سوامی ساتیاناندا، یوگی بزرگ و بنیانگذار سبك بیهار در سال 1923 در شهر آلمورا در كوهپایههای هیمالیا متولد شد.
ستاره بینان و پیشگوها، زندگی او را سراسر آوارگی، غربت و تنهایی دیدند و در واقع چنین هم شد، بخش عمدهای از زندگی این یوگی در سیر و سفر و حركت گذشت ولی این سیر و سفر نه از روی اجبار و انكار بلكه از روی استغنا و به شیوه زندگی سانیاسا گذشت.
سوامی ساتیاناندا از دوران كودكی به زندگی آزادانه و درك مسائل و مفاهیم معنوی عشق میورزید، و سوالات گوناگونی كه در ذهنش مطرح میشد با خانواده و دوستانش در میان میگذاشت تا پاسخی بیابد. خوشبختانه راهبان و مقدسان بسیاری برای ارتفاعات هیمالیا و اماكن مقتدر و مقدسی كه در آنجا بود از آبادی كوچك آنها میگذشتند. ایشان بنا بر سنت سانیاسا حداكثر چند روزی در آنجا میماندند، سپس مسیر خود را به سوی مناطق شمالی ادامه میدادند. در آن چند روز معمولا مهمان مردم آبادی بودند. آنها سوالات مردم را پاسخ میدادند، احیانا به مداوای بیماران میپرداختند، برای ایشان دعا میكردند، مردم هم از آنها پذیرایی میكردند. این موقعیت مناسبی بود تا ساتیاناندا بتواند سوالات خود را با انسانهایی وارسته در میان گذارد و از حكمت و بركات این مقدسان بهرهمند شود. بسیاری از این پارسایان به پدر ساتیاناندا توصیه كردند تا اجازه دهد او وارد طریقت سانیاسا شود زیرا دارای استعداد و درك معنوی والایی است.
خانواده ساتیاناندا، مثل بسیاری از دیگر خانوادههای هندی سرسپرده پیر و استادی بودند كه او نیز چند سالی یك بار از آبادی ایشان عبور میكرد.
این استاد بسیار مورد علاقه پدر ساتیاناندا بود، و چون شمع وجودش به پایان نزدیك میشد در آخرین دیداری كه از شهر آلمورا و آبادیهای اطراف آن كرد، به پدر ساتیاناندا وصیت كرد پسرش را، كه دارای استعدادی بارز در مسائل معنوی است، در راه آرامش بشریت وقف كند و به او اجازه زندگی سانیاسوار دهد. هر چند خانواده ساتیاناندا نسبتا مرفه و پدران او ملاك و زمین دار بودند، ولی ایمانی راسخ به شعائر دینی و دستور استادان داشتند، لذا چند سال بعد، زمانی كه ساتیاناندا جوان عزم كرد كه زندگی راهبانه پیشه كند با او مخالفتی نكردند. عشق او به كشف حقیقت و القای این مردان وارسته او را بر آن داشت كه از همان دوران كودكی و نوجوانی به سراغ آثار بزرگان یوگا برود و تعالیم ایشان را برای رسیدن به رهایی به كار بندد. او در آغاز با آثار و گفتار راما كریشنا و سوامی ویوكاناندا آشنا شد و تا حدی كه توان داشت آموزشهای آنها را به كار بست تا آنكه دفتر سرنوشت صفحهای نو و شگفتانگیز بر روی او گشود.
در حالی كه تنها 15 سال داشت در راه مدرسه با زنی به نام سوكنا آشنا شد این زن یك گورو در طریقت تنترا و در واقع یكی از آخرین بازماندههای سنتی مرموز و افسانهای با نام كائولای تانترا بود. سوكنا تلفظ و گویش محلی واژه سانسكریت سوشومنا به معنای راه راست و نزدیك است.
