حادثه ای که در پای برج بابل رخ داد در کتب زیادی نقل شده است مانند عهد عتیق و قرآن کریم, اما باعث کنجکاوی نبوده است که چرا و به چه دلیل باید چنین اتفاقی بیفتد؟!
محققان و تاریخ شناسان بسیاری با استناد به این داستان ریشه همه زبانها را یکی می دانند ولی هرگز نپرسیده اند که اصلا چرا خدا باید از بشر و اتحاد او بترسد و زبان او را مغشوش کند ؟
و از آن مهمتر چگونه و با چه وسیله ای زبان نوع بشر را تغییر داده است؟
- خداوند در حقیقت چنین نکرد و افسانههای تجریدی خود حکایت تجریدند و فسانهای حامل پیامهای متفاوت. تا پیش از نصب ذهن در وجود انسانیاهمان قصهی معروف، خوردن سیب تلخ حوا، نیاز به گفتگو از طریق کلمه و صوت نداشت. با
ورود ذهن به زندگی انسان، اواز بهشت به برزخ زمین نزول کرد و به تعبیری، به جهنم، ذهن. آسایش از دست داد و انرژیهای روح الهی رو به تحلیل و او وابستهی ایجاد صدا شد. برای ارتباط برقرار کردن
از همین زمان، زبانها بهوجود آمد و تفاوتها آغاز شد.
آیا منظور از تغییر زبان آدمیان صرفا تغییر دستور زبان و معنی لغات آنها در عرض چند ثانیه است ؟
یا منظور ایجاد جدایی, تفرقه و نفرت در میان آدمیان برای جلوگیری از اتحاد و همبستگی آنهاست؟
- این عملیست که شیطان هنگام خلقت انجام داد. او سوگند خورد میانشان تفرقه اندازد و آنها را پراکنده سازد. با ورود ذهن، انسان آغاز به گفتگوی مداوم درونی، دلسوزی برای منه بیچاره. کاری که قابیل کرد. قیاس، حسد، خشم، عداوت و
قتل. ابزاری که انسان را از صحنهی آدمیت دور ساخت. تمامی کتب مقدس قصد دارند حکایاتی تجریدی از آفرینش و ورود انسان به جهان فیزیکی و نحوهی مواجههی او با غیرارگانیکی بهنام شیطان آشنا سازند و از تریق داستانها آنچه را که
پس از ذهن به وجود ما افزوده میشود و مانع مسیر انسان خدا میگردد را به نمایش درآورند. مانند اول چرایی عالم که شیطان به خداوند گفت ، چرا؟
بعد در مقام قیاس برآمد و گفت:
منکه از آتش و او از خاک چرا باید سجده کنم؟ قیاس هم از ابزاری است که ذهن برما تحمیل کرده. کاری که در کودکی انجام نمی دادیم.
آیا ساختن برج بلندی که به آسمان و مقر فرماندهی او برسد آنقدر خطرناک بوده که او نخواسته کوچکترین ریسکی بکند و بشر را به حال خود بگذارد تا به آسمانها دست پیدا کند؟
سوال دیگر اینکه آنچه را به نام برج بابل می شناسیم آیا واقعا برجی از خشت و گل بوده است یا وسیله ای برج مانند برای حمل نوع بشر به مسکن خدایان ؟
نبوکد نصر در ۵۷۰ قبل ازمیلاد تصمیم به بازسازی این زیگورات می گیرد و در توصیف ویرانه های آن می گوید : “ پادشاهی از گذشتگان معبد { هفت نور زمین} را ساخت اما بالای آن را کامل نکرد. از دورانی نا معلوم مردم آن را رها کردند
بدون آنکه قادر باشند لغات خود را بیان کنند. از آن زمان زلزله و رعد و برق آجرهای ترک خورده آن را جا به جا کرده بود آجرهای پی شکسته شده بود و کف تالار آن پر از پشته شده بود. مردوک خدای بزرگ به ذهن من آورد که این بنا را
تعمیر کنم…”.
