هنگام بازبيني يادداشتهايم، دريافتم که موضوع ديگري که کارلوس بهطور پيوسته در صحبتهايش به آن رجوع مي کند، مفهوم مرور دوباره است. اين تمريني است که ساحران زمان بسيار زيادي را به آن اختصاص ميدهند.
يکبار اشاره کرد که عليرغم زهکشي انرژياي که فعاليتهاي اجتماعي به ما اعمال ميکند، همه ما يک گزينه داريم، زيرا طبيعت مهر شده ترکيببندي درخشندگي ما به ما اجازه ميدهد تا هر زمان که بخواهيم دوباره از صفر شروع کنيم و تماميتمان را بازيابيم.
"هيچگاه خيلي دير نيست". گفت که: " تا هنگامي که زنده هستيم، راهي براي غلبه بر هر گير انرژيتيکي وجود دارد. مهمترين بخش برداشتن نخستين گام است. براي آنانيکه علاقهمند به ذخيرهسازي و بازيابي انرژيشان هستند، تنها راه مرور دوباره است.
گذشتهاش را مرور ميکند، و به دنبال پيوندهاي جادويي ميگردد، لحظه خاصي که با سرنوشت کس ديگري درگيرشده است و تمام تمرکزش را به آن نقطه متوجه ميسازد، و واحدهاي قصد را با هم يکي ميکند.
"ساحران ميگويند تا زماني که خاطره وجود دارد، ما دورادور زندگي ميکنيم. زندگيمان را نادرست و با آسيبهايي که سيسال پيش وارد شده ميگذرانيم و فشاري را تحمل ميکنيم که هيچ دليل عقلي ندارد. فرياد ميکشيم که: "من آن را فراموش نميکنم"، اما اين درست نيست، ما خودمان را نميبخشيم.
" تعهدات و درگيريهاي احساسي که با ديگر افراد داريم مانند هزينه هاي سنگيني است که تا کنون پرداختهايم. ما بايد کاملاً ديوانه باشيم که ميراثمان را به چنين شيوهاي دور بياندازيم.
" تنها راهي که ميتوانيم دوباره کامل شويم، بازپسگيري آن هزينه است، آشتي کردن با خودمان با انرژي خودمان است و از بين بردن بار سنگين احساسات است. بهترين روشي که ساحران به اين منظور کشف کردهاند، يادآوري خاطرات تاريخچه شخصيمان است تا اينکه کاملاً همه آنها را هضم کنيم.مرور دوباره شما را از گذشته بيرون آورده و به حال ميآورد.
"ما نميتوانيم از اين واقعيت فرار کنيم که مانند کودکان درب و داغون متولد شدهايم، و يا اينکه بيشتر درخشندگيمان را براي توليد نسل و برقراري روابط خسته کننده گذراندهايم. اما ميتوانيم مرور دوباره کنيم، آن تاثيرات انرژيتيکي آن اعمال را از بين ميبرد.
"خوشبختانه در قلمرو انرژي، چيزهايي مانند زمان و فضا وجود ندارند. بنابراين اين امکان وجود دارد که به مکان و زماني که وقايع رخ دادهاند برگرديم و دوباره آنها را زنده کنيم. اين خيلي مشکل نيست، زيرا همه ما ميدانيم که کي و کجا آسيب ديدهايم.
"مرور دوباره، عمل شکار روزمرگيهايمان است که آنها را تحت يک بررسي بيرحمانه و سيستماتيک قرار ميدهد. اين فعاليتي است که به ما اجازه ميدهد که تمام زندگيمان را به صورت يکپارچه متصور کنيم و نه تنها بهصورت توالي از لحظهها. هرچند اين روش کمي عجيب بهنظر ميرسد، اما تنها ساحران مرور دوباره را بهعنوان تمرين انجام ميدهند، مردم ديگر بهصورت شانسي آن را انجام ميدهند.
"مرور دوباره ميراث بينندگان قديم است که جوهره و اساسيترين تمرين ساحري است. دون خوان عادت داشت که کارآموزاني را که مرور دوباره را انجام نداده بودند با تمسخر با واژه راديواکتيو صدا بزند. دون گنارو حتي به من دست نميداد و حتي اگر اتفاقي به او دست ميزدم، ميدويد و ميرفت تا خودش را شستشو دهد، انگار که من او را آلوده ميکردم. ميگفت که من پر از آلودگيهستم و آلودگي از تمام منافذ پوستم به بيرون تراوش ميکند. با اين تکرارهاي خندهآور، اين نظر را به من القا کرد که مرور دوباره عنصر اساسي علم بهداشت است.