ساتیاناندا باید هر روز مسیر نسبتا طولانی و سختی را برای رسیدن به مدرسه طی میكرد. یك بار در این مسیر زن مسنی را دید كه روی صخرهای نشسته و برای چهار پنج نفری كه اطراف او بودند صحبت میكرد علیرغم ظاهر چاق، سیاه و زشتی كه داشت در اطراف خود موجی از قدرت و آرامش ایجاد كرده بود. ساتیاناندا كه جوانی قدرتمند و بسیار سركش بود، ناخواسته به او نزدیك شد و شنید كه او درباره فعالیت چاكراها و جریان انرژی در نادیها صحبت میكند. ساتیاناندا كه تا آن موقع كتب بسیاری از یوگیان خوانده بود و میپنداشت اطلاعات بسیاری در اینباره دارد با خرسندی از آن بانو پرسید: این مطالب را از كجا خواندهای؟
زیرا خودش علیرغم مطالعه كتابهای فراوان در این مورد هنوز مطالب او را در جایی نخوانده بود. سوكنا با چشمان سیاه و نافذ خود نگاهی به ژرفای وجود ساتیاناندا انداخت و به سادگی به او پاسخ داد سواد ندارد و حتی نمیداند كتاب را چگونه باید به دست گرفت. آنگاه از ساتیاناندا پرسید: آیا می پنداری این مطالب را میتوان از كتابها آموخت علاقه توام با وحشت و احترام ساتیاناندا به او بیشتر شد سرانجام یك روز آن بانو از ساتیاناندا خواست تا برایش كاسهای شیر بیاورد. این آغاز تشرف او به طریقت تنترا بود. ساتیاناندا آن زن را در كلبهای در یكی از زمینها و مزارع متعلق به پدرش اسكان داد. جایی در نزدیكی ارتفاعات و كوههایی كه سوكنا در آنجا توانست غاری را كه مكان مناسبی برای تعالیمش تشخیص داده بود بیابد. سوكنا از ساتیاناندا خواست تا برای تعلیم و آموزش در طریقت او در شبهای خاصی به دیدنش برود البته این كار چندان ساده نبود. محلی كه سوكنا در آنجا اسكان یافته بود بیش از دو ساعت تا خانه ساتیاناندا فاصله داشت و گذشتن از جنگل در شب با وجود حیوانات وحشی خطرات دیگر برای یك نوجوان 15 ساله مشكل بود، ولی جاذبه و قدرت فوق انسانی سوكنا و علاقه ساتیاناندا مشكلات را از سر راه برمیداشت.
از طریق آموزشها و قدرت سوكنا، كوندالینی در ساتیاناندا به حركت در آمد و تجربیات پر شور و شگفتآوری برای او رخ داد; سفرهایی در افقهای معنوی و رویت عجایبی فرا سوی تصور او. در همین ایام بود كه ساتیاناندا توانست در خلسههای عمیق خود حوادث فراوانی از آینده هند و جهان از جمله جنگ قریب الوقوع جهانی را مشاهده كند. او بعدا همان حوادث و بعضی از آنها و صحنهها را
مجدداً، و این بار در عالم واقع مشاهده كرد به هر حال پس از مدتی سوكنا به ساتیاناندا گفت كه خیال دارد از آنجا برود. ساتیاناندا به شدت دلگیر شد و مصرانه از سوكنا خواست تا تعالیم خود را ادامه دهد، ولی چهره سرد و آرام سوكنا نشان از عزم راسخ اوداشت. ساتیانادا در دل خود اندیشید: او زن گیج و بیمعرفتی است. ولی سوكنا كه از دل او خبر داشت، به او گفت این خود اوست كه هنوز در درون خود كارماهای بیهودهای را نهفته است، و اگرچه تجربیات فوق العادهای از كنترل و حركت انرژی به دست آورده است ولی برای روشن شدگی كامل باید درونش را از تمام كثافات و كارماها پاك كند، و این كار را باید یك گورو (غیر از او ) انجام دهد. سوكنا گفت : من گوروی تو نیستم، من به تو تجربهای را منتقل كردم. تجربه تو جریانی است كه شاكتی سانچار ( چرخش و وزش تند باد انرژی ) یا شاكتی پات نامیده میشود. وقتی این هدیه آسمانی از طریق استادی به تو منتقل شود، باید تجربه خود را با توسعه آگاهیات تثبیت كنی. در این صورت من نمیتوانم گوروی تو باشم، تو باید گوروی درونیات را جست و جو كنی.
