بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان در ميان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى كه خداوند اراده فرمود براى خود در زمين جانشين خلق فرمايد. به ملائكه خطاب نمود كه من مى خواهم خليفه اى در زمين قرار دهم ، و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.(95)
در اين هنگام ابليس به وسط زمين آمد و فرياد زد كه :
اى زمين ! من آمده ام تو را نصيحت كنم !
خداوند اراده كرده از تو پديده اى به وجود آورد كه برترين خلايق باشد و من مى ترسم كه خدا را معصيت كند و داخل آتش شود (و در نتيجه تو داخل آتش شوى و بسوزى ) وقتى ملائكه مقرب آمدند از تو خاك بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاك برندارند.(96) مخالفت او با آدم عليه السلام از همين جا شروع شد و تاكنون ادامه دارد و تا روز قيامت هم ادامه خواهد داشت . اين اولين مخالف او بود.
از اميرالمؤمنين نقل شده كه ايشان فرمودند:
وقتى خداوند متعال اراده كرد آدم عليه السلام را خلق كند خطاب به جبرئيل فرمود: مقدارى خاك از زمين بياور تا خلقى جديد به وجود آورم كه افضل موجودات و اشرف آنها باشد.
جبرئيل به زمين آمد تا خاك بردارد (طبق تذكر شيطان ) زمين ناليد و او را به خداوند قسم داد كه از آن خاك برندارد. ايشان هم برگشت داستان را گزارش داد. بار ديگر ميكائيل و بعد از او اسرافيل را فرستاد. باز زمين آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالى برگشتند.
براى بار چهارم ، عزرائيل را فرستاد كه حتما از خاك زمين بردارد. او كه خواست خاك بردارد، باز زمين ناله كرد و او را قسم داد و هر چه ناله و فرياد نمود، تاءثير نكرد. عزرائيل گفت :
من از جانب خدا ماءمورم تا كمى از خاك تو بردارم . او خاك را برداشت و برد كه آدم را از آن ساختند.(97) (از اين رو، خداوند قبض روح آدم عليه السلام و اولادش را به دست عزرائيل داد، از اين جهت ناله و گريه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمى كند و او ماءموريت خود را انجام مى دهد.
وقتى آن خاك را با آب خالص و شور و تلخ و بى مزه ، مخلوط كردند و بعد از مدتى پيكر خاكى او را قالب زدند. شيطان قيافه او را مشاهده كرد و با خود گفت :
اين مخلوقى ضعيف است كه از گل چسبنده به وجود آمده ، و توى او خالى است . چيزى كه توخالى باشد احتياج به غذا دارد و به اين ترتيب مى توان او را گمراه و منحرف نمود.
و نيز گفت : اگر چه او بر من و هه موجودات فضيلت داشته باشد، ولى من با او مخالفت خواهم نمود، و اگر روزى قدرت پيدا كنم او را هلاك مى كنم .
و گفت : اگر اين موجود از من بالاتر و شخصيت او مهم تر باشد، از او فرمان نخواهم برد و مطيع او نخواهم شد، و اگر از من پايين تر باشد، او را كمك مى كنم و در مشكلات به فرياد او خواهم رسيد، و با او دوست و رفيق مى شوم .(98