در سخنراني ديگري کارلوس به گونهاي ديگر از رکود درخشندگي اشاره کرد، که آن را ثبوت دقت ما ميناميد که جريان انرژي را مسدود ميسازد. ميگفت که اين مورد زماني رخ ميدهد که ما با حقايق روبرو شده و سعي ميکنيم خودمان را در پس فعاليتهاي گريزآميز پنهان سازيم. همينطور زماني که ما مدت طولاني مشکلات را لاينحل باقي گذاريم و يا توافقاتي را بپذيريم که ما را به دام مياندازند.
عواقب چنين رکودهاي درخشندگي اين است که شخص از اقرار به خودش منصرف ميشود. هنگامي که تحت فشار تصميماتي که در طول زندگياش گرفته است قرار ميگيرد، نميتواند آزادانه عمل کند و در شرايط محيطي گير ميکند اين موقعيت ميتواند به آسيب جسمي يا روحي تبديل شود و تنها ميتواند با مرور دوباره درمان شود.
گفت که مرور دوباره در اصل شامل تهيه ليستي از جراحاتي است که در اعمال متقابلمان ظهور يافتهاند. گام ديگر بازگشت به لحظهايست که حوادث اتفاق افتادهاند، به اين منظور که آنچه را که متعلق به ما است جذب کرده و آنچه را که متعلق به ديگران است بازپس دهيم.
"مبارز با بازبيني روزش شروع ميکند. گفتوگوها را دوباره بهياد ميآورد، معاني را کشف ميکند، نامها و چهرهها را بهياد ميآورد، ابهامات و اشارات را مينگرد، واکنشهاي احساسي خود و ديگران را کالبدشکافي ميکند. او هيچچيز را به شانس وانميگذارد، يکايک خاطرات روزمره را بهيادآورده و با تنفس آنها را پاک ميکند.
"همچنين طبقهبنديها و فصول کلي زندگياش را آزمايش ميکند. براي مثال ارتباطهاي جنسي که داشته، خانههايي که در آنها زندگي کرده، مدارس، مکانهايي که در آنها مشغول به کار بوده، دوستان و دشمنان، لحظات شادکننده و درگيريها و همينطور اليآخر. حالت ايدهآل اين است که از نزديکترين واقعه به قديميترين واقعهاي که ميتوان بهيادآورد رجوع کرد. اما در نخست بهتر است که با عناوين شروع کرد.
"يک شکل خيلي مفيد اين تمرين که در دسترس همه ما قرار دارد، مرور دوباره اتفاقي است. ما بهطور مداوم مرور ميکنيم. تمام خاطراتيکه مطابق با گفتوگوهاي درونيمان است را ميتوان جز اين نوع مرور دوباره حساب کرد. اما ما آنها را بي اختيار مرور ميکنيم. به جاي شکار آنها در سکوت، آنها را مورد قضاوت قرار ميدهيم و بهصورت دروني با آنها ارتباط برقرار ميکنيم. اين رقتانگيز است. يک مبارز از موقعيت استفاده ميکند، زيرا آن خاطرات که اتفاقي بهنظر ميرسند، اخطارهايي از سوي خاموش ما هستند.
اشاره داشت که براي مرور دوباره هيچ شرايط ويژهاي مورد نياز نيست. هر زمان و هر کجا ميتوانيم تمرين را انجام دهيم. هرجا که حس کرديم بايد آن را انجام دهيم.
"مبارزان مرور دوباره را انجام ميدهند هنگامي که در طول جاده راه ميروند، در حمام، هنگام خوردن و يا کارکردن، هرجا که ممکن باشد مهمترين کار است براي انجام دادن.
اضافه کرد که تمرين به هيچ حالت مشخصي نياز ندارد. تنها چيز مورد نياز اين است که راحت و آسوده بود، بهطوريکه جسم فيزيکي نياز به توجه يا دخالت در خاطرات نداشته باشد.