هنگام وداع در واپسین ملاقات، به عنوان آخرین بركت، سوكنا دو هدیه معنوی به ساتیاناندا داد، اول اسرار و شیوه عمل مانتراهای تنترا و دوم رازی كهن در فنون یوگا ( كه ساتیاناندا هیچ گاه نخواست آنرا به كسی بیاموزد)، سپس سوكنا چون نسیمی از كنار ساتیاناندا گذشت. پس از آن هیچ گاه همدیگر را ملاقات نكردند. به این ترتیب ساتیاناندا، پس از اجرای تعالیم سوكنا، اهتمام به منظور تعالی و خلوص خویش، مطالعات فراوان، و تسلط به زبان سانسكریت به مرحله سانیاسا نزدیكتر میشد. او دیگر قادر نبود در شرایط عادی، زندگی را سپری كند، در حالی كه بعضی از سوالات او بی پاسخ مانده بود. باید گورویی پیدا می كرد تا با راهنمایی او و هم نشینی با او آخرین حجابها را هم از دل بر میداشت. سرانجام زمان جدایی از خانواده، برای یافتن گورو و آزادی، فرا رسیده بود. این زمانی بود كه او تنها هفده سال داشت. پدر ساتیاناندا كه با شور و شوق فرزند خود نمی توانست مقابله كند با گذاشتن نود روپیه در جیب او و دعای خیر، او را بدرقه كرد و به این ترتیب دوره جدیدی از زندگی این مرد بزرگ شروع شد.
هر چند سن او كم بود ولی استعداد ذاتی، مطالعه عمیق متون یوگا و تنترا، مراقبههای ژرف و تجربه شگفتانگیزش با سوكنا از او یك راهب محترم، حتی از دید یوگیها و سوامیها، ساخته بود. پس از خروج از خانه، توانست با استادان بسیاری ملاقات كند و آشنا شود. در كنار بعضی ازآنها تعالیم مهم بسیاری گرفته و در نزد بعضی بركت و دعای خیر یابد. برخی نیز او را كاملتر از آن تشخیص دادند كه به عنوان شاگرد بپذیرند. بعضی فرزانگی كه او توانست با آنها ملاقات كند عبارتند از: اروبیندو ، راماناماهاریشی ، سوامی رامداس، سوامی نیتیاناندا، دونیوال دادا، آچاریا راجنیش و ماهاریشی ماهش یوگی.
سرانجام در سال 1943 توانست با ماها یوگی شری سوامی شیواناندا ماهاراج ملاقات كند. ساتیاناندا بعدها درباره ملاقاتش با شیواناندا میگفت: (( تاثیر عظیم شیواناندا از همان آغاز بالاتر از تصور و درك من بود. احترام من به او نه فقط به خاطر این است كه او (( گوروی )) من میباشد بلكه او شخصیتی بود در افقهای عالی الهی و رفتار او مطابق با قوانین آسمانی هدایت میشد.))
شخصیت قدرتمند، معرفت والا و رفتار آسمانی شیواناندا كه شهرت آن در تمام هند طنین انداز شده بود توانست به زودی ساتیاناندا را متحول سازد.
ساتیاناندا در آغاز دائما نسبت به احوال خود نگران و از شیواناندا میخواست كه او را راهنمایی كند، ولی تربیت شیواناندا متفاوت از درك ساتیاناندا بود.
او اجازه میداد كه آگاهی ساتیاناندا توسعه یابد و در نتیجه عملكردش تغییر كند. رفتار كلیشهای و الگوهایی جزمی كه ذهن او را خسته و ناتوان سازد در برنامه شیواناندا نبود. شیواناندا در پرتویی از آرا مش به ساتیاناندا میگفت: (( سخت كار كن، تو پاك و خالص خواهی شد. نیازی نیست كه به دنبال روشنایی و اشراق بگردی بلكه روشنایی، خود در درونت طلوع خواهد كرد.))
