کافه تلخ

۱۳۸۴ اسفند ۱۷, چهارشنبه

ماجراي ليلي



خدا گفت : ليلي يك ماجراست ، ماجرايي آكنده از من ، ماجرايي كه بايد بسازيش
شيطان گفت : يك اتفاق است ، بنشين تا بيفتد
آنان كه حرف شيطان را باور كردند . نشستند و ليلي هيچ‌گاه اتفاق نيفتاد
مجنون اما بلند شد، رفت تا ليلي را بسازد
خدا گفت : ليلي درد است ، درد زادني نو ، تولدي به دست خويشتن
شيطان گفت : آسودگي است ، خيالي‌ست خوش
خدا گفت : ليلي رفتن است . عبور است و رد شدن
شيطان گفت : ماندن است ، فرو رفتنِ در خود
خدا گفت : ليلي جست‌وجو است ، ليلي نرسيدن است
نداشتن و بخشيدن
شيطان گفت : خواستن است ، گرفتن و تملك
خدا گفت : ليلي سخت است ، دير است و دور از دست
شيطان گفت : ساده است ، همين‌‌ جايي و دم دست . و دنيا پر شد از ليلي‌هاي زود ، ليلي‌هاي ساده اين‌جايي ، ليلي‌هاي نزديك لحظه‌اي . خدا گفت : ليلي زندگي‌ست . زيستني از نوعي ديگر
ليلي جاودانگي شد و شيطان ديگر نبود
مجنون زيستني از نوعي ديگر را برگزيد و مي‌دانست كه ليلي تا ابد طول مي‌كشد ...

۱۳۸۴ اسفند ۷, یکشنبه

از خدا به خدا


از خدا به خدا
ا1- زني قديس در حالي که عصايي به دست داشت از جاده اي مي گذشت . از او پرسيدند :ا
" به کجا مي روي ؟ " پاسخ داد " به خدا " ... پرسيدند :ا
" از کجا مي آيي ؟ " پاسخ داد : ا
" از خدا " ... ! ا
اگر به ياد داشته باشيم که از خدا آمده ايم و به « او» بازمي گرديم و سفر عمر ما لحظه اي در ابديت است آنگاه از هيچ اتفاقي اندوهگين نمي شويم ، پيوسته در شادي به سر مي بريم و در زندگي پيروز خواهيم بود .ا
ا2- هيچگاه هدف را فراموش نکن ! هدف خداست و خدا عشق است ، حقيقت است. به همه عشق بورز ، به گناهکار و قديس ، به دوست و دشمن
در مواجهه با سختي ها و وسوسه ها حقيقت را دنبال کن ، حتي اگر ترا به هلاکت رهنمون کند ، حتي اگر ترا در آتش بيفکند .ا
ا3- بگذار زندگي ات در ايمان ريشه گيرد . ايماني که مي گويد . " خداوند عالم است و بهتر از هر کس مي داند ، من هيچ نمي دانم ، خدا مهربان است ، اعمالش همه سر به سر رحمت است . "ا
ا4- غني ترين موهبتي که مي توانيم به خدا تقديم کنيم موهبت اشک است ، اشکهاي عشق و اشتياق و آرزومندي به خدا . دريغا ! که براي چيزهاي زوال پذير، براي سايه ها اشک مي ريزيم ، پس چه هنگام مي آموزيم براي خدا که يگانه واقعيت زندگي است اشک بريزيم ؟
ا5- ماهي بي آب نمي تواند زنده باشد . خدايا ! من هم بدون « تو» نمي توانم زنده باشم . « تو» مرا پدري ازلي هستي و همراه من در راه زندگي . « تو» برادر من هستي . بار مرا در همه اعصار بر دوش کشيده اي . « تو» هيچگاه مرا ترک نخواهي کرد و من تا ابد از آن « تو» هستم .ا

۱۳۸۴ دی ۲۴, شنبه

قلب تو





استاد گفت :اا
تنها به قلبت گوش بده ,حركت را با آن آغاز كن .هرگز به تو دروغ نمي گويد و
خود فريبي نمي داند.ا
.....
اجازه بده هر چه مي خواهد اتفاق بيفتد اما خودت را باور كن و به قلبت توجه داشته باش
ذهن با تاريخچه ي شخصي و قديمي , فردا را داوري مي كند .ا
....

تو در جهاني غير قابل پيش بيني زندگي مي كني كه تا لحظه مرگ , يك هفت ميلياردم آن را هم تجربه نخواهي كرد !!!ا
....

ذهن بيش از هر چيز ترس را مي شناسد و قلب عشق را باور دارد
پس هميشه كاري را انجام بده كه در آن دل داشته باشي و حاضر باشي اگر لازم بود , حتي جانت را بدهي .ا
كاري كه در آن دل نداري انجام نده
زندگي تخته نرد و
مرگ
شطرنج است
شطرنجت را قوي كن كه راه زيادي در پيش داشته باشي

