کافه تلخ

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

کوههای اوستا



در اوستا ، خصوصاٌ در زامیاد یشت (پرستش فرشتهً زمین)، اسام کوههایی یاد گردیده که اغلب آنها در فلات ایران قرارگرفته اند، ولی در باب اینکه نام این کوهها به چه معنی و مطابق با کدام کوهستانها می باشند تحقیقات لازم صورت نگرفته و کار ابراهیم پورداود و ایرانشناسان غربی در همان مرحلهً مقدماتی متوقف مانده است چه متأسفانه مردم میهن ما با ایرانشناسی به مفهوم علمی آن تا حدود زیادی، بیگانه است و سرمایه و توجه لازم از طرف دولتمردان ما هم بدین امر مهم مبذول نمی گردد. در صورتیکه با کمک زبانشناسی تطبیقی در زبانهای اوستایی،پهلوی و فارسی و دیگر لهجه های زبانهای ایرانی می توان بسیاری از این کوهها را سناسایی نمود.

 در این راه تلاشی را مرحوم بهاءالدین خرّمشاهی در کتابی تحت نام کوههای ناشناخته اوستا شروع کرد ولی کار وی صرفاٌ براساس احساسات پاک میهن دوستانه بوده و فاقد شناخت علمی می باشد چه وی بدون ملاحظهً تطورات متوالی زبانهای کهن ایرانی زبان کردی کرمانشاهی را با زبان اوستایی یکی گرفته و تمامی این کوهستانها را در نواحی زادگاه خویش کرمانشاهان وحوالی آن جستجو نموده است. می دانیم زبان کردی خود بازماندهً تطور یافتهً مخلوطی از لهجه های ایرانی سکایی- مادی (ساگارتی) و پارسی است که لغات فراوانی هم از دیگر زبانهای منطقهً خاورمیانه وارد آن گردیده است، ولی زبان اوستایی زبان مغان ماد بوده است که خصوصاٌ در آذربایجان و منطقهً ری سکونت داشته اند. در اینجا ابتدا ترجمهً آن قسمت از زامیاد یشت را که مربوط بدین کوهستان ها میشود از جلد دوم یشتها تألیف ابراهیم پورداود می آوریم و درادامه نام و مکان این کوهستانها و دیگز کوههای معروف اوستا را مورد بررسی قرار می دهیم،چنانکه گفته شد این تحقیقات درمرحله آغازین آن متوقف مانده و نگارنده تنها نتایج ملاحظات جواری خود را درطی سی سال تحقیق در تاریخ و اساطیر اوستایی بیان می نماید:
زامیاد یشت (پرستش فرشتهً زمین)

"به خوشنودی کوه مزدا آفریدهً، سهولت اشا (رفاه راستین) بخشندهً اوشیدَرِنَ و فرّ کیانی مزدا آفریده و فرّ مزدا آفریدهً به دست نیامدنی. 1 نخستین کوهی که از زمین برخاست ،ای سپیتمان زرتشت،هرائیتی بلند است که همهً ممالک غربی و شرقی را احاطه نموده است. دومین کوه زِرِذَزَ که از آن طرف مانوش نیز همهً ممالک غربی و شرقی را احاطه کرده است. 2 از این کوههای اوشیدم، اوشیدرن و سلسلهً اِرِزیفیّه سر زد، ششمین اِرِزوُرَ هفتمین بومیه هشتمین رئوذیت نهمین مزیشونت دهمین اتردنگهو یازدهمین آِرِزیشَ و دوازدهمین وائیتی گئس. 3 و آدَرَنَ و بَیَنَ و ایشکتَ اُپائیری سئنَ که پوشیده از برف است فقط مقدار کمی آب میشود دو سلسله کوه همنکونَ، هشت سلسله کوه وشن ، هشت قلّهً ائورونت، چهار کوه ویذوَنَ. 4 اَئزَخ، مَئنَخ ، واخذریک، اَسَیّه ، توذسکَ، ویشوَ، درئوشیشونت، سائیری ونت ،ننگهوشمنت، ککهیو، انترِکنگهه. 5 سیچی دَوَ ، اهورنَ، رئِمن، اشَ ستِمبنَ، اورونِیووائیذیمیذک ، اسنونت، اوشئوم، اوشت خوارنه، سیّامکَ، وفریه، واُرووشَ. 6 یَهمییه جَتَرَ ، اُذوتوه ، سپیت وَرِنه، سپنتوداته، کدرووَ اسپَ، کَئوایریسَ و قلهّ برو سرّین،برنَ، کوه فراپیه، اودریه، کوه رئونت و کوههای دیگر که پیش از این مردمان به آنها نام دادند، از آنها گذشته بیندیشیدند."
