کافه تلخ

۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

ایران چگونه یهودیت را پدید آورد؟ بخش دوم



در دوران تبعید، یهودیان می بایست با مردمی که برآنها چیرگی یافته بودند درآمیخته باشند، در نتیجه چه کسی بازگشته است؟ با بهره‌گیری از اشاره‌های کتاب، آنها از دشت‌های سوریه تا کوه‌های آرارات آمدند.

بی شک کوچ‌کنندگان آمیزه‌ای از مردمان مختلف بودند، ولی می‌باست همه‌ی آنها این باور را داشته و آنرا بگسترانند که آنها سالها پیش به عنوان تنبیه خداوند تبعید شده اند، ولی کورش براساس خواسته‌ی خدای آنها عمل نمود و آنها را بازگردانند و اکنون می باید که دین یهوه را که در این سالیان به درستی حفظ شده از بت پرستی بدور دارند.

برای یاری به آنها، یهوه به آنها تورات و قانونی داده و رهاننده ی آنها، شاهنشاه، کارگزار خود را برای خواندن آن برای مردم فرستاده است. او عزرا نام دارد و برخی او را زروبابل می دانند. ایرانیان فلسطین را برای دلایل دفاعی و همچنین گنجیه‌داری مهم یافتند.

نویسنده‌ی باب‌های یک تا شش کتاب عزرا می خواهد که بازگشت را به گونه‌ی یک رویداد بزرگ و تک که از سوی کورش انگیخته شده بنمایاند، در حالی که چنین نبوده است. همچنین است ساخت پرستشگاه که به سرعت تصمیم به آن گرفته شد ولی تنها سالها پس از کورش و داریوش جامه عمل پوشید.

آمدن زروبابل، یوشع و شمار فراوانی از ساکنان از سوی نویسندگان مختلف عهد عتیق به روزگار کورش، کمبوجیه و داریوش گذاشته شده است که نشان می‌دهد که هیچ کدام واقعیت را نمی دانسته و هر کدام حدسی می‌زده اند و همه هم اشتباه می کرده‌اند. به نظر می‌رسد که این امر در سال دوم شاهنشاه داریوش دوم، یکصد سال پس از داریوش بزرگ بوده باشد.

به نظر می‌رسد که نخستین کوچندگان به فلسطین تحت امر ایرانیان پرستشگاهی نساخته باشند و بهانه‌ی آنها نیز این بود که هنوز زمان این کار نرسیده است.

کوچندگان نخستین نتوانستند که بر مردم محلی فائق آیند و پرستشگاه را بسازند، اشاره‌ی کتاب اشعیا به دوبرابر کردن تنبیه شاید نشانی باشد از اینکه پس از 70 سال از گذشت تبعید و آمدن کورش، 70 سال دیگر نیز گذشته که نشان می‌دهد که زمان آزادی و سخت پرستشگاه در زمان نحمیا بوده است. ایرانیان پیامبر را برای نشان دادن وظایف یهود به آنها قرار داده و گفتند که اکون دیگر خشم الهی فروکاسته است.

هر دوی کنعانیان محلی و کوچندگان چیزی درباره‌ی آنچه 70 تا 150 سال پیش از آن در فلسطین رخ داده بود نمی دانستند و از پیامبران که کارگزران ایران بودند می پرسیدند و این عبارت "تا چه هنگام" که در مزامیر آمدهر ا توضیح می دهد.
(مزامیر 70: 10-11، 79: 5، 80: 4، 89: 46 ) تا چه هنگام یهوه می خواهد خشمگین بماند؟ برای همیشه؟

نویسنده‌ی کتاب دوم تواریخ ایام (30: 20-21) می خواهد که ما باور کنیم که همه‌ی مردمان فلسطین به بابل تبعید شده اند و کشور خالی از مردم شده است و کسی باقی نماند، در نتیجه همه‌ی مردم آنهایی بودند که از بابل بازگشته اند. بازگشت‌کنندگان مردم محلی را بیگانه فرض نمودند و گفتند که کسی باقی نماند و اطمینان داشتند که خویشاوندی با مردم اصلی ندارند.