۱۳۸۴ دی ۲۲, پنجشنبه

رده‌های مهرپرستان




هفت مقام روحانى به ترتیب عبارتند از:
نخست مقام کلاغ (Corax) که آن را پیک نیز مى‌گویند، دوم مقام کرى‌فیوس (Cryfios) یا کریپ‌توس (Cryptus) که به‌معناى پنهان و پوشیده است، سوم مقام سرباز (Miles)، چهارم مقام شیر (Leo) پنجم مقام پارسى (Persis-Perses)، ششم مقام خورشید (Heloodromus)، هفتم مقام پدر (Pater) یا پدر پدران (Pater - Patrum)که افرادی مقدس و رهبرانِ مذهبی شمرده می‌شدند.
بدین‌ترتیب، جز در مراسمِ ویژه مذهبی، بیش‌ترِ وقتِ افراد در مهرابه‌ها (نیایشگاه‌های مهری) به تمرینِ بدنی می‌گذشته است (چراکه طبیعتاً بیش‌ترِ افراد در مراحلِ پایین‌تر می‌بوده اند
در دوره‌یِ اسلامی نیز این رسم به شکلِ زورخانه‌ها بر جای ماند، اگر به شکلِ زورخانه‌ها دقت کنید دقیقاً به مانندِ مهرابه است، همیشه چند پله به پایین می‌خورد، تنگ و معمولاً نسبتاً تاریک است و نیاز به شمع و مشعل دارد.
تفاوت در آن است که در مهرابه‌ها مهر را ستایش می‌کرده‌اند، و در زورخانه‌ها علی ابن ابوطالب (امام اول شیعیان - چهارمین خلیفه امپراطوری اسلامی) را، که گاه حتی (به مانندِ مهر) او را به مقامِ خدایی می‌رسانند.
سرانجام آیین مهری
گرچه در اروپا و ایران پس از حملهٔ اعراب آیین مهری سرکوب شد و از میان برداشته شد اما نشانه‌های واضح و روشنی از آن امروز در میان ایرانیان که وارثان اصلی آیین مهری بودی اند به جای مانده که از آن جمله عبارتند از:
صوفی گری و درویشی، زورخانه و ورزش باستانی، زیارت گاه‌های امام زادگان در سراسر ایران، جشن های مهرگان و شب یلدا (شب تولد مادر خدا میترا) و ...
در اروپا نیز علاوه بر وجود خرابه‌های پرستشگاه‌های مهری در دین ترسایی و مراسم آن نیز نمادهای واضحی از مهر پرستی دیده می‌شود که از آن جمله است: Priest ,pope که واژه‌های ایرانی مهری بر گرفته از پریستار (پرستار) و مقم پدر در آیین مهری است و همچنین بابانوئل که همان لباس و سرو وضع مغ ها (روحانیون آیین مهری) را دارد و از همه جالب تر درخت کاج شب کریسمس که همان سرو ایرانی است و از نماد های آیین مهری.
نمادهای مهری
مهر، چنان‌چه گفته شد، خدایِ روشنایی و آتش بوده است، چنان‌چه خود نیز به تعبیری آتش‌گونه است، بدین‌ترتیب روش است که هر آتش و نوری نشانی از مهر تصور می‌شده است.
آتشی که زرتشتیان روشن نگاه می‌داشته‌اند به تقلید از مهرپرستان بوده، و به ستایشِ او، و نیز خورشید به عنوانِ نمادی از مهر ستایش می‌شده است (توجه کنید که نه آتش را می‌پرستیده‌اند و نه خورشید را، بلکه آن‌ها را به عنوانِ نمادهایی ستایش می‌کرده و محترم می‌شمرده ان
هم‌چنین مهرپرستان نمادی داشته‌اند که «گردونهٔ مهری» نامیده می‌شود، و در واقع ارابه‌ای است که مادر خدا ناهید در آن مینشسته و انسان ها را برای گذار از 7 مرحله یا آسمان یاری می داده که می توان آنرا خورشید دانست.
گردونه مهری که در زبان هندی سواستیکا (Swastika) گفته می‌شود جد همان علامتِ SSِ هیتلری‌ست که چون نماد قدرت و زایش بوده در دستگاه حزب نازی به عنوان یم نماد اصیل و باستانی آریایی به کار رفته بود، و معکوسِ آن (اگر دو تا S را عمودی رویِ هم بکشید SS به دست می‌آید (البته هر S از ۳ خط تشکیل می‌شود حال اگر به جایِ آن‌که خطوط را به سمتِ راست بشکنید (دو سرِ S را می‌گویم) به چپ بشکنید نشانِ گردونه مهر به دست خواهد آمد.
این نشان را در بسیاری بناهایِ باستانی می‌توان مشاهده کرد (مثلاً چند نمونه‌اش در تختِ سلیمان یافته بودند، و بسیار شاد بودند از یافته‌یِ خود.).
این نماد شکلِ پیچیده‌تری نیز به خود می‌گیرد، و بعدتر تبدیل به نمادی می‌شود که در معماری‌یِ اسلامی کاربردِ فراوان داشته است (برایِ تصورِ این‌یک، مربعی رسم کنید و هریک از خطوطِ آن را از سمتِ چپِ‌شان کمی ادامه دهید



آئین مهر پرستی




مهر پرستی یا آیین مهر یا میترائیسم از دین‌های باستانی ایرانیان بود که بر پایه ایزد ایرانی مهر و دیگر ایزدان ایرانی بنیاد شده بود. مهرپرستی در حدود بیش از 5000 سال پیش در میان ایرانیان ساکن دشت مغان به وجود آمده اما بنا به دلایل مذهبی پیدایش آنرا به زمان تولد عیسی پیامبر ترسایان نزدیک می کنند!
این آیین از سده نخست میلادی درشاهنشاهی روم همه گیر شد کرد و بنا به روایتی دیگر مدت پیش از آن به اروپا راه یافت. این دین در سده‌های سوم و چهارم میلادی (میلادی) به اوج خود رسید و بویژه در میان سربازان رومی باورمندان بسیاری داشت. پس از فرمان تئودوس در ۳۹۱ میلادی که طی آن همه کیش‌ها و آیینهای غیرمسیحی ممنوع اعلام شد آیینهای مهرپرستی نیز در مغرب‌زمین رفته رفته از رواج افتاد.
گرچه نمادها و پرستش گاه‌های آن در سراسر اروپا و مفاهیم آیین ترسایی (مسیحی) و رفتارهای ترسایان (مسیحیان) بهقی مانده. مانند سالروز تولد مسیح که معادل با شب یلدا سالروز تولد میترااست و بنا به دلایل تقویمی (اشکال تقویم رومی ها در محاسبه کبیسه) جا به جه شده است و حتی نام مسیح برای عیسی پسر عمران از همین آیین گرفته شده. چلیبا یا گردونه مهر که نماد اصلی ترسایی (مسیحیت) صلیب، برگرفته از آن است نماد دیگری از زایش دوباره آیین مهری در دل ترسایی است.





