دا شتند که هیچ مرز مشخصی بین فضا ی درو نی تصور ( وا قعیت ذهنی ) با فضا ی بیرونی ( وا قعیت عینی ) وچود ندارد . در وا قع فضا ی درو نی ذهنی رو یا ها ، اسا طیر و افسا نه ها با دنیا ی وا قعی روزمره ترکیب شده بود .
آنچه بیش از هر چیز در فضا ی اسا طیری توجه را به خود معطوف می کند ، جنبه سا ختنی و نظا م یا فته فضا ست ، ولی این فضا ی نظام یا فته مربو ط به نو عی صورت اسا طیری است که بر خا سته از تخیل آفریننده میبا شد . در زبان یو نا نیان با ستان ، واژه ای برای فضا وجود ندا شت . آنها بجا ی فضا از لفظ ما بین استفاده می کردند . فیلسو فان یونان فضا را شی با زتاب می خواندند.
· افلا طون مسئله را بیشتر از دید گاه تیما ئوس [1] بررسی کرد و از هندسه به عنوان علم الفضا برداشت نمود ، ولی آن را به ارسطو وا گذا شت تا تئو ری فضا (تو پو ز ) را کا مل کند.
· از نظر ارسطو فضا مجمو عه ای از مکان هاست . او فضا را به عنوان ظرف تمام اشیا تو صیف مینما ید .ارسطو فضا را با ظرف قیا س می کند و آن را جا یی خا لی می داند که با یستی پیرا مو ن آن بسته با شد تا بتواند وجود داشته با شد و در نتیجه برای آن نها یتی وجود دارد . در حقیقت برای ارسطو فضا محتوای یک ظرف بود .
· لو کریتوس[2] نیز با اتکا به نظریا ت ارسطو ، از قضا با عنوان خلا یاد نمود . او می گوید : همه ی کا ئنات بر دو چیز مبتنی است : اجرام خلا ، که اجرام در خلا مکانی مخصوص به خود را دارا بوده و در آن در حرکت اند . در یو نان و به طور کلی در عهد با ستان دو نوع تعریف برای فضا مبتنی بر دو گرا یش فکری قا بل بررسی است :
تعریف افلا طون که فضا را بصورت یک هستی ثا بت و از بین نرفتنی می بیند که هر چه بو جود آید ، دا خل این فضا جای دارد . تعریف ارسطو یی که فضا را به عنوان topos یا مکان بیا ن می کند و آن را جز ئی از فضا ی کلی تری می داند که محدوده آن با محدوده حجمی که آن را در خود جای داده است ، تطا بق دارد . تعریف افلا طون موفقیت بیشتری از تعریف ارسطو در طول تا ریخ پیدا کرد و در دوره ی رنسا نس با تعا ریف نیو تن تکمیل شد و به مفهو م فضا ی سه بعدی و مطلق و متشکل از زمان و کا لبد ها یی که آن را پر میکنند ، در آمد.
· جیور دانو برو نو [3] در قرن 16 با استنا د به نظریه کپرنیک ، نظریه هایی در مقا بل نظریه ی ارسطو عنوان کرد . به عقیده او فضا از طریق آنچه در آن قرار دارد (جداره ها) ، درک می شود و به فضا ی پیرا مو ن یا فضا ی ما بین تبدیل می گردد . فضا مجمو عه ای است از روا بط میان اشیا و آنگونه که ارسطو بیا ن دا شته است ، حتماً نمی با یست که از همه سمت محصور و همواره نها یتی دا شته با شد .
در اوا خر قرون وسطی و رنسانس ، مجدداً مفهوم فضا بر اساس اصول اقلیدسی شکل گرفت . در عا لم هنر، جیو تو نقش مهمی را در تحول مفهوم فضا ایفا کرد ، بطوری که او با کار برد پرسپکتیو بر مبنا ی فضا ی اقلیدسی ، شیوه جدیدی برای سازمان دهی و ارا ئه فضا ایجاد کرد.
دوره ی رنسانس
با ظهور دوره ی رنسا نس ، فضا ی سه بعدی به عنوان تا بعی از پرسپکتیو خطی معرفی گردید که با عث تقویت برخی از مفا هیم فضا یی قرون وسطی و حذف برخی دیگر شد . پیروزی این شکل جدید از بیا ن فضا با عث توجه به وجود اختلا ف بین جهان بصری و میدان بصری و بدین ترتیب تما یز بین آنچه بشر از وجود آن آگاه است و آنچه می بیند، شد.