استاد پورداود از روی منابع دورهً مسلمین به اهمیت دینی فراوان کوه سبلان( به معنی جایگاه پر سود) در دورهً پیش از اسلام پی برده بوده ولی متوجه نامهای اوستایی این کوه یعنی هئوکئیریه (خوب کنش) و اوشیدرنَ یا همان اوشدیریکآی منابع آشوری( یعنی کوه فروغمند و درخشان) و قّلهً بروسرَین (دارندهً زیبایی) که در نام چشمهً آب معدنی معروف آن یعنی سرئین باقی مانده، نشده است. وی در جلد دوم یسنا در بارهً این مقّدسترین کوه ایرانیان باستان می آورد: "خاقانی شروانی در شعرخود راجع به سبلان می گوید: قبلهً اقبال سبلان دان کو زشرف کعبه وار قطب کمال است کعبه بودسبزپوش او زچه پوشد جامهً احرامیان که کعبهً حال است در خبری خوانده ام فضیلت آنرا خاست مرا آرزوش قرب سه سال است رفتم تا بر سرش نثار کنم جان کوست عروسی که امهات جبال است چادر بر سر کشید تا بن دامن یعنی بکرم این چه لاف محال است کوه سولان (سبلان) در آذربایجان نزد ایرانیان، به جای تور سینا است نزد بنی اسرائیل ...... میرخواند در روضةالصفا در ذکر سلطنت گشتاسب آورده :" در تاریخ بناکتی و معجم مسطور است که زرتشت حکیم در زمان او ظاهر شد.... و در همان دم که زرتشت متولد شد بخندید چنانکه تمام حضار مجلس آواز اورا بشنیدند و چون بزرگ شد به جبلی از جبال اردبیل بالا رفت و از آنجا فرود آمد کتابی در دست و می گفت که این کتاب از سقف خانه که بر این کوه واقع است نازل شد... و یکی دیگر از آن حکایات این است که آتشی در دست داشت و دست او نمی سوخت و چون گشتاسب به مجلس وی در آمد آن را بدو داده دست او نیز نسوخت و به دست دیگران نیز رسیده حرقتی ظاهر نگردید." چنانکه گفته شد استاد پورداود و ایرانشناسان اسامی اوستایی این کوه را در نیافته اند در صورتیکه اوستا محل فدیه آوردن جمشید(شاه میرای نخستین، سپیتمه پدر زرتشت) به الههً باکرهً آبها یعنی ناهید -که مکانش همین کوه هئوکئیریه (سبلان) به شمارمی رفته -همین کوهستان ذکرنموده ونیز مطابق کتب پهلوی آنجا همچنین محل یکی از همپرسگیهای زرتشت با اهورامزدا بوده است.پس بی جهت نیست که در احادث وروایات اسلامی کوه سبلان محل هبوط ارواح و آدم ابوالبشر به شمار رفته است. 

کوه اوستایی دیگر آذربایجان که بعد از سبلان در درجهً دوم قدوسیت قرار داشته و تا حدودی با آن پهلو به پهلو می زده همانا کوه سهند یا همان اسنونت اوستا (به معنی دارندهً ییلاق یا روشنایی روز) بوده که یکی دیگر از محلهای همپرسگی زرتشت با اهورا مزدا به شمار رفته است. سبب معروفیت این کوه در اهمیت آن به مثابهً مخزن آب منطقه و مراتعش ونزدیکی اش به شهر رغهً زرتشتی (مراغه) بوده است.
 معانی و نام و نشان دیگر کوههای مذکور در زامیاد یشت به تحقیق این جانب که بر پایه نظریات پورداود می باشد از این قرار است: هرائیتی بلند یا همان هرابرزئیتی (یعنی کوه بلند) همان کوهستان معروف البرز است.