پیشینه و مفاهیم

پیش از ظهور زرتشت آریائیان در قالب زروانیگری، مهرپرستى نیز اختیار کردند.(کلمه مهر را دارمستتر به‌معنى دوستى و محبت مى‌داند. یوستى مى‌گوید که مهر واسطه و رابطه فروغ محدث و فروغ ازلى و به‌عبارت دیگر واسطه بین آفریدگار و آفریدگان است. در گات‌ها کلمه میترا به‌معنى عهد و پیمان آمده است.
مهر در اوستا از آفریدگان اهورامزدا محسوب شده و ایزد محافظ عهد و پیمان است و از این رو فرشته فروغ و روشنائى است تا هیچ چیز بر او پوشیده نماند. ماه هفتم سال و روز شانزدهم هر ماه و یشت دهم اوستا و جشن مهرگان مخصوص او است. کیش مهر از ایران به بابل و آسیاى صغیر رفت و سپس پرستیده شد و به این گونه آئین مهرپرستى پدیدار گشت. (فرهنگ معین)) در کتیبه‌هاى هخامنشى میثر (Mithra) آمده که تلفظ اوستائى مهر است. در سانسکریت میترا (Mitra) و در پهلوى میتر (Mitr) و در پارسى مصطلح امروز مهر خوانده مى‌شود. کهن‌ترین سند نوشته شده الواح گلینى است متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد مسیح که در کاپاتوکا (Kapatuka) از شهرهاى آسیاى صغیر، در محلى به‌نام بغازکوى پیدا شد. در کنار نام این دو خدا، نام دو خداى کهن هند و ایرانى ایندرا Indra) نساتى (Nasatya) نیز آمده است.
در اوستا میترا مقام شامخى دارد و در زمان پیش از اوستا و رستاخیز زرتشتی، بزرگ‌ترین خدا به‌حساب مى‌آمد. این نشانه א که صلیب (چلیپا) شکسته نامیده شده است، در حقیقت صلیب شکسته نیست. این نشانه آریائى است، زیرا در ایران و هند هزاران سال پیشینه دارد. این نشانه א نخستین‌بار در حدود خوزستان یافت شده و مربوط به هفت هزار سال پیش از میلاد مى‌باشد به این ترتیب پیشینه تاریخى آن در ایران بسى کهن‌تر از پیشینه آن نزد آریائى‌هاى هند است و هرتسفلد (Herzfeld) آن را گردونه خورشید نامیده است. در گرمى (Germi) مغان آذربایجان گورهاى خمره‌اى از دوره اشکانى به‌دست آمده که در میان آنها پارچه‌اى بسیار زیبا یافت شده است که داراى این نقش مى‌باشد. همچنین این نگاره بر دهانه پاره‌اى از خمره‌هاى سفالین که مرده‌ها را در آن مى‌گذاشته‌اند دیده شده است در مواردى دیگرى چون جام تپه‌حسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقیق مربوط به دوره اشکانی، گردنبند زرینى مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گیلان این نگاره به چشم مى‌خورد. گردونه خورشید نخست به این شکل א بوده و کم‌کم خطوط منحنى از بین رفته گاهى به‌صورت + و گاهى با خطوط شکسته ولى با زاویه‌هاى ۹۰ درجه ترسیم شده و شکل هندسى و ترکیب کامل یافته است. اقوام باستانى بسیارى از جانوران را مى‌پرستیده‌اند و از همین جا توتمیسم (Totemisme) پیدا شده است. یکى از این حیوانات بز کوهى است که مظهر سودرسان طبیعت، یعنى خورشید بوده است این نقش بر ظروف بازمانده از سده‌هاى پیش از میلاد دیده شده و مهم‌تر از همه رابطه‌اى است که مردم باستانى میان هلال ماه و خورشید و شاخ بز کوهى قرار داده بودند. در بسیارى از سفال‌ها در میان انحناى شاخ این جانور و نیز بر پشت آن نشانه + یا א دیده مى‌شود. مثلاً بر لیوان سفالین مربوط به ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد که در سیلک کاشان به‌دست آمده نگاره + در زیر انحناى شاخ گوزن پیدا است. در کتاب مذاهب بزرگ جهان تصویرى است که از کف پاى بودا و بر آن نگاره‌هائى است که شناساننده و باورها و آئین و سمبول‌هاى او است از جمله بر چهار انگشت پاى وى نشانه گردونه مهر دیده مى‌شود.
شمال و شمال باخترى ایران مرکز مهرپرستان بوده است. پلوتارک(پلوتاریک یا پلوتارخوس - Plutarkus = در سال ۴۶ پس از میلاد زاده شده و در سال ۱۲۰ در گذشته.) مى‌گوید: ”هرمزد در عالم معنوى به نور همانند است و اهریمن به تاریکى و میان این دو مهر قرار دارد“.