"اما ساحران تمرين را خيلي جدي ميگيرند. برخي از جعبههاي چوبي، غار، صندوق يا تخت خوابهاي ويژه استفاده ميکنند. برخي ديگر نشيمنگاهي را بر روي بالاترين شاخه درخت ميسازند و يا چالهاي را در زمين حفر ميکنند و آن را با شاخهها ميپوشانند. يک تمرين مناسب اين است که پيش از خوابيدن، نشسته روي تخت خواب به مرور دوباره پرداخت. هر وسيلهاي که بتواند ما را از محيط اطرافمان جدا سازد براي مرور دوباره مرسوم مناسب است.
"يکبار که حادثهاي را تعيين کرديم و هر بخش آن را از نو ايجاد کرديم، ميبايست که دم را فرو بريم تا انرژي را که بر جا گذاشتهايم دوباره بدست آوريم و با بازدم تارهايي را که ديگران در ما به جا گذاشتهاند بيرون ميدهيم. تنفس جادويي است زيرا عملي زندگي بخش است.
کارلوس توضيح داد که اين نوع تنفس ميبايست که با حرکت جانبي سر که ساحران باد زدن واقعه مينامند صورت گيرد.
شخصي از او پرسيد که آيا حتماً بايد تنفس را از راست به چپ يا برعکس انجام داد.
پاسخ داد که:
"چه تفاوتي دارد؟ ... هيچ الگوي ثابتي وجود ندارد. چيزي که مهم است قصد است. هنگامي که ميخواهيد چيزي را بهبود ببخشيد عمل دم را انجام دهيد، و تمامي چيزي را که به شما تعلق ندارد با بازدم بيرون بفرستيد. اگر اين کار را با تمام تاريخچه شخصيتان انجام دهيد شما ديگر درگير زنجيره خاطرات نخواهيد بود، در عوض شما بر حال تمرکز مييابيد. بينندگان چنين تاثيري را به عنوان رويارويي با حقيقت همانگونه که هست و يا ديدن زمان بهگونه خارجي مينامند.
از او پرسيدند وقتي که خاطراتمان را شناسايي کرديم بايد با آنها چه کنيم، آيا ميبايست که کاري شبيه به روانکاوان آنها را مورد تحقيق قرار دهيم.
پاسخ داد که:
"نياز به هيچ کاري نيست. خاطرات آموزش خود را به ما ميدهند و تنفس درخشندگيمان را احيا ميکند. تنها آن را انجام دهيد، خود را در دسترس اين تمرين قرار دهيد و روح (Spirit) به شما خواهد گفت که چهکار کنيد.
"مرور دوباره از داخل شروع ميکند و خودش را تثبيت ميکند. مرور دوباره مرتبط با خاموش سازي ذهن است، و بدن انرژي ما کنترل را بدست ميگيرد...احساس راحتي و سرخوشي خواهيد داشت، به دور از احساس پوچ و خالي بودن، مرور دوباره به شما استراحت ميدهد. بدن شما مرور دوباره را مانند يک حمام انرژي غيرقابل توضيح انجام خواهد داد.
" اما ميبايست که نگرش درستي داشته باشيد. تمرين را با پرسشهاي روانشناسانه پيچيده نکنيد. اگر به تفسير علاقهمند هستيد نزد روانشناسان برويد! آنها به شما ميگيوند که چهکار کنيد تا همان احمقي که تا حال بودهايد باشيد. همچنين سعي نکنيد که از تمرين درس بگيريد. داستانهاي اخلاقي تنها در کتابهاي بچهها پيدا ميشوند.
" مرور دوباره شکل ويژهاي از تمرين شکار است و ميبايست با استراتژي بسيار هوشمندانهاي آن را انجام داد. در مورد درک و قراردهي وجودمان در مسير درست است، آن را همانگونه که هست ببينيد، بدون هيچ پشيماني، سرزنش و يا تبريکگويي آن را انجام دهيد، همراه با يک خونسردي تمام و کمال و .... حتي با شوخطبعي آن را انجام دهيد، زيرا که هيچچيز در تاريخچه شخصيمان مهمتر از ديگري نيست و تمام روابط شخصي در پايان زودگذر هستند.