 هرا(کوه) همچنین نام کوهی در نزدیکی مراغه بوده، آنجا که بنا بر شاهنامه هوم عابد افراسیاب را دستگیر می نماید و اکنون زیش نامیده میشود که باید همان ارزیش (یعنی کوه راست برافراشتهً مذکور در همین زامیاد یشت) باشد.زرذز (کوه دژ زرین) با زرد کوه بختیاری مطابقت دارد.مانوش (کوه فرد دانا) از لحاظ معنی به وضوح یادآور نام قلّهً دنای استان فارس است. اوشیدم (جای دمیدن نور) همان کوه معروف بابای افغانستان است که نامش از ریشهً اوستایی"با" یعنی درخشیدن مأخوذ است. خود زامیاد یشت در فقرهً 66 این کوه را با رود هیرمند و دریاچهً هامون پیوند داده است.
 ارزیفیه ( یعنی کوه عقاب یا کرکس) بی شک همان کوه کرکس کاشان است ،چون خشثریتی ( کیکاووس) در آبان یشت اوستا در این کوه که در نزدیکی پایتخت وی کاشان بوده، فدیه برای ناهید الههً آبها آورده است. کوههای ارزور (دارای باغهای خوب) و بومیه (خاکی) به سبب مربوط شدن آنها با مرزهای آسیای صغیر و گیلگامش پرستی باید همان کوههای علمدار و میشو در نزدیکی شهر مرند باشند. رئوذیت (کوه پر علف) رادارمستتر با کوه رویان مازندران (کوه نزدیک شهر رودبار) مطابقت داده است. مزیشونت ( کوه دارندهً بزرگی) همان کوه ماسیس یعنی آرارات می باشد. انتردنگهو (کوه واقع در میان مملکت) احتمالاٌ همان کوه آلاداغ شمال خراسان است چه نام ترکی این کوه علی القاعده به صورت آراداغ به معنی کوه میانی است. وائیتی گئس با نام بادغیس افغانستان مطابقت دارد.
 آدرن (کوه هوشمند) یادآور نام کوه همایی (کوه منسوب به دانای نیک) در جنوب شرقی سبزوار است. بیّنَ (درخشان) مطابق با کوه بین آلود خراسان و همچنین بوانات فارس میباشد. ایشکت اوپائیری سئن (کوه برتر از پرش عقاب) را با کوههای هندوکش افغانستان مطابق می دانند. دو سلسله کوه همنکون (پرکنج) با کوه هزار کرمان مطابقت دارد. هشت سلسله کوه وشن (جایگاه خوب) به نظر می آید همان اشترانکوه لرستان باشد چه لغت اشت به اوستایی به معنی هشت است.
ائورونت (تند و تیز) را به اتفاق همان کوه الوند همدان می دانند که علی القاعده نامش از همان ریشهً اوستایی ائورونت (نوک تیز) اخذ شده است. چهار کوه ویذون (فراهم شده، گردآمده) با کوههای چهارگنبدان کرمان مطابقت می نماید. ائزخ (دارای فراوانی خوب) یادآور کوه ایذه و مئنخ (میهن خوب) نشانگر کوه زرین نزدیک شهر ایذه می باشد. واخذریک (دارای درخشندگی خوب) مطابق کوه دینار استان فارس است. اسیّه (آسمانی) یادآور کوه بحر آسمان کرمان و توذسک (کوه سگپرستان کوچ نشین) به ظاهر مطابق با کوه شاهنشین تویسرکان است. کوه ویشو (دارای خوبی فراوان) با کوههای هزار مسجد خراسان مطابقت دارد.
 درئوشیشونت (دارای درندگی و برندگی) با شیرکوه یزد قابل تطبیق می باشد. کوه سائیریونت (دارای سنگ ریزه) با نام سی سخت نزدیک قلّهً دنا مشابهت دارد. ننگهو شمنت (کوه معروف) با کوه نائین مشابهت دارد. ککهیو (کوه مردم میان کوهستانها) با کوهستان کهگیلویه مطابقت دارد. انترکنگهه (کوهی که میان سزرمین گنج یعنی فارس است) با کوه قارون فارس مطابقت می نماید.