(اوستا - یشت‌ها، گزارش پورداود ص ۴۰۱) زرتشت براى گسترش مزداپرستى از اهمیت ایزدان دیگر کاست و مهر را که پایه خدائى گرفته بود یکى از ایزدان کیش خود به‌شمار آورد. با نگرش به اینکه نشانه گردونه مهر به شاهین و فروهر هم بسیار نزدیک است مى‌توان پنداشت در زمانى که از اهمیت مهر کاسته شده نشانه مقدس میترائیسم رفته‌رفته به شاهین مبدل شده و این شاهین و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوى و روحانى این نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مینوى گردیده است. هم‌اکنون این نقش را به گونه‌اى دیگر بر کاشى کارى سر درب خاورى آرامگاه بایزید در بسطام مى‌توان دید. میترا به‌معناى رفیق و همدم یک‌دل و یارى‌کننده است. آدیت‌ها فرزندان آدیت (Adit) بوده و جزءِ هفت خدایانى هستند که در آسمان زندگى کرده‌اند و مافوق آنها وارونا است.(Varunan) که برشش خدا سرورى دارد و آدیت خوانده مى‌شود، و میترا بلافاصله پس از او قرار دارد. در کتب هندوئی، میترا در شکل و هیئت خداوند خورشید کمتر ظاهر مى‌شود، که مشهورترین آنها سورى (Surya) یا سویترى (Savitri) است که خود هفتمین آدیت‌یَ نیز هست. وارونا، خداى آسمان و رب‌النوع شب نیز هست.
میترا خداى روشنائى و نور و خداى موکل روز است.
براى این دو خداى شب و روز، مراسم مشترکى برپا مى‌کنند. میترا و وارونا از خدایان کهن هندوها هستند و گاهى آنها را بزرگ‌ترین خدایان خوانده با اورانوس (Uranos) یونانیان برابر مى‌دانند. میترا، خداوند آب‌ها و دریاها نیز هست و یکى از صفات او اود - دام (Ud-dama) یعنى محاصره‌کننده است و همسر او وارونى (Varuni) الهه شراب است و در اساطیر گاهى با نام‌هاى چون سورا (Sura) یا ماد (Mada) نیز خوانده مى‌شود. در تأویلات اساطیری، به‌ویژه با وجود مشابهاتى در اوستا و منابع پهلوى و آئین مهر بین میترا و گاوکشى رابطه‌اى مى‌توان دید. خدایان در صدد برآمدند گاو مقدس را که وهجرگا آفریده بود از بین ببرند و سرانجام همین کار را کردند. کشته شدن گاو مقدس و جارى شدن خون او بر روى زمین موجب رستاخیز طبیعت و به‌وجود آمدن انواع جانوران و گیاهان شد. بعدها در پرده‌هاى نقاشى در مهراب(مهرآب - دریا پنجره‌اى که به طرف آفتاب باز مى‌شد و مؤمنان به طرف خورشید اهورامزدا را پرستش مى‌کردند (به‌معناى مکانى به‌طرف خورشید)) همه مهرابه‌ها با تغییراتى جزئی، قربانى کردن گاو را ترسیم کردند. غار با سقف نیلگون و تزئین ستاره‌ای، کنایه از آسمان و کل جهان بود و به‌همین جهت محل ورود و حواشى غار را با گل و گیاه تزئین مى‌کردند و جریان آبى را به داخل مهرابه جهت شستشو برمى‌گرداندند. همین امر باعث شد که در فصل بهار قربانى گاو انجام شود و چنین تفسیر گردید که اگر خون گاو بر روى مزارع و دشت‌ها و بیشه‌زارها بریزد، طراوت و فراوانى در طبیعت از سر گرفته مى‌شود. دم گام داراى نقش موثرى است، زیرا خوشه‌هاى گندم از آن تولید مى‌شود. پس از رستاخیز بهار و گذر تابستان و پائیز، ناگهان زمستان همه چیز را تباه مى‌کرد، سبزى و طراوت و شادابى و زندگى طبیعت خاموش و راکد مى‌ماند، اما با طلیعه بهار، قتل گاو منجر به آفرینش دوباره زندگى بر روى زمین مى‌شد. در بابل، سومر، چین، ژاپن، سوریه، روم، یونان، مصر، هند و جاهائى دیگر این روایت و همانند آن موجود بود. و به‌تدریج کشتن گوسفند و بز و خروس باب شد. به‌موجب بند هش و برخى دیگر از منابع پهلوى چون زمینه خرد، جاماسپ‌نامه و دینکرد، اهریمن به نخستین آفریده اهورامزدا در نبرد میان خیر و شر دست یافت و گاو کشته شد، آنگاه از خون و پیکر آن انواع گیاهان و جانوران در پهنه زمین به‌وجود آمد و آنگاه که اهریمن در صدد برآمد که نطفه گاو را از بین ببرد، نطفه به کره ماه انتقال یافت، به‌همین سبب رویش گیاه و ازدیاد نسل جانوران با ماه پیوند یافت(رجوع شود به کتاب آئین مهر، میترائیسم ص ۸۰) این روایات از ایران به اروپا رفت و رازها و ابهامات تازه‌اى بر آن افزوده گشته گاوکشى و گوسفندکشى در آنجا رونق گرفت. میثر یا مهرنیز در اوایل بهار زندگى جدیدى به خود مى‌گیرد.
کشته شدن گاو به‌دست او منجر به تجدید حیات در طبیعت مى‌شود و سپس در آغاز زمستان ناگهان ناپدید شده سوار بر ارابه‌ خود به آسمان بالا مى‌رود.