در قرون هفدهم و هجدهم ، تجربه گرا یی با روک و رنسانس، مفهوم پو یا تری از فضا را بوجود آورد که بسیا ر پیچیده تر و سا زماندهی آن مشکلتر بود . بعد از رنسا نس به تدریج مفا هیم متا فیزیکی فضا از مفا هیم مکا نی و فیزیکی آن جدا و بیشتر به جنبه های متا فیزیکی آن توجه شد، ولی بر عکس در زمینه های علمی ، مفهوم مکا نی فضا پر رنگ تر گشت.
نظریه دکارت
دکارت از تاثیر گذارترین اندیشمندان قرن 17 ، در حد فا صل بین دوران شکو فا یی کلیسا از یک سو و اعتلا ی فلسفه ارو پا از سویی دیگر ، می با شد . در نظریا ت او بر خصو صیت متا فیزیکی فضا تا کید شده است ، ولی در عین حا ل او با تا کید بر فیزیک و مکا نیک ، اصل سیستم مختصات را ست گوشه (دکارتی) را برای قا بل شنا سا یی کردن فا صله ها بکار برد که نمو دی از فر ضیه ی مهم اقلیدس دربا ره فضا بود . در روش دکا رتی همه سطوح از ارزش یکسا نی بر خوردارند و اشکا ل به عنوان قسمتهایی از فضا ی نا متنا هی مطرح می شوند . تا پیش از دکارت ، فضا تنها اهمیت و بعد کیفی داشت و مکان اجسا م به کمک اعداد بیا ن نمی شد . نقش عمده او دادن بعد کمی به فضا و مکان بود.
نظریا ت لا یب نیتز و نیو تن
لایب نیتز از طرفداران نظریه فضا ی نسبی بود و اعتقاد داشت ، فضا صرفاً نو عی سیستم است که از روا بط میا ن چیزهای بدمن حجم و ذهنی تشکیل می شود. او فضا را به عنوان نظا م اشیا ی همزیست یا نظا م وجود برای تمام اشیا یی که همزمان هستند ، می دید. بر خلا ف لا یب نیتز ، نیو تن به فضا یی متشکل از نقا ط و زما نی متشکل از لحظا ت با ور داشت که وجود این فضا و زمان مستقل از اجسام و حوا دثی بود که در آنها قرار می گرفتند.
در اصل ، او قا ئل به مطلق بودن فضا و زمان (نظریه فضا ی مطلق ) بود. به عقیده نیو تن فضا و زمان اشیا یی وا قعی و ظرف هایی به گسترش نا متنا هی هستند . درون آنها کل توالی رویداد های طبیعی در جهان ، جا یگاهی تعریف شده می یا بند . بدین ترتیب حرکت یا سکون اشیا در وا قع به وقو ع می پیوندد و به را بطه آنها با تغییرات دیگر اجسام مربوط نمی شود.
نظریه کا نت
1800 سال بعد از ارسطو ، کانت فضا را بعنوان جنبه ای از درک انسا نی و متما یز و مستقل از ماده ، مورد توجه قرار داد. او جنبه های مطلق فضا و زمان در نظریه ی نیوتن را از مرحله ی دنیا ی خا رجی تا ذهن انسان گسترش داد و نظریا ت فلسفه ی خود را بر اساس آنها پا یه گذاری کرد. به عقیده ی کانت فضا و زمان مسا ئل مفهو می و شهو دی هستند که دقیقاً در ذهن انسان و در سا ختار فکری او جا ی دارند و از ارگان های ادراک محسوب می شوند و نمی توانند قا ئم به ذا ت با شند .
فضا مفهو می تجربی و حا صل تجا رب به دست آمده در دنیا ی بیرونی نیست . می توانیم صرفاً فضا را از دید گاه انسان تعریف کنیم . فرا ی وضعیت ذهنی ما ، با زنمود های فضا به هر شکلی که با شد ، معنا یی ندارد ، چون که نه نشانگر هیچ یک از ویژگی ها و مقا دیر فضا ست و نه نشانی از آنها در را بطه شان با یکدیگر.بدین ترتیب و با این دید گاه آنچه ما اشیا ی خا رجی می نا میم ، هیچ چیز دیگری جز نمود های صرف احساس های ما نیستند که شکل شان فضا ست.
دید گاه هگل
هگل به حقیقت فضا و زمان معتقد نبود . در نظر او زمان صرفاً توهمی است که نا شی از عدم توا نا یی ما در دیدن کل است . در فلسفه برگسون نیز فضا بعنوان مشخصه ماده از قطع جریا نی بر می خیزد که حقیقت است.
برعکس زمان خصو صیت اساسی زندگی با ذهن است . به عقیده ی او زمان ، زمان ریا ضی نیست بلکه تجمع همگن لحظا ت است و زمان ریا ضی در وا قع شکلی از فضا ست .
[1] timaeus
[2] lucretius
[3] Giordano Bruno