 سیچی دو (سوزانندهً فریبکاران) یادآور کوه آتشفشان تفتان است. اهورن (کوه خدا) یا نام کوه الله اکبر شمال مشهد و بیستون(کوه خدا) کرمانشاهان نام مشترکی دارد.. رئمن (دولت خانه یا ثروت سرا) به وضوح یادآور کوه رامند خبر حمدالله مستوفی است در نزهة القلوب است که مکانش بین قزوین و خرقان ذکر شده است. طبق گفته حمدالله مستوفی ذکر این کوه در فهلویات بسیار آمده است: کُه الوند خوش بی با دماوند ابی رامند کوه چون مینمایند اش ستمبن (تکیه گاه اشا) با نام کوههای تخت سیمین و بیستون کرمانشاهان قابل تطبیق است.
 اورونیو وائذیمیذک (کوههای دارای سرسبزی گسترده) با کوههای اورامان کرمانشاهان مطابقت دارد. اوشئوم (کوه درخشان یا سوزاننده) می تواند همان قلّه دماوند یا تفتان باشد. اوشت خوارنه (دارای فّر آرزو شده) می تواند کوه دماوند (پاتیشخوار منابع آشوری) یا کوههای خرقان منظور باشد. سیامک (سیاه مویمند) و وفریه (برفمند) با چندین کوه فلات ایران که به نامهای سیاه کوه (سوادکوه، قره داغ) و سفید کوه نامیده میشوند قابل تطبیق هستند. وست احتمال داده منظور سیاه کوه و سفید کوه نزدیک هرات میباشند. واوروش (دور کشیده) به نظر میآید همان قافلانکوه (قافله کوهها) باشد. یهمیه جتر (یعنی کوهی که از آن صمغ کتیرا به دست می آید) با کوههای جغتای و جوین سبزوار مطابقت می نماید. اُذوتوه (کوهی که برآب مسلط است) یاد آور نام کوههای ارسباران آذربایجان است.
 کوه سپیت ورنه (کوه سفید رنگ) با نام کوه آقداغ نزدیک سهند مطابقت دارد. سپنتوداته (آفریدهً خرد مقّدس) به نظر می رسد همان کوه صلوات در شمال سبلان منظور شده باشد. کدرواسپ (کوه اسبهای کهر) در کتاب پهلوی بندهش به نزدیکی طوس گزارش شده است. باید همان کوه قره داغ آن حوالی منظور باشد چه به نظر می رسد جزء انتزاعی کدر در این نام به ترکی قره ترجمه شده است. کوئیریس (کوهی که به شکل رشته گردنبند یا دارای راه است) نام کوهستانی درنزدیکی جنوب شرقی شهر رغهً زرتشتی (مراغه) می باشد چه این کوه که اکنون علی القاعده کلگزی نامیده میشود بنا به کتاب پهلوی بندهش هم در ایرانویج (شهرستان مراغه) واقع شده است. 
کوه برن (برنده، نگهدارنده یا پوشیده) شاید کوه باران نزدیک نهبندان در جنوب شرقی خراسان یا کوههای طالش گیلان (ورنهً اوستا) منظور باشد. فراپیه (کوه پرآب) شاید کوههای چهل چشمهً جنوب آذربایجان غربی منظور باشد. اودریه (کوه درهً آب) شاید کوهستان رودبار منظور باشد. کوه رئونت بنابر کتاب پهلوی بندهش در نزدیکی گناباد است و آتشکدهً آذربرزین در نزدیکی آن بر پا بوده است. درپایان گفتنی است نام کوهستان زاگروس بدین صورت در اوست ذکر نشده است ، ولی در شاهنامه و کتاب پهلوی بندهش نام آنجا به صور اسپروز و اسپروچ (سپ رود) بیان شده که می توان آنها را دارای رودهای طغیانگر و سیلابی معنی نمود و این از سوی دیگر معنی کلمهً اوستایی ژغر روذ است که علی الاصول در یونانی و پهلوی و فارسی می توانست زاگروس تلفظ گردد. بنابراین نام کوهستان زاگروس نیز در اصل یونانی نبوده بلکه اوستایی است. فردوسی در باب نام این کوه چنین می سراید: همی رفت آن شاه گیتی فروز بزد گاه در پیش کوه اسپروز.