موردى که جاى بسى شگفتى است، زایش میترا است، چون وى از پاره سنگى زاده مى‌شود. لیکن لوحى یافت شده که میترا را در حال زایش از یک درخت نشان مى‌دهد. او ابتدا در شکم درخت جاى دارد اما بعد شاخه‌اى شکفته میترا مانند گلى از آن تولد مى‌شود. افسانه‌هاى آت‌تیس (Attis) و آدونیس (Adonis) و ازیریس (Osiris) شباهت تامى با اسطوره میترا دارند. غسل تعمید مسیحیان، ظرف آب متبرک در کلیسا، سقاخانه‌ها و حوضچه‌هائى که در مدخل مساجد و تکیه‌ها برپا مى‌کردند همه از یادگارهاى کیش میترا است، زیرا که در مهریشت به‌روشنى از غسل و شستشو در آئین میترا یاد شده است.
آئین مسیحیت از کیش میترا متولد شد. همان‌طورى که در مهرابه‌ها چشمه‌ آب جارى بود، مسیحیان نیز روى بدنه تابوت‌هاى آنها صحنه جارى شدن آب از چشمه به‌وسیله موسى کلیم را حک مى‌کردند.(در سفر خروج باب هفده آیه‌هاى ۷-۳ چنین آمده که یهودیان پس از خروج از مصر دچار بى‌آبى شده و با موسى معارضه کردند. موسى به خدا متوسل شد که این قوم مرا سنگ‌سار خواهند کرد، اندیشه‌اى بساز. خدا گفت عصایت را به صخره هوریب (Horib) بزن تا آب روان شود و موسى چین کرد. بعد قدیسان ادیان رواتى در معجزه بیرون آوردن آب از زمین یا سنگ ساختند و این کار از معجزات به‌شمار آمد.) در نقش‌ها و تابلوهائى که یافت شده، مرشد مهری، یا مغان میترا، در حال تعمید مؤمنان مشاهده مى‌شود.
علت اصلى اهمیت فوق‌العاده‌اى که براى شستشو در رم قایل مى‌شدند همین اعتقاد به میترا بود. ماهى نیز یکى از نشانه‌هاى مسیحى بود که در قرون ابتدائى براى شناسائى هم چون رمزى از آن بهره مى‌جستند. این نیز چون غسل تعمید، نشان و رسمى بوده از کیش میترا. در یکى از مهرابه‌هاى اروپا، برابر پاى میترا یک ماهى نقش شده و این رمز و نشان مسیحیت، نشانه‌اى است از کیش میترا. بسیارى از رموز و اسرار میترا برخلاف آنچه مشهور شده، اصل و بنیان ایرانى خود را حفظ کرده است. آنچه امروزه به نام غسل تعمیدمیان مسیحیان متداول است مانند بسیارى از مراسم و آداب دیگر، از آریاها اقتباس شده است
ناگفته نماند که این عمل در زمان اقتباس در میان اقوام آریا بسیار کهنه و زمان گرفته بود. در هند، تبت، روم، یونان و مصر نیز که بعدها غسل تعمید رایج شد، این آئین را از ایرانى‌ها گرفته بودند. در تبت، چون چند سالى از تولد کودک مى‌گذشت، طى مراسمى در معبد و در برابر آتش به غسل تعمید او اقدام مى‌شد. به‌نام نامى خورشید، کودک را در حالى‌که سرودهاى مقدس مى‌خواندند سه بار زیر آب فرو برده بر او اسمى مى‌نهادند و علامت صلیب را بر سینه تعمید یافتگان نقش مى‌کردند
نکته مشترک آن بود که در این مراسم به نام خورشید، به خداى خورشید متوسل مى‌شدند. غسل تعمید فقط در ایام کودکى انجام نمى‌شد، بلکه در سنین بلوغ نیز جوانان را غسل تعمید مى‌دادند تا از گناهان و آلودگى‌ها برى شوند و این غسل حکم آن را داشت که تولید مجدد یافته باشند.
میان زرتشتى‌هاى قدیم و ایرانیان پیش از اشوزرتشت نیز غسل تعمید کودکان در مهرابه‌ها و آتشکده‌ها مرسوم بود. در مهرابه‌ها برابر آتش، به نام خداى خورشید، کودکان توسط مغان در آب فرو برده شده پس از آن نام‌گذارى مى‌گردیدند. اساس تثلیث مسیحیت نیز مبتنى است بر تثلیث‌هائى که از هندوان و ایرانیان گرفته شده است.
تثلیث میترائى عبارت است از: میترا و کوتس (Kotes) و کوتوپاتس (Kotopates). کوتوس و کوتوپاتس که به اسم کوت (Kot) و کوتوپات (Kotopat نامیده مى‌شوند نقش دو جوانى که هنگام تولد میترا از صخره در آنجا حضور دارند. مهرپرستان این دو جوان را دو شبان مى‌دانند. در بیشتر نقش‌هائى که از میترا یافت شده این دو شبان حضور دارند که یکى از آنها در طرف راست میترا و دیگرى طرف چپ او است و هر کدام مشعلى در دست دارند. مشعل کوت به‌سوى آسمان افراشته شده و کنایه از طلوع آفتاب است و مشعل کوتوپات به‌سوى زمین سرازیر است که کنایه از غروب آفتاب مى‌باشد و خود میترا در میان خورشید به هنگامى‌که میان آسمان مى‌درخشد
در متون اوستائى و منابع پهلوی، میترا ایزدى است که در رویداد قیامت و مسأله سنجش اعمال در روز واپسین و داورى در کار ارواح دخالت دارد. چنانکه در مهریشت وى داور ارواح مردگان خوانده شده است. در اوستا، میترا و خورشید به هم بسیار نزدیک هستند. وظیفه میترا پس از قربانى کردن گاو در روى زمین تمام شده آماده معراج و بالا رفتن به آسمان مى‌شود. اما پیش از آنکهک به معراج برود مجلسى براى شام ترتیب مى‌دهد که شام آخر نامیده شده و در واقع به شکرانه پیروزى میترا و تودیع او با یاران انجام گرفته است. مسیحیان به‌طور کلى همه مراسم و آداب میترائیسم را به‌خود منتسب ساختند