" تنها چيز مهم شروع کردن است، زيرا انرژي را که از نخستين قصدمان ميگيريم قدرتي را به ما ميدهد که بيشتر و بيشتر جوانب پيچيده زندگيمان را دوباره مرور کنيم. نخست بايد به سمت پرهزينهترين وقايع برويد، که دلخراشترين وقايع آنجا اتفاق افتاده است. سپس به سمت خاطراتي خواهيم رفت که چنان عميقاً دفن شدهاند که ما فکر ميکنيم آنها را فراموش کردهايم، اما آنها آنجا هستند.
"در ابتدا، مررو دوباره بسيار سخت خواهد بود، زيرا که ذهن ما به چنين انظباطي عادت نکرده است. اما پس از موشکافي جراحات دردناک نزديک .... به تمرين عادت خواهيم کرد. در چنين حالتي هر ذره از نوري که دريافت ميکنيم به ما کمک خواهد کرد تا بيشتر بدست آوريم.
" لحظهاي که شما آماده ميشويد تا بهطور ارادي موضوعات تاريخچه شخصيتان را بازگشايي کنيد، شما گام قطعي را برميداريد.
در پاسخ به پرسش ديگري چنين گفت که مرور دوباره پايان ندارد. ...
" من هر شب تارهاي فروزانم را با يادآوري وقايعي که در طول روز برايم رخ داده است تمييز ميکنم. اما يکبار در سال تمرين جامعو کاملتري را انجام ميدهم، به همين خاطر براي چندين هفته از محيط معمول دور ميشوم.
اخطار داد نبايد تمرين را چون هر روز اجرا ميشود به عنوان يک کار روزمره و عادتي نگاه کرد.
" اگر ما تماميت انرژيمان را بهبود نبخشيم، ما هيچگاه به قدرت تصميماتمان دست نخواهيم يافت، هميشه صدايي در پسزمينه خواهيم داشت، يک فرمان بيگانه. و بدون قدرت تصميمات يک مرد هيچ چيزي نيست.
" تجربه دوباره وقايع کمال مطلوب است، زيرا که جراحات گذشته را از بين برده و انسدادهاي کانالهاي انرژي را پاک ميکند. با چنين شيوهاي، شما تثبيت دقت ديگر افراد روي خودتان را از بين ميبريد، و الگوهاي رفتاري ديگر افراد را ميشکنيد و ديگرهيچ چيز نميتواند شما را بهدام اندازد.
شما تبديل به موجود پرقدرتي خواهيد شد، خودتان براي خودتان تصميم مي گيريد که چه چيزي باشيد.
پرسش ديگري تاثيرات مرور دوباره را بر آگاهي جويا شد.
کارلوس گفت که اين تمرين 2 اثر مهم دارد.
" اثر آني اين است که گفتوگوي دروني ما را قطع ميکند. هنگامي که يک مبارز توانست گفتوگوي درونياش را متوقف سازد، او روابطش را با انرژياش محکم ميسازد. و اين موضوع او را از خاطرات التزامآور و بار سنگين احساسات آزاد خواهد ساخت و انرژي را که او بتواند در مرزهاي ادراک صرف کند آزاد ميسازد. مبارز شروع ميکند به درک واقعي و نه تفسير خالي. براي نخستين بار در توافقات ساحران قرار ميگيرد که توصيف واقعيتي بهسور وصفناپذير يکپارچه است.
"طبيعي است که مبارز در چنين مرحلهاي به همه چيز ميخندد، زيرا انرژي شادماني را در پي دارد. در سايه مرور دوباره او شاد، سرکش است و مانند يک بچه به بالا و پايين ميپرد. از سوي ديگر او کم کم ترسناک ميشود زيرا که در حال نوسازي درخشندگياش و پاکسازي زندگياش است و تصميمگيري ديگر سدي در راه او نخواهد بود. او هر چيزي را که لحظه از او بخواهد تصميم ميگيرد و اين براي ديگر مردم ترسناک است.
"اين هنگامي است که مبارز به ميزان فراواني هشياري، اعتدال و سلامت رواني نياز دارد، زيرا بدون آنها مخاطرات نالازمي را انجام ميدهد، امنيت خود و ديگران را به خطر خواهد انداخت.
"تاثير ديگر مرور دوباره اين است که مانند دعوت از روح (Spirit) است و موجب ميشود که به سوي ما بيايد و با ما زندگي کند. به زبان ديگر: يادآوري گذشتهمان کارآمدترين شيوه براي يکي کردن بدن فيزيکي و بدن انرژيمان است که براي سالها دور از هم بودهاند.