بازگشت‌کنندگان از بابل به سوی فلسطین با این شعار رهسپار شدند که کورش از آنان پشتیبانی کرده است، ولی این بازگشت‌کنندگان با استقبال مردم محلی روبرو نشدند، آنها با زروبابل و همراهانش به مخالفت پرداختند.

ساخت پرستشگاهی که مورد نظر کورش بود به تعویق افتاد، یهودیان محلی که تبعید نشده بودند، پرستشگاهی برای خود بر کوه جریزیم (Gerizim) ساخته، اورشلیم را از تورات (Pentateuch) خود حذف کردند. اینان اسرائیلیان اصلی بودند، ولی به عنوان سامریان و مردان سرزمین[1] از سوی پرستندگان یهوه‌ی نوین از تاریخ یهود برداشته شدند.

داریوش فرمان به ادامه‌ی کار داده، گروه دیگری از بازگشت‌کنندگان را برای برانگیختن دیگران به کار گسیل کرد. به نظر می آید که پرستشگاه در سال ششم شاهنشاهی داریوش (516 پیش از میلاد) به پایان رسیده باشد. در حدود نیم قرن پس از آن، اردشیر یکم پس از آنکه شورش مصر را در آغاز پادشاهیش سرکوب کرد، به بازبینی کار بابل پرداخته، برخی املاک را به شاهزادگان و بزرگان پارسی می دهد. به نظر می‌آید در این میان گروهی از بابلیان به فلسطین کوچ داده شده باشند.

هرودت اطلاعی از یهوه و مردم برگزیده‌اش یعنی یهودیان و همچنین پرستشگاه اورشلیم به عنوان یک پرستشگاه باستانی نداشت.
وی از وجود رسم ختنه در منطقه اطلاع داشت، ولی این امر یک رسم مصری بود. تواریخ وی پیش از آنکه عزرا و نحمیا به فلسطین گسیل شوند به پایان می‌رسد.
در زمان عزرا بود که یهودیت با قانون مشهورش پایه‌گذاری شد و پرستشگاه اورشلیم اعتبار یافت، حتی اگر کسانی که زودتر از تبعید بازگشته بودند آنرا بنیاد نهاده باشند. ماموریت نحمیا و عزرا که از سوی فرمانروایی هخامنشی پشتیبانی می‌شد آن بود که ایده‌ی خدای جهانی را تحت عنوان محلی یهوه به مردم آنجا بقبولانند. اردشیر در سال بیستم پادشاهی خود یا صدوپانزدهمین سال شاهنشاهی ایران، نحمیا را به فرمانداری اورشلیم که بخشی از شهربانی بغ‌بوخش بود، برگزید. ماموریت وی ترغیب مردم به پرستش یهوه به عنوان یک خدای جهانی و آسمانی بود.
«جنبه‌های ملی و سیاسی و ادعای ارضی یهود به عنوان یک ماسئله‌ی واقعی، ساخته و پرداخته‌ی دست نحمیا است. او بود که توانست برای کیش یهود شخصیتی دوگانه پدید آورد که هم دینی محلی باشد و هم آیینی جهانی».[2] نحمیا می‌گوید که وی میبد اردشیر بوده است،[3] و چون چنین وظیفه‌ای در دربار ایران به یک بیگانه داده نمی‌شد به ناچار نحمیا می‌بایست به کیش ایرانیان باشد و در نتیجه آنچه وی در فلسطین انجام می‌داد ریشه‌ی ایرانی داشت
اردشیر باید نحمیا را در حدود سال 114 هخامنشی (445 پیش از میلاد) به فلسطین فرستاده باشد تا مردم یهود را با خدای نوین آشنا سازد.
نحمیا جشنی با حضور 150 فرمانروا برگزار نمود.[4]

[1] Am ha-Eretz
۲ هخامنشیان، ص 277 به نقل از مورتن اسمیت (Morton Smith)
۳ نحمیا، 2: 1
۴ نحمیا: ۵: ۱۷