مراسم عشاءِ ربانى و شام مقدس، که در آن عیسى مسیح با حواریون خود شام خورد و پس از آن به صلیب کشیده شد و به آسمان صعود فرمود، همه و همه از مراسم میترائیسم گرفته شده است. چون پیروان میترا از زبان یونانى هم استفاده مى‌کردند در نام‌گذارى این هفت مقام نیز زبان یونانى را به کار گرفته‌اند. میترا پس از کشتن گاو و ضیافت مقدس، با گردونه آفتاب به آسمان صعود کرد که به زعم آریائیان هنگام رستاخیز به‌عنوان یک ناجى یا سوشیانت به زمین باز خواهد گشت.
در کیش مانى نیز میترا نجات‌بخش جهان در رستاخیز پیش از اشتعال جهان معرفى شده است
میترا در آسمان هادى ارواح مؤمنان است. ارواح بایستى از هفت سپهر بگذرند تا سرانجام در فلک هشتم منزه و پاک به‌وسیله اهورامزدا وارد نور محض شوند. براى مؤمنان رسیدن به مقام والا مستلزم آن بود تا هفت دوره تصفیه و تزکیه را بگذرانند. کسانى‌که از مرحله ششم گذشته به مقام هفتم مى‌رسیدند بسیار اندک بودند، ولى اینان بودند که به‌وسیله خود اهورامزدا و میترا در فروغ جاودانى و آخرین پایه آسمانى جاى مى‌گرفتند. - مقام اول، مقام خدمتکاران مهرابه بوده است
کسانى‌که مى‌خواستند در زمره پیروان درآیند، زیر نظر پدر مقدس به جرگه مؤمنان پذیرفته مى‌شدند. - مقام دوم، کرى‌فیوس بود که برخى از پژوهندگان آن‌را مقام کرکس معرفى کرده‌اند
باید این مقام را مقام پوشیدگان دانست. در تصوف و عرفان اسلامى ایران، این مرحله یکى از درجات سلوک است که به اتحاد خالق و مخلوق اسلامى ایران، این مرحله یکى از زنان را در آئین راهى نیست.
سومین مقام، منصب سرباز است. در متن اوستائى مهریشت، میترا خداى شکست‌ناپذیر جنگ است و سربازان و جنگاوران در آوردگاه از او یارى مى‌جویند و میترا نیز به‌سرعت به یارى آنها مى‌شتابد. جنگاوران مهر آئین، همواره پیروزى را از آن خود مى‌دانستند. در بندهاى اولیه مهر یشت مى‌توان به مقام سرباز و روابط او با میترا و چگونگى حمایت میترا از وى پى برد. علامت و نشان سرباز، کوله‌پشتى و کلاه‌خود و نیزه است. سربازان میترا در دو جبهه مشغول جنگ بودند
اول جنگ‌هاى معمولى بود که براى نگهدارى کشور و گسترش آن صورت مى‌گرفت. آنچه مهم‌تر بود جنگ و ستیز با نیروهاى شر و اهریمنى بود. - چهارمین مقام، منصب شیر بود. در پرده‌هاى نقاشى و سنگ برجسته‌هاى منقوش، نقش شیر فراوان است و همین عمل سبب شد که بعد از اسلام، به‌ویژه در زمان سلجوقیان، علامت شیر و خورشید بر پرچم‌ها نقش بست، در این پرده‌ها کسانى‌که به مقام چهارم رسیده‌اند گاه در حال خدمتگزارى و گاه در حال اهداى هدایا به حضور میترا نشان داده شده‌اند
این طبقه نیز ناگزیر از گذراندن آزمایش‌هائى بودند که البته دیگر تحمل ریاضات و شکنجه‌هاى بدنى نبود، بلکه باید به ورزیدگى‌هاى روانی، شایستگى اخلاقی، وحدت ذهنى و خلاصه فهم اسرار دست مى‌یافتند
روایات رمزى میترائی، حاکى از آن است که در واپسین روز از عمر جهان، آتش‌سوزى بزرگى رخ خواهد داد. در این آتش‌سوزى ناپاکان خواهند سوخت و پاکان مثل اینکه در چشمه‌اى شستشو مى‌کنند، آسایش خواهند داشت.
پنجمین مقام، مقام پارسى بوده است که گذشته از وجوه رمزی، کنایه‌اى است که با طبیعت و روئیدن گیاهان پیوند دارد و میان پیروان کیش میترا، نشان آزادى و آزادگى بوده است.
ششمین مقام، منصب خورشید است، سل خداى خورشید در میان رومیان و هلیوس خداى خورشید در اساطیر یونان باستان است. - مقام هفتم، والاترین و عالى‌ترین مرحله تشرف براى یک سالک میترائى بوده، این مقام را مقام پتر یا پدر و پدرپدران مى‌نامیدند. پدران در حقیقت عالى‌ترین مناصب را در آئین میترائى داشتند و همین لقب را عیسویان از مراسم میترائى اقتباس کردند و به خود نسبت دادند. هفت منصب روحانى و هفت مقام براى تکمیل و ارتقاءِ مدارج در میان فرقه باطنیه یا اسماعیلیان تقلیدى از همین بنیان میترائى بود. میان صوفیه نیز هفت وادى سلوک براساس همین هفت مرحله میترائى بنا شد.