ادامه داد که ساحراني که ميخواهند ضخيمترين بخش انرژيشان را يکپارچه سازند در حالتي است که ميخواهد گام ادراکي دلاورانهاي را بردارد: قصد دارد که از تجربيات زندگياش رونوشتي بردارد به منظور اينکه مرگ را فريب دهد.
"اين هدف نهايي مرور دوباره است: براي ايجاد جفت(Double) يا ديگري و آماده شدن براي رهايي. نيازي نيست که ساحر باشيد تا اهميت همه اينها را درک کنيد. مردن در شک و ترديد بدترين نوع مردن است. از سوي ديگر داشتن ديگري براي اهدا به عقاب تضمين ميسازد که رو به جلو ادامه دهيد.
"نبرد ساحران قهرمانانه است. بيعيب و نقص زندگيشان را مرور ميکنند، تارهايي را که توجه آنها را به دام مياندازند ميچينند و به کساني که تمام توجهشان را به آنها دادهاند بازپس مي دهند. در چنين شيوهاي آنها به تعادلي ميرسند که به آنها اجازه ميدهد تا با تمام آگاهيشان زندگي کنند. خاطرات منسجم، يکپارچه و پالودهشان مانند يک موجود مستقل عمل ميکند که مانند بليطي است که در دست دارند براي تبادل آگاهيشان. عقاب آن تلاش را به عنوان يک بها ميپذيرد و آنها به آزادي گام مينهند. نسخه المثني ما کافي است براي راضي ساختن فرمان عقاب.
"بينندگان ديدند که آن لحظه به عنوان يک انفجار انرژي است که آگاهي محبوس شده دروني را با تمام تجليات بروني همسو کرده و پيوندگاهشان مانند يک قيف نوراني به بينهايت گسترش مييابد.
در گفتوگويي ديگر او به روشي که بينندگان جديد طراحي کرده بودند اشاره کرد که ميتواند در تمرين مرور دوباره کمک شايان توجهي داشته باشد.
" يکي از اعمال ساحران بهطور پياپي اشارات روح را آناليز کنند. به اين منظور آنها اغلب از کتاب وقايع بهياد ماندني استفاده ميکردند، يک نقشه از وقايعي که روح در زندگيشان مداخله کرده، آنها را وادار ساخته که تصميم بگيرند – بهطور ارادي يا غيرارادي.
توضيح داد که مزيت اين تکنيک اين است که هنگامي که مينويسيم، حداقل به ميزان اندکي خودمان را از اشيا و وقايع جدا ميسازيم و بنابراين ميتوانيم با بيطرفي بيشتري بر آنها تمرکز کنيم.
"آنها در مورد توصيف روزمرگيهايمان نيستند، اما به لحظاتي توجه دارند که قصد آشکار شده. آنها پيوندهايي جادويياند، زيرا آنهاتغيير ايجاد کردهاند و ما را دقيقاً روبروي معني وجودمان قرار ميدهند.
در پاسخ به درخواستهايي چند نمونه از اين نوع وقايع را به ما نشان داد.
" هرچند که نشانههاي روح موضوعي شخصي است، اما وقايعي معمولياند در زندگي تمام مردم مانند تولد، مسير زندگي، بههم رسيدن مسير زندگيتان با ديگران يا بچهدار شدن. همچنان بيماريها و يا تصادفات جدي زيرا آنها پيوندهايي با مرگ را نشان ميدهند. براي آنهايي که شانس ساختن مجرايي با روح را داشتهاند به عنوان يک ناوال، اين وقايع قطعاً بهيادماندنيترين وقايع خواهند بود.
"دخالت قصد مهم است، که وقايع بسيار قابل توجهي براي مبارز خواهد بود و به عنوان نقاط مرجعي خواهند بود براي اينکه از کجا شروع کرد هنگاميکه حوادث داستانهاي شخصي جستجو ميشوند. براي انتخاب و آميختن آنها نياز به سرعت و وضوح است، ..... هنگامي که بهدرستي صورت گرفت، آنها تبديل به چيزي ميشوند که بينندگان جديد مراکز مجرد ادراکي مينامند، يک مخلوطي از قصد که مبارز وظيفه افشاي آن را به عهده دارد.