شیواناندا كه استعدادهای ساتیاناندا را تشخیص داده بود، به او اجازه داد تا آنها را تكمیل كند. او چون پدری دلسوز از هر جهت به او كمك میكرد. به عنوان نمونه با توجه به علاقه و استعداد ساتیاناندا به مطالعه و درك متون مقدس تنترا و اوپانیشاد كه به زبان سانسكریت و پالی نوشته و سروده شدهاند، او را بر آن داشت كه برای تكمیل معرفت خود در این زمینه نزد سوامی تاپووانام جی برود. هر چند شیواناندا خود استاد اوپانیشاد و دیگر متون معنوی بود، و بیش از چهارصد كتاب درباره علوم یوگایی، تانترا و شرح متون معنوی نوشته بود، ولی اگر میشنید استاد بزرگی در گوشهای زندگی میكند و میتواند در تعلیم شاگردانش به ایشان كمك كند، آنها را برای تكمیل معرفتشان نزد آن استاد، كه معمولا از دوستان خود شیواناندا جی هم بود، میفرستاد.
ساتیاناندا به مدت دوازده سال نزد پیر خود شیواناندا جی باقی ماند. در این دوران نسبتا طولانی امواج فكر و تلاطمات اندیشه او آرام شدند، كارماها و ناخالصیهای خود را از دست داد و سرانجام توانست آگاهی خود را در سطوح لطیف وجود تثبیت كند. به این ترتیب در سال 1956 شیواناندا او را نزد خود خواند و به عنوان آخرین تعلیم معنوی علم كهن (( كریا یوگا )) را بر او كامل كرد. او واپسین اسرار این طریقت والا را بر ساتیاناندا مشكوف ساخت و سپس 108 روپیه به او داد و گفت: (( حالا میتوانی از اینجا بروی. این اشرام بیش از این جای تو نیست. پویا باش و پیام یوگا را كران به كران و خانه به خانه گسترش ده.)) وقتی ساتیاناندا از اشرام خود خارج میشد تا مرحله دیگری از زندگی خود را آغاز كند، سوامی شیواناندا در حق او چنین گفت: (( با توسل به رحمت الهی و با اتكا به بركات و الطاف خدای متعال، چنین مقرر شده است كه شری سوامی ساتیاناندا لیاقت دریافت عنوان والا و مقدس (( جنانا واجروپابریتی )) را پیدا كند.
این عنوان بر اساس خدمات بی دریغ او و استواری و سرسپردگی محكم او به حقیقت، عشق و خلوص، به او عطا شد. بدین وسیله من این پاداش را با والاترین آرزوها برای سلامت، آرامش، بركت ابدی، طول عمر و موفقیت در جمیع كارهای سوامی ساتیاناندا به او اعطا میكنم.))
پس خروج از اشرام، ساتیاناندا با پذیرش زندگی راهبان دوره گرد در طی هفت سال سراسر هندوستان، برمه، نپال، تبت، سیلان و افغانستان را پیمود. در این مسیر طولانی او به راهنمایی، آموزش و مداوای مردم میپرداخت و عمیقا پیرامون مشكلات آنها میاندیشید و از طرفی با اساتید و طریقتهای معنوی مختلف هم آشنا میشد. و البته در طی این دوران رابطهای عمیق و باطنی هم با پیر خود داشت.