۱۳۸۴ دی ۲۱, چهارشنبه

کاراناک



یکی از اسرار دنیای باستان در سال 1926 در مجموعه عظیم مذهبی " کاراناک " بخشی از شهر از بین رفته " تبس " کشف شد . طی هزاران سال, کاشفان و جهانگردان در میان این خرابه ها به جستجو مشغول بودند و از شگوه و جلال گذشته دور بر خود می لرزیدند, غافل از اینکه چیزی به عمد از انان پنهان نگاه داشته شده است .
یک معبد ساخته شده توسط فرعون " آمن حوتپ " چهارم که در اوایل حکمرانی وی ( 1353 - 1335 قبل از میلاد ) قطعه قطعه شده و در درون دیوارها و پی بناهای دیگر مخفی شده بود . تخریب معبد مزبور بخشی از اقداماتی بود که هدف ان از میان بردن کلیه اثار مربوط به این پادشاه منفور می شد . یعنی
بدور افکندن انچه او را یاد اور می شد و انگار وجود او از بن وریشه – در جامعه ای که زشتکاری, امری نکوهیده بود سرنوشت او, بدترین سرنوشتها بود . بگونه ای که انگار او هرگز وجود نداشته است.!
قرائن مربوط به این حذف تاریخی طی 25 سال و در هنگام مرمت سازی بناهای دیگر توسط باستان شناسی بنام " هنری شوریر " صورت گرفت .
شوریر در حالیکه مشغول کشف یکی از دو دروازه عظیم در معبد " آمن " و نیز زیر بنای یک تالار عظیم ستون دار بود, بیش از 20 هزار قطعه سنگ کوچک پیدا کرد . قطعات مزبور به اندازه یکنواختی تراشیده شده بودند. تقریبا" هر سنگ به شکل مستطیل در ابعاد 5/22 * 25 * 50 سانتیمتر بودند .
برخی قطعات اثار رنگ خوردگی داشتند و بسیاری نیز با اشگال برجسته ای زینت داده شده بودند – که بنظر میرسید خود قسمتهایی از تصاویر بمراتب بزرگتری باشند
از انجا که اندازه قطعات سنگ سیاه بیش از سه وجب نمی شد, کارگران مصری انها را " ثلاث " به معنی سه در زبان عربی نامگذاری کردند . قطعات مزبور بیشتر از سوی حفاران در " تبس " و در نقاط دیگر کشف شده بودند . اما هیچکس نتوانسته بود توضیحات قانع کننده ای پیرامون منشاء و مفهوم انها ارائه دهد .
از سوی دیگر هنری شوریر در مجموعه کاراناک بناهای در هم شکسته دیگری منقوش به نام " آمن حوتپ " چهارم یافت . ایا از این سنگها میخواستند مثل کاشی کاریهای امروزی ما استفاده کنند.؟
او نتیجه گرفت این قطعات و " ثلاث " ها ی یافت شده قبلی, می بایست بخشی از یک معبد ویران شده باشند . وضعیت قطعات سنگی دلالت بر ان داشتند که وضعیت کنونی انها نه ناشی از درهم کوبیده شدن و رها شدن به حال خود, بلکه از انتقال دقیق انهاست . بسیاری از سنگها, نشان از علائم غیر قابل انکار خشم و نفرت نسبت به خانواده سلطنتی داشتند . نقوش مربوط به همسر " آمن حوتپ " ملکه " نفرتیتی " عامدا" مخدوش شده
بودند, برخی را طوری قرار داده بودند که تصویر ملکه به حالت وارانه بود . در خارج از این مجموعه, حفاران شوریر پایه های 28 مجسمه عظیم " آمن حوتپ " چهارم, بعلاوه بقایای متلاشی شده 25 مجسمه غولپیکر دیگر را یافتند که نشان می داد پیکره ها از جای خود نقش زمین شده اند . هدف از این خرابکاریها مخدوش کردن یکی از فراعنه سلسله هجدهم بود . یعنی " آمن حوتپ" فرزند سلاله ای از شاهان جنگجو و متکبر . در سال 1550 قبل از میلاد, بنیانگذار دودمان وی " احموز " مصر را از یوغ یک قرن تسلط یک قبیله متجاوز اسیایی تبار رها ساخت . این اغاز عصری 500 ساله بود که به " پادشاهی نوین " مشهور است .
نیاکان " آمن حوتپ " امپراطوری بی همتا از نظر نفوذ و قدرت برپا ساختند .
قلمرو پادشاهی انان در جنوب افریقا تا سودان – و از شرق تا سینا و غرب اسیا را در بر میگرفت .
شاهان " پادشاهی نوین " ضمن وفاداری به تبار خود, " تبس " منزلگاه نیاکان خود را پایتخت مذهبی مصر قرار دادند . در ساحل رود نیل انان معابد بزرگی ساختند, و سه کیلومتر دورتر در یک وادی متروک در حاشیه کویر گورهای سلطنتی خود را بر پا کردند و دیوارهای ان را با نقوش حجاری شده و تصاویر نقاشی شده از خود و خدایان مورد علاقه خویش مزین ساختند . اما " آمن حوتپ " چهارم راه خود را از نیاکانش جدا کرده بود
او پرستش در پرستشگاه بزرگ و عمومی خدایان مختلف را رها کرده و فقط یک خالق " رع " خدای خورشید – را که توسط " آتن " تجسم می یافت پرستش نمود .
" آتن " همان صفحه مدوری بود که اشعه های حیات بخش خورشید را ساطع میکرد . در سال پنجم حکومت خویش – این فرعون مرتد ( لقبی که مردم مصر باستان به این پادشاه داده بودند ) اعلام کرد که از ان به بعد نام او " آخن آتن " خواهد بود .
معنی دقیق این نام مورد اختلاف است – اما روشن است که این نام معرف ارادت پادشاه نسبت به خدای جدید بود .( البته بسیار اعتقاد دارند این نام یعنی خدمتگذار آتن ) علیرغم تلاشهای فراوان " آخن آتن " تکریم و پرستش " آتن " در قلوب مصریان جای نگرفت . طولی نکشید که پس از مرگ فرعون, خدایان و الهه های گذشته مجددا" مطرح گشتند – و پیروزمندانه در گورها و معابد نیاکان " آخن آتن " جای گرفتند . از قرار معلوم به عنوان تنبیه این فرعون مرتد, کاتبان کاهن – نام " آخن آتن " را از فهرست شاهان تاریخی مصر حذف نمودند . از انجا که اشاره به حیات او غیر قابل اجتناب بود , مورخان از او با عنوان مبهم " حکومت ان ملعون " یا دوران " ان یاغی " یاد میکردند .
" آخن آتن " فرزند شاه " آمن خوتپ " سوم و همسر اصلی او ملکه " تیه " بود
در زمان تولد او " پادشاهی نوین " در اوج شکوفایی خود قرار داشت و نفوذ ان فراتر از مرزهایش گسترش یافته بود . تاریخ دقیق جلوس " آمن حوتپ " چهارم به تخت سلطنت مورد اختلاف است – اما احتمالا" این امر در حوالی سال 1353 قبل از میلاد بوقوع پیوست .
برخی مورخان معتقدند که فرعون جدید ممکن است چندین سال بطور مشترک با پدرش حکمرانی می کرده است . شواهد حاکی از انند که حکومت حداقل 4 پادشاه با هم تلاقی داشته است
این که ایا ممکن است " آمن حوتپ " سوم و چهارم برای مدت زمانی بطور مشترک بر مصر حکمرانی میکردند یکی از بحث برانگیزترین مسائل مربوط به ان دوران محسوب میشود .
حتی اگر پدر " آمن حوتپ " چهارم در قید حیات بوده باشد – وی یک شبه انقلاب مذهبی خود را انجام نداده است . با این وجود واضع است که به غیر از خدای خورشید دیگر خدایان مصر تحت عناوین, اشگال و صور مختلف او را مجذوب نمی ساختند . او بطور فزاینده ای دلبستگی خود - و بعد هم نام خود را – به خدای خورشید که او ان را " آتن " مینامید و خورشید حیات بخش بود – معطوف داشت


