کافه تلخ

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه

خرد یک بیداری است (1) اشو




انسان یک برده است . او برده زاده نشده - آزاد آفریده شده . او همچون خود آزادی زاده گشته ولی در همه جا خودس را در زنجیر ها می یابد . انسان در زنجیر زندگی می کند و در زنجیر می میرد . این بزرگترین فاجعه ای است که برای بشریت روی داده است .

لحظه ای که کودک زاده می شود - جامعه او را به یک برده تبدیل می کند . جامعه علاقه ای به انسان های آزاد ندارد . جامعه از آزادی وحشت دارد . آزادی به نظر خطرناک می رسد .

یک برده موجودی امن است . و جامعه تنها به بردگان نیاز دارد زیرا آنان را می توان استثمار کرد . کشیش (priest)به بردگان علاقه دارد . سیاست مدار به بردگان علاقه دارد و حکیم (pundit)به بردگان علاقه دارد .

کاری که این سه با بشریت کرده اند باید درک شود . زیرا این داستان قصه ی تو نیز هست . داستان چگونه زندانی شدن توست . مسأله انسان چگونه یافتن خداوند نیست - مسأله این است که چگونه از این زندان که ذهن توست و فرهنگ توست آزاد شوی . نام هایی زیبا برای چیز های زشت .

اگر عمیقاً بنگری و بدون تعصب نگاه کنی تعجب خواهی کرد : ذهن تو ابداً مال خودت نیست . بلکه از بیرون با شرطی شدگی بر تو تحمیل گشته . ذهنی که تو آن را از آن خود می خوانی مال تو نیست . از آن استثمارگران است . آنان به تو حقه زده اند : آنان این ذهن را در تو کار گذاشته اند . و توسط همین ذهن به کنترل کردن تو ادامه می دهند . برای همین است که آنان بسیار مخالف افرادی همچون مسیح - بودا و محمد بوده اند .

چرا آنان مسیح را مصلوب کردند ؟ چرا به سقراط زهر دادند ؟ چرا منصور را به قتل رساندند ؟این ها مردمی معصوم بودند . آنان کسی را آزار نداده بودند . گناه آنان چه بود ؟ گناه آنان این بوده که تلاش می کردند دری را باز کنند که مردم بتوانند از زندان بیرون بیایند . تا بردگی بتواند از جهان محو و نابود گردد .