در جولای سال 1963 در حالی كه در شهر مونگر به سر میبرد دفعتا دچار مكاشفهای شد. او در این مكاشفه خود را در ریشی كش میدید، در حالی كه در كنار رود گنگ ایستاده و به كشتیای خیره شده بود كه استادش شیواناندا روی عرشه آن ایستاده بود. شیواناندا دستهایش را در حالت سلام گرفته بود و مستقیما به چشمهای ساتیاناندا نگاه میكرد. زنگها به صدا در آمدند، طبلها، سنجها و سازهای فراوان دیگری نواخته میشدند. جریان آب بسیار قدرتمند بود. در جایی كه كشتی، با فاصلهای اندك، از برابر ساتیاناندا میگذشت چرخ طیار كشتی باعث شد آب بر سر و روی ساتیاناندا پاشیده شود.
وقتی ساتیاناندا به حال آمد دریافت كه گورو و پیر معنویش بدن فانی خود را ترك كرده و بركات خود را به او منتقل ساخته است. لذا در سكوت، و بی آنكه با كسی حرف بزند، بلیطی تهیه كرد و همان روز به ریشی كش رفت. چون به اشرام رسید هنوز موج عظیم شیواناندا را حس میكرد ولی دیگر صورت مهربان و نافذ و شاد او را نمیتوانست در اشرام ببیند. ساتیاناندا بارها و بارها وقتی از استادش شیواناندا جی یاد میكرد می گفت: (( من هیچ گاه عیسی مسیح را ندیدهام ولی مطمئنم كه او وجود داشته است زیرا شیواناندا را دیدهام. شیواناندا دریایی از عشق و مهر الهی بود.))
ساتیاناندا در این دوران ماموریت الهی خود را كاملا تشخیص داده بود و با بركات و راهبریهای پیر خود مرحله به مرحله ماموریت خود را محقق میساخت.
در هر حال در همان سال با نیرویی فراوان(( جنبش جهانی دوستی یوگا )) را به منظور گسترش و توسعه یوگا به عنوان كمكی برای آرامش فكر و سلامت اجتماع تاسیس كرد. پس از چندی به مونگر كه شهری بسیار كوچك در ایالت بیهار است رفت و (( مدرسه یوگای بیهار )) را به منظور آموزش كاربردی و كلاسیك یوگا بنیاد نهاد. ( امروزه این مدرسه از معتبرترین مراكز آموزش یوگا در دنیا به حسابمیآید.)
سوامی ساتیاناندا، در طی سالهای 1964 تا 1969، اقدامات و برنامههای فراوانی را در جهت توسعه جنبش جهانی یوگا راهبری و هدایت كرد، از جمله تاسیس چندین مجله ماهانه درباره علوم یوگایی به زبانهای هندی و انگلیسی، برگزاری كنفرانس های متعددی با حضور و دعوت از یوگیان مختلف مثل باباسیتا رامداس، شری آبهیانكار صاحب، راجارام گوپتا، سوامی چیداناندا، سوامی آتماناندا و بسیاری دیگر در زمینههای مختلف علوم یوگایی و كاربرد یوگا بر سلامت جسمی، روانی فرد و اجتماع . همچنین ساتیاناندا جی بعضی از سانیاسینهای خود را به عنوان پیام آوران صلح و شادی به سرزمینها و كشورهای مختلف، برای سخنرانی و راه اندازی مراكز یوگا گسیل میكرد. از طرفی با برگزاری دورههای تربیت معلم یوگا، نیازها و علایق پیش آمده را پاسخ میگفت.
از جمله دیگر فعالیتهای ایشان در طی این سالها تاسیس (( شیواناندا كوتیر یوگا اشرام )) در مونگر به قصد كمك به نیازهای اقتصادی و اجتماعی مردم و تاسیس آزمایشگاهی برای تحقیقات عالی بر روی تاثیرات تمرینات یوگا و مراقبه بود.
در طی آن سالها عدهای از پیروان او علاقمند بودند كه در طریقت سانیاسا وارد شوند. ولی در اكثر موارد مورد پذیرش قرار نگرفته بودند.