سرگذشت مازيار، سردار طبرستان





قسمت كوهستاني سرزمين طبرستان بنا به وضع طبيعي و جغرافيايي خويش و با توجه به پايداري و مقاومت مردانش توانست تا دو قرن بعد از حمله اعراب به ايران در برابر لشكر اسلام مقاومت نمايد.
با برانداختن سلسله امويان توسط ابومسلم مروي خراساني و به روي كار آمدن عباسيان ، آنها توانستتند پس از چند لشكركشي به طبرستان به اين نواحي رخنه كنند.
اما مردم طبرستان در يك شورش همگاني به رهبري "ونداد هرمز" ( كه مازيار از نياي وي بود ) استقلال طبرستان را برپاداشتند.
در تاريخ طبرستان آمده است كه ونداد هرمز با مردم خويش پيمان بست كه در يك زمان بر تازيان شهر بشورند و هر طبرستاني در هر جا كه چشمش بر پيروان خليفه افتاد وي را بكشد و در يك روز ، شهر از پيروان خليفه تهي شد.
پس از مرگ ونداد هرمز ، "كارن" به جاي پدر تكيه زد كه درگير اختلافات داخلي شد و در جنگ با يكي از شاهان محلي به نام شهرار كشته گشت و فرزندش "مازيار" به اسيري رفت . مازيار به حيله اي از چنگ شهريار گريخت و به بغداد نزذ مامون خليفه بغداد رفت . در آنجا با منجمي به نام "بزيست فيروزان" آشنا و به خليفه معرفي شد، خليفه نيز فرمان داد مسلماني به او عرض دادند . مازيار نيز اسلام قبول كرد و مامون او را محمد مولي اميرالمومنين نام نهاد. مازيار با حمايت خليفه به حكمراني طبرستان ، رويان و دماوند رسيد.
مازيار نخستين كسي از خاندان كارن است كه دين اسلام پذيرفت ، حال آنكه بر ونداد هرمز جد و كارن پدر او هر چه اسلام عرضه كردند نپذيرفتند و تا پايان عمر بر دين زرتشتي باقي ماندند . قبول اسلام بوسيله مازيار علي الظاهر در اوايل سال 210 يا اواخر سال 209 صورت گرفت.
مازيار همينكه مالك طبرستان شد پايه هاي قدرت خويش را مستحكم كرد و سيرت جد خود ونداد هرمز را در پيش گرفت و بر آن شد كه به مقاومت دست زند و از اينجا بايد دريافت كه اسلام آوردن او نيز مانند باقي ايرانيان آن زمان امري ظاهري و مصلحتي بود كه اين در اعمال مازيار بر ضد مسلمين كاملا" واضح و مشخص است.
در آن زمان مازيار از ساير مرزبانان آن ناحيه مطالبه خراج كرد و همگي را به خود دشمن نمود تا اينكه ايشان به مامون از ظلم او شكايت نوشتند. مامون نيز فرستادگاني با آن نواحي فرستاد تا از اوضاع اطلاع يابند. مازيار نيز دستور داد زماني كه فرستادگان خليفه به اولين شهر رسيدند ، تمام مردم با لباس سپيد و نيزه اي در دست بر سر راهشان بايستند، ترفند مازيار كارگر گشت و فرستادگان در گزارش خود براي خليفه شمار سربازان مازيار را زياد گزارش دادند و همچنين به مامون خبر دادند كه مازيار خلع طاعت كرده و همان كشتي زرتشتي به ميان بسته و با مسلمانان ظلم و جور مي كند.
در آن زمان مامون عازم روم بود و مازيار از اين فرصت استفاده نموده و براهل آمل ، ساري و رويان كه غالبا" مسلمان بودند شوريد و آنها را از بين برد. آنگاه حصارهاي ساري و آمل را تعميركرد و در كوهستانها قلعه ساخت و به محكم كردن شهرها و راه ها پرداخت. مسجدها را ويران كرد و آثار اسلام را از ميان برد.زمينهاي كشاورزي را كه قبلا" در اختيار مسلمانان بود از آنها گرفته و به ايرانيان واگذار كرد.
تا اينكه خبر به معتصم جانشين مامون رسيد.معتصم دستور داد تا مازيار را دستگير كنند . سرانجام شورش مازيار با فريب برخي نزديكانش به وسيله خليفه به پايان رسيد. زماني كه لشكريان خراسان به مازندران رسيدند، خيانتكاران مازيار را تحويل نيروهاي تازيان دادند تا نزد خليفه ببرند.
زماني كه مازيار به نزديكي سامرا رسيد خواستند مانند بابك وي را نيز با پيل درون شهر بگردانند پيل را نزد مازيار بردند اما مازيار كه شنيده بود بابك را با همين پيل درون شهر برده بودند سوار پيل نشد و گفت من در اندازه اي نيستم كه بر جاي بابك خرمي تكيه كنم.
در پايان به دستور خليفه ، مازيار را چهارصدوپنجاه تازيانه زدند تا وي بمرد. مازيار را پس از مرگ بر همان داري كردند كه جنازه بابك هنور بر آن بود. مورخان تازي گويند پس از چندي رويدادي شگفت انگيز روي داد و تن مازيار و يك سردار رومي كه او نيز بر دار شده بود هر دو به سوي تن بابك خم شدند گويي در حال كرنش بودند.
آنچه نقل شد مي رساند كه مازيار به پنج سبب مهم شكست خورد :
1- سو تدبير و عدم سياست خود و سرداران خويش
2- بدرفتاري شديد نسبت به مخالفان خود
3- ايجاد مخالفان چيره دستي براي خود از امراي مارندران و زنده نگاه داشتن اغلب آنان و دادن كارهاي بزرگ به دست ايشان
4- گرفتن وضع تدافعي و نشستن در انتظار دشمن
5- خيانتي كه از طرف غالب اطرافيان وي نسبت به او صورت گرفته بود.

دوره پادشاهي مازيار هفت سال بود.
میهن پرستی ایرانی از زبان یک دشمن

پروکوپیوس مورخ رومی در یادداشتهای روزانه خود در مورخ 13 بهمن ماه سال 69 شمسی قبل از هجرت میگوید :در این روز نسخه اصلی تاریخ جنگهایم را به امپراتور دادم واو پس از مرور کوتاهی بر آن گفت:

هرچند به سود ما رومیان نیست اما جا داشت می نوشتی ژوستی نین امپراطور روم عقیده دارد که در خون سربازان ایرانی ماده اختصاصی وجود دارد که باعث می شود ترس نداشته باشند بی باک و مغرور باشند و تسلیم نشوند.در هنگام اسارت در برابر فاتح زانو نزنند و عجز و لابه نکنند . من نمی دانم که ایران چه آبی دارد که بذر نهایت میهن دوستی را در جان مردمش پرورش میده...