- شکلی که در این متن عنوان میشد. هنوز بر روی یکدلاریهای آمریکا دیده میشود. هرمی نا تمام که با کامل شد آن افزودن چشم جهانبین به آن دور حکومت دجال یا شیطان آغاز میشود. مشابه این هرم در تمامی فرمهای ماسونی به چشم
میخورد. هرم شکلی است جهت ذخیرهی انرژیهای کیهانی. با ایجاد اهرام انرژیهای ارگانیک پیرامون هرم به کنترل نیروی منفی یا همان قصد، شیطان در خواهد آمد. هدف نهایی در ایجاد مجدد معبد سلیمان در اورشلیم ساخت هرمی است که در زمان سلیمان از طریق آن انواع نیروهای شر هستی را در کنترل خود قرار میداد. حال با گشودن دوبارهی هرم در مکان سابق که زیر ناف هستی یا مسیر معراج قرار گرفته، نیروهایی که این چند هزار سال در اسارت هرم سلیمان مانده اند آزاد خواهند شد. و شیطان مجدد به یکپارچگی در خواهد آمد برای حکومت بر سرنوشت انسان، جانشین خداوند. نتیجهی قراری که هنگام آفرینش بسته شد. پیروزی نیروهای خیر یا شر؟
نام ” بابیل” از ریشه آکادی “ باب- ایلو “ باب به معنی ”دروازه” و ایل یا ال به معنی” خدا” آمده است
- دراین مورد باید رجوع کنیم به متن دروازهی ستارگان.
به نظر میرسد الوهیم خود به زبان شیطان سخن میگوید. اولین دروازهی ستارهای توسط شیطان پس از چندین هزار سال عبادت به درگاه خدا ایجاد شد و او توانست از این راه به بالا یا به تمثیل عرش خدا و یا به زبان ما به ابعاد دیگر و بالاتر راه یابد. این دروازه در اورشلیم و بالای معبد سلیمان واقع شده. همان مسیری که کنار یکی از شاهراههای کیهانی به زمین میباشد. مسیر معراج مسیح و محمد . در زمانهای بسیار تا کنون بهسان شاهرگی به دروازههایستارهای دیگر منشعب شده.
برج بابل از زبان عهد عتیق
یکی از مشهورترین آیات عهد عتیق اشاره به روزگاری دارد که آدمیان با یکدیگر در صلح و صفا بودند و همگی زبان یکدیگر را می فهمیدند.
در خصوص معنی و مفهوم ” الوهیم” بحثهای زیادی بین مذهبیون و تاریخ شناسان وجود دارد. یهودیان افراطی اصرار می کنند که الوهیم یعنی همان “ آدونای” و همان “ یهوه” و به معنی خدای یکتاست. در حالیکه محققان بی طرف معتقدند ”
الوهیم” نامی جمع است و معانی متعددی برای آن پیشنهاد می کنند از جمله “قاضیان” “ قضاوت کنندگان” “نگهبانان” “خدایان” و …
لازم به ذکر است که در برخی آیات, الوهیم که صیغه جمع است با فعل جمع آورده شده مانند : “ بیایید با هم به پایین برویم ” اما در برخی جاها نیز با فعل مفرد آمده است مثال: “و الوهیم آدم را به صورت خود خلق کرد“.
ما تصویر صحیحی از خود نداریم. آنچه میپنداریم که از تعارف بیرونی ریشه گرفته و جهتمند شده است. فرایند قوانین جامعه از خویشیم. منه در دیدگاه بیرونی، نه منی که در کودکی بودیم. آزاد و رها از هر تعریف، محدودیت، قید وبند .... که همه با شناخت بیرون و تعاریف زمینی معنا گرفت. در حالیکه هر یک از ما می تواند از یک واقعه بهطور همزمان تعبیر خیر یا شر داشته باشد. جهان ما در ذهن شکل میگیرد و محدود میشود. در ترسها، تجربهها، یاسها، بنبستها..... که ما را از خویشتن خویش دور ساخته است. بهخاطر داشته باشیم کتب مقدس همه پس از مرگ پیامبرانشان گردآوری شده. مانند بخشی از عهد عتیق که به کورش نبی اختصاص یافته و ما بهخوبی اگاه هستیم کورش یک آزادهی آریای بوده. نه پیغمبر. در نتیجه تعریف ما از ما همانیست که ذهن میشناسد نه حقیقت ما. و در این صورت است که ما شکل الوهیم خلق شدهایم.