تا سرانجام در سال 1970 طی مراسمی كه در سالروز تولد شیواناندا جی برگزار شد از برنامهای بسیار عظیم و فوق العاده صحبت كرد. او تصمیم گرفته بود برنامهای فشرده و كامل برای تربیت 108 سانیاسین اجرا كند. در همان سال با حضور 108 ساداكای علاقمند این برنامه آغاز شد. بعضی كتبی كه امروزه در مدرسه یوگای بیهار تجدید چاپ میشوند مثل كتاب (( آسانا، پرانایام، مودرا، باندا)) و یا (( كوندالینی تانترا )) مجموعه آموزشهای ساتیاناندا جی به سانیاسینهایش در آن دوره بوده است. این كتابها امروزه از معتبرترین كتب یوگا در موضوع خودشان به حساب میآیند. آموزش این سانیاسینها به صورتی فشرده و كاملا جدی در طی سه سال با رژیمهای سخت غذایی، حضور مدام در اشرام ، آموزش در روش های مختلف یوگا مثل هاتا یوگا، جاپا، كارما، راجا و كریا یوگا ... و برنامههای مختلف دیگری مثل (( پادیاترا)) كه باید در مسیری بیش از دویست و پنجاه كیلومتر پیاده به قصد رسیدن به مكانهای متبرك و مقتدر حركت میكردند و تعالیم لازم را دریافت میكردند، راهبری شد.
در پایان این دوره در سال 1972 جشنواره عظیم گلدن جوبیلی با حضور جاگادگورو سوامی شانتاناندا شانكاراچاریه برگزار شد. این مراسم به منظور بزرگداشت سوامی شیواناندا و به عنوان تقدیر و حرمت از رحمات بی دریغ سوامی ساتیاناندا برگزار میشد. این جشنواره سنتی با حضور بسیاری از یوگیان محترم و اندیشمندان معنوی هند مانند پروفسور رائو، سوامی چیداناندا، كاوی یوگا شودهاناندا، شری آین گر و جوشی برگزار شد.
به این ترتیب یكصدو هشت نفر با انرژی و آموزشهای ساتیاناندا جی به اقصی نقاط دنیا برای توسعه پیام یوگا و به راه انداختن جنبشها، مراكز، مجلات و غیره به راه افتادند. این موج عظیم در آن دوران توانست تاثیرات مطلوبی بر سلامت و آرامش فكر بسیاری از مردم بگذارد.
در این دوران و تا حدود 16 سال بعد سوامی ساتیاناندا به عنوان یك گورو و راهبر جنبش جهانی یوگا، فعالیتهای خود را ادامه میداد. او در طی این سالها چندین بار تور آسیا، اروپا و آمریكا داشت و پیام معنوی خود را برای سلامت جسم، آرامش فكر و شادی دل به گوش مردم میرساند. در سال 1984 دو بنیاد عظیم دیگر را تاسیس كرد. اول (( شیواناندا مات )) با یاد خاطره پیر خود شیواناندا جی با اهداف یاری به كشاورزان و زارعان، حفر چاه آب و فراهم ساختن وسایل مورد نیاز ایشان، اعطای كمك هزینه تحصیلی به دانش آموزان و دانشجویان بی بضاعت، ارسال كمكهای درمانی به دهات دور افتاده و ... (این كمكها بیشتر متوجه استان بیهار در هند بوده است.) بنیاد بعدی، (( بنیاد تحقیقی یوگا )) با اهداف تحقیقی در مورد تاثیرات یوگا برسلامت انسان، یوگاتراپی و تاثیرات یوگا بر كاركردهای ذهنی بوده است.
ولی با آغاز سال 1988 تغییراتی در برنامههای سوامی ساتیاناندا پیش آمد. او اكثر اوقات در اتاق خود به تنهایی میگذراند. مسئولیت برنامهها بیشتر به سوامی نیرانجاناندا، سوامی سات سانگی و سوامی گیان پراكاش محول شده بود. حتی اداره برنامههایی را كه از سال پیش برای آموزش نادا یوگا به یوگیهای پیشرفته تنظیم شده و تا آن موقع ادامه یافته بود به سوامی گوروپوجاناندا محول كرد.
و این آخرین برنامهای بود كه پارام هانس ساتیاناندا ( غیر مستقیم ) تنظیم و رهبری میكرد. این برنامه با سونداریالاهاری سادانا و مانترا آنوشتانا به كمال رسید و پایان یافت.
در آن سال مراسم (( گورو پور نیما )) با شكوه و عظمت فراوانی برگزار شد. پارام ها مساجی واپسین تعالیم لازم خود را به مریدان و شاگردان خود به خصوص سوامی نیرانجان كه محبوبترین مرید و فرزند خوانده او بود منتقل كرد .
بسیاری از رهروان را به طریقت سانیاسا مشرف ساخت. به بعضی مانترا داد و همه را از موج عظیم معنوی خود سرمست و بهت زده كرد. جشن عظیمی برپا شده بود و او همراه با باكتاها و یوگیان به رقص و پایكوبی پرداخت. و این آخرین حضور او در اشرام بود.
در هشتمین روز از ماه هشتم سال 1988 او از اشرام 108 روپیه گرفت. سپس تنها و بی هیچ كوله باری پیاده از اشرام خارج شد. مریدان و پیروان او میگریستند و قادر نبودند عمل او را دریابند. او همانقدر از اشرام گرفت كه پیرش به او داده بود و تمام سرمایهای را كه در این مدت به دست آورده بود در جهت شادی دلها و آرامش فكر باقی گذاشت. سال ها پیش پیر او شیواناندا جی وقتی خواست 108 روپیه به ساتیاناندا بدهد با لبخندی به او گفته بود تو صفرهای زیادی در كنار این هشت اضافه خواهی كرد ولی در نهایت باز 108 روپیه به تو خواهم داد و آن زمانی است كه تو باید والاترین مرحله سانیاسا را طی كنی. تو در آن مرحله كاملا مجذوب امواج الهی خواهی بود.
او به عنوان یك راهب دورهگرد ( پاری ورا جاكا ) همان طور كه سالها پیش، از نزد پیرش رفته بود از اشرام خارج شد در حالی كه همان شعری را زمزمه میكرد كه آن موقع سروده بود:
بی هیچ جامهای بر تنم،
بی هیچ چیز در دستانم، و بی هیچ چیز در ذهنم،
اجازه دهید در كنار گنگ قدم بزنم
با نام شیواناندا بر لبم
و فكر دوی و دورگا در قلبم،
اجازه دهید حتی ندانم كه وجود دارم،
و چون مردم ندانم كه مردهام،
سفر زیارتی پارام هامساجی این گونه آغاز شد. او در این سفر طولانی تمامی (( سیدها تیرتاهای )) هندوستان را زیارت كرد، تا در نهایت به ایالت ماهاراشترا رسید. در آنجا اول به (( شیردی )) رفت، سپس به ترایام باكش وار یكی از مكان های اقتدار كه معبد مریتیونجایا هم در آن واقع است. او به معبد مریتیونجایا كه ایشتادواتای او هم بود رفت، گروی خود را پای او انداخت و به مدت دو ماه در آنجا به مراقبه نشست.
او در همین ایام الهامی دریافت میكند مبنی بر اینكه با هر نفس نام خداوند را ذكر كند. سپس میاندیشید كه به كجا رود. او چندان میلی نداشت كه مجددا به شمال هند باز گردد زیرا در آن صورت مریدان و یارانش مایل بودند با او باشند، از طرفی از سوی نیرانجانی آكهارا تقاضا شده بود به آنجا برود. در این اثنا الهامی دیگر دریافت میكند و آن تنها یك كلمه بود (( چیتابومی )).
در افسانههای كهن هند، گفته شده لرد شیوا چون همسر خود (( ساتی )) را از دست داد سراسیمه و آواره. همچون دیوانگان، بدن او را در آغوش كشید، درحالی كه به این سو و آن سو میرفت. در هر منطقهای قسمتی از بدن او میافتاد و یكی از اماكن اقتدار در آنجا ایجاد میشد تا آنكه فقط قلب او فقط باقی ماند، و این زمانی بود كه به (( دئوگار )) رسیده بود.
به این ترتیب دئوگار شهری است كه قلب ساتی را در خود جای داده، و در واقع مدفن همسر شیواست. بومی یعنی زمین و یكی از معانی چیتا یعنی قلب، چیتا بومی یعنی زمینی كه صاحب قلب است، محلی كه قلب همسر شیوا را در خود جای داده است.
به این ترتیب سانیاناندا دریافت كه دئوگار آخرین منزلی است كه او به آنجا خواهد رفت. او پیش خود اندیشید اگر دئوگا جایی است كه مادر الهی او در آنجا فوت كرده و قلبش مدفون شده است، پس جای مناسبی خواهد بود اگر او نیز سالهای آخر عمر خود را آنجا سپری كند. او به دئوگار رفت و شری پارام هامسا الخ بارا را در آنجا تاسیس كرد. مكانی خاص برای پارام هانسها و سانیاسهایی در مراحل والای تجرد، خلوص و آگاهی.
از سال 1990 كه پارام هامسا جی به دئوگار رفت بسیاری از بذرها و نهالهایی كه پرورش داده بود به یاری و پیگیریهای مریدان و پیروان او به خصوص پارام هانس نیرانجا ناندا به بار نشست، بهعنوان مثال تاسیس (دانشگاه یوگای بیهار) (B..Y.B) كه در سال 1994 علم یوگا را به عنوان یك رشته آكادمیك دانشگاهی تنظیم و در رشتههای مختلفی مثل فلسفه یوگا، روانشناسی یوگا، یوگای كاربردی و غیره تا درجه دكتری مورد تدریس قرار داد. (مدارك این دانشگاه امروز مورد تایید تمام دانشگاههای هند است).
و اما خود ساتیاناندا جی، او در آغاز دهه 90 بنا بر الهاماتی كه دریافت كرده بود به اجرای مراقبه پنج آتش خارجی یا (( پانچا آگنی )) پرداخت. این مراقبه كهن و والا، كه در اوپانیشادها از آن صحبت شده، در میان چهار آتش بزرگ اجرا میشود. آتش پنجم خورشید است. مدت چهار قرن بود كه هیچ یوگی یا سادوئی در هند این مراقبه را به طور كامل انجام نداده بود پس از گذشت چهار قرن ساتیاناندا جی این مراقبه را در ریكیا، در حومه دئوگار انجام داد. محلی كه در تابستانها برگ درختان از شدت نور آفتاب میسوزد و معمولا تابستانها به سبب گرما تلفاتی میدهد. این مراقبه خارق العاده بیش از پنج سال بهطول انجامید مردم بسیاری میآمدند تا این مرد عجیب را كه در میان چهار ستون آتش در خلسهای شگفت فرو رفته بود ببینند. پس از پایان مراقبه "" پنج آتش خارجی "" ، مریدان و علاقهمندان به ساتیاناندا مایل بودند از بركات او استفاده كنند به همین دلیل و با اصرار سوامی نیرانجان، او واپسین برنامه خود را كه اجرای مراسم خاصی از سنت تنترا بود تدارك دید. این برنامه كهن و خاص به نام ((سیتا كالیا نام )) است كه طی ده روز برگزار میشود. هروز طی چهار مرحله مراسمی به نیت یكی از كیفیات كیهانی برگزار میگردد كه بیش از چهارده ساعت به طول میانجامد.
--------------------------------------------------------------------
1- Sanyasa
2- Rama Krishna
3- Swami Virekananda
4- Sukhna
5- Kaula Path(Kaula of Tantra)
6- Sushumn
7- Chakar
8- Nadi
9- Kundalini
10- Shakti Sanchar
11- shakti patانتقال انرژی از گور به شاگرد به منظور بیدار سازی انرژی عظیم خفته مرید موسوم به كندالینی
12- Aurobindo
13- Ramana Maharishi
14- Swami Ramdas
15- Swami Nityananda(of vajreshwari)
16- Dhuniwal Dada (of karva